توافقات بین ترامپ و خامنه‌ای: مواضع ما /مازیار رازی

تهیه‌وتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری

سخنرانی‌های اخیر خامنه‌ای در رابطه با مذاکرات ایران و آمریکا حاوی تناقضات فراوانی‌ست که موجب سردرگمی می‌شود. او از یک‌ سو می‌گوید: ما با این‌ها صحبتی نداریم و گفت‌وگو با آمریکا مغایر اصول ماست، اما از سوی دیگر نهایتا مذاکرات را تأیید می‌کند. در دور دوم مذاکرات که امروز به پایان رسید نکاتی مطرح شده که مسیر بعدی آن را تعیین خواهد کرد و به نظر می‌رسد که طرفین از پیشرفت گفت‌وگوها رضایت دارند.
از دو ماه پیش که ترامپ ریاست جمهوری خود را آغاز کرد و کل طیف سلطنت‌طلب‌های خارج از کشور و بسیاری از نیروهای میانه وحتی بعضی از چپ‌ها به طور مستقیم و یا غیرمستقیم اعلام می‌کردند ترامپ به ایران حمله نظامی خواهد کرد یا اسرائیل را کیش می‌کند که حمله‌ای انجام دهد و بعد کشور آزاد می‌شود، و رضا پهلوی هم طی یک اطلاعیه فوری از طرف توده‌های میلیونی ایران خود را برای پست مدیریت دوران گذار معرفی کرد، ما مکررا تکرار کردیم که چنین اتفاقی نخواهد افتاد و مذاکرات اخیر ترامپ و خامنه‌ای هم نشان داد که همه این ارزیابی‌ها کاملا اشتباه بوده است. بحث ما از همان آغاز بر این پایه استوار بود که نهایتا خامنه‌ای هم باری دیگر مانند سلفش، خمینی، جام زهر را می‌نوشد؛ یعنی مصالحه می‌کند و برای حفظ و بقا خودش نهایتا تسلیم شده و به درخواست‌های امپریالیسم آمریکا و تا حدودی اسرائیل تن خواهد داد؛ چون برای رژیم جمهوری اسلامی دوام و بقا اهمیت دارد و اگر این مسئله به مخاطره بیفتد سران رژیم تسلیم می‌شوند.
عوامل فراوانی در این تسلیم مداخله می‌کند از جمله ایران نیرو و تجهیزات لازم برای مقابله با کل جهان امپریالیستی ندارد. تسلیحات ایران حتی کفاف مقابله با اسرائیل را که امروز به عنوان پاسدار امپریالیسم در منطقه حضور دارد، نخواهد داشت؛ در حالی که، اسرائیل به طور منظم از امکانات مالی و تسلیحاتی اروپا و مشخصا آمریکا بهره‌مند می‌شود. نیروهای نیابتی نیز که می‌توانستند برگ برنده‌ای در مذاکرات باشند، دیگر وجود ندارند و مهم‌تر از همه امکانات اقتصادی مملکت بسیار سقوط کرده و خطر اغتشاشات داخلی نیز دولت را به وحشت انداخته است. بنابراین رژیم ایران آماده یک سازش است؛ در گذشته هم سازش کردند و امروز هم مجددا تن به سازش خواهند داد.
ما در دوران برجام اول نیزگفتیم این‌ها تسلیم امپریالیست شدند، ولی آمدن بایدن و چشم‌پوشی‌ها اجازه داد که رژیم ایران اندک‌اندک از قرارهایی که گذاشته بود فاصله بگیرد و مسئله غنی‌سازی بیش‌تر مخفی نگاه داشته شود، اگرچه اسرائیل با استفاده از جاسوس‌های داخلی، به احتمال قوی فرماندهان ارشد سپاه پاسداران، نزدیک به نیم‌تن اطلاعات محرمانه از جمله اسرار مربوط به سلاح‎های هسته‌ای را از قلب تهران ربوده به اسرائیل برد و اعمال پشتِ پرده حکومت را افشا کرد. ولی به هرحال رژیم در گذشته مصالحه کرد و امروز هم دارد می‌کند. سئوال مهم این است که چرا خامنه‌ای سخنرانی‌های ضدونقیض. می‌کند؟ علل این رفتار چیست؟
به نظر ما مشکل اصلی خامنه‌ای بر سر انجام مذاکرات نبوده و نیست، بلکه نگران مستقیم بودن ویا غیرمستقیم بودن آن است. حالا چرا او روی مسئله غیرمستقیم تا این حد اصرار دارد؟ این اصرار در واقع ناشی از وحشت ایجاد شکاف در بدنه هواداران رهبر است. خامنه‌ای می‌خواهد پایه‌های خود را در میان سپاه پاسداران، به ویژه جوانان حزب‌اللهی سپاه، کمیته و بسیج حفظ کند و در عین حال به مذاکرات تسلیم ادامه دهد. او می‌ترسد اگر مستقیم و علنا تسلیم شود این پایه‌ها که تاکنون با لاف‌زدن‌های توخالی ضد امپریالیستی دور او جمع شده بودند سر به شورش برداشته و حتی کودتا کنند. او نگران جان خودش است. او سال‌ها رجزخوانده که ما امپریالیسم را از پا درمی‌آوریم، اسرائیل را محو و نابود می‌کنیم ….. و حالا پس از آن همه نطق‌های پرطمطراقِ آتشین اینک بایست درمقابل پایه‌هایش اعتراف کند: بله، من حاضرم تسلیم شوم. خب، واضح است مشکلات ایجاد می‌شود. در نتیجه تلاش خامنه‌ای برای مخفی نگاه داشتن ماجرای مذاکره، پنهان کردن این تسلیم از پایه‌های داخلی خودش است، وگرنه آمریکا، اروپا، اسرائیل و کل جهان که از این ماجرا بی‌خبر نیستند.
خامنه‌ای برای پیش‌برد این استراتژی همواره از دو روش استفاده کرده. ستیز و مصالحه. هردوی این روش‌ها با توجه به موقعیت زمانی و وضعیت نظامی ـ سیاسی، در انتخاب ریاست جمهوری منعکس بوده است. مثلا هنگامی که وضعیت خوب بود؛ گروه‌های نیابتی فعال بودند، زرادخانه‌ها با توجه به کاهش تحریم‌ها جان تازه‌ای گرفته بود و امکانات مالی هم سروسامان بهتری داشت یک رئیس جمهور اصول‌گرا مثلا رئیسی انتخاب می‌شد تا با توسل به جریانات کاملا افراطی، گشایشی در این استراتژی ایجاد کند و رژیم با امتیازات بهتری وارد میز مذاکره شود. اما وقتی در مضیقه و بحران قرار می‌گیرد، مانند دوران فعلی که گروه‌های نیابتی یکی پس از دیگری نابود شده‌اند و امکانات مالی کاهش پیدا کرده است و آدمی مانند ترامپ قرار است رئیس جمهور شود، آدمی مانند پزشکیان به جلوی صحنه رانده می‌شود.
پزشکیان دقیقا با هدف مذاکره و مصالحه انتخاب شد، همین و بس؛ شرطش هم این بود که بگوید: من هرچه امام گفت اجرا می‌کنم، من رئیس جمهور مطیعی هستم، در واقع، نقش خاصی ندارم، در پایان گفته‌های امام حجت است و من یک عروسک؛ و دقیقا همین کار را هم کرد. فردی بی‌استخوان و شدیدا مماشات‌جو و به همین جهت کاملا خطرناک؛ چون برای این آدم فقط حفظ موقعیت خود و اطرافیانش اهمیت دارد نه چیزی دیگر. به چنین شخصی نمی‌شود اعتمادی کرد.
در دوران انتخابات ایشان توهمی، حتی میان کارگران خوزستان به وجود آمد که گویا قرار است ایشان وضعیت کارگران را بهتر کند. ما در همان زمان مطالبی نوشتیم و با این توهم مبارزه کردیم. گفتیم پزشکیان در واقع مجری و پادوی اوامر رهبر است. دوگانگی‌های مواضع پزشکیان از دوگانگی خود رهبر سرچشمه می‌گیرد و آن دوگانگی نیز با هدف مخفی‌کردن مسایل از هواداران حلقه رهبری اتفاق می‌افتد. اما همان طور که ما در قبل گفتیم و امروز هم تا حدور زیادی روشن شده است؛ معامله عملا صورت گرفته و حالا دارند روی جنبه‌های فنی و فرمالیته آن مذاکره می‌کنند.
گویا قرار است این هفته هم کارشناسان آمریکایی واسرائیلی درباره چگونگی اجرای این توافقات گفت‌وگویی داشته باشند. مسائل مورد نظر آمریکا توقف تولید سلاح‌های هسته‌ای و پیشنهاد غنی‌سازی تا سطح ۶۷/۳ درصد است؛ همان مقداری که در دوران برجام یک توافق کردند. اورانیوم‌های غنی‌شده تاکنون نیز باید به کشوری دیگر، احتمالا روسیه منتقل شود که این نیز در بندهای قرارداد فرجام اول بود.
بنابراین، مسئله غنی‌سازی در سطح شصت درصدی کاملا منتفی است، یعنی تسلیم شدند. در مقابل “شما تحریم‌ها را متوقف کنید و مکانیزم ماشه که قراراست دو ماه دیگر فعال شود، خنثی کنید؛ آخرین خواهشی که داریم تائید این توافق توسط کنگره آمریکاست؛ چون یک بار آقای ترامپ توافقات را برهم زده و ما می‌خواهیم مطمئن شویم که این‌بار پایدار می‌ماند و پس از آن بقای شما؛ دیگر مشکلی با آمریکا و آقای ترامپ نداریم” – همان ترامپی که قاسم سلیمانی را کشت. “مشکل تمام شد، مسئله‌ای نیست تسلیم می‌شویم منتها این چند شرط را اجراکنید”.
بحث امروز در واقع ادامه همین مسائل بود. طرف آمریکایی مذاکره آقای استیو ویتکاف ابدا سیاستمدار نیست، ایشان یک متخصص معاملات ملکی و از دوستان قدیمی آقای ترامپ است که احتمالا مانند خود او به دنبال کلاهبرداری‌ست و تنها به خاطر رابطه دوستی به این پست گمارده شده است. احتمالا این‌ها بین خودشان صحبت کرده‌اند که ما در نهایت توافق می‌کنیم منتها شما از همان ابتدا تاکید کن که موضعِ ما توقف کامل فعالیت‌های هسته‌ای و نابودی آن است. آدم بی‌شعور تاجری که حرف آخر را همان اول زده و اغتشاش بوجود آورده است. بحث آخرِ هفته پیش توافق بر سر پایین آوردن درصد غنی سازی بود که ویتکاف به جای رد آن و طرح گرفتن امتیازات بیش‌تر به واشنگتن برگشت تا دقیقا نظرات اربابش را بشنود و همان را قرقره کند. او سیاستمداری نیست که بتواند مستقلا و بر اساس خطوط کلی مانور داده و تصمیم بگیرد.
او این بار مارک روبیو را به همراه داشت که میان‌داری کرده و حرف‌ها را صاف وصوف کند. خود این آقا گیج می‌زند و همه جراید، حتی در امریکا، او را مورد تهاجم و انتقاد شدید قرار داده‌اند. خلاصه همان‌ طور که ما پیشینی کرده بودیم: خامنه‌ای وارد مرحله سازش و تسلیم به امپریالیسم شده اما می‌خواهند این ماجرا را مخفی نگاه دارند. دارند صورت خودشان را با سیلی سرخ نگاه می‌دارند. می‌گویند: ما خواست‌هایی داشتیم که امپریالیسم مجبور به پذیرش آن‌ها شد. اما مسئله اسرائیل قدری فرق می‌کند. پیشنهاد اسراییل این بود که جمهوری اسلامی مانند لیبی بشود؛ یعنی امریکا شخصا تمام مواد غنی‌شده را نابود کند و همه چیز را تحت کنترل خود قرار دهد. آن‌ها به دنبال فشار حداکثری هستند. امروز ناتانیاهو و روسای وزارت اطلاعات، همچنین یکی از ژنرال‌های عالی‌رتبه که دیروز با آقای ویتکاف صحبت کرده بود، مشترکا هشدار دادند که مواظب پیشرفت گفت‌وگوها باشید؛ اگر شما مواظب نباشید ما خودمان حمله می‌کنیم. البته به نظر من در تحلیل نهایی آمریکاست که حرف آخر را خواهد زد، اسراییل هم دست نگاه می‌دارد، مگر این‌که روند مذاکرات کلا به‌هم بخورد که من فکر نمی‌کنم این اتفاق بیفتد و مذاکرات به همین ترتیب ادامه پیدا خواهد کرده و سرانجام دو طرف با یک برجام دو و کسب امتیازات بسیار بیش‌تر از جمهوری، اسلامی. همان طور که پیش‌بینی می‌شد، به توافق خواهند رسید.
اما از تمام این ماجراها که بسیاری قابل پیش‌بینی بودند، یک نتیجه استنتاج می‌شود. هنگامی که دو جریان ارتجاعی به سردمداری ترامپ و خامنه‌ای با هم اختلاف پیدا می‌کنند، این اختلاف ربطی به طبقه کارگر ندارد. آن‌ها در این میان ابدا ذینفع نیستند که از یکی علیه دیگری حمایت بکنند، یا بگویند خوب است که آقای نتانیاهو رژیم را سرنگون کند، یا چه بهتر که ایران را مورد تهاجم نظامی قرار دهند، چون حکومت سقوط خواهد کرد. حکومت که نباید با حمله خارجی سقوط کند. اگر کسی فکر می‌کند هدف این حملات نجات ملت ایران است، به تاریخ ده پانزده‌ساله اخیر عراق نگاه کنید. آمریکا، اسرائیل یا هر دولت خارجی متجاوز در فکر منافع خودشان هستند. سقوط حاکمیت ایران بایست توسط خود کارگران و زحمتکشان ایران تدارک دیده شود. پذیرش و تشویق تهاجم نظامی سیاست ما نیست. ما به عنوان مارکسیست‌ها، خواهان این هستیم که طبقه کارگر در نقش رهبری کل آحاد اردوی کار سرنگونی نظام سرمایه‌داری را رقم بزند و تدارک آن را می‌بینیم. این‌گونه است که دست امپریالیسم کوتاه خواهد شد.
نقش امپریالیست‌ها را می‌توان در کلیه اتفاقات دوسده پیش ایران مشاهده کرد. کشورهای امپریالیستی در انقلاب مشروطیت دخالت کردند و مشروطیت شکست خورد. کودتای ۲۸ مرداد را سازمان دادند و با حمایت از رژیم شاه، سلطه خود را بر این کشور افزایش داده و استوار کردند. هنگامی‌که شاه دیگر نمی‌توانست منافع آنان را تامین کند، خمینی را به قدرت رساندند و راه را هموار کردند تا او مانع وقوع انقلاب کارگری شود که امکان آن وجود داشت. جرج بال سیاستمدار آمریکایی مقیم ایران در سال ۵۶-۵۷ در نامه خود خطاب به کارتر، سازمان سیا و پنتاگون به روشنی این مطلب را بیان می‌کند. اصل این نامه حتی در اسناد لانه جاسوسی منتشره توسط جمهوری اسلامی نیز منعکس شده بوده، اگرچه در چاپ‌های بعدی مفقود شد، اما به هرحال این نامه در اسناد دولتی آمریکا موجود است. جرج بال در این نامه تاکید می‌کند که دولت آمریکا باید حمایت از شاه را متوقف کرده و خمینی را تحت حمایت خود قرار دهد؛ زیرا او به خاطر ایدئولوژی مذهبی خود بهترین انتخاب برای سرکوب نیروهای چپِ در حال رشد است؛ زیرا او به خاطر همین ایدئولوژی بهترین حکومتی‌ست که می‌تواند به عنوان بخشی از حلقهِ سبز به دور شوروی آن دوران، عمل کند؛ زیرا او ناچار است برای تامین ارتش خود که ستون فقرات آن آمریکایی‌ست مجددا به ما رجوع کند.
تمامی این مداخله‌ها نشان می‌دهد که مقصر اصلی شکست‌های ایران در دو سده گذشته امپریالیست‌ها، به‌ویژه آمریکا بوده است و این کشور هیچ‌گاه تمایلی در تغییر سیاست‌هایش نشان نداد تا بتوان با او از موضعی برابر ارتباط سیاسی برقرار کرد. حال در چنین شرایطی چرا ما باید خوشحال باشیم که این‌ها مردم ما را بمباران کنند. ما برای سرنگونی احتیاجی به امپریالیست‌ها و جنایتکارانی مانند نتانیاهو نداریم. طبقه کارگر و اردوی کار این رژیم را سرنگون می‌کنند. منافع آن‌ها در سرنگونی این رژیم نهفته است. اگر به امید دخالت خارجی بنشینیم در بهترین حالت، آن‌ها با جمعی از آقا بالاسرهای این رژیم ارتجاعی وآقازاده‌های فرماندهان سپاه سازش می‌کنند و دوباره منابع این کشور توسط این گروه جدید به یغما می‌رود. این منابع متعلق به توده‌های میلیونی مردم است نه آن آقازاده‌ها.
در نتیجه، در شرایط فعلی، مسئله سرنگونی، حتی اگر شده به کمک جنگ و تهاجم خارجی‌ها، صددرصد اشتباه خواهد بود؛ اشتباهی که حتی بعضی ازجریانات چپ‌گرا هم مرتکب شده‌اند، مثلا حزب کمونیست کارگری می‌گوید موافق حمله نظامی اسرائیل است چون به این ترتیب، رژیم ساقط می‌شود. این درست نیست. از نقطه نظر تاکتیک‌های انقلابی، حتی اگر جنگی هم اتفاق بیفتد ما در آن شرکت نخواهیم کرد. از نظر ما هردو طرف جنگ ارتجاعی هستند، جنگ این‌ها جنگ بین دو نیروی ضدانقلاب است. ما خواهان سرنگونی هردو طرف هستیم. می‌خواهیم طبقه کارگر به حاکمیت برسد. تاکتیک ما تبدیل جنگ بین سرمایه‌داران به جنگ طبقاتی بین سرمایه‌داران و اردوی کار است. طبقه سرمایه‌دار ایران بایست سرنگون شود، حامیان بین‌المللی آن‌ها همین طور. این موضع ما کمونیست‌هاست.
تاوان هر حمله‌ای، حتی به مراکز اتمی ایران را مردم خواهند داد. جریان به این سادگی‌ها نیست که این‎ها بیایند، جایی را بمباران کنند و قضیه خاتمه پیدا کند. مثالش همین حمله آقای نتانیاهو و دولت کاملا رأست گرا و شبه فاشیست او به نوار غزه. این‌ها می‌گفتند هدف انتقام‌گیری و آزادی گروگان‌های اسیرشده توسط حماس است. در عمل چه اتفاقی افتاد. اینک بیش از یک سال و نیم است که مردم بی‌گناه فلسطین زیر بمباران‌های شدید قرار گرفته‌اند. صدها هزار زن و مرد و کودک بی‌گناه قتل‌عام شدند. صدای هیچ دولتی هم درنیامد و حالا اهداف دولت فاشیستی اسرائیل دارد روشن‌تر می‌شود. حماس بهانه‌ای برای پاک‌سازی نوار غزه از فلسطینی‌ها بود. مگر می‌شود یک مقر نظامی حماس را بمباران کرد و شهروندان بی‌گناه را نکشت؟ یا این که آمریکا و اسرائیل مراکز صنعتی و نظامی ایران را بمباران کنند و کارگران و زحمت‌کشان کشته نشوند؟ بنا به ادعای خود رژیم تمام کشته‌شدگان و مفقودین انفجارهای اخیر اسکله رجایی ـ که به احتمال قوی نتیجه یک خراب‌کاری برنامه‌ریزی شده بود – همین کارگران و زحمت‌کشان بودند. ما در هیچ شرایطی مدافع حمله نظامی خارجی برای سرنگونی رژیم نیستیم. بهای این حملات را مردم عادی با از دست دادن جان خود می‌پردازند.
ما خواهان جنگ طبقاتی هستیم. ما و کارگران در راس اردوی کار می‌خواهیم خودمان این رژیم راسرنگون کنیم و دست‌های کثیف امپریالیسم جهانی را که مسبب همه فجایع و بدبختی‌ها در کشور ایران بوده است از سر ملت کوتاه کنیم. گفتن این‌که: اصل سرنگونی‌ست، مهم نیست چه گونه، حتی اگر می‌شود با بمباران خارجی، کاملا اشتباه ا‌ست. برای مارکسیست‌ها هدف وسیله را توجیح نمی‌کند. هدف رسیدن به حاکمیت کارگری با استفاده از وسیله شوم حمله یا بمباران خارجی نه تنها آن را متحقق نمی‌کند، بلکه این هدف را برای سال‌ها به عقب خواهد راند.
۶ مه ۲۰۲۵

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران