رویکرد کارگران پیشتاز به پزشکیان چیست؟ / مازیار رازی

سخنرانی مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیه‌وتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری

تفاوت اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان چیست؟
به‌نظر من برای دانستن این فرق لازم است روند اختلافات سیاسی درون رژیم از ابتدای انقلاب پنجاه وهفت تاکنون را بررسی کنیم. ما از همان ابتدا شاهد انشقاقات و اختلافات سیاسی میان این‌دو جناح بوده‌ایم که تا امروز هم ادامه دارد. من درآغاز علل چرایی این اختلافات را توضیح می‌دهم، سپس به تبین ماهیت اصلاح‌طلبان کنونی می‌پردازم که از نظر من کاملا متفاوت با ماهیت اصلاح‌طلبان قبلی‌ست. مثلا از نقطه نظر برنامه‌های سیاسی آقای پزشکیان متفاوت از موسوی یا خاتمی یا حتی روحانی‌ست؛ (این تفاوت را بعدا بیش‌تر توضیح خواهم داد).
درکشورهایی مانند ایران که از زمره کشورهایی هستند که سرمایه‌داری آن از بالا بر جامعه تحمیل شده، نظام حاصل نظامی ناقص‌الخلقه و همواره تحت کنترل نظارت اقتصادی جهان امپریالیسم بوده و هست. ظهور سرمایه‌داری ایران، درزمان رضاشاه و محمد رضا شاه، خمینی ناشی از یک انقلاب و مبارزه خود‌جوش ضد‌فئودالی نبوده است، در نتیجه فاقد عناصر انقلابی دوران اولیه سرمایه‌داری اروپاست. این سرمایه‌داری از لحاظ سیاسی می‌تواند استقلال‌هایی داشته باشد؛ مثلا در زمان شاه می‌بینیم که وی تهدیدهایی علیه آمریکا و اروپا و غیره می‌کند؛ یا در دوران این حکومت که به‌شکلی غلوگونه این پرخاش‌گری‌ها صورت می‌گیرد؛ اما در تحلیل نهایی چنین ساختارهایی از نظر اقتصادی وابسته به نظام جهانی سرمایه هستند. اگرچه این رابطه به‌معنای نفی اختلافات درونی بین این سرمایه‌داری و امپریالیسم نیست.
در چنین نظام‌های تحمیلی از آن‌جایی که نظام سرمایه داری یک‌‌دستی این طبقه در دوران انقلابات سرمایه‌داری اروپا (انقلابات بورژوا دمکراتیک) را نداشته است و اقشار مختلف نظام پیشین بدون ضرورت اتحاد برای درهم‌شکستن نظام گذشته، ناگهان به درون این نظام تازه تاسیس‌شده کوچ کرده‌اند، درنتیجه اختلافات گذشته خود را، یعنی همان جناح‌بندی‌های مختلف که از قبل شکل‌گرفته، به درون این مناسبات منتقل می‌کنند. مثلا ما در ایران سرمایه‌دارهای نوکیسه‌ای داریم که با اندیشه‌های غربی کم‌وبیش آشنایی دارند و در کنار آنان سرمایه‌داران روحانی سنتی با دیدگاه‌های فرهنگی ماقبل سرمایه‌داری و حتی عشیرتی. بدین‌ترتیب دولت فعلی ایران نه‌تنها یک دولت سرمایه‌داری ناقص‌الخلقه است بلکه رژیم حاکم بر آن نیز یک حکومت قرون وسطایی است.
در این‌جا لازم است تمایزی بگذاریم بین تعریف درست «دولت» و «حکومت» (رژیم). به‌نظر می‌رسد تحلیل‌های موجود، به‌ویژه در مورد دولت دچار اغتشاش‌های نظری‌ست. عموما بسیاری از گرایش‌های مختلف مفهوم دولت و حکومت را مخلوط کرده و از واژه‌های حکومت یا دولت و رژیم به یک مفهوم استفاده می‌کنند؛ در صورتی‌که این واژه‌ها از منظر تحلیل های مارکسیستی متفاوت هستند. دولت یک پدیده پایدار و تاریخی‌ست، اما رژیم یا حکومت قابل تغییر و تعویض هستند. به‌عنوان مثال دولت آمریکا یک دولت سرمایه‌داری‌ست اما رژیم‌ها یا حکومت‌هایی که بنا به‌آرای توده‌های مردم هر چندسال انتخاب می‌شود، متفاوت هستند. در ایران نیز پس‌از انقلاب ۱۳۵۷ ما شاهد تحولات فراوانی در اشکال رژیم بودیم که مرتبط به اختلافات درون‌جناحی رژیم بود و ربطی به نظام سرمایه‌داری نداشت. نظام سرمایه‌داری ایران حداقل در صد سال گذشته، کماکان پایدار و بدون خدشه وجود داشته است؛ یک نظام سرمایه‌داری تحمیلی با همه بحران‌های اقتصادی معمول در سرمایه‌داری که نتیجه‌اش فجایعی‌ست که در زمان شاه، خمینی و خامنه‌ای به‌عینه دیدیم: از مشخصات بارز آن: سرکوب، اختناق، زندانی سیاسی، سرکوب ملیت‌ها، انکار حقوق اولیه و اساسی زنان جوانان و غیره. رژیم شاه هم در دوران خودش کم زندانی سیاسی نکشت؛ البته با توجه به خیزش عمومی جامعه و بحران‌ها. آن‌ها هم در سال‌های بیست، سی‌ودو و پنجاه‌وهفت وقتی به‌شدت دچار بحران بودند دستگیر کردند و کشتند. رهبران جوان مارکسیست را کاملا از میان برداشتند و آن‌ها را اعدام کردند. گرایش چریک‌های فدایی خلق، مشخصا بیژن جزنی و همراهانش را کشتند. شکنجه‌گاه‌های رژیم شاه هم نیز کمتر از این‌ها نبود. البته شکی نیست که در دوران حکومت جمهوری‌اسلامی میزان اعدام‌ها، سرکوب‌ها و فشار‌ها خیلی بیش‌تر بوده و هست. ‌دلیل این امر را باید در عمق بیش‌تر بحران و وسعت بیش‌تر اقشار معترض جست‌وجو کرد؛ ولی به هرحال، ماهیت رژیم‌های مختلفی که آمدند و رفتند، اختلافات اساسی با یک‌دیگر نداشته و ندارند. بنابراین دولت سرمایه‌داری ناقص‌الخلقه، علی‌رغم معلولیتش از وجود رژیمی بهره می‌برد که با اساس دولت سرمایه‌داری خوانایی داشته باشد. در زمان شاه این خوانایی تا حدودی وجود داشت؛ یعنی تحت کنترل و نظارت امپریالیسم عمل می‌کرد. اما از زمان روی کارآمدن رژیم جمهوری‌اسلامی این خوانایی دچار اختلال شد و همان‌طور که قبلا هم گفته‌ایم این اختلال در روبنای فرهنگی و دیدگاه‌های مذهبی باعث بروز اصطحکاک می‌شود وگرنه در بنیادهای مالکیت و سیستم بهره‌کشی تضادی با دیدگاه حاکم بر سرمایه‌داری ندارد.
روحانیت شیعه و سلسله مراتب این تفکر در سیصد سال گذشته همیشه در ارتباط با امپریالیسم بوده و هست. مشخصا ارتباط روحانیون شیعه با دولت‌های استعماری در دوران انقلاب مشروطه که سرانجام به شکست آن انجامید؛ هم‌دستی آیت‌الله کاشانی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرانجام روی کار آمدن رژیم خمینی با کمک امپریالیسم غرب. اما این‌ها در شیوه حکومت‌گری و فرهنگی سیاست‌های اخص خودشان را اتخاذ کرده‌اند، سیاست‌های اسلام سیاسی که با نظام سرمایه‌داری تحمیل‌شده خوانایی ندارد. درضمن، فراموش نکنیم که هر دولت وابسته‌ای علی‌رغم همه وابستگیش استقلال عمل و جاه‌طلبی‌های ویژه خود را نیز را دارد. آنان نیز خواهان سهم بیش‌تری از این رابطه هستند و تلاش می‌کنند با استفاده از اهرم‌های متفاوت در سر میز مذاکرات امتیازات بیش‌تری کسب کنند.
حال با این مقدمه شاید بهتر بتوان به سئوال پاسخ داد. ما در درون رژیم جمهوری‌اسلامی با دوجناح متفاوت روبه‌رو هستیم یک جناح اصلاح‌طلب که قصد اصلی‌اش این است که رژیم حاکم را با دولت سرمایه‌داری منطبق کند. یعنی یک همگونی به‌وجود بیاورد، و جناح دیگری که بنابه دیدگاه‌ها و ماهیت فرهنگی قرون وسطایی خود در مقابل این همگونی مقاومت می‌کند. این اتفاقی‌ست که مادرچهل‌و‌پنج سال گذشته بارها شاهدش بودیم. اختلاف بین اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان برسر چگونگی برقراری ارتباط با امپریالیسم است. اصول‌گرایان خواهان این هستند که امپرالیست صددرصد دیدگاه‌ها و شیوه حکومت‌گری آنان را بپذیرند. آن‌ها وحشت دارند که به‌محض شل‌کردن مهارها کنترل جامعه از دست آنان خارج شود. امپریالیسم هم مردد است چون تجربه نشان داده که دیکتاتوری در طولانی مدت به ضرر خود آنان تمام خواهد شد. اما اصلاح‌طلبان حتی با پذیرش ده‌درصد هم حاضر به توافق هستند و می‌خواهند که این ارتباطات برقرار شود و معقولیتی اقتصادی در جامعه ایران به‌وجود آید. آن‌ها می‌خواهند سرمایه‌داران اروپایی را تشویق به سرمایه‌گذاری کنند و در زمینه روابط کاری قوانین جدیدی طبق دستورات امپریالیسم، سازمان بین المللی کار (آی ال او(ILO وغیره در داخل ایران ایجاد شود. بنابراین ریشه این اختلافات برمی گردد به تناقض روبنایی و زیربنایی این پدیده. دولت ماهیتا سرمایه‌داری‌ست و از لحاظ اقتصادی وابسته به امپریالیسم و رژیم ماهیت فرهنگی و دیدگاه‌هایی قرون وسطایی دارد. بنابراین در درون رژیم نبرد بلاانقطاع بین این دوجناح جریان دارد. تجددخواه‌های درون رژیم مخالفت‌هایی می‌کنند که عموما از طرف گرایش‌های اصول‌گرا سرکوب می‌شوند. معمولا آن‌ها را کنار می‌گذارند حتی گاه تا تا مرز حذف فیزیکی هم پیش رفته‌اند. ما از روز اول قدرت‌گیری این رژیم بارها شاهد این درگیری بودیم: بازرگان یک اصلاح‌طلب بود، کنار گذاشته شد. بنی‌صدر اصلاح‌طلب بود که توسط اصول‌گراها از میدان کنار زده شد. بعدها حتی اصول‌گراهایی مانند رفسنجانی که موضع عوض کرده و اصلاح‌طلب شده بودند، به‌طور فیزیکی از میان برداشته شد. بنابراین تمام ماجراها برسر مفهوم این ویژه‌گی خاص دولت ایران است.
حالا بپردازیم به خامنه‌ای و نقشی که وی مشخصا، از دوران خاتمی و مشخصا روحانی تاکنون در جریان اختلافات بین دوجناح بازی کرده است؛ نقشی که عمدتا در خدمت خودش و اصول‌گراها قرار دارد. او همیشه در دوران‌های بحران اقتصادی، هنگامی‌که دولت‌ در مضیقه و تنگنای مالی قرار دارد و قادر به ادامه حرکت نیست، متوسل به اصلاح‌طلبان می‌شود. کسانی‌که که می‌توانند با چهره تجددخواهی وارد زدوبند و مذاکره با امپریالیسم بشوند. مهمترین نمونه این سیاست در دوره روحانی ـ ظریف اتفاق افتاد. بنا به‌گفته ظریف، او و روحانی دقیقا سیاست‌های دیکته‌شده خامنه‌ای را دنبال می‌کردند. خامنه‌ای از این‌ها برای پیش‌برد مذاکرات در سطح بین‌المللی استفاده کرد تا توفیقی حاصل کردند. یعنی درواقع، برجام محصول دخالت‌گری اصلاح‌طلب‌ها تحت نظارت مستقیم خود خامنه‌ای به‌عنوان روحانیت اصول‌گرایی که در صدر قدرت قرار دارد؛ بود. در نتیجه توفیقی بود برای اصول‌گراها. اما متاسفانه درعمل فرد کاملا پرت و بی‌ارتباطی مانند ترامپ به‌قدرت رسید که متصل به یک جریان کاملا فاشیستی و دست راستی در آمریکاست (و احتمال انتخاب مجددش نیز وجود دارد). که ماجرای برجام را به‌هم زد. یعنی تقصیر رژیم ایران نبود که برجام متوقف شد، بلکه ترامپ یک‌طرفه آن‌را به‌هم زد و خامنه‌ای نیز بارها به همین مطلب اشاره کرده. بعد از این ماجرا دیگر نیازی به روحانی و ظریف و غیره نبود. آنان به‌هرحال می‌توانستند منافع جریانات اصول‌گرای درون دولت را به‌خطر بیاندازند، از جمله با بازکزدن جریان سرمایه‌گذاری خارجی که همیشه مد نظر اصلاح‌طلب‌ها بوده، خللی در چپاول سپاه و بیت امام و آستان قدس که درحال حاضر ۷۰ درصد سرمایه‌گذاری‌های کشور در دست آنان متمرکز شده، ایجاد کنند. بنابراین به‌دنبال برهم‌خوردن ناخواسته برجام خامنه‌ای و سردمداران رژیم دوباره به‌سراغ اصول‌گرایی رفتند.دیگر احتیاجی به اصلاح‌طلب‌ها نبود. باید در مقابل سیاست‌های سفت‌وسخت ترامپ سیاست‌های اصول‌گرایانه تهدید و قلدری به‌کار برده می‌شد.
ما شاهد این سیاست‌ها در زمان رئیسی بودیم. اما این سیاست‌ها پاسخی نداد و حتی ترامپ و کابینه وی را به اتخاذ مواضعی تندتر راهنمایی کرد. پس از او بایدن به قدرت رسید که تا حدودی تسلیم سیاست‌های قلدرمابانه اصول‌گرایان گردید. اما اگر وضعیت انتخابات آمریکا به‌طریقی که دارد پیش می‌رود ادامه بیابد و ترامپ مجددا به‌قدرت برسد در آن‌صورت رژیم نیاز به اصلاح‌طلبانی دارد که وضعیت را از این‌که هست بدتر نکنند و بتوانند مذاکره دوباره برجام را دامن بزنند. شرایط فعلی بسیار خطرناک و انفجارآمیز است. فشارهای اقتصادی فراوان و انواع و اقسام محاصره‌های اقتصادی و غیره تأثیرات مخربی در جامعه برجای گذاشته. درست است که مسئولان رژیم این واقعیت را کتمان می‌کنند اما در درون خود از وخامت اوضاع به‌خوبی باخبر هستند. انفجارات توده‌ای اخیر، مشخصا خیزش معروف به جنبش ژینا که یک سال‌وخورده‌ای پیش شاهد آن بودیم نتیجه این نارضایتی‌ها در جامعه است. کشته‌شدن ژینا جرقه‌ای شد که ‌توده‌های میلیونی را به خیابان‌ها آورد. در‌نتیجه دولت باید برای حفظ خود در مقابل این حالت پیوسته انفجاری دست به‌اقدامی بزند. مسلم است که می‌توان با سرکوب برای مدت کوتاهی این جنبش‌ها را متوقف کرد، می‌توان با کشتار، تحمیق، ضرب‌و‌شتم و زندانی‌کردن روشنفکران و غیره برای مدتی تنش‌ها را کاهش داد؛ اما نمی‌توان برای دائم از این حربه‌ها استفاده کرد چون توده‌ها مجددا به خیابان‌ها خواهند آمد. اعتصابات و اعتراضات کارگری هم که در حال گسترش هستند و ادامه پیدا خواهد کرد. در نتیجه می‌بینیم که در چنین شرایطی ناگهان آقای پزشکیان از داخل کیسه مارگیری آقای خامنه‌ای بیرون می‌آید. کاملا واضح است که این‌کار با نقشه و برنامه‌ریزی انجام شده است. در شرایط فعلی خامنه‌ای نمی‌خواست که یک اصول‌گرای دیگر جایگزین رئیسی بشود. او آدم مطمئن هم پیدا کرد. شخصی که خودش هم اعلام کرده: ذوب در ولایت ا‌ست و هرچه رهبر بگوید اجرا می‌کند.
اولین قدم ایشان هم سخنرانی اوست که ۲۲ تیر ۱۴۰۳ در تهران تایمز انگلیسی در داخل ایران انتشار پیدا کرده است. ایشان خطاب به دول امپریالیستی و کشورهای اروپایی و آمریکا اعلام کرده‌اند: بله سیاست دوستی با چین روسیه را ادامه می‌دهیم (که از بدیهیات است)، اما آماده هستیم گفتگوهای سازمان‌دهی‌شده با کشورهای اروپایی را نیز آغاز کنیم و در ضمن از آمریکا می‌خواهیم که سیاست‌های جدیدی در قبال ایران اتخاذ کند. یعنی درواقع التماس که ما غلط کردیم، دوباره همان برجام را به ما پس بدهید. ما کاری به چیزی و به کسی نخواهیم داشت.
کسی که از کیسه مارگیری برای حل مشکل برجام درآمد پزشکیان اصلاح‌طلب است که قرار است به‌عنوان یک اصلاح‌طلب فیصله این‌کار را بکند. چون اصلاح‌طلب ها در دوران ظریف نشان دادند که توانایی این‌کار را دارند، منتها او فقط بدشانسی آورد و ترامپ وارد صحنه شد. اگر متن انگلیسی سخنان پزشکیان را بخوانید که متن (فارسی آن‌هم موجود است)، متوجه می‌شوید که در این سخنرانی مطلقا خبری از لحن قلدرمابانه و خصمانه رئیسی و دیگر اصول‌گرا نیست؛ برگشته‌اند به همان سیاست‌های چانه‌زنی در راستای حل مسئله برجام.
در نتیجه طبقه کارگر باید کاملا واقف باشد که در درون جامعه ما چه می‌گذرد. اصلاح‌طلب بودن پزشکیان کوچک‌ترین ربطی به مسایل کارگری ندارد، کوچک‌ترین ربطی به مسائل اجتماعی ندارد، او نیامده است تا رفاه و آسایش و برابری و غیره را به ارمغان بیاورد. اگرچه همه آن‌ها، حتی اصول‌گرایان هم چنین قول‌وقرارهایی به مردم می‌دهند: این‌کار را می‌کنیم، آن‌کار را می‌کنیم، « مسایل کارگری را حل می‌کنیم، حقوق‌ها را بالا می‌بریم و آسایش به‌وجود می‌آید». این‌ها مزخرفاتی هستند که همه پیش از انتخابات وعده می‌دهند، اما کدام‌یک انجام داد. همین آخرین قول‌وقرار دهنده با میلیون‌ها نفر در خیابان‌ها درگیرشد. ژینا را کشتند. دختران جوان را مورد تجاوز قرار گرفتند و با شلیک ساچمه بینایی آنان را گرفتند. به ملیت‌های تحت ستم تهاجم نظامی شد. کارگران شلاق خوردند، اعدام شدند و در زندان هستند. در چنین شرایطی که ابتدایی‌ترین حقوق‌ها نادیده گرفته شده؛ اولین سخنرانی ومهم‌ترین دخالت سیاسی این رئیس جمهور خطاب به آمریکا و اروپاست که بیایید با هم همکاری کنیم. ما حاضریم شما اروپایی‌ها را قبول کنیم. حالا آمریکا هم یک ذره کوتاه بیاید ما خدمت‌گذار شما خواهیم بود. خب همین حرف‌ها کافی‌ست که نشان ‌دهد این رئیس‌جمهور ربطی به جنبش کارگری و اصولا کل مردم ایران نداشته و ندارد.
تمام ماجرای انتخابات مضحکه‌ای بیش نبود. البته این‌ها ادعا می‌کنند که می‌خواهیم به این وسیله شرایط مردم ایران را تغییر دهیم. بله، ممکن است اگر درها باز شوند امکاناتی به‌وجود بیاید و سلسله تحولاتی ایجاد شود، شاید تغییراتی انجام بگیرد ولی همه آن‌ها تحت کنترل و نظارت همین حاکمیت باقی خواهد ماند؛ یعنی تغییرات اساسی نخواهد بود و به آنی می‌تواند به‌عقب برگردد. همان‌گونه که در گذشته اتفاق افتاد.
خلاصه کنم، اختلافات و تناقضات در نحوه برخوردها و اقدامات رژیم با هدف ماندگاری و استحکام موجود، پیوسته در میان اصلاح‌طلبان و اصول‌گراها وجود داشته است و تا زمانی که حل نشود ما از لحاظ اقتصادی دچار تلاطم‌ها و ناهنجاری‌هایی خواهیم بود. دولت به‌معنای نظام، در کلیت خود همیشه متمایل به انتخاب گرایشی اصلاح‌طلب بوده تا بتواند چرخ‌های رابطه با غرب را روغن‌کاری کند اما بعید به‌نظر می‌رسد رئیس‌جمهور انتخاب‌شده کارآیی چندانی در این زمینه داشته باشد، چون در تحلیل نهایی تصمیم‌گیرنده اصلی شخص رهبر است که با توجه به‌شرایط عمومی و موازنه‌ سیاسی – اقتصادی بین دو جناح تصمیم نهایی را خواهد گرفت. در حال حاضر آقای پزشکیان اعلام کرده‌اند: من اصول‌گرا هستم اما عقاید اصلاح‌طلبانه دارم، خب این یعنی چه؟ اصول‌گرا هستم ولی اعتقادات اصلاح‌طلبی دارم. این انشقاق در حاکمیت است، طرف یا اصول‌گراست یا اصلاح‌طلب، میانه که نداریم. این حرف مضحکه‌ای بیش نیست. انتخاب این آقا و این اصلاح‌طلب‌ها هیچ‌گونه نزدیکی با اصلاح‌طلبان زمان موسوی، خاتمی و حتی روحانی هم ندارد. این‌ها درواقع در خدمت سیاست‌های خود خامنه‌ای هستند و این تفاوت خود را در ذوبیت آقای پزشکیان در مقام رهبری نشان می‌دهد.
آیا پزشکان به مطالبات کارگران پاسخ مثبت خواهد داد و راه حل‌های مناسب برای حل مشکلات آنان ارائه خواهد داد؟
به‌نظر من پزشکیان مطلقا ربطی به جنبش کارگری ندارد و تبلیغاتی که در حال حاضر می‌کنند کاملا پرت و بی‌ربط هستند. او به دلایل دیگری آمده که توضیح دادم و وظایف دیگری دارد که خودش به‌وضوح اعلام کرده، حل مسئله رابطه با غرب که ابدا ربط مستقیمی به جنبش کارگری ندارد. جنبش کارگری و مشخصا پیشتازان کارگری نباید تحت هیچ شرایطی توهمی به این شخص داشته باشند. او کسی‌ست که با هدف مشخصی انتخاب شده است. انتخاب او کاملا مهندسی شده بود و اگر احیانا اصلاحات کوچکی هم انجام دهد. این تغییرات پایدار نخواهد بود و اگر اصرار بورزد یا بلافاصله تغییرش می‌دهند، یا می‌کشند و یا به‌شکلی صدایش را خفه می‌کنند. بلایی که سر سایر اصلاح‌طلبان هم آوردند؛ ممتازترین و مقاوم‌ترین‌شان موسوی که سال‌هاست در حصر خانگی به‌سر می‌برد و اجازه تکان‌خوردن ندارد، یا منتظری که اجازه نطق‌کشیدن نداشت. یا رفسنجانی که خفه اش کردندو یا خاتمی و روحانی که کنار زده شدند. در نتیجه کارگران پیشتاز نباید هیچ‌گونه توهمی نسبت به این فرد داشته باشند و باید مستقلانه به فعالیت‌ها و اعتصاب‌های خودشان ادامه دهند، سکوت هم نکنند؛ حتی لحظه‌ای درنگ با گمان این‌که ممکن است پزشکیان کاری بکند، جایز نیست. این توهم محض است که منتظر تحولات نوین در میان جنبش کارگری و جنبش‌های اجتماعی در دوران ریاست‌جمهوری این شخص باشیم.
احیای برجام چه تغییراتی در وضعیت کارگران به‌وجود خواهد آورد؟
در مورد احیای برجام، براساس همان تحلیل‌هایی که دادیم، احتمال آن زیاد خواهد بود، (حتی اگر ترامپ هم انتخاب شود، که با توجه به وضعیت ذهنی بایدن در حال حاضر و ذیق وقت برای پیداکردن جانشین مناسب، چندان‌هم دور از ذهن نیست)، امکان احیای برجام به درخواست پزشکیان وجود داشته باشد. البته درصورت انتخاب ترامپ شاید مجبور به عقب‌نشینی‌های بیش‌تری شویم، ولی به‌هرحال فراموش نکنیم که ترامپ یک سرمایه‌دار کهنه‌کار است و برای چنین شخصیتی منافع ارجح‌تر از اصول و پرنسیپ‌هاست. اگر برجام احیا شود یعنی برمی‌گردیم به اوایل دوران خاتمی. یعنی این‌که پای سرمایه‌گذار به داخل ایران باز خواهد شد و تولیدات درواقع مونتاژ، نه اساسی پا می‌گیرد و تحولاتی در این رشته به‌وجود خواهد آمد.
ما به‌عنوان جنبش کارگری و همچنین فعالین کارگری از حضور کشورهای امپریالیستی در کشور خودمان استقبال نمی‌کنیم. ما اصولا برنامه متفاوتی داریم. درحال حاضر اختلافاتی بین دو بخش خانواده سرمایه‌داری، یکی خانواده روحانیت ایران و دیگری خانواده سرمایه‌داری کلان امپریالیستی آمریکا و اروپا، وجود دارد. این اختلافات ها و دعواها هم مربوط به خود آن‌هاست ما درواقع می‌خواهیم سر به تن هیچ‌کدام از این‌ها نباشد، چه برسد به این‌که از یکی حمایت کنیم. در نتیجه به سیاست‌ها و روش‌هایشان نگاه می‌کنیم. اگر قرار است با آمدن این سرمایه‌ها آی ال او ILOهم اجازه تشکیل سندیکاهای به‌اصطلاح مستقل از دولت اما در واقع زرد و دست‌نشانده سرمایه‌داری را بگیرد ما نیز با احتساب موازنه قوا در این سندیکاها دخالت‌گری می‌کنیم، چون به‌هرحال تجمع کارگری‌ست و نقط تماس؛ اما به‌عنوان کارگران سوسیالیست لحظه‌ای فراموش نمی‌کنیم که ما اصولا چشم‌انداز متفاوتی داریم. چشم‌انداز ما با سندیکالیست‌ها و جریاناتی که خواهان گرفتن چندرغازی از این‌ها هستند و صرفا می‌خواهند به همین شیوه کار و زندگی ادامه دهند، فرق می‌کند. ما خواهان تغییرات اساسی هستیم نه صرفا «رژیم چنج». ما خواهان سرنگونی کل نظام سرمایه‌داری در ایران هستیم و از این نقطه‌نظر تفاوت‌های فاحشی بین ما و سندیکالیست‌ها و جریانات مماشات‌جوی موجود در جنبش کارگری وجود دارد. ما اگرچه از تمام مبارزات صنفی و دمکراتیک آن‌ها حمایت می کنیم و این حمایت در سرلوحه برنامه ما نوشته شده، اما در عین این مبارزه متحد، نقد سیاسی خود را نیز داریم. ما در ارتباط با همین ماجراهایی که در داخل ایران رخ داده و تحولاتی که بعدا رخ می‌دهد بحث و تبادل نظر می‌کنیم.
احتمالا احیای برجام نظم و نظامی به نیروی کار ایران خواهد داد. سرمایه‌های امپریالیستی به ایران می‌آیند و احتمالا آی ال او ILO برای نظارت بر تضمین سلامت سرمایه شعباتی در داخل ایران باز می‌کند. این وظیفه آی ال او ILO درهمه کشورهایی‌ست که در آن فعالیت می‌کنند. وظیفه آنان این است که اعتصابات و اعتراضات را کنترل کنند، از تخریب ماشین‌‌آلات جلوگیری نمایند و در واقع به‌هرترتیب که می‌شود سلامت سرمایه‌ای را که می‌خواهند به ایران وارد کنند، تضمین نمایند. مطمئنا در این راستا تحولاتی نیز صورت خواهد گرفت: اتحادیه‌های زرد ایجاد خواهد شد که نظمی به وجود بیاورند که کارگرها حداقل سروقت حقوقشان را دریافت کنند و مرخصی‌هایی هر چند کوچک داشته باشند و از این حالت برده‌واری که امروز مشاهده می‌کنیم خارج شوند.
این مداخله باعث بالاتررفتن شدت کار خواهد شد. آی.ال.او ILO می‌داند چه‌گونه با کمک سندیکاهای زرد کار را چنان برنامه‌ریزی، نظارت و کنترل کند که حداکثر بهره‌وری راتضمین نماید. اما از سوی دیگر با رهاشدن کارگران از انجام وظایف مشقت‌بار و نامطمئن، دلهره بی‌فردایی، اخراج یا عدم دریافت منظم حقوق، رادیکالیسم کارگری هم اوج می‌گیرد. کارگری که مدام دغدغه نان نداشته باشد، مشکلات خانوادگیش تعدیل یافته باشد، سلامت جسمانی‌اش بهتر شده باشد و حقوقش را به‌موقع دریافت کند، زمان بیش‌تری برای اندیشیدن به مسایل سیاسی خواهد داد؛ یعنی مورد سوال قراردادن کل نظام سرمایه‌داری. البته مشخص است که ما حکم کلی صادر نمی‌کنیم و منظور نظر کارگران پیشتاز هستند. این رادیکالیسم می‌تواند به‌کمک سوسیالیست‌های انقلابی و مارکسیست‌هایی که خواهان استقرار حاکمیت کارگری هستند، آمده و آنان را در شرایط بهتری برای سازمان‌دهی قرار دهد. امکاناتی به‌وجود خواهد آمد که کارگران آمادگی بیشتری برای شنیدن بحث‌های سیاسی پیدا ‌کنند که متاسفانه امروز وجود ندارد. درصورت بروز چنین تغییراتی مشغله سیاسی به‌وجود خواهد آمد و راه برای تدارک انقلاب و سرنگونی نظام سرمایه‌داری هموارتر خواهد بود.
آیا کارگران باید از توافقات با غرب و برجام حمایت کنند؟
این ماجراها اصولا ربطی به جنبش کارگری ندارد. ما نه از برجام حمایت می‌کنیم و نه از این‌که آمریکا برای سرمایه‌گذاری بیاید تا وضع مقداری بهتر شود و غیره. طبقه کارگر در درگیری مشخصی بین این جناح‌ها دخالتی نمی‌کند. ما نه از پزشکیان حمایت می‌کنیم که می‌خواهد رابطه برقرار کند و نه از اصولگرایان که روی خوشی به آمریکا نشان نمی‌دهند. مسئله مشخص ما این است که کارگرها آگاهی سیاسی لازم برای تدارک سرنگونی نظام سرمایه‌داری و رژیم کنونی را پیدا کنند. مشغله فکری ما نیست که بیاییم «زنده‌باد، مرده‌باد » کنیم. دو دشمن طبقاتی ما دارند با‌هم معامله می‌کنند. چه ربطی به ما دارد. این معامله جوش بخورد یا نخورد، مسئله ما که حل نمی‌شود. اما اگر روزنه‌ایی ایجاد شود، اگر شرایطی ایجاد شود، حتی اگر مرتبط به برجام باشد، ما از این روزنه کوچک برای حصول به آن چشم‌انداز نهایی استفاده می‌کنیم. بنابراین ما وارد سمت‌گیری و طرفداری از این یا آن دشمن نمی‌شویم، اما از هرشرایطی که برای تدارک انقلاب آماده ‌شود استفاده می‌کنیم
در صورت احیای برجام مطالبات کارگران در دوره پس‌از برجام چه خواهد بود؟
مطالبات ما کاملا روشن است. ما وارد بازی محدودکردن مطالبات در چهارچوب نظام سرمایه‌داری موجود نمی‌شویم. ما از تمام مطالبات صنفی، دموکراتیک کارگران حمایت می‌کنیم. ما از هر مبارزه کارگری دفاع می‌کنیم، از کارگری که به‌خاطر مبارزه به زندان رفت، از زندانی سیاسی حمایت می‌کنیم. اما در‌عین‌حال باید در هر اتحاد عملی حق انتقاد وجود داشته باشد. هدف از انتقاد ارتقا آگاهی خود و متحدین ماست. ما با پذیرش حق انتقاد، دخالت‌گری خود را محدود به یک مسئله خاص نمی‌کنیم. ما برای رسیدن به هدف نهایی یعنی تشکیل شوراهای کارگری، کسب قدرت سیاسی و حاکمیت طبقه کارگر راه درازی در پیش داریم و پیمودن این راه احتیاج به انعطاف و اتخاذ تاکتیک مشخص با توجه به شرایط مشخص دارد. بنابراین پس از احیای برجام اگر لازم باشد وارد اتحاد عمل های مشترک می‌شویم. ما در مقابل کسانی که از همین امروز دخالت‌گری در اتحادیه‌های زرد را نفی می‌کنند، می‌گوئیم تصمیم در مورد هر عملی منوط به بررسی شرایط جامعه، صف‌بندی نیروها و موازنه قدرت است. اگر با توجه به همه این فاکتورها دخالت ما در سندیکای زرد در راستای اهداف نهایی ما باشد واضح است که دخالت می‌کنیم. اما باز تاکید می‌کنم این دخالت حتی اگر تحت نظارت آمریکا و برجام و غیره گشایشی در داخل ایران بوجود بیاید و مثلا بتوان تشکیلاتی سازماندهی کرد، این تشکیلات برای تداوم و بقا الزاما باید مخفی باشد. فکر نکنیم حالا اگر روزنه‌ای باز شد باید کار علنی کرد. لطمات شدید چهل‌و‌پنج سال گذشته ما از همین کار تشکیلاتی علنی بود. هنوز هم داریم ضربه می‌خوریم، این تفرقه و این نبود آگاهی در درون جنبش کارگری منجر به آن شد که تمام رهبران شناخته‌شده علنی‌کار امروز یا در زندان هستند و یا تحت نظارت و مراقبت و عملا نمی‌توانند کاری بکنند. در نتیجه تا زمان سرنگونی نظام، هر اتفاقی که در داخل ایران بیفتد در اصل سازمان‌دهی مخفی ما تفاوتی ایجاد نخواهد کرد.
برای توضیح وضعیت امروزی پزشکیان، در آخر به مطلبی طنزآمیز در کتاب «هجدهم برومر لویی بناپارت»مارکس اشاره می کنم. او به‌نقل ازهگل می‌گوید تمام وقایع بزرگ و شخصیت‌های تاریخی جهان دوبار ظاهر می‌شوند، و خودش ادامه می‌دهد هگل فراموش می‌کند که اضافه کند بار اول به‌صورت تراژدی و بار دوم به‌صورت کمدی است. این نقل‌قول دقیقا با ‌وضعیت اصلاح‌طلبان ایران تطابق دارد. تحمیل بار اول آنان به جامعه در دوران موسوی، خاتمی و همچنین روحانی یک تراژدی بزرگ بود و تحمیل این‌بار پزشکیان یک مضحکه بزرگ است!
سخنرانی مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
۲۳ تیر ۱۴۰۳

اصلاحات در خدمت اصولگرایان :/ مازیار رازی

مواضع کارگری در قبال سیاست های پزشکیان / مازیار رازی

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران