پسا انتخابات ریاستجمهوری: اکنون چه؟ / مازیار رازی
سخنرانی مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
پیشاز پرداختن به مسئله وظایف جنبش کارگری و گام های بعدی دردوران پسا انتخابات نکاتی چند درباره خود انتخابات مطرح میکنم تا مشخص کنیم که ما در رابطه با اتفاقات اخیر چهگونه فکر میکنیم و جایگاه این انتخابات از نقطه نظر ما بهعنوان یک گرایش مارکسیستی در کجا قرار گرفته است.
برنده این بهظاهر انتخابات آقای مسعود پزشکیان بود که گویا شانزده میلیون رای آورده و طرف مقابل سعید جلیلی چهارده میلیون. درنتیجه ایشان بهعنوان کسیکه اکثریت آرا را آورده بهمقام ریاست جمهوری رسید. ما حتی اگر ارقامی را که اینها دادند بپذیریم، درواقع، این پیروزی، یک شکست بسیار مفتضحانه برای کل رژیم بوده است. تعداد آرای بهصندوق ریختهشده برای پزشکیان در مقایسه با کلیه رئیسجمهورهای پیشین در پائینترین مرتبه قرار دارد که این خود نشانه روشنی از سقوط مشروعیت این حاکمیت در درون بخش عمدهای از جامعه بهحساب میآید.
این انتخابات مانند همه انتخابات گذشته در شرایطی اختناقزده و سرکوبگرانه برگذار شد، آنهم در شرایطی که حضور فردی کاملا ارتجاعی مانند علی خامنهای که مدام در حال مانور و زدوبند با آمریکا و همچنین با جریانات مختلف درون خود رژیم هست، بر تمام ابعاد آن سایه انداخته است. درنتیجه این نتایج انتخابات ابدا مورد پذیرش ما نیست. از نظر ما نتیجه انتخابات در شرایط اینچنینی زمانی پذیرفتنیست که نمایندههای مستقل کارگری وهمچنین نمایندگان جنبشهای مستقل اجتماعی خارج کشور در آن حضور داشته و بر آن نظارت مستقیم داشته باشند، درغیر اینصورت ارقامی که اینها میدهند درواقع هیچ مفهومی ندارد. میتواند همه ساختگی باشد یا بخشا جعل شده باشد. بههرحال، با شناختی که ما از این رژیم داریم، این ارقام و آمار هیچ ارزشی ندارند، مگر همانطور که قبلا گفتم نظارتی وجود داشته باشد، بهعنوان مثال نمایندگان کارگری بهخصوص در خوزستان، از متحدین بینالمللی خود دعوت کنند که برای نظارت بر انتخابات بیایند و رژیم هم اجازه دهد که اینها درحوزههای انتخاباتی حضور داشته باشند و رقمهایی که مقامات ارائه میدهند مورد تائید این نمایندگان هم باشد.
ولی خب، برای سادهکردن بحث فرض میکنیم تمام این ارقام درست است؛ یعنی درواقع نیمی از جمعیت واجد شرایط در رایگیری شرکت داشتند و به آقای مسعود پزشکیان رای دادند. با فرض بر اینکه این انتخابات کاملا دموکراتیک و درست انجام شده، حالا آقای پزشکیان هم بهعنوان رئیسجمهور قاعدتا باید ادای دینی به رایدهندگان بکنند و قدمی درجهت حل مشکلات موجود و وضعیتی که در آینده با آن روبرو خواهیم شد بردارند و تصمیماتی بگیرند. البته ایشان یکسری قولوقرارهای عمومی دادند که همه روسای جمهوری که تاکنون داشتیم این قولوقرارها را در گذشته دادهاند: مثلا وضع را بهتر میکنیم، به کارگران کمک میکنیم و دمکراسی رعایت میشود، نباید مسئله حجاب زنان را عمده بکنید و غیره. اینها همه تکرار مکررات است، ۴۵ سال که این حرفها را میشنویم و حتی یکی از این رئیسجمهورها هم به یکی از این تعهدات عمل نکردند. سخنان و وعدههای پوچی میدهند و بعد زیر همه این وعدهها میزنند و کاملا خلاف آنرا انجام میدهند.
البته تقصیری هم ندارند. این آدمها کارگزار دستورات «رهبر» هستند. این «رهبر» است که تصمیم میگیرد. رئیسجمهور بهاصطلاح منتخب اجرا میکند. همین انتخابات اخیر را درنظر بگیرید. تعداد بسیاری برای شرکت در انتخابات نامنویسی کردند، شش نفر از صافی گذشت و سرانجام دونفر باقی ماندند. هردوی این دونفر هم در همه مناظرات اعلام کردند که در واقع مجریان اوامر دیکتاتوری به نام «رهبر» هستند. مسعود پزشکیان بهروشنی اعلام کرد که خط قرمز او اوامر امام است و گفت که بالای حرف علیخامنهای صحبتی نخواهم داشت، گفت که او ذوب در ولایت است، اوست که تصمیم میگیرد، اوست که ماجراها را زیر نظردارد و سیاستها را تعیین میکند. ما از این رهبر کبیری که خدا به ما داده اطاعت میکنیم و فرمایشهای ایشان را اجرا میکنیم!
بسیارخب، همین صحبت خیلی کوتاه، که بههرحال بسیار هم بحثبرانگیز بود نشان میدهد که خود ایشان اصولا کوچکترین اعتقادی به حقوق دموکراتیک مردم نخواهد داشت. درواقع، کسیکه میگوید من ازیک دیکتاتور اطاعت میکنم، واضح است که نمیتواند هیچگونه حقوقی برای مردم قائل شود. قضیه شده مانند انتخاباتی که هیتلر در راس آن قرار گرفته باشد و ما بگوییم بهفرمان هیتلر تمام اقدامات را انجام میدهیم ولی میخواهیم در جامعه دموکراسی ایجاد کنیم و تمام آحاد مردم از حقوق برابر برخوردار باشند، و یا میخواهیم به مردم آزادی بدهیم. خب این خندهدار است. سخن پزشکیان هم مسخره است که در یک چهارچوب دموکراتیک رئیسجمهوری بیاید و بگوید من اوامر شخصی که ظاهرا خارج از دولت است، در بالای سر جامعه قرار گرفته و درواقع فردیست که یک سابقه چهلساله سیاه در داخل ایران داشته، دستور سرکوبها، کشتارها و غیره را داده است، اطاعت میکنم. خب واضح است که این رئیسجمهور دارد با مردم شوخی میکند. بهرحال هرکدام از این دونفر هم که رئیسجمهور میشدند تفاوتی نمیکرد.
نکته مهمی که باید بهآن توجه کنیم و در بسیاری از صحبتهای متخصصین و بحثهای رادیو تلویزیونهایی که امروز این مسائل را دنبال میکنند از قلم افتاده، نقش خود خامنهای در این ماجراهاست. خامنهای درگذشته بارها نشان داده که اهل معامله با امپریالیسم است. مذاکرات برجام درواقع یک تسلیم در مقابل امپرالیسم بود؛ یک سرفرود آوردن و سازش که بعدا اسمش را گذاشتند «نرمش قهرمانانه» که «باید انجام بدهیم»؛ مثل همان ماجرای مضحک خمینی در پایان جنگ با عراق که میگفت ما جام زهر را نوشیدیم. ایندست از مانورهای بچهگانه که امروز همه میدانند منظورش چیزی بهجز سازش و تسلیم در مقابل امپریالیسم نیست.
در دورانیکه ماجرای برجام در جریان بود کسانی مانند ظریف و روحانی را علم کردند و جلو انداختند اما امروز همه میدانند که فرمانها از سوی «امام» میآمد. خامنهای بود که میخواست سازشی حول مسئله برجام صورت بگیرد. توافقاتی هم کردند و رژیم ایران تسلیم درخواستهای امپریالیسم شد و ماجرا داشت به این ترتیب فیصله پیدا میکرد. اماپساز انتخابات بعدی ریاست جمهوری در آمریکا و انتخاب ترامپ بهعنوان رئیسجمهور همه چیز برهم خورد. درواقع، ترامپ کسی بود که برجام را کاملا زیرپا گذاشت. اینها هم بارها او را مقصر اعلام کردهاند اما اینطور وانمود میکنند که حرکت ترامپ پاسخی به مقاومت آنان بوده تا از خود چهرهای مقاوم و مبارز بسازند.
بایدن هم در سازش با رژیم ایران دلایل خودش را دارد که حالا زمان مناسبی برای ورود به آن نیست. اما اگر مختصر بگویم، بایدن اینک در موضع ضعف قرار دارد: یکی بهعلت علمشدن مسئله روسیه و جنگ اوکراین و دیگری هم مداخلات روسیه و چین در کشورهای مجاور ایران، این ضعف زمان مناسبی برای ایران فراهم میکند که بتواند با کسب امتیازات بیشتری وارد مذاکره و سازش با امپریالیسم غرب شود. در شرایط فعلی که موقعیت دولت بایدن بسیار متزلزل شده او چارهای بهجز عقب نشینی ندارد. بهنظر من ماجرای انتخابات اخیر و انتخابشدن یا بهتر است بگوئیم انتصابکردن مسعود پزشکی به ریاستجمهوری را نیز باید در ارتباط با مناقشات و بدهبستانهای بینالمللی بررسی کرد و ارتباط چندانی با شرایط داخلی ایران ندارد؛ اگرچه در درازمدت بر مسائل داخلی ایران هم تاثیر خواهد گذاشت.
ما در دولت جمهوری اسلامی همواره شاهد وجود دو جناح در درون رژیم بودهایم: جناح اصلاحطلب که خواهان سازش با امپریالیسم غرب است و تداوم حیات خود و رژیم ننگین جمهوری اسلامی را در تداوم این سازش میبیند و جناح اصولگرا که کاملا مخالف این سازش است و بیشتر متمایل به اردوگاه امپریالیستی شرق است. خامنهای در گذشته با تقویت جناح اصلاحطلب که ظریف و روحانی نمایندههای آن بودند توانست اقداماتی بکند و در برجام توفیقهایی پیدا کرد که با ورود ترامپ به صحنه این سیاست نیمهتمام رها شد. در دوره بایدن با توجه به ضعفهایی که ذکر کردیم رژیم ایران توانست امتیازات بیشتری بهدست آورد. در واقع هرکاری که میخواستند کردند چون میدانستند که آمریکا نمیتواند واکنش زیادی نشان بدهد. اما در حال حاضر، با توجه به وضعیت متزلزل بایدن، افتضاحاتی که در سخنرانیها شاهدش بودیم، کم حواسیها و غیره امکان انتخاب ترامپ افزایش پیدا کرده است. با روی کارآمدن ترامپ مسئله حمله گسترده به رژیم ایران بسیار محتمل تز خواهد بود. با حضور وی امکان متزلزلکردن رژیم و حتی بروز جنگ را هم نمیشود نادیده گرفت.
به نظر من همه این امکانات بالقوه خامنهای را متمایل به اتخاذ مانورهای جدیدی کرده است. او درجستجوی برقراری رابطهای حسنه با غرب است و انتخاب مسعود پزشکیان نیز در همین راستا صورت گرفته. اصلاحطلبها از ابتدا چنین نظری داشتند و درحال حاضر هم خواستار ادامه آن هستند. بنابراین مسئله این انتخابات نمایشی بیشتر کنارگذاشتن سعید جلیلی در شرایط فعلی بود. وی کاملا وابسته به بخش اصولگرایان رژیم است که فعلا عملکرد مفیدی ندارند. درحال حاضر توافق برسر مسعود پزشکیان صورت گرفته که اگر ترامپ انتخاب شد بتواند از موضع ملایمتری واردسازش با امپریالیسم شود و اینبار طرحهای تسلیم طلبانه از طریق پزشکیان طرح شود. اگر هم اتفاقی افتاد خامنهای میتواند بهراحتی خود را کنار بکشد و تمام گناه را به گردن مسعود پزشکیان و باند اصلاحطلبان بیاندازد. اولین بار که نیست، او چندین بار این کار را کرده است. اصلاحطلبها را جلو میاندازد و خودش مینشیند و سکوت میکند. اگر اتفاقی هم افتاد بازیگران جلوی صحنه را یا با فضاحت برکنار میکند و یا در استخر غرق میکند و میکشد. حتی بعید نیست که سقوط اخیرهواپیمای آقای رئیسی هم بخشی از همین برنامه بوده باشد. رئیسی متعلق به جناحی بود که کاملا مخالف ارتباط با غرب است. آقای سعیدجلیلی همینطور. اینها عملا حذف شدند. یکی به دلایلی کشته شد و یکی هم به هرحال عملا کنار گذاشته شد. تردید نباید داشت که اگر خامنهای میخواست سعیدجلیلی از صندوقهای رای بیرون بیاید، مطمئنا سعید جلیلی را بیرون میآوردند؛ ولی بهدلیل مسائل بینالمللی، مشخصا مسئله آمریکا، مسعود پزشکیان از صندوق درآمد. در دوران پرتلاطم فعلی وجود چنین آدمی بهدرد خامنه ای میخورد، نه اصولگرایانی مانند جلیلی. در نتیجه از نظر ما این انتخابات نهتنها نمایشی بود؛ نهتنها کاملا منطبق با روشهای شناختهشده دیکتاتوری خامنهای بود، بلکه باهدف پیشبرد سیاستی اتفاق افتاد که این رژیم ادعایی خلاف آنرا سالها تبلیغ کرده است، یعنی سیاست ارتباطگیری با آمریکا. شکی نیست که پساز کناررفتن بایدن و روی کارآمدن ترامپ، اگر خامنه ای در جستوجوی سازشی باشند باید امتیازات بسیار زیادتری بدهند. این سازش گرانتر تمام خواهد شد. این امتیازات را آقای مسعود پزشکیان میتواند بدهد، نه یک به اصولگرای مخالف امپریالیسم. بنابراین اگر این انتخابات بههمین منظور مهندسی شده باشد، که بهنظر من کاملا با همین منظور بوده است، در واقع برنده اصلی خامنهایست. او عروسکگردان اصلی این نمایش بوده و با این عروسکگردانی اهداف معینی را تعقیب میکند.
خب، حالا با این تفاسیر ما با یکسلسله وظایف نوین در میان طبقه کارگر روبرو هستیم. اینک سئوال اساسی ما این است که بهدنبال این انتخابات کاملا قلابی و کاملا مشکوک که انگیزههای دیگری در ابعاد خارج از ایران دارد چه اتفاقی قرار است بیفتد؟آیا ما باید دست روی دست بگذاریم، منتظر باشیم، مثلا سه یا چهار سال، تا آقای مسعود پزشکیان سلسله امتیازاتی به ما در درون جنبش کارگری بدهد یا باید اقدامات دیگری انجام گیرد؟
بهنظر من ما باید کاملا هوشیار باشیم. باید مدام رصد کنیم و ببینیم که در میان این هیئت حاکمه سرتاپا ارتجاعی و همچنین در سطح بینالمللی چه میگذرد و بر اساس این دادهها برنامه های خود را در درون جنبش کارگری تنظیم کنیم. متاسفانه گرایشهای سوسیالیستی کارگری بسیار ضعیف هستند، تازه پا بهعرصه حیات گذاشتهاند، اگرچه در همین مدت کوتاه نیز تأثیرات بسیار مؤثری داشتند، منتها اکثریت جامعه کارگری کماکان تحتتاثیر عقاید اصلاحطلبانه جنبش کارگری یعنی رفرمیستها و سندیکالیستها هستند. این گرایشات خواهان تغییربنیادین جامعه نیستند. اینها خواهان از میانبرداشتن دولت فاسدموجود نیستند. اینها صرفا یک سلسله خواستها و مطالبات حداقلی رامطرح میکنند و اگر امتیازاتی گرفته شد دیگر مشکل خاصی وجود ندارد، و میشود برگشت سرِ کار تا سال آینده.
این درواقع انحرافی در میان کارگران، در میان جنبش کارگریست و یکی از اقدامات اولیه پیشتازان کارگری، بهخصوص پیشتازان سوسیالیست در داخل ایران خنثیکردن این گرایش است. باخنثیشدن این گرایش است که امکان راهیابی و انتقال عقاید سوسیالیستی بهمیان طبقه کارگر هموار خواهد شد. تا زمانی که این سد در مقابل ما قرار دارد، سدی که یکبار بهشکل «منشور حداقلی» خودی نشان دهد و حالا از تبوتاب افتاده، و امروز در قالب رای دادن به آقای مسعود پزشکیان با امید تغییر از بالا بهدست وی، خودنمایی میکند؛ تا وقتی که این سد وجود دارد حرکت بهجلو تقریبا غیرممکن خواهد بود.
البته پیشتازانی هستند، حتی پیشتازان غیرسوسیالیست که کاملا مخالف این رژیم هستند؛ منتها فعلا در چهارچوب حقوق صنفی مبارزه میکنند، فراتر از این نمیروند، مطالباتی طرح نمیکنند که وضعیت و آگاهی سیاسی طبقه کارگر را فراتر برده و به درجهای برسانند که ایشان خواهان حاکمیت خود کارگران شوند.
این درواقع مشکل اساسی ما در ۴۵ سال گذشته بوده و حالا هم با روی کارآمدن آقای مسعود پزشکیان دوباره این مشکل بازتولید میشود. توهمات بالا میرود اصلاحطلبان درون طبقه کارگر دوباره به جنبوجوش میافتند. خواهد گفت که سرانجام پساز نوزده سال یک اصلاحطلب بهقدرت رسیده. و باید فرصتی داد که نفسی بکشد و سپس بهحل مشکلات ما بپردازد. دوباره نامهنگاریها شروع میشود. ایمیل بفرستیم و درخواست کنیم، خواهش بکنیم و قسالهذا تا بعداز دو سه سال دوباره برسیم همینجایی که امروز هستیم و برویم سراغ تظاهرات و اعتراضات محدود. درواقع وقتکشی و زماندهی به فردی که خودش کاملا ارتجاعیست و با افتخار اعلام هم کرده. ماجرای سازماندهی حجاب در دانشگاه تبریز را میگویم. ایشان خودشان همین دهسال پیش در یک مصاحبه تلویزیونی با افتخار اعلام میکند که حتی پیش از قانونیشدن حجاب توسط دولت این آقا با چماقدارهایش این مطلب را در دانشگاه تبریز سازماندهی کرد. این فرد از همان ابتدا زنستیز بوده است.
یک موجود ارتجاعی با لباس رفرمیستی و با انگیزهای که خامنهای مد نظر دارد. تمام این ماجرا و دارودستهها با مسائل کارگری بیگانه هستند؛ هیچگونه ربطی به طبقه کارگر و زحمتکشان ایران ندارند. آنچه که کارگران درواقع باید انجام دهند این است که شرایطی آماده کنند تا خودشان به حاکمیت برسند و از شر تمام این جناحبندیها ومشخصا خامنهای، تبلور این ارتجاع که در صدر این حاکمیت قرارگرفته خلاص شوند و خودشان امور و مسائل را بهدست بگیرند و حاکمیت خودشان را به کرسی بنشانند و برای همیشه از شر این ماجرا رها شوند. اما مسئلهای که سد مقابل طبقه کارگر است و مانع تحقق این امر میشود، سد رفرمیستها، سد سندیکالیستها و سد مماشاتجویان است. کسانی که هنوز این صحبتها را میکنند، برخی در ارتباط با رژیم هستند، جیرهخورهای اطلاعاتی و حراستی. اما خیلیها وصل نیستند و درواقع علت اینگونه برخوردشان فقدان آگاهی سیاسی و آگاهی سوسیالیستی در میان کارگران است.
درنتیجه یکی از وظایفی که بهدوش هستههای سوسیالیستی که امروزساخته شدهاند، همچنین بردوش گرایشهای مختلفی که هستههای مخفی ساختهاند و فعالیتها را سازماندهی میکنند، دقیقا این است که راههایی پیدا کنند تا سد راهی که در مقابلشان است خنثی شود. این اولین و مهمترین شرط رهایی و گذر از این دوران است. نباید فریب این مانورهای کاملا بچهگانه و منازعات بین جریانات اصولگرا و اصلاحطلب را خورد و بهدام آن افتاد. باور نکنند که گویا حالا این آقای رئیسجمهور میآید و ما را نجات میدهد. به هیچوجه چنین نیست. طرف خودش هم اعلام کرده که ذوب ولایت است و فقط به حرف آقا گوش میدهد. حرف کس دیگری منات نیست، او تصمیم میگیرد که من رئیس جمهور چهکار کنم. خب فردی که از روز اول اینچنین صحبت میکند؛ کسیکه پساز انتصاب، خبرنگاران داخلی و خارجی را به یک کنفرانس خبری دعوت میکند تا پیامی بدهد، اما بلافاصله پساز پیام علی خامنهای مبنیبر اینکه رئیسجمهور جدید باید راه رئیسی را دنبال کند، کنفرانس را لغو و حرفش را پس میگیرد و میگوید وظیفه من خدمت به دولت مستقر است. خب، چنین آدمی به درد طبقه کارگر و دیگر نیروهای اجتماعی نخواهد خورد. درنتیجه، پساز این انتخابات فرمایشی ما از هماکنون باید خود را در میان طبقه کارگر آماده کنیم. هدف ما رهایی نهایی و خلاصشدن از شر این سدهاییست که در مقابل ما قرار دادهاند. باید آنان را یکبهیک کنار بگذاریم. باید آگاهی تودههای وسیع را به یکدرجه فراتر از آگاهی فعلی هدایت کنیم. آگاهی باید قدمبهقدم تا سرحد رسیدن به آگاهی سوسیالیستی و لزوم تشکیل دولت کارگری پس از سرنگونی این رژیم در آینده ارتقا پیدا کند.
در حال حاضر یکی از وظایف اصلی که در مقابل جنبش کارگری قرار گرفته ساختن هستههای مخفی در جهت سازماندهی و دخالتگری حول مطالبات انتقالی که درگذشته و در جلسات مختلف برشمردیم، میباشد. طرح این مطالبات انتقالی بهتدریج و گامبهگام آگاهی عمومی کارگران را بهجلو سوق داده و ارتقا میدهد، آگاهی درجهت تدارک انقلاب.
این آیندهایست که در مقابل ما قرار گرفته؛ کار سادهای نیست، کار بسیار دشواری است. اما تنها راه ممکن در مقابل طبقه کارگر و کل جامعه ایران است. کاری که درخدمت ساختن یک ستاد رهبری، ستاد رهبری که مورد اعتماد کارگران باشد قرار خواهد گرفت. وقتی اعتمادها بهوجود آمد گوش شنوا نیز پیدا میشود. چنین تشکیلات مورد اعتمادی میتواند فراخوان اعتصاب بدهد و با این فراخوان میلیونها نفر دست ازکار بکشند. چنین ستاد معتبری میتواند در یک شرایط بحرانی، که ما بارها شاهد آن بودیم، حاکمیت خود را در جامعه برقرار کند و راه رسیدن بهآسایش، آرامش و دموکراسی واقعی، دموکراسی سوسیالیستی را آغاز کند.
آخرین دیدگاه ها