بحران و اتحاد کمونیست‌ها/مازیار رازی


مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیه‌وتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
ما در جلسه امروز مجددا بحث اتحاد عمل را مطرح می‌کنیم که در گذشته بارها در مورد آن صحبت کرده‌ایم. دلیل این تکرار دعوتی‌ست که از سوی برخی از دوستان بلوک سوسیالیستی طرح شده است و ما طی پاسخی مکتوب از آن استقبال کردیم و دوستان بلوک هم به نامه ما پاسخ مثبت دادند.
ما همیشه بر این باور بوده و هستیم که یک اتحاد عمل پایدار و ارتباطات نزدیک‌تر بین کمونیست‌ها امکان ارتباط با جنبش کارگری را افزون‌تر می‌کند. ما ضمن استقبال از این طرح موضوع، تصمیم گرفتم جلسه امروز را به همین مسئله اختصاص داده و رسما از تمام دست اندرکاران بلوک سوسیالیستی دعوت کردیم تا در این جلسه شرکت کنند و با درنظر گرفتن زمان برابر در مورد این موضوع تبادل نظر کنیم.
اما به هرحال ما خوشبینانه با این پیشنهاد برخورد می‌کنیم و ضمن استقبال از این پیش‌نهاد در جلسه امروز بیش‌تر می‌خواهیم مواضع خود را خطاب به پیشتازان، مشخصا داخل ایران مطرح کنیم. مسئله اتحاد عمل موضوع بسیار حساس و مهمی برای تمامی گرایش‌های مختلف، از جمله گرایش‌های سوسیالیستی است. پیشتازان کارگری به دفعات در این مورد سئوال کرده‌اند و از این‌که ما دور هم جمع شویم و سلسله اقدامات مشترکی انجام دهیم، استقبال می‌کنند. از این روی این مطلب از نظر ما بسیار اهمیت دارد، چرا که طرح چنین ضرورتی از دل مبارزات کارگری درآمده است.
اما قبل از این‌که به مسئله اتحاد بپردازیم باید نکته‌ای محوری و مهم را ذکر کنیم. در عرض چهل‌وشش سال گذشته، از زمانی‌که گرایش‌ها، سازمان‌ها و احزاب سیاسی به تبعید آمدند، بارها و بارها مسئله اتحاد مطرح شده. چهل‌وشش سال هم مدت کمی نیست. این مطلب همیشه دغدغه کمونیست ها بوده و هست. حالا باید پرسید چرا ما نتوانستیم در عرض این چهل‌وشش سال یک اتحاد عمل پایدار داشته باشیم؟
امروز همه قبول داریم که دوباره این ضرورت به جلوی صحنه رانده شده است. ما ناچاریم در شرایط کنونی و در مقابل گرایش‌های مختلف راست، میانه و چپ محور مقاومتی یک جبهه متحد داشته باشیم. جگ ضرورت این مسئله را مبرم‌تر کرده است. امروز مردم ایران و مشخصا در مرکز آن طبقه کارگر در شرایط بسیار تاریخ‌سازی قرار گرفته‌اند. این جنگ ممکن است برای دوره‌ای ادامه پیدا کند، اگرچه بنا به اعتقاد ما در تحلیل نهایی مصالحه صورت می‌گیرد. این رژیم به دست ناتانیاهو، ترامپ و غیره سرنگون نخواهد شد. جنگ امروز آن‌ها مانند دعواهای درون خانوادگی جریانات ارتجاعی است و ربطی به منافع درازمدت کارگران ایران و آحاد ملت‌هایی که تحت ستم مضاعف ملی قرار گرفته‌اند، ندارد. بنابراین ما باید دورنمای سرنگونی محتوم رژیم را دیده و اتحاد بین سوسیالیست‌ها را با هدف تحقق آن دورنما تقویت کنیم.
حال بپردازیم به این‌که چرا تاکنون این اتحاد، این همبستگی متشکل و رفیقانه میان گرایش‌های سوسیالیستی شکل نگرفته و پس از شناخت علت‌ها آغاز یک پروژه اتحاد عمل پایدار را کلید بزنیم. در ابتدا باید ببینیم مشکل عینی سد راه این اتحاد عمل چیست و چرا نمی‌توان یک اتحاد پایدار شکل داد.
از منظر ما می‌توان عدم ارتباط ارگانیک با پیشتازان کارگری را عمده‌ترین مشکل پیشِ رو دانست. زمانی اعضا و طرفداران یک گرایش یا یک حزب به دلیل فشار‌ها و مخاطرات و در معرض دستگیری‌ها و اعدام شدن‌ها ناچار به خروج از کشور شدند که کاملا قابل فهم است، تا این‌جا مشکلی نیست. مشکل از آن‌جایی آغاز می‌شود که این افراد و سازمان‌ها که هدف‌شان تشکیل یا تدارک شوراهای کارگری و به قدرت رسیدن طبقه کارگر است، اندک‌اندک ارتباط خود با طبقه خود را از دست می‌دهند. عموما کمونیست‌ها و سوسیالیست‌هایی که در این راستا گام برمی‌دارند باید در کنار طبقه کارگر باشند، این نزدیکی اجازه می‌دهد تا کمونیست‌ها نتیجه عینی نظرات خود را در مبارزات کارگری ببینند و روزبه‌روز پالایش بیش‌تری پیدا کنند؛ اما در این‌جا شرایط دیگری خود را به ما تحمیل کرده است، در ارتباط بین کمونیست‌ها و جنبش کارگری وقفه ایجاد شده. بایست این کاستی را به نوعی جبران کرد، همان‌گونه که بلشویک‌ها بر این کاستی غلبه کردند.
وظیفه کمونیست‌ها تدارک انقلاب و کمک به ساخت هسته‌های مخفی پیشتازان کارگری‌ست، نه غرق شدن در عرصه بحث‌های تئوریک و نظری ناب. کمونیست‌ها با آکادمیسین‌ها و یا حتی روشنفکران انقلابی متفاوت هستند. پای آن‌ها بایست در میدان مبارزات عملی باشد. آن‌ها باید سازمان‌دهی انقلاب را برعهده بگیرند، رهبری انقلاب و سازمان‌دهی پیشتازان کارگری را در دست داشته باشند، یعنی باید صددرصد در کنار طبقه کارگر باشند و اگر چنین اتفاقی نیفتد بحران آغاز خواهد شد. کمونیست‌ها در متن مبارزات کارگران معنا و کاربری پیدا می‌کنند و بی ارتباطی با سوژه موجب اضمحلال فکری آنان می‌شود. در چنین حالتی هر دسته یا گروه یا فردی بر اساس درک خویش تفسیری ارائه می‌دهد و هیچ‌کدام از این تفسیرها امکان تجربه عملی در بوته عمل را ندارد، در نتیجه بحران شدت بیش‌تری می‌گیرد. البته این گفته به مفهوم تبلیغ منفی‌گرایی نیست، تنها یادآوری می‌کند که برای ادامه کار باید ارتباط ارگانیک برقرار کرد.
این ارتباط کمک می‌کند تا داده‌های عملی از کف کارخانه و از طریق هسته‌ها به بدنه در تبعید منتقل ‌شود و سپس نظرات منطبق بر این واقعیات دوباره از طریق همان هسته‌ها در عرصه عمل به آزمون گذاشته شود؛ به این ترتیب کنش و واکنش بین روشنفکران کارگری و کارگران پیشتاز به مبارزات طبقه غنا بخشیده و به پیش‌برد آن مساعدت کند. اما این اتفاق برای ما نیفتاد و بحران ما دامنه گرفت و اینک چهل‌وشش سال است که ادامه دارد. البته در ابتدا چنین عمق و شدتی نداشت.
خوب به یاد دارم در سال‌های اولیه تبعید، هنگامی که بیش‌تر احزاب و گروه‌های سیاسی پس از یورش هزار و سیصدوشصت به خارج آمدند و ما در پاریس بودیم کمونیست‌ها همبستگی بیش‌تری نشان می‌دادند، مسلما به علت آن‌که به تازگی از اصل و ریشه خود جدا شده بودند. رفتارها نسبت به یک‌دیگر بسیار محترمانه بود. یادم هست در جلسات هفتگی رودررو ۱۵۰ نفر شرکت می‌کردند. آن‌ وقت‌ها اینترنت زیاد استفاده نمی‌شد و دنیای ما مجازی نبود. ما در دنیای واقعی به یک‌دیگر احترام می‌گذاشتیم؛ گرایش‌های مخالف سیاسی زمان برابر داشتند تا صحبت و تبادل نظر کنندو بعد مقالات‌شان را حتی در نقد هم‌دیگر بنویسند و کماکان رفیق باقی بمانند. این نزدیکی‌ها به دلیل آن بود که کمونیست‌ها هنوز تازه‌نفس بودند و هنوز بسیاری از ارتباطات آنان باوجود اختناق شدیدی که در ایران وجود داشت کماکان به فعالیت‌های مستمر خود ادامه می‌دادند. اما با گذشت زمان و کاهش ارتباطات این اتحادها و برخوردهای رفیقانه، به دلیل جدایی از طبقه کارگر، تدریجا به خلاف خودش مبدل شد. بازار انواع و اقسام اتهام‌زنی‌ها گرم شد، حذف‌گرایی‌ها آغاز گردید و تشکیلات قدرتمندی مانند حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری، هر کدام به چند دسته تقسیم شدند، برخی از رهبران‌شان اخراج شدند و برخی هدف توهین‌های شدید قرار گرفتند و انشقاق پشت انشقاق و جدایی به دنبال جدایی اتفاق افتاد، و هرچه سال‌ها بیش‌تر گذشت، توهین‌ها و جدایی‌ها نیز شدت بیش‌تری گرفت. درحالی که قرار است کمونیست‌ها بر اساس اصول دموکراسی سوسیالیستی و پذیرش نظرات مخالف و حق گرایش تحمل بیش‌تری داشته باشند. بر اساس این حق هر فرد کمونیست می‌تواند استنباط و برداشت خودش را داشته باشد و هنوز کمونیست باشد. این نظرات باید برای دوره‌ای با هم صحبت کنند، بحث کنند، تبادل نظر کنند، و اگر هنوز اختلافات به شکلی ریشه‌ای وجود داشت محترمانه از یک‌دیگر جدا شوند. قرار نیست هم‌دیگر را اخراج کنند، به یک‌دیگر فحاشی و توهین کنند.
آن‌چه که امروزاتفاق می‌افتد نتیجه دوری از جنبش کارگری است؛ تا زمانی که این مسئله محوری حل نشود، دامن زدن به پروژه‌هایی نظیر «دوباره بیاییم دور هم جمع شویم» و غیره، شکست خواهد خورد. یک سال پیش بلوک سوسیالیستی شکل گرفت که رفقای بسیار برجسته و خوبی هم در میان‌شان بود و هنوز هم هستند و در شرایط فعلی همان‌ها از صمیم قلب خواهان اتحادی جبهه‌ای هستند. اما به نظر من تا آن مسئله محوری حل نشده باقی بماند هر اتحادی پس از یک دوره کوتاه به هم می‌خورد و هنوز شروع نشده عده‌ای اخراج می‌شوند.
همین اتفاق برای رفیق نینا سرافراز که حالا هم در این اتاق هست، افتاد. ایشان را به دلایل واهی اخراج کردند، برای او جلسه محاکمه‌ای تشکیل دادند و هنوز کار بلوک سوسیالیستی شروع نشده روند اخراج‌ها آغاز شد. سپس آن عده‌ای که با هم وحدت کرده بودند شش ماه بعد به جان هم افتادند و دوباره انشعاب شد؛ و این پایان کار پروژه‌ای بود که می‌خواست بلوک سوسیالیستی تمام چپ‌ها را بوجود بیاورد.
خب این اتفاق دلیل دارد، یک دلیل عینی، دلیل عینی آن دوری از مبارزات طبقه کارگر است. تا این مشکل برطرف نشود، تا زمانی که کمونیست‌های خارج از کشور خود را به شکلی به پیشتازان کارگری داخل ایران مرتبط نکنند، این بحران ادامه پیدا خواهد کرد. قول می‌دهم اگر تا چهل‌وشش سال دیگر هم زنده باشیم این بحران هم ادامه خواهد داشت. مشکل تنها از طریق ارتباط‌گیری با جنبش زنده طبقه کارگر حل می‌شود. بایست در میان پیشتازان کارگری گوش شنوا پیدا کنیم تا بتوان سازمان‌دهی کرد. اگر این اتفاق نیقتد ما مانند دو نیرو هستیم که شبیه خطوط ریل قطار به موازات هم‌دیگر حرکت می‌کنیم؛ از یک طرف پیشتازان داخل ایران کار خودشان را می‌کنند، و در طرف دیگر کمونیست‌های خارج کشور که سرگرم خرده‌کاری‌های خودشان هستند. این افتراق است که منجر به بحران می‌شود.
نگوئیم امکان ارتباط‌گیری وجود ندارد، اندیشه‌اش موجود نیست. روش کارش را نمی‌شناسیم. لنین هم در دوران پیش از انقلاب اکتبر بارها از روسیه خارج شد. او هم در روسیه امنیت جانی نداشت، اما با وجود همه دوری‌ها ارتباطات تناتنگ در داخل داشت، همه کادرهای حزبی ارتباطات داخلی داشتند. او شبانه‌روز با رهبران جنبش کارگری مکاتبه می‌کرد و بر اساس اطلاعات آنان مقاله می‌نوشت و این مقاله‌ها در میان فعالان کارگری پخش می‌شد. مقالات لنین در میان کارگران اعتبار داشت چون از یک پیش‌زمینه عینی الهام گرفته بودند. بنابراین رفقا بایست پیش از بحث تشکیل جبهه این ضرورت را به بحث گذاشته و راه‌های حل آن را بررسی کنند.
نکته دوم، مسئله عامل ذهنی است. همه ما بر این باور هستیم که دموکراسی سوسیالیستی بسیار عالی‌تر از دمکراسی بورژوایی است. دموکراسی بورژوایی ممکن است یک سری ظواهر دموکراتیک داشته باشد، اما در عمل همان استبداد است ولی در شکلی بسیار پوشیده‌تر. امروزه سرکوب عریان در کشورهای پیشرفته مانند آمریکا یا اروپا کاهش پیدا کرده و ظواهر امر شکل دموکراتیک به خود گرفته است؛ مثلا در چارچوب نظام سرمایه‌داری اگر تشکیلاتی با تشکیلاتی دیگر مکاتبه‌ای داشته باشد این مکاتبات احترام آمیز بوده و هر تشکیلات پاسخ جمع دیگر را می‌دهد. مثلا سوسیال‌دموکرات‌ها به جناح مخالف خود می‌گویند ما به این دلایل شما را قبول نداریم، یا نمی‌خواهیم در تشکیلات ما باشید و غیره. اما کمونیست‌های ما حتی چنین دموکراسی عمومی بورژوایی را نیز رعایت نمی‌کنند. به طور مثال، چند گروه با هم‌دیگر جمع می‌شوند یک گروه برای شرکت در این اتحاد عمل اعلام آمادگی می‌کند و طرف مقابل نه تنها اجازه ورود به گروه متقاضی را نمی‌دهد بلکه حتی درخواست کتبی او بی‌پاسخ می‌ماند. درون ما حذف‌گرایی تا این حد پیش رفته، ما حتی از دموکرات‌های بورژوا نیز نازل‌تر عمل می‌کنیم. این نگرش بحران‌زاست. بحران ذهنی ایجاد می‌کند و باید کنارش گذاشت.
تمام جریانات کمونیستی، همه سازمان‌های سیاسی و همچنین منفردین که در حال حاضر وزنه سنگینی را تشکیل می‌دهند بایست با این نوع برخوردها تسویه حساب کنند. اگر ما به دموکراسی سوسیالیستی اعتقاد داریم نمی‌توانیم افراد را به خاطر اختلاف نظر اخراج کنیم یا به درون خودمان راه ندهیم. کسی را نمی‌شود به‌علت داشتن نظر مخالف تنبیه کرد؛ نظرات آزادند، حتی در جوامع بورژوایی هم آزاد هستن؛ یعنی ما از دموکراسی بورژوایی هم پایین‌تر عمل می‌کنیم. اختلاف نظر، حذف‌گرایی توهین به یک‌دیگر و بعد هم اخراج و توطئه و اتهام‌زنی‌های عجیب و غریب، آن‌هم بدون ارائه اسناد و مدارک. خب این عوامل بازدارنده هستند.
هرچند گاه یک‌بار هم افراد دلسوزی می‌آیند و دوباره می‌گویند پروژه‌ اتحادی راه بیندازیم. البته ما مخالفت نمی‌کنیم و حتما در چنین پروژه‌هایی دخالت خواهیم کرد ولی خب وقتی بحث سیاسی و تبادل‌ِ نظر می‌شود، مقابل آن سد ایجاد می‌کنند. از انتقاد و اظهار نظر جلوگیری می‌شود و به دلیل اختلافات سیاسی یا تشکیلاتی جلوی فعالیت عده‌ای گرفته می‌شود. به این ترتیب هیچ پروژه‌ای عملی نشده به بحران می‌رسد.
بنابراین اگر خلاصه کنم؛ در شرایط کنونی تا این بحران عینی و ذهنی حل نشوند. ایجاد یک جبهه دیگر به نتیجه‌ای نخواهد رسید. ما بایست برای ایجاد جبهه اتحاد عمل سوسیالیستی قبل از هر جلسه و اقدامی این مسایل را مرتفع کنیم، و برای غلبه بر این شرایط هر کمونیستی موظف است هسته‌ای مخفی در میان کارگران ایران بسازد. به این ترتیب رفقایی که خارج هستند با داخل ارتباط می‌گیرند. البته این کار ساده‌ای نیست، زحمت فراوانی دارد، گاه می‌شود ناچار شویم هفت روز هفته را بی‌وقفه کار کنیم، اما چاره دیگری نیست. موتور انقلاب کارگران ایران هستند و کمونیست‌هایی که ادعای انقلابی بودن دارند نمی‌توانند بدون ارتباط با این موتور حتی قدمی به پیش بردارند.
به نظر من دیگر زمان بحث‌های تکراری پنجاه‌ساله گذشته. من حرف بزنم، شما گوش بدهید، شما حرف بزنید، من گوش بدهم و دلمان خوش باشد که داریم فعالیت سیاسی می‌کنیم. فعالیت سیاسی یعنی رفتن و ساختن یک هسته مخفی برای مبارزه ضد سرمایه‌داری؛ بسیار بسیار دشوارتر و وقت گیرتر است، خصوصا وقتی در خارج باشی، اما تنها این عمل بحران عینی ما را برطرف خواهد کرد.
مسئله احترام به دمکراسی سوسیالیستی نیز بایست رعایت شود. ما اعتقاد داریم همه نظرات آزاداند، جناح بندی‌ها و حق گرایش بایست به رسمیت شناخته شود. کسی نمی‌تواند بی‌دلیل به دیگری توهین کند، اتهام‌زنی‌ها بایست متوقف شود، باید یک مرجع ایجاد کنیم، «کمیسیون تحقیق و نظارت» متشکل از ریش‌سفیدان مورد تأیید همگان برای این علت که اگر کسی علیه دیگری سندی دارد و می‌خواهد اتهامی بزند به آن مرجع مراجعه کند؛ بایست کمیسیون تحقیق داشته باشیم تا بررسی کنند. در چنین صورتی کسی حق نخواهد داشت بدون استدلال و بدون سند به دیگری اتهام مشکوک بودن و اطلاعاتی بودن بزند. این نوع روش‌ها از طرف برخی افراد همین شش هفت ماه پیش اعمال شد و در حال حاضر هم می‌شود. چنین راه‌حل‌های پیشگیرانه از بروز بحران جلوگیری می‌کند.
حذف‍گرایی یکی از مسائل بسیار شایع در میان گرایش‌های سیاسی‌ست. افراد به علت مخالفت سیاسی حذف گذاشته می‌شوند و تا زمانی‌که دمکراسی سوسیالیستی در بین خودِ ما رعایت نشود، مشکل اتحاد عمل نیز حل نخواهد شد؛. اگر خلاصه کنم: رعایت دموکراسی سوسیالیستی و برقراری ارتباط با کارگران داخل کشور از طریق هسته‌های مخفی کلید اصلی حل مشکل ماست.
در این‌جا باید اضافه کنم که انشعاب‌های بی‌پایان جریانات سیاسی نه‌تنها باعث دل‌سردی رفقا می‌شود بلکه بر روحیه پیشتازان داخل ایران هم تاثیر منفی می‌گذارد. از نظر آن‌ها کمونیست‌هایی که قرار است در پیش‌برد امر انقلاب به آنان یاری برسانند، آن‌ها را جلب هسته‌های سوسیالیستی مخفی کنند، رهنمود بدهند و تجارب تاریخی و نظری خود را به آنان منتقل کنند، خودشان حتی توانایی حل مشکل چهل‌وشش ساله خود را ندارند و پاره‌پاره شده‌اند. کارگران پیشتاز وقتی این چیزها را می‌بینند به طرف جریان‌های کمونیستی و سوسیالیستی نخواهند آمد، دلیلی ندارد. کارگران میان خود می گویند: «این‌ها بحران دارند، بحث‌های بی‌ارتباط می‌کنند و با ما هم رابطه خاصی ندارند».
در چنین شرایطی اگر جبهه‌ای برای ساختن شوراهای کارگری هم اعلام موجودیت کند کسی توجهی نخواهد کرد. بحران یعنی این و راه حل بحران در وهله اول: برقراری ارتباط با زحمتکشان ایرانی و تلاش در جهت ایجاد هسته‌ها، هسته‌های دانشجویی، کارگری، کارمندی و کار مخفی در داخل ایران است. تک‌تک رفقا می‌توانند این کار را از همین امروز آغاز کنند؛ هرکدام کوهی از تجربیات نظری و تشکیلاتی دارند. این تجربه‌ها را باید در اختیار هسته‌ها گذاشت؛ فقط باید دل داد و همت کرد؛ وقت‌گیر است، اما مگرما دوبرابر آن زمان را در بحث های پرطمطراق کلاب هاوسی صرف نمی‌کنیم؟ بحث‌هایی که صدها بار گفته شده و شنیده شده.
امیدواریم که این بحث‌ها به داخل ایران هم منتقل شوند که صددرصد می‌شوند، و امیدواریم رفقای دیگری هم که به این جلسه نیامدند در جلسات آینده شرکت کنند. ما هم به جلسات آنان برویم و تبادل نظر کنیم؛ گوش بدهیم و گوش بدهند، ما حاضریم بحث‌ها را ادامه دهیم و با کمال میل از هرگونه اتحاد عمل پایدار سوسیالیستی در میان تمام گرایش‌های سیاسی استقبال می‌کنیم.
۲۸ تیر ۱۴۰۴

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران