لئون تروتسکی و والتر بنیامین؛ دو چهره، یک زخم

امین ماسوری | نویسنده، محقق و منتقد نظریه و هنر سیاسی

تاریخ گاه چهره‌هایی را از دل طوفان بیرون می‌کشد که هرچند مسیرهای متفاوتی پیموده‌اَند، اما زخم‌شان از یک تیغ است: تیغ ایدئولوژی‌های سرکوب‌گر. لئون تروتسکی (۱۸۷۹ – ۱۹۴۰)، انقلابی نام‌دار، و والتر بنیامین (۱۸۹۲ – ۱۹۴۰) متفکر بی‌قرار، که هر دو یهودی‌الاصل بودند، در برابر نظام‌هایی ایستادند که حقیقت را به مسلخ قدرت می‌بردند؛ یکی از درون انقلاب، دیگری در حاشیه‌ی آن.

این دو به‌خوبی می‌دانستند که هنر، تنها زمانی به ابزاری برای اطاعت بدل می‌شود که از بستر رهایی‌بخش خویش جدا گردد. تروتسکی با نقد بوروکراسی حزبی و دفاع از خلاقیت مستقل هنر، و بنیامین با افشای سازوکارهای فاشیستی در زیبایی‌شناسی، هر دو در جبهه‌ای واحد جنگیدند: جبهه‌ی آزادی اندیشه در برابر ماشین سرکوب.

در جهانی که هر روز بیش از پیش شاهد مصادره‌ی حقیقت توسط قدرت‌های ایدئولوژیک هستیم، بازگشت به اندیشه‌های تروتسکی و بنیامین نه نوستالژی روشن‌فکرانه، بلکه ضرورتی برای بقاست.

دو سرنوشت، یک مقاومت

در نیمه‌ی خونین قرن بیست‌اُم، هر دو متفکر، به زبان خود از آزادی، حقیقت و شأن رهایی‌بخش هنر سخن گفتند و سرانجام قربانی ماشین‌های توتالیتر شدند.

تروتسکی در ۲۱ اوت ۱۹۴۰ با ضربه‌ی تبر مأموران استالین در مکزیک به قتل رسید. در همان سال، والتر بنیامین نیز در ۲۶ سپتامبر ۱۹۴۰، هنگام فرار از دست گشتاپو و در هراس از تحویل به پلیس مخفی نازی‌ها یا شوروی، در مرز فرانسه و اسپانیا جان باخت. شایان ذکر است که در سال‌های اخیر، از سوی صاحب‌نظران، محققان و مورخان جهان نظریه‌ای مطرح شده که احتمال ترور والتر بنیامین توسط پلیس مخفی استالین را مطرح می‌کند.

آنها نه‌فقط در اندیشه، که در سرنوشت نیز به هم پیوستند: روشن‌فکرانی که در برابر ابتذال ایدئولوژی‌های مسلط، از امکان رهایی از مسیر هنر دفاع کردند و بهای وفاداری به این باور را با جان خویش پرداختند.

والتر بنیامین: میان استقلال زیبایی‌شناسی و تعهد اجتماعی

بنیامین، فیلسوف مارکسیست و متفکر هنر، در آثارش به نسبت پیچیده‌ی هنر و ایدئولوژی پرداخت. او از یک‌سو دغدغه‌های زیبایی‌شناختی و حتی دفاع از استقلال هنر را داشت و از سوی دیگر، هنر را بی‌گسست از مناسبات قدرت و مبارزه طبقاتی می‌دید.

در مقاله‌ی مشهور «اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی، ۱۹۳۶» بنیامین نشان داد که فناوری‌های نوین بازتولید (عکاسی و سینما) هاله‌ی اثر هنری را زایل می‌کنند و این زوال، راه را برای استفاده ابزاری از هنر در خدمت فاشیسم هم‌وار می‌سازد: «فاشیسم، سیاست را زیبایی‌شناختی می‌کند تا توده‌ها را به اطاعت بکشاند؛ در برابر آن، کمونیسم وظیفه دارد زیبایی‌شناسی را در خدمت سیاست رهایی‌بخش قرار دهد.»

او معتقد بود رهایی هنر نه در جدایی از سیاست، بلکه در تقابل با سیاست‌های سرکوب‌گر معنا می‌یابد.

لئون تروتسکی: دیالکتیک انقلاب و استقلال هنر

تروتسکی در «ادبیات و انقلاب، ۱۹۲۴» با رویکردی دیالکتیکی به نسبت هنر و انقلاب پرداخت. برخلاف جزم‌گرایی‌هایی که بعدها به رئالیسم سوسیالیستی انجامید، او بر استقلال خلاقیت هنری تأکید داشت: «هنر، اگر قرار باشد بزرگ باشد، نمی‌تواند با فرمان حزبی یا از بالا هدایت شود. هنر از مسیرهای عمیق و پنهان روان انسان و تجربه تاریخی زاده می‌شود.»

در عین‌حال، تروتسکی هنر را بی‌ارتباط با مبارزه‌ی طبقاتی نمی‌دانست. او به پیوند زنده میان نوآوری هنری و تحولات اجتماعی باور داشت و بر رشد آزاد و تاریخی فرم‌ها در بستر انقلاب تأکید می‌کرد.

تروتسکی و بنیامین در تقاطع هنر و ایدئولوژی

با وجود تفاوت‌های تاریخی، اندیشه‌های تروتسکی و بنیامین در برخی نقاط کلیدی به یکدیگر نزدیک می‌شوند. محور این تقاطع را می‌توان در نسبت میان هنر و ایدئولوژی، استقلال هنر در بستر مبارزه‌ی طبقاتی، و معنا یافتن اثر هنری در دل مناسبات ایدئولوژیک جستجو کرد.

از جمله نقاط اشتراک آن‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد:

– نقد هنر بورژوایی و انحطاط فرم‌های آن

– زوال «هاله» و کالایی‌شدن هنر

– پیوند میان فرم و تحولات اجتماعی

– دگرگونی فرم‌ها به واسطه‌ی فناوری‌های بازتولید

– مقاومت در برابر سرکوب سیاسی و دفاع از آزادی خلاقه در برابر بوروکراسی و توتالیتاریسم

– افشای زیبایی‌شناسی فاشیستی و تأکید بر ضرورت رهایی سیاسی.

در واقع، هر دو اندیش‌مند، هنر را عرصه‌ای برای مقاومت در برابر سلطه و تحریف ایدئولوژیک می‌دانستند؛ با این تفاوت که تروتسکی بر “دیالکتیک انقلاب و هنر” تأکید داشت، در حالی‌که بنیامین به “سازوکارهای ادراک توده‌ای و نقش رسانه‌های نوین” توجه ویژه‌ای نشان می‌داد.

زخم‌های باز، حقیقت‌های ماندگار

سرنوشت تلخ تروتسکی و بنیامین، آیینه‌ای از خشونت قَرنی است که وعده‌های رهایی را با سرکوب پاسخ داد. اما اندیشه‌هایشان زخمی عمیق بر چهره‌ی ایدئولوژی‌های سرکوب‌گر باقی گذاشت؛ زخمی که هنوز التیام نیافته است.

در جهانی که حقیقت بار دیگر به گروگان قدرت‌ها درآمده است و سایه‌های تمامیت‌خواهی بر فرهنگ سنگینی می‌کند، بازخوانی میراث فکری این دو اندیش‌مند ضرورتی حیاتی است: نه به‌عنوان میراثی روشن‌فکرانه، بلکه به‌مثابه ابزاری برای دفاع از آزادی در عصر بازتولیدهای بی‌پایانِ تحریف و ضرورتی برای درک پیچیدگی‌های امروز.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران