وضعیت عینی در افغانستان تا چه حد انقلابی است؟
اکنون که بحران سرمایهداری و گستاخی امپریالیسم به بالاترین حد ممکن رسیده است، وضعیت عینی تا چه حد انقلابی است؟؛ این سٶالی است که اکنون باید طرح کرد. وضعیت انقلابی زمانی فراهم میشود که؛ از یکسو فقر و نابرابری و نارضایتی از دولت در میان تودهها، یعنی در میان طبقات پایین، به حد اعلای آن برسد، این نخستین مشخصهی وضعیت عینی انقلابی است که حالا در افغانستان پدید آمده است، از سوی دیگر، یکی از مشخصات وضعیت عینی انقلابی، بحران در میان طبقات بالا(طبقهی حاکم). از این نقطهنظر نیز دیده میشود که طبقهی حاکم در یک عجز اقرارناشده از کنترل اقتصادی بهسر میبرد. اختلافات در میان این طبقهی بورژوازی تازهبهدوران رسیده غیر قابل انکار است. دیده میشود که این دو مشخصهی وضعیت عینی انقلابی فراهم شده است. لکن پرسش این است که، حالا که هم طبقات تحتستم در فقر و نابرابری و نارضایتی بهسر میبرند و هم طبقهی حاکم(امارت اسلامی و تمامی دار و دستههای مربوط به بورژوازی) در بحران عمیق اقتصادی و سیاسی قرار دارند، چرا انقلاب نمیشود؟
بگذارید قبل ازینکه مستقیماً به پاسخ این پرسش بپردازم، نمونههای چند نقل کنم؛ در سال 1917، هنگامیکه تزار روس پس از جنگهای مکرر کشوری و جهانی، ازلحاظ اقتصادی و سیاسی تضعیف شده بود، فلاکت و نارضایتی تودهای به اوج خود رسیده بود، کارگران به رهبری بلشویکها بهپا خاستند و گلیم آن سرمایهداری ناقصالخلقه و افسارگسیخته را برچیدند. اندکی پس از آن، آلمانی که از یکسو در جنگ جهانی شکست سختی خورده بود و جنگ سبب فقر و بحران عمیق اقتصای در آن کشور شده بود، تودههای ناراضی در برلین بهپا خاستند، شورشی بزرگی شکل دادند که اسپارتاکیستها و سایر رهبران سوسیالیستی در آن نقش داشتند، لکن این شورش به شکست سختی مواجه شد. چرا انقلاب در روسیه پیروز شد اما در آلمان نه؟ یکی از دلایل عمدهی شکست انقلاب در آلمان، نبود یک حزب پیشتاز انقلابی که رهبری منسجم آنچنانی شیبه بلشویک ها بود؛ که اساساً می توان گفت منجر به بحران رهبری این انقلاب شد. رزا لوگزامبورگ و کارللیبکنشت، انقلابیترین رهبران این شورش بودند، لکن نتوانستند کنترل شورش را در دست بگیرند، از این جهت که تبلیغات اپورتونیستی “کائوتسکی”ها در میان مردم مانع نفوذ نظریههای انقلابی شده بود. میلیونها نفر در برلین بهپا خاستند، در حالیکه رهبران انقلابی(به استثنای رزا و لیبکنشت، که به حاشیه رانده میشدند) و به تبع آن کارگران، نمیدانستند چه باید کرد؟ نبود حزب پیشتاز انقلابی که بتواند آگاهی سوسیالیستی کارگران را انکشاف دهد، باعث ازهمپاشیدهگی یک جنبش بزرگ کارگری شد.
حالا برگردیم به افغانستان؛ پس از حاکمشدن طالبان، بحران عمیق و به دنبال آن، وضعیت عینی انقلاب از گذشته عمیقتر شده است، هم از لحاظ نارضایتی عمومی تودهای، و هم از لحاظ ضعف نظام حاکم.
لکن این وضعیت عینی انقلابی، به صورت آنی قابل استفاده نیست، چون رهبری انقلابی وجود ندارد و همچنان بنابر فضای بستهی ایدیولوژیک طالبانی، آگاهی طبقاتی و انقلابی در میان تودهها بهخصوص کارگران به صفر تقرب میکند، و این همان سنگ بزرگ سر راه است که باید برداشته شود. دیده میشود که یک تعداد از حلقات، که خودشان را سوسیالیست مینامند، از قماش “چگوارایی”ها و “مائویست”ها و حتا “ملی دموکرات”هایی که در واقع تفالههای حزب دموکراتیک خلق استند، به تبلیغ در باب آغاز یک جنگ چریکی میپردازند. اینها یا بسیار سادهدل استند یا بینهایت بیشعور. در شرایطی که حتا صد نفر کارگر و دهقان سوسیالیست وجود ندارد، اینها با اتکا به کدام نیرو میخواهند یک جنگ چریکی راه بیندازند؟ این روش های- از بالا- جز از ماجراجوییهای ناکام در طول تاریخ بوده که خود سبب سرکوب میلیونها کارگر در جهان شده است.
آگاهی طبقاتی در میان کارگران و زحمتکشان بنابر جوِ حاکم فعلاً وجود ندارد و از طرفی کارگران و تودههای مردم از حتا نام “کمونیست” به دلیل جنایات هولناک و عظیم استالینیستها (خلقیها و پرچمیها) متنفر استند، هرگونه اقدام سوسیالیستها مبتنی بر جنگ چریکی، واکنشی شدیدی از سوی همین مردم را در پی خواهد داشت. اگر شما با نام کمونیست به سمت این رژیم پلاسیدهی حاکم نشانه بروید، مطمئن باشید همین مردم شما را از پا درمیآورند. روز به روز به صف گرسنگان افزوده میشود، هرچه این صف طولانیتر شود، نارضایتی عمومی بیشتر میشود، هرچه نارضایتی عمومی بیشتر شود، موقعیت انقلابیتر میشود، اما در نبود یک افق دید روشن برای کارگران و تودهها، آنها کورمالکورمال راه خواهند رفت، و پایشان به چاهی میلغزد. بدون آگاهی طبقاتیِ کارگران از تضادهای طبقاتی، هیچ حرکتی منجر به انقلاب سوسیالیستی نخواهد شد. موقعیت استثنایی است، برای انقلاب، مغزها باید مسلح شود.
گرایش مارکسیست های انقلابی افغانستان در سالیان گذشته حتا در شرایط تنگ و ذیق شدید امنیتی امروز در صدد برداشتن گامهای استوار در راستای همگامشدن با کارگران و زحمتکشان در افغانستان است، تا یکجا با طبقهی کارگر افغانستان بتوانند همان هدف تدارک و تشکیل یک حزب پیشتاز انقلابی یا حزب لنینی٫ که -از پایین- با یک برنامهی سوسیالیستی همراه باشد را شکل دهند و این هدف را در مبارزات خود در سالیان مبارزهی ضد سرمایهداریاش در اولویت قرار داده است.
گرایش مارکسیستهای انقلابی افغانستان
۲۲ آذر ۱۴۰۰
آخرین دیدگاه ها