ششم جدی، کمک انترناسیونالیستی یا تجاوز شوروی بر افغانستان؟

( به بهانه ششم جدی روز تجاوز دولت منحط کارگری روسیه بالای افغانستان)

در ششم جدی ۱۳۵۸ خورشیدی، قشون سرخ اتحاد جماهیر شوروی وارد افغانستان شد. در مورد اینکه آیا این یک حمله‌ی امپریالیستی بود یا یک کمک انترناسیونالیستی، دو دیدگاه وجود دارد؛ یکم، اینکه ورود قطعات نظامی ارتش سرخ به افغانستان یک کمک انترناسیونالیستی به حزب دیموکراتیک خلق بوده، مدعیان این دیدگاه، بیشتر پرچمی‌های انشعابی از حزب خلق استند. این جریان گمان می‌کنند که اتحاد جماهیر شوروی در این سال، یک دولت سوسیالیستی بوده-نه کلاً خلقی- و بنابراین برای کمک به جنبش سوسیالیستی افغانستان و نجات این جنبش-که بیشتر محدود به خود خلقی-پرچمی ها می‌شده تا به سوسیالیست‌ها- بر مبنای انترناسیونالیسم کارگری، به افغانستان حمله کرده و رژیمی به اصطلاح ضد انقلابی حفیظ‌الله‌امین را سرنگون کردند و بدینگونه خدمت بزرگی به کارگران و زحمتکشان افغانستان نموده‌اند. اینها در واقع همان بورژوادموکرات‌هایی با لباس سرخ استند که اغلب می‌پندارند در ۷ ثور ۱۳۵۷، یک انقلاب اتفاق افتاده نه کودتا. دیدگاه دومی نیز وجود دارد که اشعار می‌دارد؛ ورود قطعات ارتش سرخ شوروی به افغانستان، یک تجاوز آشکار بوده است. قبل از این، دو دسته وجود داشتند که این دیدگاه دومی-تجاوز ششم جدی- را عمده کرده‌اند، یکم، تعدادی از خلقی‌های وفادار به حفیظ‌الله‌امین که ببرک کارمل را شاه‌شجاع ثانی می‌پندارند، و ازین جهت که رژیم امین را سرنگون کرده‌اند، این را تجاوز می‌نامند، لکن این قشر، صرفاً به همین اکتفا می‌کنند. این خلقی‌های به اصطلاح سرخ و سیاه، گمان می‌کنند که اگر شوروی به افغانستان حمله نمی‌کرد، هم همه‌چیز روبه‌راه می‌شد. قشر دیگری که بر دیدگاه دومی تأکید دارند، بخت‌برگشته‌های مائویست استند که در قالب ساما، راوا، فلان و فلان، متشکل بودند، و حالا نیز بقایای آن دیده می‌شود. اینها حمله‌ی شوروی را صرفاً بدین‌جهت تجاوز امپریالیستی قلمداد می‌کنند، که با محض دولت وقت شوروی مناسبات بدی داشتند. این مائویست‌های بخت‌برگشته که نتوانستند قدرت را به‌دست بگیرند، به‌خاطر ضدیتِ پدری امپریالیسم چین و شوروی بر سر تقسیم قلمروهای اشغالی، یک سری انتقادهای سطحی ارایه می‌کنند. از نظر این قماش نظریه‌پردازها، اگر امپریالیسم چین مائویست افغانستان را اشغال می‌کرد، هیچ مشکلی نبود، و کماکان هرچیز سر جایش بود و حالایی که شوروی این کار را کرده، پس ناگزیر هیچ‌چیز سر جایش نیست. این بخت‌برگشته‌ها حتا با مجاهدین وقت یکجا بر ضد شوروی جنگیدند و از همین‌روست که کاملاً شبیه مجاهدین اسلامی، لیست‌های دور و درازی از “شهید”ها، “آغاصاحب”ها، “سید”ها و “خواجه صاحب”ها و فلان و فلان‌ها دارند.
اما بحث اصلی این است که رویکرد مارکسیست‌های انقلابی، رویکرد سوسیالیست‌های انقلابی، چه باید باشد؟ از نظر تاریخی، یگانه انقلاب پیروزمند اکتبر ۱۹۱۷ کارگری (سوسیالیستی) در روسیه به پیروزی رسید. شوراهای کارگری به رهبری بلشویک‌ها قدرت را در دست گرفتند و دموکراسی کارگری را با لباس دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا پیاده کردند. در آن موقع جنبش‌های کارگری در سراسر جهان به غلیان درآمده بود و موج شورش‌های انقلابی اروپا را در بر گرفته بود. انترناسیونالیسم کارگری به کارگران این فرصت را می‌داد که با تمام قوت در کنار کارگران سایر کشورها، برای پیروزی انقلاب‌های کارگری-سوسیالیستی، بایستند. موجی از کارگران در کشورهای اروپایی برای دفاع از اولین و یگانه دولت کارگری جهان در تاریخ، ایستادند. در سوی دیگر، دولت کارگری روسیه، با تمام قدرت از منافع کارگران سایر کشورها دفاع کرد و هرچه داشت انجام داد تا اگر در سایر کشورهای سرمایه‌داری، انقلاب کارگری به پیروزی برسد. شورش‌های متعددی شکل گرفت، از جمله در آلمان، شورش کارگران به رهبری اسپارتاکیست‌ها که به شکست مواجه شد. (در پاره‌ی موارد به کشورهای مثل ایران که نمی‌خواست تحت سلطه‌ی شوروی باشد، حق داد تا مستقل باشد. از طرفی هم کوشش‌های زیادی در جهت آزادی سایر ملل از زنجیرهای امپریالیسم کرد، منجمله شوروی اولین شوری بود که استقلال افغانستان را به‌رسمیت شناخت). لکن پس از درگذشت لنین، و رشد بوروکراسی در شوروی، دولت انقلابی کارگری شوروی مبدل به یک دولت منحط کارگری شد. سیاست‌های وطن‌پرستانه‌ی استالین باعث شد که انقلاب‌های کارگری در اسپانیا و فرانسه و المان در کل کشور های اروپایی در نطفه خفه شود. این بوروکرات بزرگ تاریخ، شکاف بزرگی در میان جنبش کارگری جهانی، با ایجاد “سوسیالیسم در یک کشور” پدید آورد. دولت منحط بوروکراتیک شوروی قدرت را از دست طبقه‌ی کارگر غصب کرد. شوروی، دیگر خاصیت انقلابی‌اش را از دست داد و راه ارتجاعی در پیش گرفت.

به‌عنوان مثال در ۱۹۳۹، شوروی بوروکرات با هیتلر فاشیست پیمان برادری بست- طنز روزگار؛ در حالی‌که همین‌ها فاشیسم را می‌کوبیدند ولی یکباره به خوبی‌های فاشیسم پی بردند- در این موقع بود که جنبش کارگران آلمان دست‌بسته به هیتلر تحویل داده شد. د واقع با طرح “سوسیالیسم در یک کشور” تمام جنبش‌های کشورهای بزرگ سرمایه‌داری-صنعتی امپریالیستی را، دست‌وپابسته به بورژوازی جهانی تقدیم کرد. از همان موقع انترناسیونالیسم کارگری خدشه‌دار شد. این اقدام باعث هارشدن و قدرت‌مندشدن هیتلر شد، که بالآخره در ۱۹۴۱ بر خود شوروی تهاجم کرد. دراین موقع، استالین با امپریالیست‌های بریتانیا و امریکا متحد شد. در واقع از همین زمان بود که شوروی مبدل شد به یک دولت بوروکراتیک منحط کارگری، که هیچ وجهه‌ی سوسیالیستی نداشت، مگر در اسم. دولتی که بدون شناخت حق خودمختاری ملل، به کشورهای مختلفی در آسیا و اروپای شرقی تجاوز کرد.
جنبش رادیکال خلقی‌پرچمی‌ها از همان آوان شکل‌گیری از سر توده‌-رد-شو بود. این جنبش متأثر از سیاست‌های ارتجاعی «کمینترنِ» در دوره استالین بود. آنها مفهوم انقلاب سوسیالیستی را با انقلاب بورژوایی (ملی دموکراتیک) اشتباه گرفته بودند، با همان‌شکلی از طرف اکادمی مسکو به خوردِشان داده شده بود. در ۷ ثور ۱۳۵۸، خلقی‌ها طی یک کودتای خونین، و نه انقلاب، به قدرت رسیدند. حاکمیت مطلقه‌ی بوروکراتیک تک‌حزبی، در حالی‌که از شوراهای کارگران و زحمتکان در قدرت خبری نبود، برای حفظ قدرت، دست به یک سلسه کشتارهای جنون‌آمیز مردم عام زد. عطش قدرت باعث شد که رهبران حزب، سر یکدیگرشان را بخورند. ببرک کارمل نیز، صرفاً متأثر از همین عطش قدرت بود که با معامله با شوروی، اجازه داد تا این دولت منحط کارگری روسیه، ده‌ها هزار انسان کارگر و زحمتکش را زیر چین‌های تانگ لِه کند. باید در نظر داشت این وقایع تاریخی می‌توان چنین استناد کرد که در هنگام تجاوز شوروی به افغانستان، نه دولت شوروی دولت سوسیالیستی بود، نه افغانستان دولت سوسیالیستی داشت. بنابراین ششم جدی، روزی است که شوروی بر افغانستان تجاوز آشکار نمود و این هیچ ربطی به انترناسیونالیسم کارگری، که در فوق ذکر آن رفت، نداشت. بایستی ماهیت ارتجاعی احزاب خلق فاش شود. کارگران باید بفهمند که حزب دیموکراتیک”خلق”، حزب “کارگر” یا حزب “کمونیست” نیست. “خلق” مجموعه‌یی است از سرمایه‌داران خون‌آشام ملی، تجاران ثروت‌اندوز و سودجوی ملی، و تعدادی اندکی کارگران و زحمتکشان ناآگاه، که نمی‌دانند منافع آنها در تضاد با منافع سرمایه‌داران و تجاران ملی قرار دارد. جبهه‌ی خلقی در واقع، یک عقب‌نشینی تاریخی بوروکرات‌های ملی‌گرا است و نه بیش از آن.

پیش به‌سوی انقلاب سوسیالیستی!
پیش به‌سوی انترناسیونالیسم کارگری!
پیش به‌سوی ایجاد حزب پیشتاز انقلابی!

گرایش مارکسیت‌های انقلابی افغانستان
ششم جدی ۱۴۰۰

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران