مسئله ملی، لنین، رزالوکزامبورگ، کنگره ۱۹۰۳ بلشویکها، مسئله ملی در حال حاضر

مارکسیست‌ها  مخالف دولت ملی هستند و برای دنیایی بدون مرز مبارزه می کنند. اما در عین حال مبارزه برعلیه ستم ملی دارای پتانسیل انقلابی است. بنابر این موضع مارکسیست‌ها در مورد مسئله ملی چیست؟ در پایین شما با تجربیات بسیار ارزشمند لنین و بلشویکها آشنا می شوید.

**********************

ستم بر ملت‌ها یک قسمت از ساختار سرمایه داری است

مسئله  ستم ملی در سال‌های اخیر، در سطح بین المللی  از اهمیت سیاسی تازه ای برخوردار شد که در این رابطه جنبش‌های استقلال طلبانه اسکاتلند و کاتالونیا می باشند. اما مسئله ملی فقط برای کشورهای دور از دانمارک موضوع روز نیست.

در گرینلند و جزایر فارو، مسئله ستم امپریالیستی و وجود استقلال بالقوه، قسمت مرکزی مسائل سیاسی روز را به خود اختصاص می دهد. و این مسئله بطور ویژه موضوع  مرکزی روز می شود، وقتی که طبقه حاکمه دانمارک امسال مراسم ٣٠٠ سالگی استعمار گرینلند را برگزار می کند.

به همین خاطر برای انقلابیون در دانمارک ضرورت دارد که مسئله ملی را مورد مطالعه قرار دهند تا قادر باشیم در مبارزه بر علیه امپریالیست دانمارک، موضع طبقاتی بین المللی را به پیش ببریم.

لنین بطور عمیق مسئله ملی را مورد تحقیق قرار داد و موضع بلشویکها در این مورد بطور قطع تعیین کننده بود که با رهبری خود، طبقه کارگر را در انقلاب اکتبر ١٩١٧  در روسیه به پیروزی برسانند.

بنابر این، در این مقاله ما نگاهی دقیقتر به مسئله ملی انداخته و اینکه در این رابطه از تجربیات بلشویکها چه می توانیم بیاموزیم. اما برای اینکه قادر باشیم، با موضع بلشویکها   و همچنین بحثهایی که در بین سوسیال دمکرات  روسیه در رابطه با مسئله ملی، جریان داشت  آشنا شویم،  ما به کمی پیش زمینه نیاز داریم.

زندان ملت‌ها

قبل از انقلاب اکتبر ١٩١٧ روسیه، روسیه تزاری قلمرو های وسیعی را تصرف کرده و زیر سلطه خود قرار داده بود. از سیبری در شرق تا لهستان در غرب، از فنلاند در شمال تا قفقاز در جنوب. تصرف این سرزمین‌ها، خلقهای این مناطق را تحت سلطه امپراطوری روسیه قرار داد.

در اوایل ١٩٠٠، بخش بزرگی از ساکنین امپراطوری روسیه بعنوان ملتهای اقلیت زیر ستم قرار داشتند. فقط ۴٣% مردم روس تبار بودند، در حالیکه ۵٧% بقیه ساکنین، خلقهای غیر روس بودند که به شدت مورد تبعیض قرار گرفته و سرکوب می شدند. به همین دلیل، امپراطوری روسیه در آن عصر لقب زندان‌ها ملت‌ها را بدست آورده بود.

ستم و سرکوب بسیاری از اقلیت‌های ملی هم اقتصادی و هم سیاسی و فرهنگی بود.

منابع انسانی و طبیعی ملتهای تحت ستم توسط حکومت تزار غارت می شد، خودمختاری سیاسی بشدت محدود بود، (بطوری که اصلاً وجود نداشت)، مردم تحت ستم اجازه نداشتند که در مدارس و یا نهادهای رسمی به زبان  خودصحبت کنند، و اجرای مراسم مذهبی اغلب برای آنها ممنوع بود.

بخصوص ارامنه و یهودی ها بعنوان اقلیت‌های ملی خاص مرتباً تحت کشتارهای خونین نقشه مند قرار می گرفتند که توسط حکومت تزار تحریک می شد.

بنابر این، توده های ملتهای تحت ستم ملی تحت شرایط تحقیر آمیزی بسر می بردند، بطوریکه امکان اینکه بعنوان  ملت وجود داشته باشند، محروم شده بودند.

بنابر این، اینکه مارکسیستها وملل تحت ستم به مسئله ملی پرداختند، بی اهمیت نبود.

برای اینکه انقلاب سوسیالیستی بتواند در روسیه به پیروزی برسد، حمایت فعال و شرکت توده های ملل تحت ستم پر شمار کشور تعیین کننده بود.

لنین و بلشویکها در رابطه با چشم انداز یک مبارزه متحد به همراه طبقه کارگر روسیه، تاکید بسیاری بر جلب حمایت توده های ملل تحت ستم داشتند. بلشویک ها برای ایجاد بیشترین وحدت ممکن در طبقه کارگر با وجود تفاوتهای ملی، موضع خود را با تأکید بر منافع مشترک کارگران مطرح کردند و توضیح دادند که طبقه کارگر روسیه علاقه ای به حفظ ستم بر ملتهای غیر روس را  ندارد.

لذا این غیر معمول نبود وقتی که بلشویکها اعلامیه هایی پخش می کردند با شعارهایی همچون: رفقا: ما کارگران نیازی به وجود ستم یک ملت بر ملت دیگر را نداریم. فنلاندی ها، لهستانی ها، یهودی ها، آلمانی ها، ارامنه همه برادران ما هستند. ما نباید بر علیه آنها، که بر علیه استبداد و سرمایه داری هستند، بجنگیم.

(بلشویسم، جاده انقلاب، صفحه ٣٩٨)

با این حال، این به خودی خود کافی نبود که بر منافع مشترک طبقه کارگر تاکید کنند، ضرورت داشت که بلشویکها موضع خود را در قبال مسئله ملی تکامل دهند و یا به روز کنند تا قادر باشند طبقه کارگر را در مبارزه انقلابی به پیروزی برسانند و شرایط را برای فدراسیون سوسیالیستی ایجاد کنند.

حق تعیین سرنوشت ملتها

مارکسیست‌ها بر علیه هر نوع ستم ملی مبارزه می کنند. ما به دلایل اخلاقی نیست که این کار را می کنیم، اما به این خاطر است که طبقه کارگر قادر نیست بر بورژوازی فائق آید اگر برای مثال در رابطه با خطوط تقسیم ملی پراکنده باشد.

طبقه کارگر ملت ستمگر فقط زمانی قادر است مبارزه انقلابی موفقیت آمیزی را بر علیه بورژوازی خود به پیش ببرد که حمایت و پشتیبانی توده های ملتهای تحت ستم را با موفقیت جلب کرده باشد.

برای اینکه مارکسیست‌های ملت ستمگر موفق به جلب اعتماد و حمایت ملتهای تحت ستم بشوند، بایستی قبل از هر چیز  با طبقه حاکم خود جنگیده و آن را به نقد بکشند که ناسیونال شووینیسم را برای قانونی جلوه دادن سلطه خود بر ملل دیگر گسترش می دهد.

بنابر این برای لنین و بلشویکها اساسی بود که به کارگران و دهقانان ملل تحت ستم نشان دهند که طبقه کارگر روسیه هیچ منافعی ندارد که آنها را تحت ستم قرار دهد، بلکه برعکس از منافع آنها دفاع می کنند.

سوسیال دمکرات روسیه در کنگره سوم در سال ١٩٠٣ در برنامه حزبی خود پاراگراف  ۹ را بعنوان مدرک و پایبندی به مسئله ملی اینچنین آورده: حزب از حق تعیین سرنوشت ملت‌ها دفاع کرده و آن را به رسمیت می شناسد.

حق تعیین سرنوشت درخواستی دمکراتیک است و از آنجا آغاز می کند که هیچ ملتی بر خلاف میل خود نباید مجبور به ماندن در مرزهای ملت دیگر باشد. پایبندی به حق تعیین سرنوشت، شعاری تاکتیکی نیز بود که هدف خود را اتحاد در مبارزه مشترک و فائق آمدن بر شکافهای ملی

می دانست که باعث جدایی و تفرقه طبقه کارگر در سطح بین المللی شده.

فقط با اعلام اینکه اتحاد داوطلبانه می باشد، انقلابیون قادر خواهند بود تا طبقه کارگر ملتهای تحت ستم را در مبارزه مشترک به همراه خود داشته باشند.

دفاع بلشویکها از حق تعیین سرنوشت ملت‌ها می توانست تا اندازه صفر کاهش یابد اگر بلشویکها همزمان  برسمیت شناختن جدایی و تشکیل یک دولت مستقل را اعلام نمی کردند.

همانطور که لنین فرموله کرده: بدون بکارگیری زور اما از طریق یک داوطلبانه واقعی و یک قرارداد گ آزادانه واقعی، ملت‌ها  بایستی تشویق به ایده اتحاد با روس‌ها بشوند، بطوریکه این مسئله بدون حق جدایی غیر ممکن است. (لنین، موضوع فنلاند و روسیه)

لنین استدلال کرد که اگر انقلابیون واقعاً مخالف امپریالیسم و ستم هستند و این هدف را دنبال

می کنند، می بایستی مواضعشان در حمایت از حق ملل تحت ستم برای جدا شدن باشد،

تنها با وجود یک چنین موضعی، می توان همکاری بین ملت‌ها را ایجاد کرد.

لنین ثابت کرد که مخالفت با حق جدایی ملت‌ها، در عمل به دفاع از امپریالیسم و ناسیونال شووینیسم می انجامد. بلشویکها با شعار حق تعیین سرنوشت ملل،  از توده های ملل تحت ستم دعوت کردند که در مبارزه بر علیه تزار، زمینداران و سرمایه داران در کنار طبقه کارگر روسیه قرار بگیرند و پس از پیروزی، ملل غیر روس آزاد هستند که خود آن روابطی را که مایل هستند با روسیه آینده را تعیین کنند.

همانطور که طبقه کارگر روسیه قادر نبود قدرت  را بدون حمایت و مشارکت فعال دهقانان بی زمین تسخیر کند، در عین حال نیز بدون حمایت و مشارکت کارگران ملل تحت ستم نیز قادر نبود قدرت را تسخیر کند. لذا مسئله ملی، یکی از موضوعات اساسی حزب بلشویک از ۱۹۰۳ به بعد بود.

لنین در همه دوران زندگی خود، یک مبارزه آشتی  ناپذیر را بر علیه شووینیسم روسیه بزرگ به پیش برد. او استدلال کرد دلیلی وجود ندارد که در جامعه‌  می بایستی یک زبان رسمی وجود داشته باشد که بر دیگر زبانها تقدم داشته باشد، و پس از انقلاب اکتبر لنین تاکید داشت که نام روسیه نباید در دولت کارگری جدید مطرح شود.

برای اینکه تاکید بشود حکومت جدید نه تنها در نظر ندارد که  شووینیسم قدیمی روسیه بزرگ را به پیش ببرد بلکه این سرزمین را فدراسیونی از ملتهای برابر می داند.

مسئله ملی و شعار بلشویکها حول حق تعیین سرنوشت ملتها، نشان داد که در رابطه با این موضوع بین مارکسیست‌ها در کنگره ١٩٠٣ اختلاف نظر وجود دارد، بطوریکه سوسیال دمکراتهای لهستان  که تحت تاثیر رزا لوکزامبورگ بودند، در مورد این مسئله  از خود مقاومت نشان می دادند.

کنگره ١٩٠٣

رزا لوکزامبورگ یک مارکسیست یهودی بود که ‌درمنطقه ای تحت کنترل روسیه، متولد و بزرگ شده بود و با ستم حکومت تزار بر ملل غیر روس آشنا بود. علی غم اینکه رزا لوکزامبورگ در سال ١٩٠٣ در آلمان زندگی می کرد، اما او یکی از چهره های رهبری سیاسی در میان مارکسیست‌های لهستان بود که خود را در  حزب سوسیال دمکرات سازماندهی کرده بودند.

SDKPiL (گروه مارکسیستهای لهستانی که رزا لوکزامبورک یکی از رهبران برجسته آن بود) به دلیل پرنسیپهای اینترناسیونالیستی، عقیده داشتند که به جای یک سازمان جدا،  بایستی سوسیال دمکراتهای لهستانی تحت حاکمیت روسیه، بخشی از سوسیال دمکرات روسیه باشند.

در این رابطه ۲ نماینده از SDKPiL در کنگره ١٩٠٣ سوسیال دمکرات روسیه حضور داشتند. آنها می خواستند مطمئن شوند که آیا می بایستی به مارکسیست‌های روس بپیوندند یا نه.

لنین و لوکزامبورگ بر روی این موضوع توافق داشتند که طبقه کارگر به خاطر خطوط و تقسیمات ملی  نباید جدا از هم عمل کنند و به همین دلیل به ایجاد یک حزب انقلابی واحد تاکید داشتند.

حزب بالاترین ارگان سیاسی طبقه کارگر بود، بنابر این بایستی پیشرفته ترین ایده ها را نمایندگی

می کرد و در اینجا بطور محکم همبستگی بین المللی را. آوانگاردهای طبقه کارگر که در یک حزب انقلابی گرد هم جمع شده اند، بایستی بزرگترین واحد ممکنه را تشکیل دهند.

در آغاز به نظر می رسید که بین نمایندگان  SDKPiL وسوسیال دمکراتهای روسیه در مورد مسائل ضروری توافق وجود دارد، اما با ادامه کنگره بین سوسیال دمکراتهای روس و لهستانی اختلاف اساسی در مورد حق تعیین سرنوشت ملت‌ها شکل گرفت.

اختلاف نظر به حدی عمیق بود که به آنجا ختم شد که نمایندگان لهستان در نهایت از کنگره بیرون رفتند.

لوکزامبورگ و مسئله ملی

 SDKPiL و رزا لوکزامبورگ خواسته استقلال لهستان و رها شدن آن از آلمان، اتریش و روسیه را رد کردند. رزا لوکزامبورگ در مورد خواسته استقلال لهستان اینچنین گفت :  یک سراب اتوپیایی، یک توهم درمنحرف کردن کارگران از مبارزه طبقاتی شان.

(میراث انقلابی رزالوکزامبورگ، صفحه ۴۴)

لوکزامبورگ همچون لنین و بلشویکها یک اینترناسیونالیست ثابت قدم بود اما او در یک شرایط دیگری قرار داشت. سوسیال دمکرات لهستان در مبارزه بر علیه جنبش ناسیونالیستی لهستان شکل گرفته بود،  اما مبارزه لوکزامبورگ بر علیه  خرده بورژوازی ناسیونالیست لهستان  از حد ازخودش خارج شده بود و نه تنها ایده استقلال لهستان را رد کرد، بلکه خواسته حق تعیین سرنوشت ملت‌ها را نیز بطور کل رد کرد.

برای نمایندگان لهستانی شرکت کننده در کنگره آشکار شد که خواسته حق تعیین سرنوشت ملتها، یکی از بخش‌های مهم برنامه سوسیال دمکراسی روسیه هم از نظر تئوریک و هم از جنبه تاکتیکی می باشد. SDKPiL قبلاً متوجه موضع روس‌ها در باره مسئله ملی شده بود اما گویا نمی دانستند که این موضوع تا چه حد برای روس‌ها پذیرفته شده است. لذا نمایندگان مارکسیست لهستانی از جمله لوکزامبورگ درخواستی را با این مضمون بعنوان دستور جلسه در کنگره مطرح کردند، که اگر قرار است SDKPiL به سوسیال دمکراسی روسیه بپیوندد، بایستی شعار حق تعیین سرنوشت ملت‌ها از برنامه حزب حذف شود. روس‌ها نمی خواستند تسلیم خواسته لهستانی‌ها شوند، بنابر این هیئت لهستانی خود را از کنگره کنار کشید. لنین با لوکزامبورگ وSDKPiL  موافق بود که مبارزه بر علیه ناسیونالیسم لهستانی ضروريست اما واقعیت در مورد امپراطوری روسیه اینگونه بود که لهستان و تعداد زیادی از ملتهای دیگر تحت ستم بودند. برای توده های این ملت‌ها، مبارزه برعلیه ستم ملی می توانست شروعی باشد برای ادامه مبارزه بر علیه هر گونه ستم و به این روش مبارزه

می توانست در خودش پتانسیل انقلابی ایجاد کند.

لذا لنین بر این عقیده بود که این وظیفه نیروهای انقلابی است که در مبارزات توده های ملل تحت ستم شرکت کرده، آنها را از ناسیونالیستهای بورژوا و خرده بورژوا دور کرده و آنها را با مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی پیوند دهند.

به نظر لنین، بلشویکها موظف بودند که به توده ها توضیح دهند که تنها رفع ستم ملی مشکلات آنها را حل نخواهد کرد و ضروری بود که با بورژوازی ملی نیز مبارزه شود.

در واقع هدف این بود که بطور کل مبارزه بر علیه ستم ملی به مبارزه بر علیه ستم طبقاتی تبدیل شود. لنین همچون رزا لوکزامبورگ هیچ توهمی به این نداشت که استقلال ملتهای تحت ستم، مشکلات طبقه کارگر را حل نخواهد کرد.

برای طبقه کارگر تفاوت اساسی وجود ندارد در اینکه توسط بورژوازی خودی و یا بورژوازی روس تحت ستم قرار بگیرد.

اما لنین در عین حال در مورد موضع لوکزامبورگ توضیح می دهد که نتیجه رد و انکار مبارزه بر علیه ستم ملی،  واگذار کردن صحنه به بورژوازی ملت تحت ستم می باشد که قادر خواهند بود مبارزه را به عرصه هایی که منافع طبقاتی آنها را تامین می کند کانالیزه کنند و به این شیوه مبارزه برای استقلال ملی محتوای ارتجاعی خواهد داشت.

اختلاف نظر بین لنین و لوکزامبورگ در مورد مسئله ملی تا حد زیادی ریشه در پیشینه آنها داشت.

لوکزامبورگ از لهستان آمده بود، یک ملت تحت ستم، به این معنی که مارکسیست‌های لهستانی تحت فشار شدید ناسیونالیسم خرده بورژوای آنجا بودند. بعنوان یک اینترناسیونالیست، لوکزامبورگ بطور قاطع با ورود ایده های ناسیونالیستی به درون طبقه کارگر مبارزه می کرد، اما مبارزه بر علیه ناسیونالیسم لهستانی به جایی ختم شد که او و SKPiLهر مبارزه ای را بر علیه ستم ملی رد و انکار کردند. اگر بلشویکها موضع لوکزامبورگ را در مورد مسئله ملی می پذیرفتند، از طرف ملتهای غیر روس اینگونه برداشت می شد که مارکسیستهای روسی از شووینیسم روسیه بزرگ دفاع می کنند.

لنین و مارکسیستهای  روسی از یک ملت ستمگر می آمدند، بنابراین آنها بطور قاطع از تلاش شووینیسم روسیه بزرگ و تلاش آنها برای ریشه دواندن در جنبش کارگری جلوگیری کرده و با آن مبارزه می کردند.

شعار پایبند بودن به حق تعیین سرنوشت ملت‌ها نشان داد که موضعی ضروری و اصولی بوده که باعث ایجاد یک جبهه واحد بین طبقه کارگر روسیه و توده های ملل تحت ستم شد.

با این وجود ، شعار حق تعیین سرنوشت به معنای این نبود که مارکسیست های روسیه در همه موارد از  خواسته استقلال حمایت می کنند.

خود لنین تاکید کرد که در صورتی لوکزامبورگ و مارکسیست‌های لهستانی به سوسیال دمکراتهای روس بپیوندند، می توانند بر علیه استقلال لهستان نمایندگی کنند.

مسئله ملی یک ارزیابی معین

مسئله ملی موضوعی پیچیده است. موضوع مترقی مسئله استقلال بطور آشکار توسط نیروهای ارتجاعی مورد استفاده قرارمی گیرد، که می خواهند مبارزه را به انحراف  کشیده و آن را در خدمت منافع خود کانالیزه کنند. اینکه چگونه مسئله ملی برای اهدف ارتجاعی مورد بهره برداری قرار گرفت، بلشویکها به پان اسلاویسمی که در بالکان توسط روسیه تزاری تبلیغ می شد اشاره می کنند.

روسیه تزاری برای اینکه در بالکان مسلط شود، با این بهانه که مدافع و رها کننده همه مردم اسلاو می باشد، در بین سربها و بلغارها که زیر سلطه عثمانی و اتریش – مجارستان بودند، تلاش به تحریک آنها برای استقلال نمود. به همین دلیل لنین اصرار می ورزید که مسئله ملی  بایستی تابعی در پیشرفت مبارزه طبقاتی و انقلاب جهانی باشد.

بنابراین لنین این موضوع را صریح اعلام کرد که:  مارکسیست‌ها موظف نیستند از جدایی طلبی حمایت کنند، اگر چه ما از حق تعیین سرنوشت ملت‌ها دفاع می کنیم.

در واقع یک جواب ابدی و یک اندازه متناسب که برای همه موارد قابل اجرا باشد، وجود ندارد.

حق تعیین سرنوشت مانند حق طلاق می باشد. فقط به این دلیل که ما اصرار داریم زوجها باید حق طلاق  و جدایی داشته باشند به این معنی نیست که ما طرفدار جدایی همه زوجها در جهان هستیم .

اینکه مارکسیست‌ها  از کدام نوع حق استقلال می توانند حمایت کنند، با تجزیه و تحلیل هر مورد مشخصی تعیین می شود.

اینکه آیا کاراکتر سیاسی جنبش استقلال طلبی انقلابی است یا ارتجاعی؟

اینکه جنبش توسط سیاسیون ارتجاعی بورژوازی رهبری می شود یا اینکه توسط فشار توده ها از پایین به جلو رانده می شود؟

توازن قوا بین طبقات چگونه است؟

آیا تاثیر جدایی فلان ملت، شتاب بخشیدن به مبارزه طبقاتی دربقیه جهان است یا اینکه آن را به عقب خواهد راند؟  تحولات در مبارزه طبقاتی بین المللی اولیه است ، مسئله ملی در درجه دوم است، بطوریکه در نهایت این پیشرفت مبارزه طبقاتی بین المللی است که موفقیت انقلاب سوسیالیستی جهانی را تعیین خواهد کرد و اینکه انقلاب سوسیالیستی جهانی پیش شرط محو هر نوع ستم، راسیسم و تبعیض می باشد.

 

موضوع مسئله ملی در حال حاضر

از نظر تاریخی، تشکیل دولت‌های بزرگ و یکدست سیاسی، نقشی مترقی ایفا کرده، بطوریکه  وسایل تولید را به مراحل کیفی بالایی توسعه داده که این امر ایجاد یک جامعه سوسیالیستی را برای امروز ممکن می کند. تکه تکه کردن سرزمین‌های جهان و آدم‌های آن در دولت‌های کوچک، از نظر تاریخی اثر بازدارنده در رشد نیروهای مولد را داشته است.

بنابر این به عنوان نقطه شروع، مارکسیستها طرفدار ایجاد مرزهای جدیدی نیستند، بلکه خواهان از میان برداشتن تمام مرزها و تشکیل یک فدراسیون سوسیالیستی جهانی هستند.

اما  یک انقلاب در واقعیت آن گونه که هست، اتفاق می افتد، و واقعیت این است که تعداد زیادی از ملت‌ها در تمام طول تاریخ سرمایه داری به شکل درندانه مورد ستم، سرکوب، چپاول و غارت قرار گرفتند و این ستم همچنان ادامه دارد.

تجربه بلشویکها در مورد مسئله ملی نشان داد که با یک ورود منعطف اما درعین حال حساس به مبارزه ملل تحت ستم برای آزادی، امکان متحد کردن طبقه کارگر، علیرغم شکافهای ملی آنها با یکدیگر را می توان ایجاد کرد.

موضع انقلابی در مورد ستم ملی باید اینگونه باشد که مبارزه ملت تحت ستم برای آزادی را با مبارزه طبقه کارگر برای سوسیالیسم پیوند دهد.

لنین توضیح داد که مسئله ستم ملی در نهایت مسئله نان می باشد.

اهمیت مسئله ملی می تواند کاهش پیدا کند، اگر جامعه به سمت مترقی حرکت کند و توده ها بطور عموم در شرایط زندگی خود پیشرفت را تجربه کنند. بطوریکه  اکثر دولت‌های غربی با وجود تضادهای ملی، به دلیل بهبود معیشتی  پس از جنگ جهانی دوم، کاهش مسئله ملی را تجربه کردند.

برعکس آن نیز ممکن است، وقتی که بحران معیشت توده ها را وخیم تر می کند.

در چنین مراحلی مسئله ملی می تواند بشکل جدیدی مورد توجه  قرار بگیرد و بعنوان دستور سیاسی روز به جلوی صحنه آورده شود.

 

عکس آن نیز امروز دیده می شود که چگونه سرمایه داری در بحران و فروپاشی قرار دارد.

وقتی که توده ها رادیکال می شوند و به حرکت در می آیند، می بینیم که چگونه موضوع ستمهای گوناگون را مطرح می کنند.

امروز همانطور که مشاهده می کنیم، موضوع ستم ملی و پتانسیل استقلال طلبی در بین کاتالانها، کوردها، اویغورها و تعداد زیادی از ملل در اقلیت، بخشی از اساسی ترین مسائل روزشده است.

بعلاوه، در غیاب یک گزینه سیاسی طبقاتی برای نشان دادن راهی به جلو ، مسئله ملی فضای بسیار بیشتری را اشغال می کند. امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز است که نیروهای انقلابی  راه حلی انقلابی در مقابل بربریت سرمایه داری، از جمله ستمی که کل ملتها تحت آن قرار دارند را ارائه دهند. چپ نهادینه شده دانمارک ، سالهاست که عمداً مسئله ملی در رابطه با جزایر فارو و گرینلند را نادیده گرفته، که به طرز شرم آوری فقط به عمیق تر شدن شکاف بین طبقه کارگر دانمارک ، فارو و گرینلند کمک کرده است.

به عنوان مارکسیست هایی که در یک ملت ستمگر زندگی می کنند ، بسیار مهم است که ما، به عنوان بخشی درمبارزات طبقاتی دردانمارک ، مسئله ملی را جدی بگیریم، تا قادر باشیم طبقه کارگر دانمارک را با مبارزه مردم گرینلند و فارو علیه امپریالیسم دانمارک در مبارزه مشترک برای آینده سوسیالیستی فارغ از ستم و نابرابری متحد کنیم.

****************

مطلب بالا برگردان موضوع ستم ملی از زبان دانمارکی می باشد.  مقاله توسط  سوسیالیستهای انقلابی دانمارکی  در صفحه اینترنتی زیر درج شده.

https://marxist.dk/artikler/teori.html

تاریخ: ۲۵ می ۲۰۲۱

 سوسیالیستهای انقلابی دانمارکی

مترجم: نینا آزاد

ادبیات:

Bolshevism the road to revolution. Alan Woods. Wellred Books.

Finland and Russia. Lenin maj 1917.

Rosa Luxemburgs revolutionære arv. Marie Frederiksen Forlaget Marx.

Kritiske bemærkninger til det nationale spørgsmål. Lenin 1913.

Om RSDAP’s nationale program. Lenin 1913.

Om nationernes selvbestemmelsesret. Lenin 1914.

 

 

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران