نگرش مارکس و انقلاب ۱۹۱۷ روسیه/ مازیار رازی
مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
پاسخی به نقدهای «پروژه فراخوان برای همکاری» (بخش دوم)
آیا انقلاب اکتبر واقعا سوسیالیستی بود یا تجربه ای محدود که ازهمان ابتدا گرفتار تناقضات ساختاری شد؟
هر انقلاب به طور عمومی دو وجه داره، وجه سیاسی و وجه اجتماعی. وجه سیاسی یا انقلاب سیاسی به مفهوم تسخیر قدرت است. تسخیر قدرت به دست شوراها در واقع آغاز انقلاب سوسیالیستی است، نه کل آن انقلاب. پیروزی انقلاب سیاسی به معنای استقرار کامل سوسیالیسم نیست، در واقع شروع یک دوران گذار به سوسیالیسم است. تنها پس از کسب قدت سیاسیست که امکان ساخت سوسیالیسم به وجود میآید.
علاوه بر این، نکات جانبی دیگری نیز وجود دارد که بلشویکها در سالهای اولیه پیروزی انقلاب دیده و بحثهای آن را مطرح کرده بودند. مهمترین آنها مسئله امکان شکست انقلاب در صورت محدود ماندن آن در گستره جغرافیایی یک کشور بود. بلشویکها میگفتند اگر انقلاب گسترش پیدا نکند به کجراه خواهد رفت. توجه آنها مشخصا معطوف به انقلاب سوسیالیستی در آلمان بود. این نظر در سالهای ۱۹۱۷-۱۸ از سوی بلشویکها مطرح شد و نظر تازهای نیست. بلشویکها معتقد بودند میتوان انقلاب را از ضعیفترین حلقه سرمایهداری، در جامعهای که شرایط عینی انقلاب در آن آماده است، آغاز نمود، اما پیروزی کامل آن در گرو گسترش جهانی انقلاب است. بر اساس تحلیل بلشویکها: اگر پیروز شدیم چه بهتر، تئوریهای مارکس به تحقق خواهد رسید و اگر شکست خوردیم باز هم مشکلی نیست، از شکستمان درس میگیریم و دوباره پنج سال، ده سال یا بیست سال بعد دوباره آغاز میکنیم.
یعنی در واقع کسی متوهم نبود که بلشویکها قدرت را میگیرند، کارگرها سرمایهداری را بین میبرند و انقلاب سوسیالیستی هم در سراسر جهان به پیروزی میرسد . آنها ابدا چنین ارزیابی نداشتند، این ارزیابی لنین نبود، تروتسکی هم چنین نظری نداشت. همگی معتقد بودند انقلاب بُعد جهانی دارد اما بایست از جایی آغاز شود.
در اینجا بایست به نکته ای در مورد بحثهای مارکس که رفقا به آن پرداختند اشارهای بکنم. رفقا نقل قولی از مارکس میآورند و گمان میکنند این گفته مارکس در تناقض با بحثهای بلشویکها، لنین یا شوراهای کارگری آن زمان است؛ میگویند مارکس گفته است بورژوازی در طول فرمانروایی کوتاه چند سالهاش چنان گسترش عظیمی در نیروهای مولد ایجاد کرده کهدر تمامی نسلهای گذشته اتفاق نیفتاده بود و شراط اساسی برای پیروزی انقلاب پرولتری همین رشد نیروهای مولد است.
بسیار خب، این بحث مارکس که رفقا به آن اشاره کردهاند درست هم هست؛ مشکل، تحلیل آنها از این گفته مارکس است که میگویند: «بنابراین مارکس سوسیالیسم را تنها برپایه بلوغ سرمایهداری جهانی ممکن میدانست و انقلاب اکتبر در روسیه نیمهفئودالی و منزوی، دقیقاً برخلاف این نظر مارکس اتفاق افتاد». از نظر این دوستان در انقلاب روسیه یک تناقض پیدا شده است. گویا مارکس میگوید کشورهایی که از لحاظ اقتصادی پیشرفته هستند به انقلاب سوسیالیستی دست میزنند و در کشورهای عقبافتاده چنین اتفاقی نمی افتد.
به نظر من این جا یک بدفهمی از نظرات مارکس وجود دارد. این دوستان موضوعی را مطرح میکنند که مارکس در مواردی به آن اشاره کرده منتها بحث اصلی او این نیست. من بحث اصلی مارکس را اینجا میخوانم.
اشاره مارکس به این وجهتولید در واقع به این ترتیب است. او میگوید «بر اساس دیدگاه ما – یعنی دیدگاه کمونیستها و مارکسیستهای آن زمان – منشا تمام تصادمات تاریخ در تضاد میان نیروهای مولده و اشکال مراوده یا مناسبات تولیدی نهفته است، اما برای این که این تضاد در یک کشور به تصادمات بیانجامد لزوما نباید به حدنهایی رشد خود رسیده باشد. رقابت با کشورهای صنعتی پیشرفته به دلیل مراوده بینالمللی برای تولید تضاد مشابهای در کشورهای عقبافتادهتر صنعتی کافیست».
خب مارکس دقیقا چه میگوید؟ مارکس میگوید سرمایهداری با دور زدن دماغه امید جهانی شده، (او در مانیفست این نظر را مطرح میکند)؛ و از آن جایی که سرمایهداری جهانی شده و همه این کشورها به نوعی با کشورهای امپریالیستی در ارتباط بودهاند، مثلا صنایع کشورهای پیشرفته به این کشورها منتقل شده و از نیروی کار ارزان کارگران آنها استفاده میشود، همین درآمیختگی صنعتی برای وقوع انقلاب سوسیالیستی در آن کشورها کافیست.
این دقیقاً بحث مارکس است. رفقا به این بخش از صحبت مارکس توجه نکردهاند و دل بخواهی قسمتی را انتخاب کردند که بتوانند بهکمک آن تاریخ انقلاب اکتبررا نادیده بگیرند و بگویند نباید انقلاب میشد، خودسرانه و ماجراجویی بود و غیره؛ در حالیکه در این جا مارکس خلاف آن حرف را تایید میکند.
یک نکته مهم دیگر از پیشگفتار همین بیانه کمونیست در سال ۱۸۸۲که رفقا از آن نقل قول می کنند. از مارکس سوال میکنند که در روسیه شرایطی در حال شکل گرفتن است نظر شما در این باره چیست؟ رفقا اگر این نوشته را نخواندهاند بخوانند، مارکس دارد درباره امکان انقلاب در روسیه صحبت میکند؛ او میگوید اگر انقلاب روسیه به ندایی برای انقلاب پرولتری در غرب مبدل شود این دو انقلاب مکمل یکدیگرخواهند بود.
خب، این یعنی چه؟ یعنی انقلاب میتواند در روسیه هم شکل بگیرد و مکمل انقلابات درسایر نقاط جهان بشود. بنابراین بلشویکها از نظرات مارکس تخطی نکردند، خود مارکس هم امکان آن را مطرح کرده است، اما دوستان به نوعی وانمود میکنند که انگار مارکسیسم پدیدهای جداست و انقلاب روسیه و نظرات بلشویکها و لنین کار دیگری کردهاند، مثلا مارکس گفته در روسیه نباید انقلاب رخ بدهد اما شوراهای کارگری انقلاب کردهاند، و به زعم رفقا شوراها به رهبری بلشویک ها بیجا کردند که خلاف نظرات مارکس اقدام کردند. اما همان طور که از نوشتههای مارکس ذکر کردم او دقیقا برعکس این را گفته است. از نظر او انقلاب در روسیه ممکن بود و تازه میتوانست مکمل انقلابات اروپا باشد. چرا؟ چون سرمایهگذاری جهانی شده بود.
مطالبی که من دارم میخوانم لنین هم در زمان خودش خوانده بود. میدانست مارکس چنین نظری دارد، میدانست سرمایهداری جهانی شده است (در نوشته هایش در مورد امپریالیسم از این روش استفاده کرد). کشورهای عقبافتاده و پیشرفته نداریم، همه تحت سلطه امپریالیسم جهانی هستند، در هر کدام از این کشورها میتواند انقلاب کارگری اتفاق بیفتد، به شرط آن که در آن کشور کارگران، صنایع و غیره وجود داشته باشند. حتی در جایی هم که نیست بالاخره مناسبات غالب در چهارچوب همان سرمایهگذاری جهانیشده، تعریف میشود. در کشوری مثل روسیه که ماجرا کاملا فرق میکند. روسیه صنعتی شده بود، صنایع غرب به آن منتقل شده بودند، کارخانه های بزرگ وجود داشت.
رفقا بگویند کارگرهایی که شوراهای کارگری را ساختند و این رفقا ازآنها حمایت میکنند از کجا آمده بودند؟ همه که روستایی نبودند، اینها در کارخانهها سال ها کار میکردند، در آنجا اعتصابات کارگری جریان داشت، بنابراین روسیه هم آماده انقلاب بود و بلشویکها هم به درستی این انقلاب را سازماندهی کردند و شوراهای کارگری را به قدرت رساندند.
در ارتباط با نقل قول دادن از مارکس هم رفقا توجه کنند، نقل قول دادن از مارکس دلبخواهی نیست، قسمتی از گفته او را برداریم تا مطالبی را علیه لنین به اثبات برسانیم و بقیه را کنار بگذاریم، نه، رفقا قبل از اعلام چنین نظری در ارتباط با حزب بلشویک و لنین باید تمام متون مارکس را بخوانند و از گلچین کردن احتراز کنند.
بنابراین، در شرایطی که صنایع به حد اعلای گسترش خود نرسیدهاند یک انقلاب میتواند به پیروزی برسد.
مسئله مهم این است که پس از پیروزی انقلاب کشور بایست دوران انتقال را طی کند. در دوران انتقال، گسترش انقلاب اهمیت ویژهای دارد، اگر در دوران انتقال جامعه بخواهد برای دوران طولانی در انزوا باقی بماند، یا آموختههای جامعه از تجربههای پیشین اعمال نشود، یا این که از اصول دموکراسی سوسیالیستی تخطی بشود و یا مجددا مشکلاتی ایجاد گردد، بله، البته انقلاب شکست میخورد. ولی در انقلاب روسیه که این اتفاق نیفتاد. شرایط به گونهای پیش رفت که میلیونها نفر در سراسر جهان حامی انقلاب روسیه بودند، اعتصاب کارگران بارندازهای انگلیس جلوی بسیاری از توطئهها و خرابکاریهای انگلستان بر علیه مردم روسیه را گرفت و در واقع انقلاب را نجات داد. کارگران باراندازها از بارگیری سلاحهای کشتار خودداری کردند و اجازه ندادند مردم روسیه با این تجهیزات کشته شوند. بنابراین همبستگی بینالمللی وجود داشت، اینها نکاتیست که باید به آن توجه کرد.
درچنین شرایطی انقلاب از هر نقطه جهان میتواند آغاز شود. انقلاب با کسب قدرت سیاسی ممکن میشود و پس از این انقلاب سیاسی انقلاب اجتماعی دامن زده خواهد شد. منتها دوران انقلاب اجتماعی طولانیست. این دوران برخلاف نظر جریانات خردهبورژوایی و کسانی که میگویند «یکشبه سوسیالیسم» را میسازند به دورانی طولانی نیاز دارد و در ارتباط با انقلابهای جهانی معنا پیدا میکند. مشخصاً انقلاب در کشورهای صنعتی پیشرفته باعث میشود تا روزنه دیگری باز شود، حلقه ضعیف دیگری در سطح جهانی از هم بگسلد و به این ترتیب انقلاب گسترش پیدا کند.
اما با همه این احوال ما نمیتوانیم تضمین بدهیم که هر انقلابی میتواند صد درصد به پیروزی برسد، سازماندهی یک انقلاب پیروزمند پروسهای قدم به قدم و سرشار از آزمونها و خطاهاست. همین انقلاب بورژوادمکراتیک که بعضیها مریدش شدهاند، سیصد سال طول کشید تا به پیروزی نهایی برسد. اینها سالها علیه فئودالیسم مبارزه کردند تا پیروز شوند. جریانات شهری بورژوایی و خرده بورژوایی در حال تکامل کشته شدند، سوزانده شدند اما مبارزه ادامه داشت تا سرانجام پیروز شد. این انقلابها سیصد سال به درازا کشید، انقلاب روسیه صد صدوبیست سال بیش اتفاق افتاد. این رقم در مقابل تاریخ که چیزی نیست. انقلابی میخواهد پیروز شود که نه تنها مناسبات قبلی را نابود خواهد کرد، بلکه نافی اصل دهها هزارساله مالکیت مقدس است. طبیعیست که همه نیروهای کهن در مقابل آن بایستند. نباید نومید شد و باید تلاش کرد، یکبار شکست خوردیم، مهم نیست دوباره برمیخیزیم؛ از شکستهایمان میآموزیم و دوباره اقدام میکنیم.
نگاهی به سرمایهداری امپریالیستی مقابل خود بیاندازیم. اینها در حال نابودی جهان هستند. بعید نیست اگر همین ترامپ و دارودسته آقای پوتین در قدم بعدی جنگ جهانی سوم، یک جنگ اتمی به راه بیاندازند. این آلترناتیو مقابل روی ماست، بنابراین ما از یک تجربه دیگر ترس و واهمهای نداریم، حتی اگر یک بار دیگر هم شکست بخوریم، باید برای سازماندهی انقلاب در ایران تلاش کرد. قصد ما این است که انقلاب را در سطح جهانی گسترش دهیم. برای این باید برنامه و تشکیلات داشت.
وقوع انقلاب شورایی در هرکجا که میتواند پیروز شود الزامیست، هر انقلابی موفق یا شکستخورده سرشار از تجربهها و درسهای فراوان برای انقلابات آینده خواهد بود.
۲۰ اوت ۲۰۲۵
آخرین دیدگاه ها