وطندوستی، شعاری برای تحمیق مردم در افغانستان

وطن‌دوستی، شعاری برای تحمیق توده‌ها مادامی‌که نارضایتی مردم از دولت‌های سرمایه‌داری اوج می‌گیرد، و دولت از ارضای خاطر توده عاجز می‌ماند، در صدد بهانه‌یی می‌شود، که بتواند همه‌ی گندکاری‌هایش را با لباده‌یی بپوشاند. و دقیقاً در همین زمان است که “دشمن خارجی” را ایجاد می‌کند، این دشمنی که می‌تواند حول شعار “وطن‌دوستی”، توده‌ی ناراضی را دور هم جمع کند. در نتیجه، جنگ‌های خانمان‌سوزی(البته خانمان‌سوز صرفاً برای توده‌ها، و نه طبقه‌ی حاکم) را شعله‌ور می‌کند. در آخر هر یک از این جنگ‌ها، توافق صلحی پدید می‌آید. هم در جریان جنگ، به بهانه‌ی “جنگ”، و هم پس از آن، به بهانه‌ی سرکوب عناصر جنگ‌طلب، دولت، هرطور که دلش خواست، “مخالفان” را سرکوب می‌نماید. طی این جنگ‌ها، به طبقه‌ی حاکم هیچ آسیبی، وارد نمی‌شود، و در اخیر از نتایج جنگ بهره می‌برد، در حالی‌که قیمت جنگ را، طبقه‌ی تحت ستم( به عنوان سرباز، کارگر…) می‌پردازند، و در اخیر، همین کارگر و سرباز، برمی‌گردند به گذشته؛ به تن‌دادن به استثمار و بهره‌کشی، تن‌دادن به ظلم و نابرابری طبقاتی. در واقع “وطن‌دوستی” دسترخوانی‌ است که به دستور بورژوازی هموار می‌شود، و نانش را هم بورژوازی میل می‌کند، وظیفه‌ی توده‌ها فقط کوبیدن کاسه و چمچه به‌هم‌دیگر است. حال‌به‌زن‌ترین نکته‌ی “وطن‌دوستی” در همین است که توده‌های تحت ستم به چک‌چکی‌های ستمگرها مبدل می‌شوند. طالبان دست کمی از رژیم غنی و کرزی ندارد، و امارت اسلامی مثل دموکراسی‌های دروغین پیشین، نمونه‌یی از سرمایه‌داری وابسته به امپریالیسم ست که نَفَس‌اش به نفس امپریالیسم گره خورده است. با این حال، تحرکات نظامی در برابر تاجیکستان و ایران، ربطی مستقیم به ازهم‌گسیختگی و منفوریت داخلی این رژیم دارد. قرن‌هاست که زهر “وطن‌دوستی-ناسیونالیستی” در رگ‌های ملت‌ها تزریق شده است. ما می‌بینیم که چگونه حتا منتقدان سرسخت امارت اسلامی افغانستان، در دفاع از این رژیم سفاک به‌پا خاسته‌اند، آن‌هم فقط به این دلیل که بر ضد ایران تحرکاتی را در مرزها داشته‌اند. مردم عام، روشنفکران، لیبرال‌ها، حتا کسانانی که خودشان را به‌نحوی کمونیست می‌خوانند و در عین‌حال خودشان را تحت عناوین “نیروهای مترقی و دموکرات” جا می‌زنند، هم در زمره‌ی کسانی استند که برای طالبان چک‌چک می‌کنند. این دلقک‌های ملی‌دموکراتیک، انترناسیونالیسم را فدای حس مفرط ناسیونالیستی می‌کنند، آنچه را که “کائو‌تسکی”ها در آلمان و “استالین”ها در شوروی انجام دادند، آنچه را که احزاب بزرگ کارگری را در باتلاق‌های “ملی” گیر انداخت و ازهم پاشاند. وظیفه‌ی مارکسیست‌ها این نیست که در برابر جنگ بی‌تفاوت باشند یا از این جنگ‌های ناسیونالیستی دفاع کنند، وظیفه‌ی یک مارکسیست انقلابی این است، که بی‌رحمانه در برابر جنگ موضع بگیرند و توده‌ها را از “پشتِ پرده‌”های جنگ آگاه سازند. وظیفه‌ی یک مارکسیست انقلابی این است؛ که هر نوع جنگ امپریالیستی را، به جنگ طبقاتی مبدل سازد. فقط در جنگ طبقاتی است که توده‌ها از آن نفع می‌برند، از این جهت که دشمن برای همیشه نابود می‌گردد. فقر و نابرابری برای همیشه نابود می‌گردد. جنگ‌های خانمان‌سوز متوقف می‌شود. پس پیش به‌سوی انترناسیونالیسم کارگری!

گرایش مارکسیست‌های انقلابی افغانستان

آذر ۱۴۰۰

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران