خوانشی تطبیقی از تروتسکی، لوناچارسکی و بوخارین
تحلیل گفتمانهای فرهنگی در شوروی دهههای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰
نویسنده و محقق: امین ماسوری
اشاره
در سالهای پرآشوبِ پس از انقلاب اکتبر، نسبت میان هنر و انقلاب نهتنها دغدغهای نظری، بلکه ضرورتی حیاتی برای مشروعیتبخشی به نظم نوین بود. در میانهی این جدال، سه چهرهی محوری—تروتسکی، لوناچارسکی و بوخارین—هر یک با افقها و رویکردهایی متفاوت، تلاش کردند تا جایگاه هنر را در پروژهی سوسیالیستی بازتعریف کنند. این مقاله با رویکردی تطبیقی و تحلیلی، سیر تحوّل اندیشهی هنری در نخستین سالهای اتحّاد شوروی را بررسی میکند و میکوشد از خلال تضّادها و تقابلهای موجود، چشماندازی انتقادی از تجربهی تاریخی پیوند میان هنر، آزادی و سیاست ارائه دهد.
مقدّمه
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ صرفاً یک دگرگونی سیاسی نبود، بلکه تلاشی ریشهای برای بازآفرینی تمامی ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه بهشمار میرفت. بلشویکها که قدرت را در پی انقلابی پرشتاب بهدست گرفته بودند، در عرصهی فرهنگ با دو چالش اساسی مواجه بودند: نخست، مسئلهی مشروعیتبخشی به نظم نوین از طریق هنر و فرهنگ؛ دوم، چگونگی رویارویی با تنوع و سرکشیهای هنریِ موجود در روسیهی پیشاانقلابی، بهویژه جریانهای مُدرنگرایی چون فوتوریسم و آوانگارد.
در این میان، سیاست فرهنگی شوروی با تناقضی بنیادین روبهرو شد: از یکسو، بسیاری از نظریهپردازان انقلابی، از جمله آناتولی لوناچارسکی، لئون تروتسکی و نیکولای بوخارین، بر استقلال نسبی هنر و تنوع سبکها تأکید داشتند[1]؛ و از سوی دیگر، دستگاه سیاسی و نهادهای در حال تمرکز، هنرمندان را بهتدریج در مسیر «انقلاب پرولتاریایی» همسو و نهایتاً تابع ساختند.
این مقاله، سیر این تحولات را از همزیستی اولیه با فوتوریستها تا تثبیت رئالیسمسوسیالیستی در دههی ۱۹۳۰ بررسی میکند تا نشان دهد چگونه آزادیهای اولیه، بهتدریج در برابر منطق دولتِ متمرکز رنگ باختند.
تروتسکی: تنوعِ زیباییشناسی و استقلال هنرمند
لئون تروتسکی در کتاب “ادبیات و انقلاب” (۱۹۲۴)، موضعی روشنتر و نظریتر در دفاع از استقلال هنر اتخّاذ میکند. او استدلال میکند که هنر نمیتواند مستقیماً تابع انقلاب یا حزب باشد، چراکه آفرینش هنری نیازمند آزادی، فردیت و تجربهای تاریخی و پیچیدهتر است: «انقلاب میتواند شور بیافریند، اما نمیتواند جایگزین فردیت هنری شود. هنرمند باید آزاد باشد تا بهنحوی مستقل، اما در پیوند با روح زمانه، خلق کند»[2].
او هرچند با جریانهایی مانند فوتوریسم اختلاف داشت (و آنها را بیشازحد فرمالیست میدانست)، اما معتقد بود که سوسیالیسم آینده باید فضایی برای تکثر سبکها، تجربههای نو و رشد فردیت هنری فراهم آورد[3].
بوخارین: هنر برای مردم، اما با کنترل اجتماعی
نیکولای بوخارین، برخلاف دو تن دیگر، نگاهی عملگرایانهتر به هنر داشت. در نوشتهی معروفش با عنوان “تئوری هنر مارکسیستی” (نوشتهشده در اواخر دههی ۱۹۲۰)، بر این باور بود که هنر باید کارکرد اجتماعی داشته باشد و با اهداف انقلاب همراستا شود؛ با اینحال، نباید به ابزاری صرف فروکاسته گردد. او مینویسد: «هنر باید بازتابی از زندگی باشد—اما زندگیِ در حال شدن، نه آنگونه که هست. این یعنی هنر در خدمت تصویرِ آرمانِ آینده، نه تکرار گذشته یا بیشکلی صرف»[4]. بوخارین حامی نوعی رئالیسم پرولتاریایی بود، اما نسبت به هنر قالبی هشدار میداد. با اینحال، نفوذ سیاسی او پس از آغاز موج تصفیهها در اواخر دههی ۱۹۲۰ کاهش یافت و دیدگاههایش در برابر خط رسمی استالینیستی کنار زده شد[5].
تثبیت قدرت و سرکوب تنوع: از آزادیهای اولیه تا دیکتاتوری زیباییشناختی
در سالهای پایانی دههی ۱۹۲۰ و آغاز دههی ۱۹۳۰، سیاست فرهنگی شوروی از مرحلهای نسبتاً باز و چندصدایی، به مرحلهای متمرکز و اقتدارگرا گذر کرد. ظهور استالین بهعنوان رهبر بلامنازع حزب کمونیست، همراه با گذار از سیاستِ نِپ(NEP)- مخفّف سیاست اقتصادی نوین است که در سال ۱۹۲۱ توسط لنین و حزب بلشویک بهطور رسمی معرفی شد.- به صنعتیسازی سنگین و برنامهریزی متمرکز، تأثیراتی عمیق بر حیات هنری برجای گذاشت.
فضای پرجنبوجوش و تجربهگرای سالهای نخستین، جای خود را به جوّی از نظارت، سانسور و حذف سیستماتیکِ مخالفان و جریانهای «انحرافی» داد[۶].
انحلال گروههای هنری و تأسیس اتحادیههای رسمی
از سال ۱۹۲۹ بهبعد، بسیاری از گروههای هنری مستقل—از جمله جبههی چپ هنر (LEF)، انجمنهای فوتوریستی، و استودیوهای تئاتر تجربی—یا منحل شدند یا ناگزیر در ساختارهای رسمی حزبی ادغام گشتند. نقطهی عطف این روند، قطعنامهی کمیتهی مرکزی حزب در ۲۳ آوریل ۱۹۳۲ بود، با عنوان «دربارهی بازسازی سازمانهای ادبی و هنری».
در این سند تصریح شده بود: «تنها سازمانهای هنری که در قالب اتحّادیههای متمرکز حزبی فعالیت میکنند، شایستگی ادامهی حیات دارند. پراکندگی فُرمالیستی و فردگرایی بورژوایی باید پایان یابد»[7].
این دستورالعمل، عملاً به انحصار فرهنگی حزب انجامید و راه را برای رسمیسازی رئالیسمسوسیالیستی بهعنوان سبک مسلّط هموار کرد.
دوران نِپ و گشایش نسبی فضای فرهنگی
در دههی ۱۹۲۰ و همزمان با اجرای سیاست اقتصادی نوین، نِپ (NEP)، شوروی شاهد دورهای از گشایش نسبی در عرصهی فرهنگ و هنر بود. نپ، که پس از فروپاشی اقتصادی دوران جنگ داخلی با هدف احیای تولید و بازسازی اقتصادی به اجرا درآمد، فضای نسبتاً منعطفتری را نیز در حوزهی فرهنگ پدید آورد. در این دوره، اگرچه حزب کمونیست همچنان قدرت سیاسی را در دست داشت، اما تا حدّی امکان فعالیت برای گروههای هنری مستقل و تجربهگرا فراهم شد. فوتوریستها، کنستراکتیویستها، تئاترهای نوگرا و فیلمسازان آوانگاردی چون ورتوف، پودوفکین و آیزنشتاین، در همین فضای نیمهآزاد بالیدند. نشریاتی مانند LEF به سردبیری مایاکوفسکی، و حمایت نسبی لوناچارسکی از تنوع دیدگاهها، نشانههایی از امید به همزیستی میان هنر و انقلاب بودند. اما این دورانِ کوتاهمدت، بیش از آنکه نوید تثبیت آزادی باشد، وقفهای بود در مسیر تمرکز و انحصار؛ چرا که با پایان نپ و آغاز دههی ۱۹۳۰، سیاست فرهنگی نیز در مدار انضباط ایدئولوژیک و سلطهی حزبی قرار گرفت.
رئالیسمسوسیالیستی: نه سبک، بلکه ایدئولوژی
نتیجهی قطعنامهی ۱۹۳۲، تأسیس اتحّادیهی نویسندگان شوروی و نهادهای مشابه در سایر شاخههای هنری—از جمله موسیقی، نقاشی، سینما و معماری—بود؛ نهادهایی که همگی زیر نظر مستقیم حزب کمونیست فعالیت میکردند. در این چارچوبِ نوین، رئالیسمسوسیالیستی نه صرفاً بهعنوان یک سبک هنری، بلکه بهمنزلهی دکترین رسمی و ایدئولوژی زیباییشناختی دولت شوروی تثبیت شد.
در اساسنامهی نخستین کنگرهی اتحّادیهی نویسندگان شوروی (۱۹۳۴) آمده بود: «رئالیسمسوسیالیستی عبارت است از نمایش واقعیتِ در حال تحول در مسیر سوسیالیستی، همراه با وظیفهی آموزشی و آرمانسازی» [8].
بر پایهی این دکترین، وظیفهی هنر نه بازتاب واقعیت عینی، بلکه ترسیم تصویری آرمانی از پیروزی حزب، قهرمانسازی از پرولتاریا، و تربیت ایدئولوژیک تودهها تعریف میشد. هرگونه گرایش به فردیت، انتزاع، مدرنیسم یا نوآوریهای فرمی، با برچسبهایی چون «فرمالیسم»، «انحراف بورژوایی» یا حتی «دشمنی با خلق» محکوم میگشت.
هنرمندانی چون مایاکوفسکی، مهیرهولد، رودچنکو، ورتوف و پودوفکین—که روزگاری طلایهداران هنر انقلابی بودند—یا ناگزیر به تطبیق با خط رسمی شدند، یا به انزوا کشیده، ممنوعالقلم، و در نهایت حذف شدند.
ماشین سانسور، تبعید و خودکشیها
با تثبیت کامل دستگاه سانسور و امنیت استالینی، پیامدهای تخطّی از خط رسمی دیگر صرفاً هنری نبود، بلکه مرگبار بود. مهیرهولد در سال ۱۹۴۰ پس از شکنجه اعدام شد. بوریس پاسترناک(نویسندهی رُمان دکتر ژیواگو) به حاشیه رانده و از انتشار آثارش در داخل شوروی محروم گشت. ایزاک بابل به سکوتی اجباری فرو رفت و سرانجام در جریان تصفیهها ناپدید شد. مایاکوفسکی، یکی از چهرههای اصلی هنر انقلابی، در ۱۹۳۰ خودکشی کرد، آنهم در اوج استیصال، انزوای ایدئولوژیک، و بیگانگی از فضای رسمی.
حتی آناتولی لوناچارسکی—نخستین کمیسار خلق در امور آموزش و یکی از مدافعان اولیهی تنوع زیباییشناختی—در ۱۹۳۳ درگذشت، در زمانیکه دیگر از حلقهی تصمیمگیران فرهنگی کنار گذاشته شده بود.
نتیجهگیری: تناقض وعدههای آزادی با واقعیت نظم ایدئولوژیک
جنبش هنری پس از انقلاب اکتبر، با امید به رهایی آغاز شد. رهایی از سلطهی سرمایه، از انحصار فرهنگ نخبهگرای بورژوایی، و از تفکیک تولید و تخیل. هنرمندان چپگرا، از فوتوریستها تا کنستراکتیویستها، در ابتدا خود را بخشی از پروژهی انقلابی پرولتاریا میدانستند؛ پروژهای که میتوانست زبان نوینی از زیباییشناسی برای جهانی نو بنا کند. اما این رؤیا بهسرعت در بوروکراسی حزب، کنترل ایدئولوژیک، و سرکوب نظاممند فروپاشید. انقلاب، که روزی نویدبخش آزادیِ خلاقیت و تنوّع هنری بود، نهایتاً به دیکتاتوریِ زیباییشناختیای انجامید که هنر را نه آینهی جامعه، که ابزار تبلیغاتی حزب ساخت.
لئون تروتسکی، همان زمان در “ادبیات و انقلاب” هشدار داده بود: «هنر، اگر نتواند آزاد باشد، خواهد مُرد؛ و هنر مُرده، نمیتواند انقلاب را زنده نگه دارد».
منابع
1. Trotsky, Leon. Literature and Revolution. Trans. Rose Strunsky. New York: International Publishers, 1924.
2.Bukharin, Nikolai. “Poetry, Poetics and the Problems of Poetry in the USSR.” 1924. In: Marxist Aesthetics, ed. R. Taylor. Lawrence & Wishart, 1977.
3. Resolution of the Central Committee of the CPSU, “On the Restructuring of Literary and Artistic Organizations,” April 23, 1932.
4.Charter of the Union of Soviet Writers, First Congress, 1934.
Clark, Katerina. The Soviet Novel: History as Ritual. University of Chicago Press, 1981.
5. Fitzpatrick, Sheila. The Cultural Front: Power and Culture in Revolutionary Russia. Cornell University Press, 1992.
6. Stites, Richard. Revolutionary Dreams: Utopian Vision and Experimental Life in the Russian Revolution. Oxford University Press, 1989.
7. Lahusen, Thomas. How Life Writes the Book: Real Socialism and Socialist Realism in Stalin’s Russia. Cornell University Press, 1997.
8. Taylor, Brandon. Art and Literature under the Bolsheviks, Vol. 1: The Crisis of Renewal, 1917–1924. Pluto Press, 1991.
9. Lunacharsky, Anatoly. On Culture and the Arts. Progress Publishers, Moscow, 1981.
آخرین دیدگاه ها