موانع سازماندهی اعتصابات کارگری / مازیار رازی
مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
اعتصاب یکی از اشکال محوری و اصلی مبارزات طبقه کارگر است که در ایران سابقهای طولانی دارد. اعتصاب منسجم کارگران در قیام ۵۷ که با اتکا به کمیتههای کارخانجات حدود دوماه جریان داشت، بیتردید یکی از مبارزات برجسته چشمگیر جهانی کارگران بوده است. به جرأت میتوان گفت پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ حرکتی با چنین وسعت و رزمندگی که نشانگر سطح بالای آگاهی کارگران است در سرتاسر جهان بیسابقه بوده. در آن سال طبقه کارگر بهخصوص کارگران نفت شریانهای اقتصادی رژیم شاه را بستند و سرنگونی حکومت او را تدارک دیدند (البته تظاهرات میلیونی خیابان نیز جریان داشت).
به هر روی اعتصاب بخشی از مبارزه طبقه کارگر و پیوند خورده با پیروزی انقلاب آتیست. درست است که میگویند اعتصاب مکتب جنگ هست. ما از اعتصاب میآموزیم چه گونه خودکفا شویم، سازماندهی و تقسیم کار را تجربه میکنیم و ناچارمیشویم در رابطه با مسائل فوری سریعا تصمیمگیری کنیم. خلاصه، اعتصاب طبقه کارگر را برای حاکمیت آماده میکند و از همین نظر نقش بسیار مهمی در مبارزات کنونی و آینده ایران خواهد داشت. رژیم نیز از اهمیت مبارزات کارگری به خصوص کارگران صنایع نفت آگاه است؛ به همین جهت روش برخورد آنها با این کارگران در مقایسه با معترضین خارج از طبقه کارگر یا حداقل کارگران غیرصنعتی متفاوت است.
به عنوان مثال ما در چند روز گذشته شاهد اعتصاب کامیونداران در چند ده نقطه ایران بودیم. این عزیزان با سرکوب، توهین و اتهامزنی مواجه شدند و ظاهرا عدهای را هم دستگیر کردند. همزمان شاهد اعتراضات نانوایان بودیم؛ دوباره همین اتفاق افتاد. دو سال پیش در دوران اعتراضات خیابانی ژینا سرکوبهای بسیار شدیدی صورت گرفت، جوانان را کشتند و به چشمهایشان شلیک کردند. در قبل هم همین بود؛ در نیزار با دوشکا معترضین را به قتل رساندند. اما با اعتصابات کارگری به نحو دیگری برخورد میکنند. پیشتازان کارگری بهخصوص کسانی که در صف مقدم مبارزات قرار گرفتهاند، درباره ماهیت واقعی رژیم نظر دارند و آگاهی آنها فراتر از آگاهیهای اکونومیستی، اصلاحطلبانه و سندیکالیستی موجود است بایست این تفاوت را ببینند و بر اساس آن مبارزات خود را سازماندهی کنند.
رژیم به خوبی متوجه شده است که اگر به اعتصابات کارگری، بهخصوص در خوزستان میدان بدهد، احتمالا در عرض چند هفته حیات و بقایش به مخاطره میافتد؛ بنابراین از رو در رویی مستقیم با طبقه کارگر خودداری میکند و روشهای دیگری به کار میبندد؛ حربههایی که مانع اعتصاب شود وکارگرها را به جان هم بیاندازد و بتواند درواقع، بدون اینکه حتی کارگران وارد اعتصابات شده باشند بین آنها افتراق ایجاد کرده و اعتصابات را در نطفه خفه کند. این حربه با شکل سرکوب وحشیانه، خشن و مستقیم که بارها در طغیانهای شهری دیدهایم، متفاوت است.
میلیونها نفر به خیابان میریزند که چندان سازمانیافته نیستند و یک جرقه مانند افزایش بنزین، خشم آنان را به نقطه انفجار رسانده و آنان را به خیابانها کشانده است. سرکوب خشن تنها حربهایست که میتواند این جمعیت معترض و خشمگین، اما بدون برنامه و چشمانداز را تا نوبت بعدی موقتا خاموش کند، ولی در مورد کارگران وضع متفاوت است. آنها شکلی از سازماندهی دارند که از کار مشترک سرچشمه میگیرد، آنها مطالبات مشخص دارند و چشم انداز، در نتیجه سرکوب خشن پاسخ درستی دریافت نمیکند؛ باید از روشهای دیگری استفاده کرد.
یکی از این روشها یافتن و یا تربیت سخنگویانی در میان کارگران و از جنس خود کارگران است که کسی آنها را انتخاب نکرده؛ درواقع، مجامع عمومی کارگری وجود نداشته که اینها را انتخاب کرده باشند؛ اشخاصی مانندآقای شهریاری که ناگهان ظاهر میشوند، در جمعهای کارگری سخنوری میکنند و سکان را به دست خودشان میگیرند. این آدمها با رهبران عملی طبقه کارگر و سخنگوهای واقعی آنها فرق میکنند. رهبران عملی ناگهان ظاهر نمیشوند. کارگران برای سالها آنان را در کنار خود دیدهاند. این رهبران در مبارزات مختلف با روحیهای رزمنده و نه سازشکار، شرکت داشتند. اینها از خارج مبارزه وارد نشدهاند و روشنفکر خارج از کشوری نیستند، بلکه کسانی هستند که در روند مبارزات روزمره به رهبری و سخنگویی کارگران رسیدهاند. رفتار رژیم نیز با این رهبران متفاوت از رهبران دستآموز است. اینها اخراج میشوند، دستگیر میشوند و آنان را از چرخه کار به بیرون پرتاب میکنند. ما این را در هفت تپه مشاهده کردیم؛ امروز هم در خوزستان، بهخصوص در حفاری ارکان ثالث مشاهده میکنیم.
یکی دیگر از حربهها که جدیدا مورد استفاده قرار میگیرد مداخله مستقیم و وقیحانه و تعیین تکلیف در کانالهایی ست که کارگران رزمنده بین خودشان و برای مشورت و سازماندهی اعتصابات و اعتراضات ایجاد میکنند، مثلا اعتراضی که قرار است دهم دی ماه ۱۴۰۴ صورت بگیرد. کارگران کانالی برای بحث وتبادل نظر درونی راهاندازی میکنند و مداخله رژیم علاوه بر فرستادن افراد نفوذی و جاسوس، اینست که میگوید: کسانی که وارد این کانالها میشوند باید ابتدا هویت خودشان را روشن کنند، با کارت شناسایی وارد شوند و تاریخچهای از زندگی خودشان ارائه دهند. روشن است کارگرانی که تجربه کار مخفی ندارند یا اینکه اصولا به این درجه از آگاهی نرسیدهاند، میپذیرند. بسیاری منطقشان این است که ما کار خلافی نمیخواهیم بکنیم؛ میخواهیم مثلا در مورد بکپی مالیاتی اعتراضی بکنیم و مقابل فلان محل جمع شویم. اما از نظر رژیم هر جمعشدنی کارگری یک خطر بالقوه، در نتیجه جرم است و باید جلوی آن را گرفت. کارگران با این نگرش، سازماندهیها را مقابل چشمان وزارت اطلاعات انجام میدهند، وزارت اطلاعات تمام صحبتها، اختلافات، چه کسی چه چیزی گفته و آن طرف کیست، سازماندهی قرار است چه روزی باشد و….. خلاصه همه چیز را میداند و برای آن روز یا بلایی سر برخی از کارگرهای رهبر میآورد و مبارزه را مختل میکند و یا سنگ دیگری میاندازد که این اعتراض صورت نگیرد. به این ترتیب آنها نه تنها از تمامی مسائل آگاه شدهاند: تاریخ اعتصاب، شکل سازماندهی و شناسایی رهبران عملی، بلکه اعتصاب نیز قبل از صورت گرفتن، متوقف شده است. در مورد اعتراض دهم دی ماه هم امکان دارد رهبران روز قبلش دستگیر شوند یا حراست از ورود آنها جلوگیری کند، یا کارشان را از دست بدهند. معمولا هم به این کارگران میگویند اگر مسئلهای دارید به وزارت اطلاعات شکایت کنید، یا اگر مشکلی هست آنجا حل میشود. در ادامه هم بلاهای مختلفی که سر این کارگران میآورند و آنها را به جان هم میاندازند. عدهای میگویند ما برای اعتراض آمدیم شما کجا بودید؛ چرا بقیه نمیآیند و از این حرفها و سرانجام اعتراض و اعتصاب از هم میپاشد، حتی قبل از اینکه شروع شده باشد.
پیشتازان باید از این ترفندها آگاه باشند و با توجه به آن اقدام کنند. مثلا اگرکانالیست که کارگر پیشتاز به هر دلیلی باید در آن باشد، بسیارخب، این کارگر هم در آن کانال عضو میشود، اما در آنجا سازماندهی نباید بکنند؛ مشخص نشود سخنگوهای اصلی کارگران چه کسانی هستند وگرنه روز بعد همه آنها دستگیر میشوند و تمام فعالیتها نقش برآب میشود.
مبارزه طبقاتی در ایران تاکتیکهای مشخصی طلب میکند. همین طوری رو راست صحبت کردن وسازماندهی همه با هم و همه علنیکاریم، با هم برادر هستیم، عملی نیست؛ بیش از ۴ دهه به این شکل تجربه کردیم. نمیشود حتی یک اعتصاب کوچک را سازمان داد، باید با این روش مقابله شود. روش متفاوت پیشتازان، یا حداقل بخشی از پیشتازان هستههای سوسیالیستی خوزستان سازماندهی مخفی است. آدمها شناخته شده نیستند. اسم خارجی دارند، مثلا مارتین، و والاس و غیره کسی اینها را نمیشناسد، اما دخالتگری میکنند. اینها حتی از اخبار درون کانالهایی که به علت کارت شناسایی از ورودشان جلوگیری شده مطلع هستند. افرادی را سازمان میدهند که تنها شنونده هستند و اخبار را به اطلاع سازماندهندگان اصلی میرسانند تا آنها نیز از طریق بولتنهای کارگری با بقیه کارگران در میان بگذارند و رژیم افشا میشود و سازماندهی در سطحی وسیعتر ممکن میگردد.
پیشتازان باید با سیاست و ورزیده عمل کنند، نه اینکه تصور کنند پس از چند سخنرانی و شناختهشدن توسط کارگران میشود اعتصاب کرد و تازه همان اعتصاب را هم در یک کانال عمومی و مقابل چشم اطلاعاتیها سازمانداد. اعتصاب در چنین حالتی سازمان داده میشود، عدهای نمیآیند و میماند خود این چندنفر که مطمئنا کافی نیست، پس از آن این افراد ناراحت میشوند و برعلیه دوستان و بقیه کارگران پرخاشگری میکنند و به این طریق در واقع به افتراق که هدف اصلی دشمن است دامن زده میشود.
در نتیجه پیشتازان داخل ایران امروز باید به این امر واقف باشند که سازماندهی لزوما مخفی صورت بگیرد، صد در صد مخفی، با نام مستعار، شناسنامه مستعار، یا هر چیز دیگری که لازم است؛ برای اینکه ضربهپذیری به حداقل یا صفر برسد. پیشتازان کارگری بسیاری در ایران علنی شدند. نتیجهاش دستگیری، زندان و حتی مرگ بود. ما باید بتوانیم به حیات خود ادامه بدهیم، بایست زنده بمانیم تا بتوانیم سازماندهی کنیم. اینکه سندیکالیستها تصور کنند میشود روزی خواهد رسید که بتوان تشکیلاتی مانند اتحادیههای کارگری اروپایی در ایران ساخت که کارگران دورِ هم بنشینند و باهم صحبت کنند، تصوری باطل است. در ایران، باید مخفی بود، سازماندهی مخفی، اما از لحاظ فیزیکی، حاضردر میان کارگران. باید تدابیری بیندیشیم که شرایط را دور بزنیم. شرایط اختناق را دور بزنیم، اختناق هم که اشاره کردم؛ صرفا سرکوب در خیابانها نیست. اختناق یعنی همین اتفاقاتی که امروز در خوزستان و در میان کارگران میافتد، کارها مختل میشود؛ روحیهها تضعیف میشود. کارگران با روحیه بالا وارد بحث اعتراض و اعتصاب میشوند و رژیم با ایجاد بدبینی، تشویق روحیه سازش و تسلیم از طریق عوامل خود و سرانجام دستگیری رهبران عملی درست شب قبل از حرکت، آن را از هم میپاشد. توی همین شش ماه گذشته چند بار این اتفاق افتاده باشد خوب است. به این ترتیب، پیشبرد حرکت در یکی از مراکز اصلی اعتصابات کارگری که میتواند سردمدار انقلاب آتی ایران باشد، مختل میشود.
ما از رژیم انتظاری بیش از این نداریم، بدتر از این هم کرده است، بنابراین پیشتازان ما باید آماده باشند. آنها بایست روش کار خود را تغییر دهند، روشِ کار کاملا مخفی، سازماندهی مخفی، اما در میان تودهها؛ بایست تمام موانعی که رژیم در مقابلشان ایجاد میکند، دور بزنند. اگر میگویند هویتاتان را مشخص کنید و داخل کانالها صحبت کنید. بسیار خب، بروید ولی در آنجا حرف نزنید؛ اطلاعات بگیرید، همان کاری که اطلاعات در میان کارگران میکند، ما هم اطلاعات جمع میکنیم، باید خودمان را آماده کنیم. اگر قرار است اعتصابی سازمان داده شود، لازم نیست همه کارگران تا شب آخر از ریز جزئیات باخبر شوند، فقط رهبران عملی مطلع هستند، کسانی که کار مخفی میکنند مطلع هستند، و سپس در شب موعد اعلام میکنند و اطلاعات فرصت اندکی برای تخریب خواهد داشت.
مسئله مهم دیگری که پیشتازان باید در نظر بگیرند مسئله حل مشکل مالیست. کارگرانی هستند که برای خودشان نگران نیستند، از خود جان گذشته هستند و میخواهند اعتصاب هم بکنند، اما موانع مالی دارند. اینها، سفره نان خانواده را فراهم میکنند. از دست دادن دستمزد حتی یک روز این کارگران را فلج میکند، وای اگر به روزها برسد. بنابراین باید برای حل این مشکل چارهای اندیشید. پیشتازان باید یک صندوق اعتصاب سازمان بدهند که دستمزد کارگران اعتصابی را تا حدودی جبران کند. این صندوق از دریافتی خود کارگران که ماهانه مبلغی در آن میریزند، تامین میشود. این اتفاق همین چندی پیش هم افتاد. یکی از کارگرهای پیشتاز، یاسر احمدی نژاد به دلیل همان روش که گفتم اخراج شد، بدون اینکه توضیحی بدهند اخراجش کردند. ایشان یکی از رهبران عملی بود، یک سخنرانی کرده بود که در تلویزیون، به خصوص رسانههای خارج از کشور پخش شد، حراست اخطار داد و اطلاعات برای دورهای اخراجش کرد. ظاهرا حالا تحت شرایط سفتوسختی به کار برگشته؛ سعی کردهاند او را منزوی کنند. در مقابل چنین اقداماتی ما هم باید عکسالعمل نشان دهیم. رفقا، دوستان و برادران یاسر برای کمک به او صندوقی راه انداختند که طی یکی دوماهی که یاسر بیکار بود عملا از این صندوق حقوق او را میدادند.
خب، این اقدامی ارزنده از طرف کارگران است. ما باید روی این مسائل تاکید کنیم، آن را عمده کرده و به اجرا بگذاریم. مقابله ما صرفا در سطح نظری، تئوری وسخنرانی که نیست، جنبه عملی هم دارد. این جنبه عملی دو وجه مهم دارد، اولا، مخفیست. دوما، سازماندهی دارد، از جمله تشکیل صندوق اعتصاب.یک سازمانده مخفی در میان تودههاست؛ سازماندهی اعتصاب میکند، اما کسی سازماندهها را نمیشناسد. این یک هنر است یک فن که باید آموخت، تجربه تاریخی هم داریم.
نکته دوم ارتقا سطح آگاهی سیاسی تودههای کارگریست. آگاهی اکثریت فعلی کارگران در سطح آگاهیهای صنفیست؛ به زبان سادهتر: درجا زدن در وضعیت موجود و گرفتن خرده نانی از رژیم. اگر کارگر پیشتاز میپذیرد که این سطح آگاهی فعلیست پس بایست در جستجوی مطالباتی باشیم که ما رافراتر از این ببرد. کارگران تا به حال تجمعات بزرگی در ارتباط با حقوق صنفی ـ دمکراتیک خود ترتیب دادهاند که قابل تقدیر است. حقوقها به موقع پرداخت شود، ازدیاد پیدا کند، تعطیلات کارگران تصویب شود و …….. ما از همه این درخواستها صددرصد حمایت میکنیم؛ اما در عینِ حال معتقدیم باید سلسله مطالبات دیگری مطرح کرد که آگاهی فعلی را یک گام به جلو ببرد؟ مثلا در خوزستان حالا سیصد، چهارصد بنگاه و شرکتهای پیمانکاریست. خب اینها که هستند؟ اینهایی که دارند مانند زالو خون کارگران میمکند و به بدترین شکلی اخراجشان میکنند، خصوصا هجمیها را، اینها قراردادهایی میبندند که در آن حتی حق نفسکشیدن ممنوع شده، بیمه نمیدهند و هر بلایی که دلشان میخواهد به سر کارگران میآورند (البته با استثنا رسمیها که آنها هم به هر روی وضعیت چندان خوبی ندارند)، این زالوها چه کسانی هستند؟
کارگرها حق دارند بپرسند صاحبان این سیصد چهارصد شرکت استثمارگر کیست. ما میخواهیم بدانیم این سرمایه داران چه کسانی هستند. خب، این یک شعار بسیار بسیار ساده و قابل فهم است، سوال برانگیز هم است. رژیم و دولت سرمایهداری هرگز تن به افشا جزئیات مالی و زندگی این آدمها نمیدهد. اینجاست که مسئله تخاصم طبقاتی برای کارگران روشنتر میشود. آنها میپرسند اگر شما چیزی برای پنهانکردن دارید که صلاح نیست ما بدانیم ، بنابراین ما در حلقه نزدیکان شما نیستیم، نزدیکانی که دارید از آنها مراقبت میکنید. ما دو گروه هستیم با دو منفعت متفاوت. شما به درد ما نمیخورید، هیچ کدامتان، نه این سیصد چهارصد شرکت، نه آن مدیران، نه آن رهبری که خودش یکی از بزرگترین صاحبان سرمایه است و نه بقیه دمکلفتهای دولت و سپاه و بنیاد و….. سرانجام زمانی میرسد که کارگر خواهد گفت: از شما آبی گرم نمیشود. ما باید خودمان اقدام کنیم، باید این کارخانهای که درواقع متعلق به خود ماست اشغال کنیم. خودمان حقوق میدهیم، فروش نفت را خودمان سازمان میدهیم و قسعلیهذا.
البته اینها موضوعاتی هستند که بلافاصله قابل تحقق نیست، ولی آگاهی تودهای را وسیعا بالا میبرد. پیشتازان ما که از آگاهی بالاتری برخوردار هستند باید این نوع مطالبات را مطرح کنند و در سطح مطالبات صنفی در جا نزنند. مطالباتی طرح کنند که آگاهی یک قدم بالاتر برود. ما به این ترتیب خودمان، طبقه کارگر و در نتیجه کل جامعه را برای مقطعی که این رژیم در موقعیت سرنگونی قرار بگیرد، آماده میکنیم. سرنگونی امر امروز و فردا نیست و نیاز به تدارکات دارد، اگر این تدارکات صورت بگیرد که بخشی از آن لزوم و ضرورت تشکیل یک حزب پیشتاز کارگری در داخل ایران، متشکل از پیشتازان و رهبران عملی طبقه کارگر با دیدگاههای ضد سرمایهداریست، ما میتوانیم امیدوار باشیم که این حزب بتواند انقلاب آتی را رهبری کرده و این رژیم را از بیخ وبن سرنگون کند. این تنها راه حل موجود است. این رژیم امتیاز نمیدهد. حالا هم در گیرودار معامله با امپریالیسم آمریکا است، نهایتا کرنش و ستایشی میکند، تمام مواضع قبلی را کنار میگذارد و تسلیم میشود. تمام هارتوپورتهایی هم که خامنهای راه انداخته: فلان میکنیم، بهمان میکنیم، نمیرویم و …… که کذب از آب درآمد. رفت و آنچه که لازم بود بشود، شد. آقای شمخانی هم آستانبوسی کرد و گفت هرچه بگوئید انجام میدهیم، تمام مسائل را کنار میگذاریم به شرطی که تحریمها را قطع کنید. آینده به سمت معامله پیش میرود.
کسی از خارج این کشور برای نجات ما نمیآید. کسی نمیآید که طبقه کارگر را نجات بدهد، اگر هم کسانی مانند رضا پهلوی را علم کنند، وظیفه او استثمار مجدد طبقه کارگر است، همان طور که شاه کرد، خمینی کرد، خامنهای کرد و هرکس دیگر به جز خود طبقه کارگر بیاید، خواهد کرد. بنابراین طبقه کارگر باید از هم اکنون تعلیمات اولیه اداره کشور را آغاز کند تا بتواند هنگامی به دستگیری قدرت کلیت جامعه را از چنبره استثمار مضاعفی که از طرف امپریالیسم اعمال شده، رهایی بخشد.
ما بایست این روش حل مسئله را امروز در میان پیشتازان به بحث بگذاریم، دربارهاش تبادل نظر کنیم و سپس به مورد اجرا قرار دهیم. ما بایست از تفرقه پرهیز کنیم؛ گفتن این که فلانی این کار را کرد، آن روز گفت برای تظاهرات میآیم، اما نیامد، پس آدم بدیست، غیر از افتراق نتیجه دیگری ندارد. ما باید مدام راه حل پیدا کنیم، پیشتازان باید در صدد پیدا کردن راه حل برای مسائلی باشندکه با آن روبهرو میشوند. ما امشب یک سری از این راه حل را مطرح کردیم و آماده بحث و گفتوگو با پیشتازانی که تمایل به صحبت دارند، هستیم. این دوستان میتوانند از طریق دنیای مجازی تماس بگیرند، هرچه میخواهد باشد. ما حاضریم تجربه صدوهفتاد هشتاد سال مبارزه طبقاتی را در اختیار این دوستان بگذاریم. وظیفه ما انتقال تجربه است تصمیمگیری نهایی با خود آنهاست.
۳ خرداد ۱۴۰۴
آخرین دیدگاه ها