آیا فروپاشی جامعه به سرنگونی رژیم منجر میشود؟ / مازیار رازی
مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
من در ابتدا توضیحی در مورد واژه «فروپاشی» میدهم تا روشن شود منظور ما از فروپاشی چیست. اگر گمان کنیم فروپاشی یعنی کل اقتصاد ذوب میشود و از هم میپاشد، هرجومرج ایجاد میشود و رژیم—حالا هر رژیمی هم باشد—به اضمحلال میرود و از بین میرود، چون به هر حال اقتصادش فروپاشیده. این به نظر من دقیق نیست.
بحران اقتصادی لزوما به مفهوم فروپاشی نیست. یعنی یک رژیم میتواند از بدترین بحرانهای اقتصادی جان سالم بدر برد و مجدداً خود را بازتولید کند. ما از این نوع بحرانها در ایران فراوان دیدهایم و رژیم پابرجا باقی مانده است. در نتیجه نباید بحران اقتصادی را مترادف با فروپاشی بدانیم. برخی از دوستان که در ایران هستند وقتی صحبت از فروپاشی میکنند، منظورشان این است که: وضع خیلی خراب است و همه چیز دارد از هم میپاشد و غیره، و پس رژیم رفتنی است—این تحلیل درست نیست.
ما باید توجه کنیم اقتصاد ایران یک اقتصاد سرمایهداری است؛ اقتصادی که توسط امپریالیسم از اواخر دوران صفوی تا قاجار و بعد پهلوی و رژیم کنونی به وجود آمده و امپریالیسم حافظ این نظام است. وقتی دولت سرمایهداری به وجود میآید، امپریالیسم از آن حفاظت میکند. بنابراین اگر در ایران شرایطی پیش بیاید که طغیانهای تودهای بالا بگیرد و یک رهبری و ستاد رهبری جنبش وجود داشته باشد که خواهان انقلاب و دگرگونی نظام سرمایهداری باشد، همین آقای ترامپ در کنار خامنهای علیه تودهها مبارزه خواهد کرد و این رژیم را تقویت میکند.
بدین ترتیب، «فروپاشی» در نظام سرمایهداری مفهوم مشخصی ندارد. اگر نظامی در جایی به حد فروپاشی برسد، امپریالیسم به نجات آن دولت میآید، چون اقتصادیست که خودش ایجاد کرده و مرتبط به خود اوست.
ما در گذشته ایران دو مورد داشتیم که گرایشهایی از این اقتصاد سرمایهداری تمایلات گریز سیاسی از سلطه امپریالیسم نشان دادند و هردو سرکوب شدند: انقلاب مشروطه و حکومت دکتر مصدق. در دوران مصدق اولین شکل حکومتی دموکراتیک بورژوایی در ایران به وجود آمد، اما به دلیل مسئلهٔ نفت و امکان از دست رفتن کنترل اقتصادی، کودتا کردند و مصدق را کنار گذاشتند.
پس با این تفاسیر باید روشن باشد که مسئله فروپاشی اقتصادی مطرح نیست، بحران اقتصادی، بله، وجود دارد؛ اما به نظر من این بحران در دوران جنگ با عراق بسیار وخیمتر بود تا امروز. ولی فروپاشی، به معنای ذوب شدن رژیم و نابودی کامل، اتفاق نیفتاد و رژیم خود را بازتولید کرد.
در حال حاضر، مسئله اصلی ارتباط با امپریالیسم است؛ امپریالیسم خواستههایی دارد که رژیم به دلایلی نمیخواهد برآورده کند. از نظر حکومت مسئله مهم این است: «امپریالیسم آمریکا—ترامپ یا هرکس دیگر—ما را به رسمیت بشناسید، حتی در حد شاه، و امکاناتی بدهید؛ ما خدمتگذار شما هستیم»
این رژیم، در بسیاری موارد خدمتگذاری خود را به آمریکا نشان داده است؛ مثلاً در عراق، در مورد داعش و انواع گرایشهای گریز از مرکز در منطقه که همین رژیم، همین خامنهای و پیش از او خمینی، به ادعای خودشان، برای سرکوب آن نیروها به آمریکا کمک کردند. بنابراین شعارهای ضد امپریالیستی و غیره برای گرفتن امتیاز بیشتر از امپریالیسم طرح میشود. اگر امپریالیسم امکاناتی برای این رژیم ایجاد کند و به آن جایگاهی بدهد و این رژیم هم راضی شود و بپذیرد، دیگر با امپریالیسم مشکلی ندارد. چون اصولاً تمام اقتصاد ایران مرتبط با امپریالیسم است و اقتصاد جدا از امپریالیسم وجود ندارد، و از نظر اقتصادی هم تا زمانی که نفت و پتروشیمی تولید شود، همین منابع رژیم را دولت های امپریالیستی از فروپاشی نجات میدهند.
متأسفانه در شرایط کنونی، انتظار یک انقلاب کارگری سوسیالیستی در ایران داشت، هنوز مقدمانش شکل نگرفته؛ تودهها و اردوگاه کار فاقد رهبری هستند؛ یک رهبری که خودشان آگاهانه انتخاب کرده و از دل خودشان بیرون آمده باشد. چنین انتخابی را نباید با جریانات یا احزاب و سازمانهایی که به جای طبقه کارگر مینشینند و ادعا میکنند «این حزب میآید و راهگشا خواهد بود و طبقه کارگر را نجات میدهد»، اشتباه گرفت. این جریانات ماهیتا متعلق به خردهبورژوای رادیکال هستند و ربطی به جنبش واقعی داخل ایران ندارند. ستاد رهبری که ما از آن صحبت میکنیم بایست و میتواند در داخل ایران به وجود بیاید. در چنین تشکیلاتی خود کارگران رهبرانشان را انتخاب میکنند و هر زمان خواستند عزل میکنند.
اما به هرروی، وجود رهبری الزامیست، چون هشتاد میلیون نفر از اردوگاه کار نمیتوانند همه با هم تصمیم بگیرند و اجرا کنند. صرفا اعتراضات و حتی شورش های خود جوش می تواند شکل گیرد که سرکوب می شوند. در انقلاب ها مسلم است همگان در تصمیمگیری فعالانه شرکت میکنند و وقتی از طریق هر مکانیسمی به توافق رسیدند نهادی هماهنگی و اجرای آن را برعهده میگیرد. این درواقع همان سنت کمون پاریس است. رهبران انتخاب میشدند و اگر سیاستهای توافقشده را اجرا نمیکردند، عزل میشدند.
بنابراین ستاد رهبری برای تدارک انقلاب سوسیالیستی و نجات تودههای وسیع—هشتاد درصدی—از شر سرمایهداری داخلی لازم است.
اینجا مسئله اسلامی بودن رژیم نیست؛ مسئله ماهیت سرمایهدارانه نظام است که اکنون یک رژیم (حکومت) اسلامی کنترل آن را به دست گرفته؛ همانطور که دوران شاه هم یک نظام سرمایهداری بود با لباس پادشاهی. ماهیت تغییر نکرده، فقط لباسها تغییر کرده اند: یکی تاج بهسر، دیگری عمامه بهسر. در ماهیت اقتصادی تفاوتی وجود ندارد. مدیریت غلط اقتصادی موجب وخیمتر شدن اوضاع میشود. در زمان شاه هم به بحران دلیل دخالتهای امپریالیسم و جلوگیری از تولید کالاهای سرمایهای در جوامع جهان سوم در ایران به وجود آمد. امپریالیسم مناسبات سرمایهداری را تحمیل میکند، اما در حد تولید وسایل مصرفی. نتیجه تولید صرفِ وسایل مصرفی، سرانجام اشباع تولید و اعتراضات و قیامهاست، که در آن دوران مشاهده کردیم.
در حال حاضر هنوز دوره طغیانهایی به وسعت و عظمت سالهای ۵۷ فرا نرسیده. از یک سو، هنوز امکانات مالی ته نکشیده و اینها نفت را از راههای مختلف میفروشند و بودجه عظیمی به دستشان میآید. از طرف دیگر، ابزار سرکوب هنوز برایی دارد. بنابراین هیچ دلیل عینی برای فروپاشی رژیم و یا امکان تحقق حاکمیت مردم وجود ندارد.
اختلافها با امپریالیسم نیز بر سر گرفتن امتیازات است. اگر امتیازاتی بدهند و بگویند در مذاکرات کوتاه آمدیم، همه ساکت میشوند. مسئله خامنهای هم نگرانی از دست دادن پایههای اجتماعی شخص خودش است، یعنی همان ده درصد طرفداران، سپاه و غیره/
خامنه ای اگر ژستهای «سرکشی» را کنار بگذارد، این پایه های خود را از دست میدهد و ممکن است کودتا شود. بنابراین ژستهای «تو دهن آمریکا زدن» و «پرچم اسلام در نیویورک» و… همه تبلیغاتی بیپایه هستند و نباید آنها را زیاد جدی گرفت. اینها در نهایت به توافق خواهند رسید. واقعیت این است که امپریالیسم آمریکا خواهان سرنگونی این رژیم نیست. مذاکره میکنند—مذاکرات گاهی به جنگ میرسد، بعد دوباره مذاکره میشود. لازم هم نیست مذاکره علنی باشد؛ پشت پرده هم انجام میشود.
وقتی از فروپاشی صحبت میکنیم، در واقع داریم به نوعی احساسات مردم در خیابان را منعکس میکنیم که ارتباطی به تحلیلهای مارکسیستی ندارد. تحلیل ما چشمانداز دور را ترسیم میکند و راههای عملی فعلی را پیشنهاد میدهد تا پیشتازان کارگری خودشان را آماده انقلاب کنند. چون این رژیم ها یامحور شرارت (آمریکا و جمهوری اسلامی و اسرائیل) در نهایت به تبانی میرسند. اگر هم سرکشی ادامه پیدا کند و تغییراتی اجباری شوند، آن تغییرات از بالا خواهد بود؛ یعنی بخشی از هیئت حاکمه سابق و بخشی از هیئت حاکمه فعلی با هم تبانی کرده و حکومتی بر مبنای این سازش را جایگزین خامنهای خواهند کرد، اما به نظر من هنوز قصد حذف فیزیکی خامنهای را ندارند. شرایط به گونهای است که باید منتظر بمانیم ببینیم چه اتفاقاتی میافتد. اگر جنگ دوازدهروزه بعدی هم رخ بدهد، بازهم به این مفهوم نیست که رژیم رفتنیست.
زمانی که امپریالیسم مهیای سرنگونی شود مقدماتی مشاهده میکنیم: مثلاً ایجاد دولت در تبعید، که چنین اتفاقی نیفتاده. جریانی که امروز شاهدش هستیم تبانی بین بخشهایی از فرماندهان سپاه و افرادی مثل آقای مهدی نصیری—طلبه قم و نویسنده کیهان و از منتقدان خامنهای—با رضا پهلوی و سلطنتطلبهاست.
همین واقعیت عجیب که در کشوری با این درجه از اختناق آقای نصیری آزادانه علیه خامنهای سخن گفته و هیچ برخوردی با او نشده است، تلویحا نشان میدهد که در پشت پرده بخش یا بخشهایی از حاکمیت در حال زمینهسازی برای توافقی بعد از مرگ یا سقوط احتمالی خامنهای هستند.
در نتیجه، برخلاف میل سلطنتطلبها که هر روز جشن میگیرند تا امریکا یا اسرائیل به ایران حمله کنند و آنها بلامنازع قدرت را به دست بگیرند، این اتفاق نخواهد افتاد، آمریکا امکان اعزام سرباز یا جنگ زمینی برای سرنگونی رژیم را ندارد؛ اسرائیل هم توانایی نظامی آنکه در چند جبهه بجنگد نخواهد داشت. آنها از بالا سازش میکنند تا دولت سرمایهداری را حفظ میکنند.
مسئله اصلی امپریالیسم امتیازگیری و سپس سرمایهگذاریست؛ بنابراین هنگامی که جایگزینی پیدا نکرده چرا بنشیند و شاهد خاموش ذوب شدن کل اقتصاد و سقوط رژیم جمهوری اسلامی باشد؟ باید در تحلیلهایمان دقیقتر باشیم.
اگرچه در شرایط فعلی هنوز امکان بروز انقلاب سوسیالیستی به رهبری شوراهای کارگری وجود ندارد، اما زمان مناسبیست که طبقه کارگر به استناد تجربیات چند دهه گذشته به این نتیجه برسد که مستقل از دولت سرمایهداری، مستقل از اسرائیل و مستقل از آمریکا و اروپا نیاز به ستاد رهبری خود دارد. ستادی که مبارزات و اعتصابات را هماهنگ کند و بتواند در شرایط مساعد، همزمان با اعتراضات خیابانی اعتصابات کارگری را نیز سازمان دهد. مسلم است که چنین ستادی نمیتواند علنی باشد—چون بلافاصله دستگیر خواهند شد.
تشکیل یک ستاد رهبری مستقل مهمترین خطر برای رژیم جمهوری اسلامی و منافع امریکا در منطقه است. بنابراین وقتی صحبت از ستاد رهبری میکنیم نباید فراموش کنیم که این ستاد در شرایط کنونی مخفیست، اما در عین حال منتخب تودههاست و آنها میتوانند هرزمان که تشخیص دهند نمایندگان آنرا عزل یا تعویض کنند.
جنبش کارگری قوانین خود را دارد و اگر آگاهانه برخورد شود این تحولات میتواند در آن سریع رخ دهد.
هدف ما کمک به ایجاد چنین ستادیست که بایست الزاما در داخل ایران، الزاما متشکل از پیشتازان منتخب کارگران، و در دوره کنونی الزاما مخفی باشد. البته وقتی شرایط آماده شود و این ستاد نیز علنی خواهد شد.
آبان ۱۴۰۴

آخرین دیدگاه ها