تاریخ تکرار می شود: اسرائیل شعله های جنگ علیه غزّه را می افروزد!

مقاله زیر در نوامبر ۲۰۱۲ نگاشته شده بود مجددا به علت اهمیت وضعیت خاور میانه انتشار می یابد.
میلیتانت

*********

یک هفته بارش بمب و موشک و گلولۀ توپ بر فراز خاک غزّه، باری دیگر این فرصت را به دست رژیم صهیونیستی داده است تا حاکمیت ترور خود بر مردم فلسطین را- هم در غزّه و هم در کرانۀ باختری- مجدّداً به اثبات رساند. استفاده از بمب­افکن ها و پهبادهای اف 16، به همراه شلیک گلوله های توپ از ناوهای جنگی و تانک ها، شمار تلفات افراد غیرنظامی را ساعت به ساعت افزایش می دهد.

این برای دومین بار از زمان «عقب نشینی» اسرائیل از غزّه در سال 2005 است که ما شاهد تلفات سنگین شهروندان غیرنظامی، از جمله بسیاری از کودکان، هستیم. تاکنون بیش از 100 فلسطینی جان باخته اند. نسبت کشته­شدگان اسرائیلی به کشته شدگان فلسطینی، درست مانند جنگ در سال 2008-2009، به روشنی نشان از ماهیت بی­تناسب جنگ میان بربریتی تادندان مسلح به تکنولوژی های پیشرفته، و شهروندانِ یکی از پرتراکم­ترین نواحی دنیا دارد. در سال 2009، نسبت نهایی تلفات، 1 به 100 بود، درحالی که (تاکنون) این نسبت حدود 1 به 33 بوده است.

علاوه بر بمباران دفاتر حماس و سایر ساختمان های دولتی، بسیاری از خانه ها و ساختمان های دولتی– از جمله تسهیلات ورزشی معلولین!- آسیب دیده اند. بسیاری از دفاتر رسانه های فلسطینی و بین­المللی به دفعات مورد حمله قرار گرفته اند و همین امر مجروحین بسیاری را در میان خبرنگاران برجای گذاشته است.

به جز ایالات متحده، هیچ کشور دیگری در این کرۀ خاکی وجود ندارد که بتواند بدون متحمل شدن هرگونه مجازاتی، به چنین سطحی از ویران گری و سلاخی مردم به نام حمایت از ارزش های والا (!) دست بزند. ما شاهد ابراز هیچ گونه پیام محکومیتی از سوی «جامعۀ جهانی» امپریالیست ها نبوده ایم- نه قطعنامۀ سازمان ملل، نه اشاره ای به منطقۀ «پرواز ممنوع» بر غزّه و نه هر گونه «پناهگاه امن»! تمام گزینه هایی که پیش­تر برای تسهیل مداخلات امپریالیستی در لیبی و سوریه در دسترس و آماده بود، اکنون از فرهنگ لغات سیاستمداران و مقامات ایالات متحده، سازمان ملل، اتحادیۀ اروپا و ناتو ناپدید شده است.

پاداش برای قتل عامِ 2008-2009

البته هیچ چیز عجیبی در این مورد وجود ندارد؛ چرا که «از زمان جنگ جهانی دوم به این سو، اسرائیل در مجموع بزرگ ترین دریافت کنندۀ کمک از ایالات متحده بوده است. تا به امروز ایالات متحده 115 میلیارد دلار در قالب کمک های دوجانبه به اسرائیل ارائه نموده است. تقریباً کلّ کمک های دوجانبۀ ایالات متحده به اسرائیل، در قالب کمک نظامی بوده است، هرچند اسرائیل در گذشته کمک های اقتصادی قابل توجّهی نیز دریافت داشته است» (1)

طبق گزارش بالا، دولت اوباما قصد دارد که در سال 2013، نزدیک به 3.1 میلیارد دلار کمک نظامی در اختیار رژیم اسرائیل قرار دهد- یعنی به دنبال توافق دولت بوش در سال 2007 با اسرائیل «… بر سر یک بستۀ کمک نظامی ده ساله به مبلغ 30 میلیارد دلار، … کمک های اعطایی سالانه به اسرائیل برای تأمین مالی خارجی هزینه های نظامی … از تقریباً 2.55 میلیارد دلار در سال مالی 2009 به حدوداً 3.1 میلیارد دلار برای سال مالی 2013 می رسد».

یکی از اجزای قابل توجه این بسته، «بودجۀ آژانس دفاع موشکی ایالات متحده در سال مالی 2013 … به مبلغ 99.8 میلیارد دلار در زمینۀ همکاری مشترک ایالات متحده و اسرائیل برای توسعۀ دفاع موشکی است». بنابراین قتل عام سال 2008-2009، نه فقط به هیچ وجه جریان اعطای منابع مالی و تسلیحات نظامی به رژیم صهیونیستی را قطع نکرد، بلکه برعکس اسرائیل از همکاری های لازم برای توسعۀ «گنبد آهنین» * نیز برخوردار شده است. این سامانه به اسرائیل امکان می دهد تا جلوی صدها راکت موشکی را که به سوی شهرهای آن شلیک می شود، بگیرد و بنابراین بتواند ضمن انجام ماجراجویی های نظامی وحشیانه در منطقه، شمار تلفات خود را پایین بیاورد.

نتانیاهو و «حرکت گامبی» ** در جهانی بس تغییر یافته

فرای محکوم نمودن قتل عام فجیع شهروندان غیرنظامی و هم­چنین محکوم نمودن ایدئولوژی های ارتجاعی هر دو جناح، چهارمؤلفۀ مهم وجود دارد که باید به یاد داشته باشیم:

اول، هدف اصلی دولت لیکود (که اخیراً با حزب «اسرائیل وطن ما»، به رهبری آویگدور لیبرمن، برای انتخابات کنیسه در ژانویۀ 2013 ادغام شده)، منحرف ساختن توجه توده ها از مسائل اقتصادی و اجتماعی است که در کارزار انتخاباتی عمده شده بود.

هرچند ارقام کلی ارائه شده در بسیاری از آمارهای اقتصادی و اجتماعی، بهتر از چند سال گذشته است، اما دشواری معیشت در اسرائیل رو به رشد می باشد و همین امر به نارضایتی گسترده نسبت به وضعیت موجود و دولت اسرائیل انجامیده است. به عنوان مثال، نرخ بیکاری 5.6 درصدی، پایین تر از سال گذشته است، با این حال نرخ بیکاری جوانان هنوز در سطح 13.6 درصد قرار دارد (2).

جنبشی شبیه جنبش اشغال که در اواسط ژوئیۀ 2011 آغاز گردیده بود، تا ماه سپتامبر به بزرگ­ترین اعتراضات در تاریخ اسرائیل تبدیل شد و با اعتراض 300 هزار نفر در تل آویو و نیم میلیون نفر در سراسر جهان، به اوج خود رسید. این اعتراضات از میان بسیاری از شکاف های سنتی جامعۀ اسرائیل جریان می گیرد: مذهبی و سکولار، اشکنازی و سفاردی، و حتی یهودی و عراب. آن چه تمامی این گروه ها را در جنبشی شبیه به «جنبش خشمگینان» متحد کرد، کاهش متوالی هزینه های عمومی و «رفرم»هایی است که از سوی دولت های مختلف اعمال گردیده.

طبق نظرسنجی ها، به نظر می رسد که گویا احزاب میانه­رو تر (کادیما و غیره)، خواهند توانست تا در ماه ژانویه بر احزاب راست (لیکود، «اسرائیل وطن ما» و غیره) غلبه کنند. نظرسنجی ای مندرج در «اورشلیم پُست» نشان داد که یک «ابر حزب چپ میانه»، نتانیاهو و متحیدن او را مغلوب می سازد (10 نوامبر 2012). نتانیاهو برای آن که توجه شرکت کنندگان اسرائیلی در انتخابات را از مسائل اقتصادی و اجتماعی به مسألۀ «امنیت» منحرف کند، می باید به چنین جنگی دست می زد.

دوم؛ پیروزی مجدد باراک اوباما در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری، چشم­انداز حملۀ نظامی به ایران را به مدت چهار سال دیگر منتفی کرده است. دولت اوباما نه فقط به حملۀ نظامی علیه تأسیسات اتمی ایران رأی نداده، بلکه این را هم روشن ساخته است که از حملۀ نظامی به غزّه هم حمایت یا چشم­پوشی نخواهد کرد. بنابراین حملۀ هوایی به غزّه، بهترین گزینۀ نظامی موجود برای دولت لیکود بود.

سوم؛ شورش ها و اعتراضات توده ای دو سال گذشته، منطقه را به لرزه درآورده است. شماری از رهبران دست­نشاندۀ امپریالیست ها سرنگون شده و باقی آن ها تضعیف گشته اند. «قربانی» مهمّ این موج اعتراضات علیه استبداد و فقر در کشورهای عربی، رژیم حسنی مبارک در مصر بود. اکنون هم اسرائیل و هم متحدین امپریالیست آن، شدیداً جای خالی او را احساس می کنند.

از آن جا که رژیم مبارک همواره تمام و کمال از محاصرۀ غزّه و سایر سیاست های امپریالیست ها و صهیونیست ها برای «مهار کردن» فلسطینی ها حمایت می کرد، بسیاری از گروه ها و توده های مردم در غزّه و کرانۀ باختری شدیداً به او بدگمان و بی­اعتماد شدند. سقوط مبارک، به کاهش محاصرۀ غزّه منجر شد و این بدان معناست که در حال حاضر تا زمانی که مسألۀ فلسطینیان مطرح باشد، محمد مرسی میانجی مقبول­تری خود بود. مُرسی مطمئناً نقش مهمی در مذاکرات آتش بس ایفا خواهد کرد.

به علاوه، سقوط رژیم مبارک، به معنای تقویت گروه های سلفی در مصر (به ویژه شبه جزیرۀ سینا) و نوار غزّه نیز بوده است.

چهارم؛ حماس از زمان انتخاب خود برای ادارۀ نوار غزّه در سال 2006، مجبور به ایفای نقشی دوگانه و متناقض بوده است. از یک سو، حماس به اجبار می بایستی غزّه را مانند هر سازمان بورژوایی دیگری اداره کند، که این امر پیش از هر چیز، به معنای کنترل پلیسی مردم غزّه از جانب اسرائیل و امپریالیست ها است. حکومت بر جمعیت 1.7 میلیونی- و شدیداً فقیر- این منطقه که در ناحیه ای کوچک­تر از یک چهارم لندن بزرگ محبوس شده اند، مستلزم سبعیت و شدّت برخورد است (و این درست همان چیزی است که اسرائیل پیش­تر آموخته!)

علاوه بر سرکوب روشن حقوق زنان، کنترل پلیسی غزّه به معنای جلوگیری از اعتصابات کارگری، درهم شکستن اتحادیه های کارگری، آزار و اذیت سکولارها و نظایر این هاست. ضمناً معنای دیگر آن هم انجام وظایف کثیف اسرائیل برای آن هاست. این موضوع را ألوف بن، ستون­نویس هاآرتص، پس از ترور احمد الجعبری در تاریخ 14 نوامبر، این گونه توصیف کرد:

«احمد الجعبری، یک پیمانکار فرعی و مسئول حفظ امنیت در غزّه بود. این عنوان بی شک برای هر کسی که در چند ساعت گذشته نام الجعبری را با صفات “تروریست کبیر” و “رئیس ستاد ترور” یا “بن لادن ما” می شنیده است، مضحک به نظر نخواهد رسید.»

«اما در طول پنج سال و نیم گذشته، واقعیت این بوده است. اسرائیل از حماس درخواست کرده بود که توافقنامۀ آتش بس موقت در جنوب را به عمل بیاورد و آن را برمبنای کثرت سازمان های مسلح در کرانۀ باختری تقویت کند. فردی که مسئول انجام این سیاست بود، کسی نبود جز احمد الجعبری.

اسرائیل در عوضِ حفظ این آرامش، که البته هرگز کامل و عالی نبود، رژیم حماس را با شِکِل هایی*** که با ماشین های زرهی حمل پول به بانک های غزّه فرستاده شد، تأمین کرد و ارائۀ زیرساخت ها و خدمات پزشکی به ساکنین کرانۀ باختری را دنبال نمود. به علاوه الجعبری در مذاکرات بر سر آزادی گیلعاد شلیط****، شریک اسرائیل بود؛ او بود که رفاه و امنیت سرباز اسیرشده را تضمین کرد، و باز هم او بود که به دقت مراقب بازگشت شلیط به کشورش در پاییز سال گذشته بود.” (14 نوامبر 2012).

اگر به یاد داشته باشیم که اسرائیل آن چه را که امروز حماس نام دارد به عنوان «وزنۀ تعادل در برابر ناسیونالیست های سازمان آزادای­بخش فلسطین» در دهه های 70 و 80 تقویت کرد، آن گاه این سطح از همکاری چندان تعجب­برانگیز نخواهد بود (3).

از سوی دیگر حماس باید ژست یک جنبش «مقاومت» در برابر صهیونیسم و امپریالیسم، و هم­چنین مقابله با نیروهای «خائن» فتح، سازمان آزادی­بخش فلسطین و حکومت خودگردان فلسطین را هم حفظ کند. حماس از ترس از دست دادن «اعتبار» باقی­ماندۀ خود در میان توده ها، نمی توانست بیش از حد به سلفی ها و سایر گروه هایی که با او به رقابت می پرداختند، حمله ببرد (در اوت 2009 حماس مجبور شد تا رهبر یکی از گروه های سلفی به نام جند انصارالله را به قتل رساند؛ چرا که اقتدار او در غزّه به چالش گرفته شده بود). حماس حتی هر از چند گاهی مجبور بوده است تا حملاتی نظامی را علیه اسرائیل ترتیب دهد.

اخیراً این تضاد، هم برای فلسطینی ها و هم اسرائیلی ها، به نقطۀ حسّاسی رسیده است. عجیب است که چه طور ألوف بن، با صراحت تمام این موضوع را اعلام می کند:

«اکنون اسرائیلی ها می گویند که پیمانکار آن ها این نقش را ایفا نکرد و نتوانست آن آرامش وعده داده شده را در مرز جنوبی حفظ کند. گِله ای که به کرّات علیه او تکرار می شد، این بود که حماس از کنترل سایر سازمان ها عاجر مانده است. پس از آن که صراحتاً به الجعبری هشدار داده شد (اموس هارل و آوی ایساچاروف ابتدای این هفته در این جا گزارش دادند که ترور افراد رده بالای حماس ازنو تکرار خواهد شد)، او در روز چهارشنبه طی اقدامی تروریستی که دولت اسرائیل برای پذیرش مسئولیت آن عجلۀ بسیار نشان می داد، کشته شد. این پیام، ساده و شفاف بود: تو شکست خوردی- پس می میری.» (همان)

در این جا یک دوراهی وجود که تمام سازمان ها و رهبران فلسطینی با آن رو به رو می شوند: آن ها از مرتبط کردن مطالبات ملی فلسطینی ها به مبارزات سایر کارگران منطقه- فارغ از تقسیم­بندی های ملی یا مذهبی- ناتوان هستند. آن ها از تبدیل شدن به «شریک مبارزۀ» کارگران عاجر مانده اند، بنابراین به اجبار باید «شریک صلح» امپریالیسم و متحدین منطقه ای ارتجاعی و غرقه در خون آن، باشند.

آتش بس، چه ظرف هفت روز صورت بگیرد، و چه پس از دو یا سه هفته، مادام که مرزهای تحمیلی از سوی امپریالیسم در طول 90 سال گذشته، مردمان عرب و یهودی منطقه را از یک دیگر جدا می سازد، خبری از صلح و سعادت پایدار برای این مردمان نخواهد بود. وظیفۀ ازهم گسستن سیم های خاردار و دیوارهایی که میان این مردمان کشیده شده است، ضرورتی محوری و بنیادی در مسیر متحد ساختن مبارزات تمامی کارگران در منطقه است.

20 نوامبر 2012

پانوشت:

(1) U.S. Foreign Aid to Israel, Congressional Research Service, 12 March 2012

(2) با توجه به داده های سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی (OECD)

(3) نگاه کنید به:

How Israel Helped to Spawn Hamas, Wall Street Journal, 24 January 2009

توضیحات مترجم:

* گنبد آهنی یک سامانهٔ دفاع هوایی متحرک است که در اسرائیل طراحی و تولید شده و از اوایل سال ۲۰۱۱ به خدمت گرفته شده‌است. این سامانه که به صورت شبانه‌روزی و در هر شرایط آب‌وهوایی فعالیت می‌کند، قادر است تا راکت‌ها و گلوله‌های توپ را در فاصله ۴ تا ۷۰ کیلومتر هدف قرار دهد.

**گامبی به گروهی از گشایش‌های بازی شطرنج گفته می‌شود که در آن یکی از بازیکنان، معمولاً سفید، یکی از مهره‌های خود، معمولاً پیاده، را در خطر نابودی قرار می‌دهد تا در مقابل، موضع بهتری به دست آورد. حریف نیز ممکن است با زدن آن مهره قربانی را بپذیرد، یا بدون توجه به آن حرکت دیگری را بازی کند، و یا حتی خود نیز یک گامبی به حریف پیشکش کند.

*** واحد پول اسرائیل

**** سرجوخۀ وظیۀه نیروهای دفاعی اسرائیل که در تاریخ ۲۵ ژوئن ۲۰۰۶ میلادی در مجاورت خط مرزی غزه و اسرائیل توسط نیروهای وابسته به حماس ربوده شد و به نوار غزه انتقال یافت. بعد از حدود ۵ سال اسارت، وی در تاریخ ۱۸ اکتبر ۲۰۱۱ در چهارچوب توافقنامۀ مبادلۀ اسراء آزاد شد.

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *