یک استخوان و بیست‌سال جنگ در افغانستان

پس از توافق‌نامه‌ی بن(۲۰۰۱) میان دولت‌های امپریالیستی و فرماندهان جهادی افغانستان، حکومت دست‌نشانده‌یی در افغانستان مستقر شد که بتواند منافع امپریالیسم را تأمین نماید. این فرماندهان جهادی که توسط طالبان از قدرت خلع شده بودند، بار دیگر توانستند بر بزرگ‌ترین بنگاه سرمایه‌داری کشور(دولت) حاکم شوند. و در این میان طالبان که نتوانسته بودند به‌گونه درست منافع غول‌های سرمایه‌داری جهانی را تأمین کنند، از قدرت دولتی رانده شدند. تصور کنید که یک سگ، استخوانی را که در دهان دارد، شکستانده نتواند تا آنرا ببلعد، و در این حین سگی دیگر، با دندان‌های تیزشده بر استخوان حمله کند و آنرا از دهان سگ اولی تصرف کند، و آن را متواری سازد. هویداست که این سگ اولی طعم استخوان را فراموش نکرده و به‌خاطر تصاحب مجدد آن تا بیست‌سال هم خواهد جنگید؛ و همین‌است درون‌مایه‌ی بیست‌سال جنگ و خون‌ریزی در کشور. فرماندهان جهادی، به‌عنوان سرمایه‌داران بزرگ افغانستان، بیست‌سال تمام، هرآنچه توانستند از خون توده‌ها مکیدند. معادن را دزدیدند، زمین‌ها را غصب کردند، گروه‌های مختلف جنایتکار را ایجاد و از آن بهره گرفتند، کارمندان و کارگران را به شدیدترین طرز ممکن، مورد استثمار قرار دادند، در یک جنگ خونین برای حفظ “استخوان” با طالبان جنگیدند و در این راه‌ها ده‌ها هزار انسان را قربانی کردند. و اما آنسو گروه طالبان، برای تصاحب این استخوان، بیست‌سال جنگیدند، تا آنرا به دست آوردند. و استخوان را زمانی به دست آوردند که هنوز هم چیزهایی در خود دارد؛ استثمار شدید کارگران و کارمندان، مکیدن آخرین قطرات خون توده. اینست آنچه آنها بیست‌سال برایش جنگیدند. امپریالیسم، به‌مثابه‌ی “محصول ضروری تحول سرمایه‌داری” سیاست‌اش را دیوانه‌وار تغییر داد. چرا؟ چون سرمایه‌داری برای حصول منافع‌اش نه پدر می‌شناسد نه مادر. بیست‌سال هم‌وغم‌ این غول‌های دزد امپریالیستی، تحقق دمکراسی لیبرال بود، و حالا، پس از ورود طالبان، دموکراسی قلابی لیبرال بسیار تجلی یافت. و در حقیقت هم لیبرالیسم، چیزی بیش از یک حکومت دزدان و رهزنان نیست، هرچند قیافه‌های این دزدان و رهزنان متفاوت باشد؛ کت‌وشلوار یا پیراهن و دستار. و اما سرنوشت این استخوان چه می‌شود؟ بهره‌کشی از کارگران و کارمندان افزایش یافته است. فقر تمام جامعه را می‌بلعد. طالبان آماده می‌شوند تا به این ماشین استثمار(دولت) نظم ایجاد کنند تا دزدی‌ها و رهزنی‌های‌شان قانونی، منظم، منطقی و بادرنظرداشت همه‌ی حقوق و آزادی‌های انسانی به‌نظر برسد. توده‌ها درهم می‌لولند. ناامیدی در هوا پخش شده است. همه‌ی اینها، دست به‌دست هم می‌دهند تا مردم به حال خود فکر کنند، به اینکه بایستی از این وضع نجات یابند. ولی چگونه؟ آیا متصور است که آنها بار دیگر به لیبرال‌دموکراسی فکر کنند؟ شاید، لکن آنچه مسلم است اینکه لیبرال دموکراسی چیزی بیشتر از آنچه در بیست‌سال گذشته به مردم داد، در چنته ندارد. اگر لیبرال‌دموکراسی کارایی ندارد پس دیگر به چه فکر خواهند کرد؟ به حکومت واقعاً اسلامی؟ چنان واقعی که هیچ نقیصه‌یی در آن موجود نباشد؟ راستی این نظام اسلامی با دمکراسی لیبرال چه تفاوتی خواهد داشت؟ مگر نه اینکه در لیبرال‌دموکراسی قانون طبقه‌ی حاکم حرف می‌زند و در یک رژیم اسلامی، ملاها و ملازاده‌ها؟ در حالی که در جوهر هیچ تفاوتی باهم ندارند! چیزی شبیه جمهوری اسلامی ایران، که آخوندها جای همه‌ی دزدان و رهزنان تاریخ بشریت را پُر کرده‌اند؟ توده‌ها باید درک کنند که بدون درهم‌شکستن ماشین استثمار دولتی، بدون استقرار نظام کارگری(نظام شورایی)، نمی‌توانند دست امپریالیسم و غول‌های سرمایه‌داری جهانی خون‌آشام را از سر خود کوتاه کنند. جنگ خاتمه نخواهد یافت، مگر آنکه متوقف گردد یا ماهیت آن مبدل شود، فقر از میان نخواهد رفت مگر اینکه عامل آن(بورژوازی) نابود شود، و این جنگِ ضدِ جنگ است که به آن پایان می‌بخشد؛ جنگ طبقه‌ی تحت استثمار و تحت شکنجه‌ی دایمی در برابر گروهک‌های خون‌آشام سرمایه‌داری است. دشمن ما در داخل کشور است. دشمن ما، سرمایه‌دارانی است که هم‌چون زالو بر دست‌مان چسبیده و خون می‌مکد، این سرمایه‌دارانی که برای تأمین منافع خودشان حاضر استند هر زمانی، با یک دولت سرمایه‌داری امپریالیستی وارد معاملات تکان‌دهنده و دیوانه‌وار گردند. پس نابود باد سرمایه داری این همیشه‌دشمنِ توده‌ها!

گرایش مارکسیست های انقلابی افغانستان

قوس ۱۴۰۰

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران