طبقۀ کارگر: سازمانیابی توده ای و حزبی / مصاحبه با مازیار رازی

گفتگوی مازیار رازی با نشریۀ میلیتانت
میلیتانت: با توجه تحولات اخیر سیاسی و امکان حمله نظامی مجدد از سوی اسرائیل و آمریکا، مسألۀ سازمان‌يابی طبقۀ کارگر يکی از مهم‌ترين و بی‌واسطه‌ترين مسائل جنبش کارگری ايران است. به نظر شما، معضلات و موانع اساسی سازمان‌يابی جنبش کارگری در ايران چیست و برای رفع آن‌ها چه اقداماتی بايد انجام گيرد؟
مازیار رازی: بله، کاملا با شما موافقم. امروز عدم سازمان‌یابی طبقۀ کارگر به بحران مرکزی جنبش کارگری مبدل شده است. بدیهی‌ست که اگر گرایش‌های رادیکال و ضد سرمایه‌داری درون جنبش کارگری در یافتن راهِ‌ حل این بحران گام‌های مؤثر و سریع برندارند، دولت سرمایه‌داری ایران و متحدان بین‌المللی‌اش آن‌را به صورت دیگری و به نفع خود حل می‌کنند و یا گرایشات مماشات‌جو برای حل آن دخالت خواهند کرد؛ و معمولا دخالت‌های آنان به‌صورت ایجاد تشکل‌های کارگری وابسته به دولت سرمایه‌داری و تحمیق توده‌های کارگری برای دوره‌ای طولانی‌ست که این‌بار با نام «دمکراسی» و «آزادی» و با حمایت سازمان‌های بین‌المللی وابسته به امپریالیسم خواهد بود. از همین حالا هم می‌توان زمزمه‌های این سیاست‌ها را از سوی لیبرال‌ها و سوسیال‌دمکرات‌هایی مانند رضا پهلوی ها شنید. امکان تدارک یک بدیل از بالا در صورت فروپاشی رژیم امکان چندان دور از انتظاری نیست.
بنابراین گرایش‌های رادیکال و ضد سرمایه‌داری جنبش کارگری بایست گام‌هایی در راستای حل این بحران بردارند. اما؛ برداشتن نخستین گام یک پیش‌شرط دارد، پیش‌شرط اعتقاد به دموکراسی کارگری. این پیش‌شرط به‌مفهوم به‌رسمیت شناختن حق گرایش است. گرایش‌های رادیکال جنبش کارگری باید بپذیرند که درون این جنبش اختلاف نظر، تنوع عقاید و گرایش‌های تشکیلاتی و سیاسی مختلفی وجود دارد – عقاید و هسته‌های سوسیالیستی؛ آنارشیستی؛ سندیکالیستی، آنارکوسندیکالیستی؛ رفرمیستی؛ و غیره. هدف سازمان‌یابی این است که کارگران بتوانند صرف نظر از اعتقادات سیاسی و تشکیلاتی، خود را درون یک ساختار دموکراتیک متشکل کنند. این ساختار دموکراتیک یک نهاد حزبی و یا تشکل مستقل ضد سرمایه‌داری کارگری نیست؛ بلکه یک اتحاد عمل کارگری‌ست. اتحادی که سازمان‌دهی آن مخفی‌ست. تنها افراد و نهادهایی از درون این اتحاد عمل کارگری کنار گذاشته می‌شوند که مستقیماً در خدمت دولت سرمایه‌داری قرار گرفته باشند. مابقی گرایش‌های نظری نباید حذف گردند.
در حال حاضر یکی از عوامل عمده بازدارندۀ بر سرِ راه سازمان‌یابی کارگران عدم آمادگی پیشروان کارگری برای متشکل کردن کارگران است و این کاستی درون سازمان‌های طرف‌دار طبقه کارگر نیز به چشم می‌خورد. حذف‌گرایی و انحصارگرایی یکی از نمود‌های بارز آن است که در درون این سازمان‌ها رواج فراوانی دارد و به یک امر عادی و قابلِ قبول تبدیل شده است. هیچ گرایشی چشم دیدن مخالفان خود را ندارد و به‌محض بروز کوچک‌ترین اختلافِ نظری؛ به‌جای تحمل نظرات مخالف و حفظ اتحادِ عمل علیه دولت سرمایه‌داری، در ابتدا اتهام‌زنی‌ها آغاز شده و نهایتا به حذف‌گرایی و دشمنی علیه یک‌دیگر خاتمه می‌یابد. اتخاذ چنین روشی به جای تقویت اتحاد عمل کارگری با عمده کردن اختلافات سیاسی، این اتحاد را به افتراق مبدل می‌کند. فراموش نکنیم که اولین قدم برای تقویت یک اتحاد، پذیرش تفاوت‌ها و احترام متقابل به عقاید یک دیگر است. ما به جای تدارک اقدامات اثباتی ضد دولت سرمایه‌داری در اتحاد با یک دیگر و در کنار یک‌دیگر، به دامن چشم و هم‌چشمی و مقابله با هم‌دیگر افتاده‌ایم. این روش از کار، چه بخواهیم و چه نخواهیم تاثیرات منفی خود را درون جنبش عملی کارگران به‌جا خواهد گذاشت و باید هر چه سریع‌تر اصلاح گردد، وگرنه عوارض مخرب و جبران‌ناپذیر آن‌را نمی‌توان به سادگی بازسازی نمود.
میلیتانت: به نظر شما ریشۀ این انحراف در چیست؟
مازیار رازی: مسلما ریشۀ این انحراف در ماهیت غیردمکراتیک دولت سرمایه‌داری نهفته که طی بیش‌از چهار دهه کوچک‌ترین اعتراضات کارگران را با اعمال روش‌های خشونت‌آمیز و ارعاب پاسخ داده است. کارگران پیشرو، اگرچه در دورۀ انقلاب ۱۳۵۷ مبادرت به برپایی کمیته‌های اعتصاب و نهادهای شورایی کردند، اما در نتیجه فشارهای سرکوب و ارعاب، چه در این دوره و چه در دوره شاه هرگز تجربۀ دموکراسی کارگری نداشته‌اند. این شرایط بر سازمان‌های طرف‌دار طبقه کارگر نیز تاثیر خود را گذاشت و به همین علت است که آنان هم‌گام با تحولات نوین، قادر به هم‌زیستی با هم در مقابل یک دشمن واحد نیستند.
این مطلب خود را مانند غدۀ چرکینی می‌نمایاند و باید برای حل آن گامی برداشت. همان‌طور که در بالا گفتم بی‌اعتنایی به حل این مسئله تاثیرات مخرب خود را بر جنبش عملی – مبارزاتی طبقه کارگر خواهد گذاشت و تا کنون نیز تا حدودی شاهد آن هستیم، به عنوان مثال هسته‌های مخفی یا علنی کارگری گاه در اتحاد عمل دچار مشکل می‌شوند و اتحاد عمل ازهم می‌پاشد. کارگران جوان و پیشتاز انقلابی باید با این انحراف مقابله کرده و سنت های نوین و دموکراتیک را برقرار کنند.
میلیتانت: از کارگران پیشرو صحبت کردید، منظور شما از کارگران پیشرو چیست؟
مازیار رازی: کارگران پیشر‌و کارگرانی هستند که توسط بقیه کارگران به مثابۀ رهبران عملی شناخته شده‌اند. این رهبران عملی امروز به دو دسته تقسیم می‌شوند: کارگران پیشین ‌و سنتی که در دورۀ پیش نقش تعیین کننده‌ای در تداوم فعالیت‌های کارگری ایفا کرده‌اند، و کارگران پیشتاز و جوانان کارگری که اگرچه از تجربۀ دستۀ اول برخوردار نیستند، اما امروز در صحنۀ سیاسی حاضر و فعال هستند؛ بدیهی است که باید به نقش پیشین کارگران پیشرو سنتی ارج نهاد. آن‌ها توانستند در دورانی بسیار مشقت‌بار و دشوار با ایثارگری و از خودگذشتگی تداوم مبارزات کارگری را حفظ کنند. اما با بازشدن افق‌های سیاسی و گشایش‌های نوین، کارگران پیشرو سنتی نمی‌توانند در تطابق با وضعیت کنونی گام‌های ضروری را بردارند. برخی در هراس از دست دادن موقعیت پیشین‌شان درها را به‌روی خود محکم بسته‌اند و کارگران جوان را به درون راه نمی‌دهند. در نتیجه، حتی اگر به‌صورت ناخواسته، خود از مسببین اصلی افتراق و چند دستگی شده‌اند؛ عده‌ای را به دلیل ظاهرا «روشنفکر» بودن حذف می‌کنند و برخی را به علت اعتقادشان به ساختن «حزب» کنار می‌گذارند. عده‌ای را به عنوان عقاید «سندیکالیستی» محکوم می‌کنند و برخی را به علت وابستگی به «سازمانی خاص» طرد می‌کنند. اینان به‌جای تمرکز بر تقویت بزرگ‌ترین جبهۀ ضد سرمایه‌داری، انرژی خود را بر تفتیش عقاید و مرزبندی‌های کاذب نهاده‌اند، این وضعیت اسفناکی است. به اعتقاد من در وضعیت کنونی یکی از موانع اصلی در مقابل حرکت‌های کارگری، برخوردهای غیردموکراتیکی است که‌ توسط برخی از کارگران پیشروی سنتی به شکلی مصرانه اعمال می‌گردد.
البته مانع دیگر نیز وجود دارد و آن‌هم ماهیت سرکوب‌گرانۀ دولت سرمایه‌داری‌ست، کشتار وحشیانۀ کارگران و دستگیری و ارعاب فعالین کارگری در مراسم مختلف و اول ماه مه و دستگیری و زندانی کردن رهبران عملی کارگران نمونه‌های سیاست‌های سرکوب‌گرانۀ دولت سرمایه‌داری هستند.
میلیتانت: يک سؤال جدی و سرنوشت‌ساز در اين‌باره، چه‌گونگی سياست‌ها و راه‌کارهای اصولی و پايدار سازمان‌يابی طبقۀ کارگر است. به‌نظر شما سازمان‌يابی طبقۀ کارگر بايد برمبنای کدامين چشم‌انداز و افق سياسی صورت گيرد؟ و به اين‌منظور، چه راه‌کاری بايد انتخاب شود؟
مازیار رازی: برای پاسخ‌گویی به چه‌گونگی پیش‌برد راه‌کارهای فوری و امروزی در امر سازمان‌دهی، در وهلۀ نخست باید چشم‌انداز سازمان‌یابی جنبش کارگری ترسیم گردد. به‌سخن دیگر، برای تعیین تاکتیک‌های امروزی که در پیشِ روی طبقۀ کارگر قرار گرفته است، می بایست در ابتدا استراتژی را مورد بررسی قرار داد. بدون داشتن چشم‌انداز و افق سیاسی، جنبش کارگری دچار روزمره‌گی و انجام خرده‌کاری‌های بی‌حاصل می‌گردد. داشتن یک استراتژی صحیح و روشن می‌تواند اشتباهات در کارهای روزمره را کاهش دهد.
حال ببینیم استراتژی طبقۀ کارگر چیست؟ به اعتقاد من مسئلۀ کسب قدرت کارگری در مرکز استراتژی طبقۀ کارگر قرار می‌گیرد. بدون قدرت کارگری هیچ یک از تکالیف جامعه (تکالیف دموکراتیک و سوسیالیستی) قابل حل نیستند. برخی از فعالین کارگری استدلال می کنند که «مسألۀ طبقۀ کارگر ربطی به کسب قدرت کارگری نداشته و مبارزات کارگری صرفا در جهت کسب یک سلسله حقوق صنفی صورت می‌گیرد». این روش استدلال سندیکالیست‌هاست. این گرایش‌ها از ابزار مبارزاتی کارگران که در رأس آن اعتصاب کارگری است، تنها به منظور اعمال فشار بر دولت سرمایه‌داری جهت کسب امتیازات صنفی استفاده می‌کنند. این شیوۀ تفکر نادرست است. به نظر من کلیۀ ابزار مبارزاتی از جمله اعتصاب بایست در راستای پیوند با قدرت کارگری باشد. به سخن دیگر، مبارزه برای گسترش حقوق دمکراتیک باید با هدف نهایی یعنی دمکراتیزه کردن کل نظام اجتماعی و به دست گرفتن حیات توده‌های کارگر و زحمتکش در دست خودشان، پیوند بخورد. در همین جا باید یادآور شد که هر اعتصاب، حامل نطفه‌های اوليۀ قدرت کارگری است، اما برای تحقق نهايی آن، به عوامل ديگری نياز است. زيرا بين تهاجم بالقوه عليه دولت سرمايه‌داری و تحقق نهايی تسخير قدرت سياسی توسط کارگران‌ تفاوت بسیار مهمی وجود دارد. آن‌چه اين دو وضعيت را به هم پيوند می‌دهد، سطح «آگاهی» سياسی درون جنبش‌ کارگری است. بدون يک سلسله تصميم‌گيری‌های آگاهانه، هيچ اعتصابی به‌خودی خود بنیادهای دولت سرمايه‌داری را تهديد نمی‌کند.
برخی از کارگران پیشرو سنتی تصور می‌کنند که با تکرار شعارهای «کمیتۀ کارگری» و یا «مجامع عمومی کارگری» یا «لغو کارِ مزدی» مسألۀ کارگران خود به‌خود حل می‌گردد. این‌ها تصورات واهی‌ست. البته لازم به ذکر است که ما باید از تمامی نهادهای کارگری و درخواست‌های آنان حمایت کنیم. ما اختلافی با طرح این شعارها و یا درخواست تحقق آن نداریم. اما باید درک شود که هيچ «کميتۀ اعتصاب» یا «کمیتۀ کارگری» یا «مجمع عمومی» به شکل خودجوش به يک «شورا» و در نهایت شورای کسب قدرت کارگری مبدل نمی‌گردد.
کارگران پیشتاز بایست در مورد چشم‌انداز سیاسی خود آگاه و روشن باشند. آن‌ها باید بدانند که طبقۀ کارگر صرفاً پس از کسب قدرت سياسی و رهايی از سلطه سرمایه می‌تواند به ثروت ملی و مناسبات توليدی جدید دست بیابد. بدون قدرت سیاسی، طبقۀ کارگر قادر به نظارت و کنترل کامل امور کارخانه‌ها نخواهد بود. بدون در دست گرفتن قدرت سیاسی کنترل بر مناسبات مادی توليدی غيرممکن خواهد بود. «رفرُم» در جامعۀ سرمایه‌داری شاید (در بهترین حالت) منجر به تقلیل مشکلات (آن‌هم موقتی) گردد؛ اما هرگز مسائل را به‌شکل ریشه‌ای حل نمی‌کند. «إصلاحات» هرگز قادر به از میان برداشتن غدۀ سرطان‌زا نیست. برای این منظور عمل جراحی لازم است.
اما قدرت‌گیری کارگران نياز به برنامه‌ريزی و عمل متمرکز خاصی دارد. برای سازمان‌دهی اقتصاد برنامه‌ريزی شده و اعمال سیاست‌های نوین اجتماعی،بایست گام‌های حساب‎شده‌ای برداشت. روند قدرت‌گیری، حرکتی مشخص و برنامه‌ريزی شده است که مانند زنجيری درهم بافته شده. هر گسستی در اين سلسله عمليات، می‌تواند وضعیت کارگران را با فاجعه‌ای روبه‌رو کند. به سخن ديگر، کسب قدرت سیاسی که قرار است کارگران «از خود بيگانه شده» را به انسان‌های «آزاد شده‌ای» تبدیل کند که سرنوشت خود را در دست خواهند گرفت، عملی مبتنی بر میل و اراده آگاهانه است که بايد توسط کارگران پیشتاز «آگاه» که در روند مبارزات کارگری به چیزی فراتر از تحقق مطالبات روزمره رسیده و در اندیشه تغییر مناسبات موجود هستند، سازمان يافته و صورت پذيرد.
مسلم است که در دنیای سرمایه‌داری که همه چیز و همه کس تحت بمباردمان و تاثیر فرهنگ و ایدولوژی کاذب سرمایه قرار گرفته و نظم موجود را غیرقابل تغییر می‌پندارد، همه کارگران به یک‌باره به درک ضرورت تغییر دست نمی‌یابند؛ اگرچه در جامعه جدید به سرعت پذیرای تغییرات خواهند بود و از طریق شوراهای خودجوش انقلابی آن‌را به اجرا در می‌آورند. چرا که تجلی منافع واقعی آن‌هاست.
کارگران آگاه نیز برای برنامه‌ریزی کسب قدرت سیاسی نیاز به حزب سیاسی کارگران دارند. اگر قرار باشد مطالبۀ تأسيس هر تشکل مستقل کارگری «ضد سرمايه‌داری»، از سطح تبليغاتی خارج شده و جنبۀ عملی به‌خود یگيرد، بايد با تشکيل يک ستون فقرات مرتبط به‌آن، پيوند پیدا کند. اين ستون فقرات همانا «حزب پیشتاز کارگری» است. به سخن ديگر،کارگران ضدسرمايه‌داری نيز، همانند سرمايه‌داران، بايد مجهز به حزب خود باشند. اين نهاد ستون فقرات تشکلات مستقل کارگری ضد سرمايه‌داری را شکل می‌دهد.
در نتیجه، می‌توان اذعان داشت که استراتژی محوری کارگران در مرحله کنونی ایجاد یک حزب ضد سرمایه‌داری‌ست. اما این حزب هنوز ساخته نشده است. این حزب باید از قلب جنبش کارگری و همراه با فعالین کارگری ایجاد گردد. گرایش‌هایی که نقداً، سازمان‌ها و احزاب «کارگری» را توسط عده‌ای روشنفکر (آن‌هم در خارج از کشور) ساخته و از کارگران می‌خواهند به آن‌ها بپیوندند، اقدام غیراصولی و نادرستی انجام داده‌اند. حزب کارگران فعال ضد سرمایه‌داری با این احزاب سنتی تفاوت دارد و باید متشکل از‌کارگران آگاه که پیشتازان طبقه کارگر هستند، باشد. تدارک در راستای ایجاد این حزب، امروز به استراتژی اساسی کارگران پیشتاز مبدل گشته است.
کارگران پیشرو باید توجه کنند که در صورت شکل‌گیری یک بحران سیاسی – اجتماهی در دورۀ آتی، وضعیتی مانند سال ۱۳۵۷، مسألۀ «قدرت دوگانه» در جامعه طرح می‌گردد، همان‌گونه که در روزهای پیش از انقلاب ۱۳۵۷ این اتفاق افتاد و شوراها شکل گرفتند. در این دوران دو قدرت خودنمایی می‌کنند: قدرت سرمایه‌داران يا قدرت کارگران.
در جامعۀ ما بحران‌های عينی و دائمی در روابط توليدی سرمايه‌داری (کسادی، تورم، بيکاری و هرج‌ومرج در توليد و غيره)؛ به اضافه بحران سياسی درون دولت (کشمکش‌های درونی، بی‌اعتمادی به رهبری، تفرقه، عدمِ وجود يک‌پارچگی و وحدت)؛ در کنار نارضايتی عمومی مردم (به‌ويژه درون قشرهای خرده‌بورژوا و زحمتکشان)؛ و بی‌اعتمادی طبقۀ کارگر نسبت به سياست‌مداران سرمایه‌دار، وجود دارد.
آن‌چه که کم‌تر شاهد آن هستیم، اعتماد به نفس کارگران به شکل یک طبقه برای کسب قدرت سیاسی‌ست که باید به وجود بیاید. کارگران در اثر سال‌ها سرکوب و جبری‌شدن از خودبیگانگی پذیرفته‌اند که این کار شدنی نیست. تجربه بیش از صدسال مبارزات صنفی – سندیکایی کارگران نیز نشان داده که با جمع جبری «کمیته‌های کارگری» یا «مجامع عمومی کارگری» ضرورت کسب «قدرت سیاسی» توسط کارگران زاده نمی‌شود. کسب چنین درکی، به شهادت تاریخ، تنها در پرتو سازمان‌دهی فعالانه حزب کارگران ضد سرمایه‌داری ممکن می‌گردد. برای ساختن چنین حزب پیشتاز کارگری نیز باید از هم‌اکنون آگاهانه و مصممانه تدارک مشخص دید. کارگران را بایست از هم‌اکنون به ضرورت ساختن حزب ترغیب کرد. کارگران جوان را بایست از امروز در تدارک عملی حزب پیشتاز سهیم ساخت.
میلیتانت: رفیق مازیار رازی شما در مورد چشم‌انداز یا استراتژی اساسی جنبش کارگری توضیحاتی دادید مبنی بر این‌که مسألۀ قدرت‌گیری طبقۀ کارگر این استراتژی را تشکیل می‌دهد، سؤال بعدی این است که با توجه به این چشم‌انداز، تاکتیک‌های کارگری چه هستند؟
مازیار رازی: با توجه به بیش از ۴۰ سال اختناق، بدیهی‌ست که جنبش کارگری از افتراق و چند دستگی و تشتت عمیق رنج ببرد. هیج اقدامی علیه دولت سرمایه‌داری، بدون اتحاد کارگران عملی نیست. تمامی راه‌حل‌هایی که منجر به اتحاد عمل سراسری کارگران نگردند، محکوم به شکست هستند. هیچ «کمیتۀ کارگری»، هیچ «مجمع عمومی» و هیچ «تشکل مستقل کارگری» یا حزب پیشتاز کارگری به‌وجود نمی‌آید، مگر در ابتدا وسیع‌ترین اتحاد میان کارگران برقرارگردد. این اتحاد تنها می‌تواند یک اتحادِ عمل بر محور یک برنامۀ اقدام کارگری باشد؛ باید بر سر عمل مشترک توافقات صورت گیرد. باید همواره نکات اشتراک را جست‌وجو کرد و آن‌ها را تقویت نمود؛ نبایست نکات افتراق را در اتحاد عمل عمده کرد. چنین اتحاد عمل کارگری باید دموکراتیک باشد و همۀ نظرات متفاوت را زیر چتر خود متشکل کند.
برخی استدلال می‌کنند نمی‌توان در عین اتحاد عمل با گرایش‌های مماشت‌جو، رفرمیست و سندیکالیست، «رادیکالیسم» کارگری را حفظ کرد. در نتیجه باید از همان ابتدا جبهه‌ها را جدا ساخت تا کارگران به نظریات سندیکالیستی و رفرمیستی آغشته نشوند! این استدلال‌ها نتیجه برخوردهای ناپخته و کودکانه‌ای هستند. درست برعکس، تنها راه حفاظت کارگران از رخنۀ عقاید غیررادیکال، وحدت عمل با همان گرایش‌های سندیکالیستی‌ست که از پایۀ‌های توده‌ای برخوردار هستند. زیرا تنها راه افشاگری و جداسازی تودۀ کارگران از رهبران مماشت‌جو، در جریان عمل مشترک ضد دولت سرمایه‌داری‌ست. تنها در پروسه کار مشترک و تبادل نظر در انظار کارگران است که آن‌ها به ماهیت مماشات‌جویانۀ رهبران خود پی می‌برند. طبیعی‌ست که هرچه افتراق و تشتت بیش‌تر دامن زده شود و کارگران بیش‌تر از هم جدا شوند، عقاید رفرمیستی نیز بیش‌تر به درون کارگران رخنه خواهد کرد.
میلیتانت: در همين رابطه، نظر خود را دربارۀ گسترش حقوق دمکراتیک مانند فعاليت‌های علنی و طومارنویسی برای اعمال فشار بر نهادهای رسمی دولتی، توضیح دهید.
مازیار رازی: در پیوند با این موضوع دو نکته قابل ذکر است.
اول، باید آگاه بود که دولت سرمايه‌داری نه‌تنها با ارعاب و اعمال زور نظام سرمايه‌داری پوسيده را پابرجا نگاه می‌دارد، بلکه با کمک رفرميست‌های رنگارنگ درون جنبش کارگری نیز تحولات اجتماعی را به تعویق می‌اندازد. تبليغات رفرمیستی در درون طبقۀ کارگر بر زحمتکشان تأثيرات خود را می‌گذارد. چنان‌چه طبقۀ کارگر تحت تأثير ايدئولوژی بورژوايی و خرده‌بورژوايی و تبليغات سرمايه‌داری قرار نمی‌گرفت، نظام سرمايه‌داری حتی يک روز هم دوام نمی‌آورد!
در کنار این، حاکميت سرمایه‌داری از طريق سلطه بر بازار اقتصادی، اعمال استثمار و «استثمار مضاعف» کارگران، بي‌کارسازی و اخراج و ايجاد وضعيت نابه‌سامان اقتصادی و اجتماعی از دست‌یابی کارگران به جهان‌بينی خود نیز ممانعت می‌کند. کارگری که ساعت‌ها در کنار ماشین کار کرده هنگامی‌که خسته و فرسوده به خانه باز می‌گردد، کارگری که بی‌کار شده و دغدغه مداوم او سیرکردن شکم زن و فرزند است زمانی برای بررسی و کشف جهان‌بینی کسب قدرت سیاسی ندارد؛ اگرچه همین کارگر هنگامی‌که به دانش چه‌گونگی کسب قدرت سیاسی دست پیدا کند آبدیده‌ترین مبارز در راه کسب آن قدرت خواهد بود.
در جوامع غربی، نیز نظام سرمايه‌داری تنها در وضعيت بسيار بحرانی متوسل به اعمال زور می‌گردد، زیرا این روش کم هزینه‌ترین شکل سیادت بورژوایی است. در واقع، بورژوازی با تحميل قوانين بازار، به اندازۀ کافی کارگران و زحمتکشان را ارعاب می‌کند، تا توان مقاومت را از آن‌ها سلب کند. کارگران، (حتی آگاه‌ترين آن‌ها) نهايتاً می‌پذيرند که برای کسب «يک لقمه نان» و يا برای «سير کردن شکم خود و خانوده‌شان» بايست «نيروی کار» خود را به‌فروش برسانند و به قوانين بازار تمکين کنند. اين اقدام به‌عنوان يک امر «طبيعی» قلمداد می‌شود. تنها در وضعيت‌های بحرانی‌ست که کل نظام سرمايه‌داری زير سؤال رفته و قيام‌های توده‌ای در دستور روز قرار می‌گيرد.
در نتیجه، در جامعۀ ما گرایش‌های رفرمیستی و سندیکالیستی که به ماهیت دولت سرمایه‌داری کاری نداشته و تنها خواهان کسب استانداردهای رفاهی اولیه برای طبقۀ کارگر در چهارچوب نظام کنونی هستند، شکل می گیرد و تقویت می‌شود. در دوره‌های اولیه شرایط اختناق‌آمیز، پایه‌های کارگری بیش‌تر متمایل به این گرایش‌ها می‌شوند و این امری طبیعی‌ست. باید توجه کرد کارگرانی که در وضعیت وخیم اقتصادی به‌سر می‌برند، به ویژه در دوران سرکوب که خطر بی‌کاری و دستگیری بالاست، به‌شکل یک‌پارچه و توده‌ای به رادیکالیسم کارگری روی نمی‌آورند. در ابتدا گرایش‌های محافظه‌کار و مماشات‌جو در درون کارگران تقویت می‌گردد. از این‌رو رهبران رفرمیستی و مماشات‌جو از این احساسات طبیعی سوء‌استفاده کرده و پلی میان خواست‌های کارگران و سیاست‌های دولت ایجاد می‌کنند. به اعتقاد من گرایش حاکم در نهادهای کارگری موجود دارای سیاست ناروشن، بعضاً مماشات‌جو، رفرمیستی و فرقه‌گرایانه است.
دوم، در کشورهای اختناق‌زده‌ای مانند ایران کار مخفی با مبارزۀ طبقاتی عجین شده است و این دو را نمی‌توان از هم جدا کرد. اساس کار مخفی تا دورۀ اعتلای انقلابی، بایست به‌عنوان بخشی از زندگی سیاسی همۀ فعالان کارگری تلقی شود. کسانی که به هر علت تنها راه مبارزه را شکل علنی می‌پندارند، دچار لغزش و نهایتاً مماشات‌جویی با دولت سرمایه‌داری می‌شوند.
اما نبایست حضور گرایش‌ها و نهادهای کارگری مماشت‌جو و رفرمیست و یا رهبری غیررادیکال را به مفهوم عدم حمایت از حرکات به حق کارگران که مطالبات صنفی – دموکراتیک خود را طرح می‌کنند، تلقی کرد؛ زیرا گسترش مبارزه برای تحقق این مطالبات در جامعه، یکی از ارکان‌های مبارزات کارگری است. اما، به شرط آن‌که مبارزه در راه کسب حقوق دمکراتیک با هدف نهایی یعنی مبارزه برای دمکراتیزه کردن نظام اجتماعی گره خورده باشد. دمکراتیزه کردن نظام اجتماعی نیز به مفهوم دمکراتیزه کردن تمامی مسایل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‌باشد.
طبقۀ کارگر نمی تواند مبارزه برای کسب حقوق دمکراتیک را صرفاً در حوزۀ سیاسی محدود کند. او باید به حوزه‌های اقتصادی نیز فکر کند و این موضوع مهم را به آینده موکول نکند. کاری که رفرمیست‌های درون جنبش کارگری، انجام می‌دهند این است که مبارزات دمکراتیک را در چهارچوب حوزۀ‌های محدود سیاسی – اجتماعی نگاه داشته و از گسترش آن به مسائل اقتصادی هم‌چون توزیع عادلانه ثروت و نفی مالکیت خصوصی جلوگیری می‌کنند. این روش چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه آگاهانه باشد و چه ناآگاهانه، تنها به تقویت همان نظام سرمایه‌داری منجر می‌گردد.
میلیتانت: اما در مقابل گرایش‌های رفرمیستی جنبش کارگری، بسیاری از گرایش‌های رادیکال و یا کمونیست بر این اعتقادند که مبارزه در راه حقوق دمکراتیک و یا اصولاً دمکراسی ربطی به جنبش کارگری ندارد و از آنِ بورژوازی است. نظر شما در مورد این موضوع چیست و در صورت امکان اشاراتی به نظر خود کارل مارکس در همین مورد بکنید.
مازیار رازی: مارکس در بسیاری از نوشته‌های خود، به‌ویژه پس از ۱۸۴۸، وقتی مشاهده می‌کند بورژوازی آلمان و فرانسه در راه حل تکالیف بورژوا دموکراتیک برنمی‌دارد، می‌گوید بورژوازی دیگر قابلیت انجام این تکالیف را ندارد. او در خطابیۀ خود به اتحادیۀ کمونیست ها در سال ۱۸۵۳ به طور مشخص از «انقلاب مدوام» صحبت می‌کند، زیرا به این باور رسیده که بورژوازی دیگر قابلیت حل تکالیف بورژوا دموکراتیک را از دست داده و از ترس پرولتاریا،‌ به سوی جریانات مستبد و پیشاسرمایه‌داری، می‌رود. سرمایه‌داری به درستی می‌داند که اگر حل تکالیف دموکراتیک آغاز شود، پرولتاریا در نبرد برای تحقق کامل دموکراسی در مقابل او قد‌علم می کند و اگر او نتواند این وظایف را به کمال اجرا نماید باید پاسخ‌گوی پرولتاریایی باشد که در مقابل او ایستاده؛ به‌ همین جهت این روند را از همان ابتدا آغاز نمی‌کند. بیهوده نیست که مارکس مشخصاً اشاره می کند: «دموکراسی متعلق به پرولتاریاست»، بخشی از زندگی پرولتاریاست و مبارزه برای دموکراسی و نبرد برای دموکراتیزه کردن کل سیستم اجتماعی و در تمام شئون و حیات بشریت؛ و نهایتا دموکراتیزه کردن دولت یعنی انقلاب تنها در توان طبقه بالنده جامعه سرمایه‌داری، یعنی کارگران می‌باشد. از منظر کارل مارکس، انقلاب سوسیالیستی هیچ مفهوم دیگری به‌جز این نمی‌تواند داشته باشد. مارکس از سال ۱۸۵۳ به بعد در بسیاری از نوشته‌های خود از عبارات «دموکراسی» و «بورژوازی» به طور هم‌زمان استفاده نمی‌کرد. او برای توصیف بورژوازی عبارت «لیبرالیسم» را به‌کار می‌برد. او می‌گفت لیبرال‌ها، دیگر دموکرات نیستند و دموکراسی را رعایت نمی‌کنند. به کلام دیگر، مارکس دموکراسی را از آن پرولتاریا می‌دانست. این مسأله‌ای بسیار مهم و محوری‌ست و در واقع، نخستین قدم در راه انقلاب پرولتری و مبارزه برای آن است. افرادی که به استناد به مارکس می‌گویند که دمکراسی متعلق به بورژوازی‌ست، به‌وضوح مواضع ضد مارکسیستی اتخاذ می‌کنند.
میلیتانت: رفیق مازیار شما در پاسخ به سؤالات بالا اشاره کردید که استراتژی یا مسیر اصلی جنبش کارگری، تسخیر قدرت سیاسی‌ست و وسیلۀ رسیدن به آن حزب پیشتاز انقلابی‌ست. اما امروزه با توجه به افتراق‌های اشاره شده در جنبش کارگری گام‌های اولیه در راه رسیدن به حزب پیشتاز انقلابی برای تدارک انقلاب چه هستند؟
مازیار رازی: به اعتقاد من این قدم‌ها کاملاً روشن است؛ قدم‌هایی متکی به تجربۀ چند دهۀ خودِ طبقۀ کارگر. تجربه چنددهه مبارزات کارگری ایران نشان داده که طبقۀ کارگر در مبارزات روزمرۀ خود، برای سازمان‌دهی اعتصاباتش، برای سازمان‌دهی تظاهرات، و سازمان‌دهی قیام‌هایی که صورت گرفته به یک تشکیلات نوین، تشکیلاتی مشخص و مرتبط به وضعیت کنونی احتیاج دارد. چنین تشکیلاتی «کمیته‌های مخفی کارگری» هستند، البته در پاره‌ای از موارد در گذشته، و شاید بهتر است بگوئیم در بیش‌تر موارد این کمیته‌های مخفی کارگری دوام طولانی نداشتند و پس از طی روندی کوتاه از مبارزات، یا دستگیر شدند و یا عده‌ای دلسرد شده و به کناری رفتند. بنابراین مسألۀ اساسی ما در شرایط کنونی حفظ، احیا و تداوم عمل این کمیته‌های مخفی برای رسیدن به هدف نهایی یعنی ساختن حزب پیشتاز انقلابی‌ست.
اگر این کمیته‌های مخفی وجود دارند، باید تعمیق پیدا کنند، تکثیر شوند و متمرکز گردند. این‌ها بایست پردوام باقی بمانند و در شرایط جزر و مدّ مبارزۀ طبقاتی، در شرایط خفقان و دستگیری، هم‌چنان به کار خود ادامه دهند. کارهایی که شامل تمام مسائل جنبش کارگری‌ست: از جمله سازمان‌دهی اعتصاب، سازمان‌دهی مبارزات صنفی طبقۀ کارگر، سازمان‌دهی کلیه امور سندیکایی کارگران، سازمان‌دهی دفاع از کارگران زندانی، طرح مطالبات صنفی، دموکراتیک و مطالباتی که درواقع رژیم را مورد سؤال قرار می‌دهند، از جمله مطالبۀ کنترل کارگری.
ما در دهه گذشته شاهد بودیم که این مطالبات به درجات مختلف و در نقاط متفاوت از سوی کارگران مطرح شده است. اما، تداوم نیافته‌اند. این کمیته‌ها در واقع کمیته‌هایی نبودند که پایدار باقی بمانند. بنابراین یکی از وظایف اصلی ما در شرایط کنونی، تمرکز بر روی ساختن این کمیته‌ها (اگر وجود ندارند) می‌باشد. حوزه عمل این کمیته‌ها باید در سطح یک محله و یا یک کارخانه متمرکز باشد تا تجاربی که کسب می‌کنند، با دستگیری چند نفر و یا تقلیل مبارزات در یک مقطع، از میان نرود. این تجارب باید در سطح محلی و در سطح کارخانه باقی بماند. از طرف دیگر این کمیته‌ها مخفی خواهند بود که دست به یک سلسله کارهای متنوع می‌زنند، یعنی، هم در امور صنفی کارگران منطقه و محل کارشان درگیر می‌شوند و هم در ارتباط با مطالبات دموکراتیک از قبیل آزادی زندانیان سیاسی و کارگرانی که دستگیر می‌شوند، اقدام می‌کنند. این کمیته‌ها در درون خودشان به آموزش‌های نظری و کسب تجارب بین‌المللی و تاریخی جنبش کارگری دامن می‌زنند و تجارب خود را نیز در درون هسته حفظ کرده و تعمیق و صیقل می‌دهند. این عمل از طریق ارتباط زنده و ارگانیک با حوزه فعالیت هسته ممکن می‌شود. چنین کمیته‌هایی با رعایت حداکثر نکات امنیتی می‌توانند تا زمانی طولانی به بقای خود دهند.
نقش دیگر این کمیته‌ها هماهنگی در مقیاس سراسری‌ست. در گذشته عدم هماهنگی یکی از مسائل و معضلاتی بود که مانع تشکیل یک حزب و تشکیلات سراسری می‌شد و هنوز این مشکل برطرف نشده است. اما این کمیته‌ها می‌توانند با انتقال و تبادل تجارب یک محله و یا یک کارخانه به واحدهای مشابه دیگر آن تجربه را غنی‌تر کرده و از تکرار اشتباهات گذشته پرهیز کنند. تکرار این پروسه در واقع، تراکم تجربه‌های مبارزاتی کارگران در مقاطع و مکان‌های مختلف در یک ظرف واحد برای حفظ و بازخورد دوباره به مبارزات کارگری‌ست.
لازمۀ عملی‌شدن این امر آن است که کمیته‌های مخفی به اشکالی با یک‌دیگر مرتبط شوند. ما در گذشته هیچ‌گاه شاهد همبستگی و حمایت سراسری کارگران کارخانجات مختلف از عمل مشخص یک کارخانه، مثلا اعتصاب کارگران هفت‌تپه، نبودیم، چون یا باقی کارخانجات به‌علت بُعد مسافت از وقوع این اعتصاب باخبر نبودند، یا اگر هم باخبر هم بودند، حساسیت زیادی نشان نمی‌دادند، چون گمان می‌کردند مسئله اصلی حل مشکل خودشان است، در حالی‌که دردنیای واقعی، حل مشکل کارگران در یک بخش می‌تواند تسهیل‌کننده و تسریع‌کننده حل مشکلات مشابه در بخش‌های دیگر کارگری‌ باشد.
هماهنگی ایجاد شده بین واحدهای مختلف توسط کمیته‌های مخفی، این امکان را فراهم می‌آورد که مشکلات یک کارخانۀ مشخص جنبه سراسری گرفته و کارگران در همبستگی با یک دیگر برای حل تمام مسائل دست به عمل مشترکی بزنند. این هماهنگی هم‌چنین کمک می‌کند که با انتقال تجارب و نظریات سیاسی، تاریخی در کنار آموزش از تجارب بین‌المللی و بحث و گفت‌وگو درباره آن، به تاکتیک‌های عملی تجربه‌شده‌ای آگاهی یابیم که می‌تواند در این مقطع مشخص به کار گرفته شود. سراسری شدن این کمیته‌های مخفی در واقع طلیعه شکل‌گیری نطفه‌های اولیۀ حزب پیشتاز کارگری‌ست. حزبی که نقش«هماهنگ‌کننده» و «سازمان‌دهنده» را برعهده می‌گیرد. حزبی که به مثابه گنجه ای از تجارب، برای سازمان‌دهی در شرایط اختناق می‌تواند از طریق یک نشریۀ کارگری مخفی صورت بگیرد. این نشریه، نشریه‌ای خواهد بود که تجارب تک‌تک کارخانه‌ها درون آن منعکس می‌شود و به این ترتیب باقی کارگران در کارخانه‌های دیگر از تجربۀ اخص این کارخانۀ مطلع شده و در زمان لازم آن را به‌کار بسته و با احتراز از اشتباهات تجربه قبلی تجربه خود صیقل یافته‌تر و غنی‌تر مجددا در همان نشریه منعکس می‌کنند.
این کمیته‌ها هم‌چنین هماهنگی اعتصابات را برعهده می‌گیرند؛ مثلاً، اعتصاباتی در دفاع از زندانیان سیاسی، علیه اجحافاتی که در یک کارخانه در حق کارگران اعمال شده، و همچنین دفاع از حقوق کل طبقۀ کارگر ایران. یکی از ابزارهای مهم و یکی از وظایف اصلی این کمیته های‌سراسری هماهنگ شده، سازمان‌دهی اعتصاب عمومی در زمان اعتلای انقلابی‌ست؛ اعتصاب عمومی که سرنگونی این رژیم سرمایه‌داری را تدارک می‌بیند. بنابراین هماهنگی، به‌معنای گسترش ارتباطات کمیته‌ها از طریق یک ارگان سراسری‌ست که می‌تواند و بایست به صورت مخفی ایجاد شود.. به این ترتیب شرایطی آماده می‌گردد که نطفه‌های اولیۀ یک حزب پیشتاز کارگری بنیان گذاشته شود. تشکیل حزب پیشتاز کارگری یکی از مسائل اصلی در شرایط کنونی‌ست.
این تصور که رژیم پایدار است و نقش ارعاب‌کننده‌اش موفق بوده، باید به کناری گذاشته شود، زیرا چنین نیست. این رژیم با اتکا به یک اقلیت متشکل درحال سرکوب و ارعاب است. دلیل ادامه حیات این رژیم قدرت آن نیست، بلکه عدم سازمان‌دهی جنبش کارگری و وجود افتراق در درون پیشگامان انقلابی و کارگری داخل ایران است.
افتراق‌ها، حذف‌گرایی‌ها، از پشت خنجر‌زدن‌ها، به‌جان هم افتادن این یا آن کمیته، نداشتن یک سیاست صحیح در اتحاد عمل سراسری، عدم تقویت کمیته‌های مخفی کارگری و عدم گسترش این کمیته‌ها در شکل سراسری، تمام این عوامل به پابرجایی این رژیم کمک می‌کند و به بحران طبقۀ کارگر دامن می‌زند. بنابراین بحران ایجاد شده در درون رهبری جنبش کارگری ارتباط مستقیمی به قدرت دولت ندارد، بلکه مرتبط به عدم سازمان‌دهی و نداشتن یک برنامه نقشه‌مند و سازمان‌دهی شدۀ سراسری می‌باشد و حل آن تنها از طریق ایجاد یک «حزب پیشتاز کارگری» ممکن می‌شود.
بدیهی‌ست که حزب پیشتاز کارگری فوری و به شکل لحظه‌ای ساخته نمی‌شود. حزب پیشتاز کارگری باید اولا در دل طبقۀ کارگر از طریق ارتباط پیشروان کارگری با متحدینی که خودشان انتخاب می‌کنند (چه درون طیف روشنفکران دانشگاهی، و چه در میان ملیت‌ها، زنان و دیگر اقشار زحمتکش) ساخته شود. ثانیاً این حزب در جریان مبارزات عملی کارگری ایجاد شود و نه با معرفی برنامه‌ای از «بالا» و مناقشات روشن‌فکرانه خارج از حیطه مبارزات عملی. این حزب درواقع، حزبی‌ست که از پایه ساخته می شود.
حزب پیشتاز انقلابی که ما اعتقاد داریم وظیفه تدارکات انقلاب آتی در راستای سرنگونی نظام سرمایه‌داری و استقرار یک حکومت کارگری را برعهده خواهد گرفت، حزبی‌ست متشکل از کارگران پیشروی سوسیالیست که بر اساس فعالیت‌های عملی هرروزه کارگران ساخته می‌شود، و فعالیت‌های عملی روزمره را طریق کمیته‌های عمل مخفی سازمان‌دهی می‌کند. چنین کمیته‌هایی پس از تثبیت اولیه (در درون هر کارخانه و هر محله)، دست به گسترش زده و تلاش در جهت هماهنگی سراسری آغاز می‌کنند. این هماهنگی سراسری از طریق یک نشریۀ سراسری مخفی ایجاد می‌گردد.
میلیتانت: لطفا در مورد کمیته‌های مخفی کارگری توضیح بیش‌تری دهید.
مازیار رازی: باید توجه شود که «کمیته‌های عمل کارگری» اگرچه در ابتدا به شکل خود‌انگیخته و از امتزاج گرایش‌های مختلفی شکل می گیرد که خواهان اقدام‌های عملی مشترک ضدّ سرمایه داری بوده‌اند، اما با تمرکز و تعمیق آن، این کمیته‌های عمل کارگری (اتحاد عمل کارگری با ساختاری مخفی)، به دو بخش مبدل می‌گردند:
اول: کمیته‌های مخفی سوسیالیستی (که گسترش آن‌ها پس‌ از دوره‌ای، تدارک ساختن حزب پیشتاز کارگری را برنامه‌ریزی می‌کند).این کمیته است که بر محور یک برنامۀ مشخص انقلابی در راستای سرنگونی رژیم و استقرار حکومت کارگری ایجاد می‌شود.
دوم: کمیته‌های عمل مخفی به منظور اتحاد عمل که شامل گرایش‌های مختلف ضدّ سرمایه‌داری کارگری می‌باشد (سوسیالیست‌ها و سایر کارگران ضدّ سرمایه‌داری فعال و مورد اعتماد).
این دو کمیته را باید از همان ابتدا از یک‌دیگر تمیز داد. زیرا هر یک به منظور هدف خاصی به‌وجود می‌آید. کمیتۀ اول برای تدارک حزب پیشتاز کارگری و سرنگونی رژیم تشکیل می‌شود؛ و کمیتۀ دوم برای انجام اقدامات عملی ضدّ سرمایه‌داری.
میلیتانت: آیا حزب پیشتاز کارگری همان حزب طبقۀ کارگر یا حزب کمونیست است؟
مازیار رازی: خیر، حزب پیشتاز کارگری، نه «حزب طبقۀ کارگر» و نه یک «حزب کمونیست» است. این حزب، مشخصاً حزبی‌ست متشکل از اقلیت پیشروان کارگری سوسیالیست و منظور از تشکیل آن تسهیل و تدارک انقلاب کارگری‌ست. کارگران پیشرو کارگرانی هستند که در جزر و مد، و عروج و افول مبارزات کارگری در صف مقدّم مبارزات ضدّ سرمایه‌داری قرار گرفته و به آگاهی سرنگونی نظام سرمایه‌داری و جای‌گزینی آن با نظام سوسیالیستی پی برده‌اند. کارگران پیشرو، مغزهای متفکر و رهبران عملی کارگران هستند. کارگران پیشرو، کارگرانی هستند که از آگاهی سوسیالیستی برخوردار بوده و از سازمان‌دهندگان اصلی کارگران بوده و هستند.
امروز، ما به‌عنوان مارکسیست‌های انقلابی، خواهان تشکیل «حزب طبقۀ کارگر» نیستیم؛ زیرا در یک جامعۀ سرمایه‌داری استبدادی نظیر ایران تشکیل چنین حزبی غیرممکن است. به‌علاوه این حزب حتی در کشورهای غربی مبدل به جولانگاه گرایش‌های رفرمیست (که تحت تأثیر ایدئولوژی هیئت حاکم هستند) شده است. با این چنین حزب توده‌ای، امر تدارک انقلاب غیرممکن خواهد بود. «حزب کمونیست ایران» تنها پس از دورۀ اعتلای انقلاب و در دوران تسخیر قدرت و ظهور قدرت دوگانه به‌وجود خواهد آمد. این حزب شامل اکثریت کارگران جامعه است که از دورۀ پیشا-اعتلای انقلابی به برنامۀ انقلابی حزب پیشتاز کارگری متقاعد شده و در عمل در کنار این حزب قرار گرفته‌اند. چنین حزبی در روسیه، پس از تسخیر قدرت تأسیس شد؛ در ضمن این‌که پس از کسب قدرت توسط شوراهای کارگری سایر احزاب سیاسی هم آزاد خواهند بود.
به اعتقاد من حزب تدارک انقلاب (حزب کارگران پیشتاز)، پس از تشکیل شوراهای کارگری و قدرت‌گیری طبقه کارگر به عنوان دولت کارگری، نیاز به ادامه تشکیلاتی ندارد و خود را منحل اعلام می‌کند. البته شوراهای کارگری می‌توانند بنابه تصمیم اکثریت شورا، اعضای دولت جدید را از میان رهبران عملی تشکل‌های مورد پذیرش خود انتخاب کنند. این رهبران می‌تواند شامل اعضا همان حزب پیشتاز دوره تدارکات نیز باشد.
میلیتانت: رفیق مازیار حالا می‌خواهیم به سؤالی در مورد تحزب‌گرایی در جنبش کارگری بپردازیم. در مجادلات جدی جاری درون جنبش کارگری امروز ايران، ما شاهد تسریع هرچه دقيق‌تر و برجسته‌تر نگاه‌ها و دريافت‌ها در پاسخ به چندوچون سازمان‌يابی طبقۀ کارگر هستيم. پاره‌ای از گرايش‌ها، کماکان برای تشکل توده‌ای و سازمان‌يابی و حزب دو ماهیت جدا از هم قائل هستند. در حالی‌که برخی دیگر از جمله فعالين «گرايش ضد سرمايه‌داری» يا «ضد کار مزدی» اين نظر را زايد و مردود می‌شمارند و با توجه به تجارب جنبش کارگری جهانی- به ويژه انترناسيونال اول- قائل به چنان تشکلی کارگری هستند که بتواند هم مبارزات اقتصادی و هم مبارزات سياسی طبقۀ کارگر را سازمان داده و هدايت کند. شما در اين رابطه چه‌گونه می‌انديشيد؟
مازیار رازی: به اعتقاد من ایجاد دوگانگی بین «تشکل توده‌ای» و «حزب کارگری» عملی زائد و مردود است. این روش کارِ سازمان‌های سنتی‌ست که نقداً حزب و سازمان خود را با نام کارگران و توسط عده‌ای روشنفکر ساخته‌اند و حزب خود را از تشکل توده‌ای جدا می‌پندارند. آن‌ها توده‌ها را به‌مثابۀ ابزاری برای به‌قدرت رسیدن حزب‌شان تلقی می‌کنندند؛ لذا خواهان پیوستن توده‌ها به حزب‌شان هستند. این یک روش غیراصولی است.
من در عین حال با نظرات گرایش «ضد کار مزدی» نیز توافق ندارم. نظریات این دوستان حامل نکات مثبتی در نقد سازمان‌های سنتی و مطالبات کارگری‌ست؛ اما کماکان تخیلی و غیرقابل اجرا، در نتیجه کاملاً بی‌ارتباط با واقعیت جامعۀ ماست.
در اين امر ترديدی نيست که تشکيل يک حزب کارگری، برخلاف نظر سازمان‌های سنتی که اکثراً به تشکيل حزب خود مبادرت کرده‌اند، يک روند از پيش تعيين شده نيست. حزب کارگری می‌تواند يا از درون تشکل کارگری به‌وجود آيد؛ يا در کنار آن متولد شود و يا در بيرون از آن شکل بگيرد. همه بستگی به آمادگی کارگران پيشرو و نفوذ سياسی و تشکيلاتی آن‌ها در جنبش کارگری دارد. اما امر مسلم اين است که اين حزب در هر جايی که نطفۀ اوليه آن بسته شده باشد، بايست از يک سو در مرکز فعاليت‌های کارگری يا در کنار کارگران قرار داشته باشد؛ و از سوی ديگر خود را از لحاظ تشکيلاتی و سياسی از تشکلات ناهمگون کارگری جدا نگه دارد.
بگذارید بیش‌تر توضیح دهم. انگيزۀ اصلی ايجاد حزب کارگری، ريشه در تکامل سياسی ناهمگون در طبقۀ کارگر دارد. در درون طبقۀ کارگر به مفهوم «عامِ کلمه»، حتی در وضعيت عادی سرمايه‌داری، توده‌های کارگر تحتِ نفوذ عقايد و ايدئولوژی بورژوايی قرار می‌گيرند. گرايش‌های رفرميستی، مماشات‌جو، فرصت طلب و خرده‌بورژوايی به سرعت و به راحتی در درون طبقه کارگر رشد می‌کند که در تقابل با منافع درازمدت کارگران بوده و ناخواسته به تقويت سياست‌های بورژوازی کمک می‌رسانند.
بورژوازی با تمام قوا و با در دست داشتن دولت و تمام نهادهای وابسته به آن (حکومت، سه قوه قضايی، مجريه و مقننه؛ رسانه‌های عمومی؛ مساجد؛ نهادهای کارگری وابسته به رژيم مانند خانۀ کارگر و غيره) و تمام امکانات مالی و انتظامی، به اين ناهمگونی دامن می‌زند. هرچه طبقۀ کارگر متفرق‌تر، ناهمگون‌تر و بحران‌زده‌تر باشد، استيلای سرمايه‌داری درازمدت‌تر خواهد بود. بايد يادآور شد که دولت سرمايه‌داری تنها با روش سرکوب و کشتار، حاکميت خود را اعمال نمی‌کند؛ بلکه همچنين از روش‌های ديگری، مانند نفود سياسی در درون تشکل‌های توده‌ای و علنی کارگری نيز استفاده می‌کند.
ایجاد تشکلات علنی در ایران که قرار است همانند بین‌الملل اول کار توده‌ای ضدسرمایه‌داری انجام داده و نهایتاً به یک حزب توده‌ای مبدل گردد، یک پیشنهاد تخیلی‌ست. زيرا، اولا يک تشکل علنی توده‌ای-‌کارگری در قلب يک جامعۀ سرمايه‌داری عقب‌افتاده نظير سرمايه‌داری ايران، اگرامکان شکل‌گیریش ممکن باشد، هرگز نمی‌تواند به يک حزب کارگری رزمنده ، کارا و پرنفوذ مبدل گردد. به سخن ديگر، حزبی که قصدش تدارک و سازمان‌دهی سياسی – تشکيلاتی کارگران با هدف تشکيل يک حکومت کارگری است، بايد در ابتدا (تا دورۀ اعتلای انقلابی) خود را به‌صورت غيرعلنی سازمان دهد تا هم از سرکوب فیزیکی (دستگیری، شکنجه و زندان) و هم ضربات ايدئولوژيک (رفرميسم؛ فرصت‌طلبی، فرقه‌گرايی) و نفوذ و رخنۀ عناصر جاسوس و پليس در امان بماند.
در نتیجه، هدف اساسی، جلب آگاه‌ترین عناصر و کارگران پیشرو است. این عناصر کارگرانی هستند که در دوره پیش توسط کارگران به‌مثابه رهبران عملی شناخته شده و به نظرات سوسیالیستی باور دارند. از این‌رو، در درون جنبش کارگری باید وجه تمایزی میان طبقه کارگر به‌طور عام و رهبران عملی کارگران قائل شد. معمولاً رهبران عملی طبقه کارگر نسبت به کل طبقه از آگاهی بالاتری برخوردارند، زیرا این قشر برخلاف توده طبقه کارگر، به‌طور فعال و پی‌گیر در جزر و مد مبارزات کارگری درگیر بوده است.
بدیهی‌ست که این قشر به علت موقعیت خود در جنبش کارگری قادر به کسب آگاهی سوسیالیستی و تدوین برنامه انقلابی، حتی بدون دخالت حزب پیشتاز انقلابی، می‌باشد؛ اما از آن‌جایی که این رهبران عملی به علت درگیری مداوم در جنبش کارگری قادر به دسترسی به‌موقع و در اسرع وقت به کلیه نظریات و تجارب جنبش کارگری در سطح ملی و بین‌المللی نخواهند بود، حزب پیشتازِ متشکل از، بازهم رهبران عملیِ کارگری اما مجهز به آگاهی سوسیالیستی، انتقال این آگاهی را تسریع کرده و به آن دامنه گسترده‌تری می‌بخشد.
رهبران عملی همواره در خطر لغزش به عقب‌گردهای سیاسی–تشکیلاتی قرار دارند، چرا که تماس مداوم آنان با توده‌ها می‌تواند آنان را زیر فشار دنباله‌روی از توده‌ها قرار دهد؛ فشاری که از یک‌سو برای از دست ندادن توده کارگری و از سوی دیگر برای حفظ موقعیت خود به‌عنوان رهبر عملی بر او اعمال می‌شود.
با این همه، پیشروی کارگری چنان‌چه در انزوا و بدون امر دخالت‌گری در جنبش کارگری به فعالیت خود ادامه دهد، شاید تا حدودی قادر به جذب آگاهی سوسیالیستی باشد؛ اما در آن صورت خطر آن وجود خواهد داشت که همان پیشروی کارگری مبدل به «روشنفکری» بی‌ارتباط با جنبش گردد. قشر پیشرو تا زمانی «پیشرو» به حساب می‌آید که اتصال ارگانیک و روزمره خود را با کل طبقه کارگر حفظ کند. ظهور کارگران پیشروی سنتی در وضعیت کنونی که با برخوردهای فرقه‌گرایانه تشکیل اتحاد عمل کارگری را کُند کرده‌اند، نشانگر این واقعیت است.
حزبی که قصد جلب آگاه‌ترین انقلابیون طبقه کارگر را دارد، نمی‌تواند حزبی از «روشنفکران» خارج از طبقه باشد که کارش صرفاً صدور «دستور عمل» است. حزب پیشتاز انقلابی باید محور فعالیت‌های خود را در درون تشکل‌ها و محافل کارگری متمرکز کند. چنین حزبی باید متشکل از ترکیبی از «کارگر–روشنفکران» (کارگران پیشرو) و «روشنفکر–کارگران» (روشنفکرانی که در گفتار و کردار در جبهه کارگری قرار گرفته و مورد تأیید کارگران پیشرو قرار دارند) باشد.
صرفاً از طریق این پیوند و مداخله مشترک این دو بخش از مبارزان کارگری در مبارزات واقعی توده‌هاست که حزب کارگری عملاً حقانیت رهبری توده‌ها را به دست می‌آورد؛ حقی که به هیچ‌وجه نمی‌تواند از پیش اعطا شده قلمداد شود. هر سازمانی که مدعی این حق بوده و مورد تأیید کارگران نباشد، محکوم به شکست است.
مسأله ساختن یک حزب کارگری، مبارزه برای به‌دست آوردن این حق از کارگران است. چنین اعتمادی صرفاً با مداخله روزمره فعالان حزب در جنبش کارگری به دست می‌آید، زیرا توده‌های کارگر نه تنها از طریق مطالعه و تبلیغات رادیو، تلویزیونی و اینترنتی، بلکه عمدتاً از راه تجربه خود، از فعالان انقلابی شناخت به دست می‌آورند.
در نتیجه، بدون شرکت فعال در مبارزه واقعی کارگران، هیچ راه دیگری برای تأثیرگذاری و جمع‌بندی تجارب آنان وجود ندارد. «تئوری»های تدوین‌شده در اتاق‌های دربسته و یا تشکیل سازمان‌های «کارگری»، «کمونیستی» و «انقلابی» بدون شرکت در مبارزات واقعی کارگران و جلب اعتماد آنان، همگی فاقد ارزش هستند.
چنین حزبی نمی‌تواند دنباله‌روی کل طبقه کارگر باشد، زیرا کل طبقه کارگر الزاماً و به طور هم‌زمان با هم به سیاست‌های درست دست نمی‌یابد. حزب پیشتاز کارگری برنامه خود را از درون جنبش عملی کارگری و تجارب نظری و عملی جنبش بین‌المللی کارگری استنتاج می‌کند. این برنامه در درون جنبش کارگری به آزمایش گذاشته شده، صیقل یافته و نهایتاً برای مداخلات بعدی تدقیق می‌یابد. برنامه طبقه کارگر برای امر دخالت‌گری در مسائل صنفی، سیاسی و در نهایت تدارک برای کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر، به دو دلیل نمی‌تواند از درون یک سازمان علنی ظاهر گردد؛
اولا، حتی اگر تصور کنیم که در سرمایه‌داری کشور اختناق‌زده مانند ایران شکل‌گیری چنین نهاد علنی امکان‌پذیر بشد، رژیم به‌محض مشاهده چنین تلاشی با استفاده از کلیه ابزارهای سرکوب این امر را متوقف کرده و آن نهاد علنی را از هم می‌پاشد.
ثانیا، طبقه کارگر، در کلیت به علت ناهمگونی سیاسی خود قادر به ساختن یک حزب کارگری و تدوین یک برنامه انقلابی جامع نیست. عقاید بورژوازی و خرده‌بورژوازی با سرعت در درون حزب‌های توده‌ای کارگری رخنه کرده و آنان را آغشته به انحراف‌های رفرمیستی می‌کنند.
تجارب جنبش کارگری حداقل در یک قرن گذشته در سطح بین‌المللی نشان داده که برای جلوگیری از نفوذ عقاید رفرمیستی در درون جنبش کارگری، حزب پیشتاز کارگری ضروری است. اتکا به سازمان‌های بی‌در و پیکر کارگری (به‌ویژه در کشورهایی نظیر ایران) پیچیدن نسخه برای شکست است. سازمان‌دهی کارگری باید جدا از نظارت دولت سرمایه‌داری و گرایش‌های بورژوا و خرده‌بورژوا صورت بگیرد. حزب کارگری باید خود را از عقاید هیئت حاکم و نفوذ جاسوسان دولت مصون نگه دارد.
بنابراین، حزب پیشتاز کارگری از دو اصل تفکیک‌ناپذیر از یکدیگر تشکیل شده است: از یک‌سو تشکل کارگران سوسیالیست در یک حزب مجزا از توده‌ها، محکم و با انضباط بر محور یک برنامه انقلابی؛ و از سوی دیگر، درگیری نزدیک و روزمره این حزب با جنبش‌ها و مبارزات ویژه و خودانگیخته کارگری. به سخن دیگر، حزب پیشتاز کارگری در عین حال هم خواهان تفکیک تشکیلاتی و نظری خود از طبقه (به‌منظور مصونیت از رفرمیسم) بوده و هم خواهان پیوستن به طبقه کارگر (برای مداخله در مسائل روزمره کارگری) می‌باشد.
چنین حزبی نیز مانند هر پدیده اجتماعی از وحدت اضداد تشکیل می‌شود. جدا و مستقل کردن یکی از عناصر این وحدت، به ضدِ کلِ آن هدف منتهی می‌شود. زیرا از یک‌سو حزب پیشتاز کارگری بدون ارتباط نزدیک با طبقه و پیوند واقعی با آن، تبدیل به یک فرماندهی بوروکراتیک توسط «رهبران خودسر و بی‌اعتبار» می‌شود؛ و از سوی دیگر، پیوستن عناصر پیشرو به جنبش عمومی طبقه بدون داشتن سازمان مجزا، به تحلیل بردن آگاهی سیاسی در آگاهی طبقه کارگر (که از لحاظ سیاسی آگاهی خرده‌بورژوایی و اسیر ایدئولوژی بورژوایی است) منجر می‌شود.
تنها روش غلبه بر این تناقض عینی در جامعه سرمایه‌داری، ایجاد یک حزب مخفی و متشکل از بهترین عناصر پیشروی کارگری است.
میلیتانت: اگر معتقد به تفکيک ميان سازمان‌يابی توده‌ای کارگران و امر تحزب طبقاتی آنان هستید، برای هرکدام از اين دو تشکل چه ساختار و وظايف مشخصی قائل می‌شويد؟ و اگر به چنين تفکيکی باور نداريد، دربارۀ تحزب کمونيستی طبقۀ کارگر چه‌گونه فکر می‌کنيد؟ آيا کارگران اساساً به چنين ظرفی نياز دارند و در اين صورت، تبلور واقعی مادی و اجتماعی آن چه‌گونه خواهد بود؟
مازیار رازی: در مورد «تحزب کمونیستی» باید به یک نکتۀ اصلی اشاره کرد و آن‌هم کسب آگاهی طبقاتی‌ست که متأسفانه در درون تشکلات ناهمگون علنی امکان‌پذير نمی‌باشد. بايد توجه داشت آن‌چه انقلاب کارگری را از ساير انقلاب‌ها متمايز می‌کند اين‌ست که انقلاب کارگری برخلاف ساير انقلاب‌ها در تاريخ، يک عمل آگاهانه است. انقلاب کارگری يک شورش خودانگيختۀ توده‌ها و يا يک قيام خود به‌خودی مردم نيست، بلکه يک انقلاب برنامه‌ريزی شده است. انقلاب پرولتری برای نخستين بار در تاريخ، خواهان جايگزين کردن يک شکل از استثمار به جای شکل ديگر آن نيست، بلکه خواهان لغو کليۀ اشکال استثمارِ انسان‌هاست. انقلاب کارگری صرفاً خواستار از ميان برداشتن بی‌عدالتی و فلاکت نيست، بلکه خواهان تسخير قدرت سياسی برای اجتماعی کردن کليۀ وسايل توليد و رهايی کليۀ انسان‌ها از تحملِ ستم در جوامع طبقاتی‌ست. سرمايه‌داری پيش‌شرط‌های عينی انقلاب را فراهم می‌آورد، اما برای انقلاب سوسياليستی پيش‌شرط‌های ذهنی – يعنی آگاهی سوسياليستی نيز ضروری‌ست.
آگاهی سوسياليستی نوين برخلاف ساير انگيزه‌های جوامع ماقبل از سرمايه‌داری، محصول دانش انقلابی‌ست. تشديد تضادهای طبقاتی؛ ايجاد تشکل‌های مستقل کارگری؛ و نهايتاً رودرويی طبقۀ کارگر با سرمايه‌داری؛ شورش‌ها، طغيان‌ها و اعتصابات کارگری، پديده‌هايی هستند که در درون جامعۀ سرمايه‌داری به‌وقوع می‌پيوندند. اما نمی‌توان صرفاً با اتکا به عصيان، خشم، اعتراضات توده‌ای و ايجاد تشکل‌های مستقل کارگری (سنديکا؛ اتحاديه‌ها؛ اتحاد عمل‌ها؛ جبهه‌های واحد کارگری و غيره) نظام سرمايه‌داری را با یک نظام عالی‌تر جای‌گزین کرد. طبقۀ کارگر نياز به ابزار برنده‌تری دارد و آن‌هم تئوری‌ست. دانش سوسياليستی که محصول تجارب تاريخی جنبش کارگری و تحليل‌های اقتصادی و اجتماعی‌ست، پيش‌شرط‌های ضروری برای ريشه‌کن کردن نظام سرمايه‌داری هستند. بدون تئوری و درک جامعۀ سرمايه‌داری جاي‌گزين کردن آن غيرممکن است.
کسب آگاهی سوسياليستی اوليه، براساس جنبش‌های خودانگيخته کارگری که تحت تأثير ايدئولوژی بورژوايی و خرده‌بورژوايی قرار داشته، به‌وقوع پيوست. در وضعيت کنونی نيز آگاهی تریدونيونيستی (اتحاديه‌های کارگری) و يا احزاب توده‌ای کارگری تحت تأثير همين ايدئولوژی‌ها قرار دارند. برخلاف نظر برخی که با طرح نقل قولی از مارکس در مورد عدم ضرورت ايجاد «حزب جداگانه» کارگری، کارل مارکس به ايجاد حزب پيشتاز انقلابی اعتقاد کامل داشته و فعاليت مستمر او در «اتحاديۀ کمونيست» دال بر اين ادعاست. کارل مارکس در مقابل استدلال‌هايی که ضرورت برش از بورژوازی و خرده‌بورژواری را تأکيد نمی‌کردند؛ می‌گويد: «اين قبيل سوسياليسم بايد توسط پرولتاريا طرد و به خرده‌بورژوازی واگذار شود».
به‌سخن ديگر، طبقۀ کارگر بايد خود را از شر ايدئولوژی بورژوايی و خرده‌بورژوايی که ايدئولوژی هـيئت حاکم است رها کرده و به آگاهی سوسياليستی روی آورد.
اما اين آگاهی سوسياليستی، و يا مجموعۀ برنامۀ کمونيستی، یا طرح مطالبات گنگ و بی‌ارتباط «لغو کار مزدی»، به طور خود به‌خودی و يا صرفاً از طريق فعاليت‌های اتحاديه‌های کارگری و يا تشکل‌های علنی کارگری به پرولتاريا منتقل نمی‌شود. پيشرُوان کارگری که مسلح به بالا‌ترين درجۀ آگاهی و تجربۀ مبارزه طبقاتی هستند، می‌توانند عاملین انتقال برنامه، برنامه‌ای که خود برآمده از مبارزات روزمره کارگران است به درون کل طبقۀ کارگر باشند.
طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسی در لباس شوراها بایست به یک برنامه مجهز بوده و سازمان‌دهی داشته باشد.، و برای تحقق هردوی این پیش‌شرط ها وجود پيشرُوان کارگری ضروری‌ست؛ زیرا این پیشروان رهبران عملی مورد اعتماد کارگران هستند. سازمان‌دهی پيشرُوان کارگری نیز نياز به تشکيلات دارد، تشکیلاتی که ما آن را حزب پيشتاز کارگری می‌نامیم. حزبی که با در دست داشتن ابزار تئوريک و آگاهی سوسياليستی، خشم و عصيان کل طبقۀ کارگر را در راستای سرنگونی کل نظام سرمايه‌داری و جاي‌گزينی آن با نظام سوسياليستی سازمان می‌دهد.
بنابراین من به تفکیک تصنعی تحزب کمونیستی از سازمان‌یابی توده‌ای اعتقاد ندارم. اما در عینِ حال معتقدم که آگاهی سوسیالیستی برای برقراری نظام سوسیالیستی ضروری‌ست و آن آگاهی در درون جنبش تود‌های و به شکل یک‌پارچه در دوران حیات نظام سرمایه‌داری به‌دست نمی‌آید. زیرا وظیفه ایدئولوژی هیئت حاکم بازسازی توهم نسبت به نظام است تا بتواند حیات و ابدی بودن خود را برای کارگران مدلل کند. کارگران در دورۀ کنونی محققاً نیاز به حزب کارگری خود دارند. حزبی که نه تنها از لحاظ تشکیلاتی و سیاسی؛ بلکه به‌ویژه از لحاظ نظری و عقیدتی آن‌ها را برای انتقال به جامعه نوین آماده کند.
۱ آذر ۱۴۰۴

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران