یک سوال اساسی
امروز و تحت لوای سیستم زور و سرمایه، بخش عظیمی (اکثریت) نیروی کار حاضر در جغرافیای ایران به صورت بیثباتکار درآمده است.
حالا کارگر_بیثباتکار کیست؟
کارگرانی که با قراردادهای موقت، ۶ ماهه، دو ماهه، یک ساله و یا کارگرانی که برای یک پروژهی خاص و برای مدت محدود به (حداکثر) آغاز تا سرانجام پروژه به کار گرفته میشوند. کارگرانی که بعد از اتمام پروژه مجبورند برای فروختن نیروی کارشان به شرکت بعدی، صنعت بعدی و یا شهر و استان دیگری سفر کنند، ماهها دور از خانه و زندگیشان برای شغلی که میدانند هرگز برای مدت طولانی در آن باقی نخواهند ماند، روزگار بگذرانند. و در نهایت بدون هیچ بیمهی مشخص، بازنشستگی و یا هرگونه مزیت دیگری برای زنده ماندن کوچ کنند.
کارگرانی که معمولا حداقل_دستمزد مصوب سرکوبگران و دزدان را هم دریافت نمیکنند و امنیت شغلی برایشان به هیچ وجه تعریف نشده، اکثریت طبقه_کارگر حاضر در جغرافیای ایران را تشکیل میدهند.
این کارگران زاییدهی نئولیبرالیسم هستند. زاییدهی هارترین نوع سرمایهداری که در نهایت موجودیت انسانی نیروی کار را تبدیل به یک کالای مجسم میکند. کالایی که قیمت و مدت زمان اجارهی آن را سرمایهداران خصوصی شامل بنگاهها و شرکتها و برندگان مزایدهها و کارتلهای پروژههای “خصولتی” مثل شرکتهای وابسته به آدمخواران سپاه تعیین میکنند.
این نیروی کار از دید سرمایهداری (به عنوان یک شیوهی تولیدی که چیزی جز “سود خالص” برایش اهمیت ندارد)، بهترین نوع نیروی کار هستند.
چرا از هر لحاظ سلب مالکیت شده، موجودیت انسانیشان خُرد شده و کالایی شده و تنها در بازار معنا پیدا میکند. جدای از آن سرمایهدار نیاز به دادن هیچ تضمینی در قبال حقوق اولیهی این کارگر ندارد چرا که در بسیاری از مواد حتی یک قرارداد ساده هم بین کارگر و سرمایهدار امضا نمیشود. سرمایهدار نه بیمه پرداخت میکند، نه هیچ ضمانت برای امنیت شغلی به کارگر میدهد، نه محل اسکان قابل زیستی در اختیارش قرار میدهد بلکه هر وقت هم بخواهد او را اخراج میکند و دستمزدش را هم نمیدهد.
در واقع وجود این چنین کارگری، نئولیبرالیسم را ممکن میکند.
حالا سوال اساسی اینجاست:
انواع و اقسام گروههای معتقد به “ائتلاف همه با هم”، شخص “پسر شاه مخلوع” و تمام نوچههای اطرافش از فرشگردیها تا انواع استبداد_طلبان، بگویند “رشد اقتصادی” مد نظرشان بر پایهی چه نیرویی قرار است شکل بگیرد؟
بار فشار تولید قرار است بر گردن چه نیرویی باشد؟
مگر جز این است که دوباره همین نیروی بیثباتکار با بیثباتکاری بیشتری این بار باید به جای “سردار سپاه” از فلان سرمایهدار فرانسوی یا آمریکایی، نانش را به صدقه بگیرد؟
مگر جز این است که “رشد و توسعه” ی خیالی و کلاشانهی اینها دوباره بر روی خون و عرق همین کارگران بنا خواهد شد؟
مگر جز است که “رشد اقتصادی” برای این دغلبازان مجددا رشد سرمایهدارانه و مبتنی بر سیاستهای بانکجهانی و نئولیبرالیسم است؟
با کلمات کلی و بیتوضیح، با عبارات قشنگ و رویایی که به خوردمان دادند خام این تردستی بسیار هزینهبر و شیادانه نشویم.
“رشد اقتصادی” در جهان سرمایهداری به معنای سلاخی و فرابهرهکشی طبقه_کارگر است؛ بر مبنای نابود کردن بیشتر از پیش زندگی کارگران و فرو بردن بیشتر نیروی کار در بیثباتکاری و پا در هوایی.
“رشد اقتصادی نئولیبرالی” یعنی ثروتمندتر شدن سرمایهداران کلان در بخش خصوصی (همین حالا هم بخش خصوصی در ایران دزدان اصلی ثروت هستند، بخش خصوصی همیشه و ذاتا در زد و بند با دولت است چه این دولت جمهوری اسلامی باشد چه دولت مثلا “دموکراتیک” سرمایهداری چه سلطنت پهلوی یا هر حکومت مبتی بر نظم سرمایهمحور دیگری. بخش خصوصی بدون اتکا به دولت و بدون تصاحب دولت توان قدم از قدم برداشتن نیست چرا که دیگر این دولت است که در دنیای نئولیبرال توسط بخش خصوصی کنترل میشود و نه برعکس و نه حتی این دو از هم مجزا هستند؛ حتی نیروی نظامی نیز در رویای این کلاشان کاملا در اختیار بخش خصوصی و در راستای سیاستها و نیازهای آنها طراحی و عملیاتی میشود.) و بیچارهتر شدن کارگران و زحمتکشان.
تولید بیشتر برای فروش بیشتر و رقابت در بازار آزاد نئولیبرالیسم، وقتی همه چیز را قانون و سلیقهی بازار تعیین میکند ـ جز با برهکشی بیشتر از نیروی کار و نابودی بیشترِ تمام رفاه و سفرهی او بیمعناست؛ چرا که ثروت تولید شده توسط مالک خصوصی و یا دولتی از پیش دزدیده شده و اجارهی نیروی کار نیز پرداخت شده است. منطق بازار نیز البته همواره سود بیشتر در جریان رقابت است و وقتی رقابت اساس بازار باشد همواره پایین آوردن هزینهی تولید در درجهی اول اهمیت برای سرمایهدار قرار دارد چه خارجی باشد چه داخلی! سرمایهدار نهایت تلاشش را میکند تا بخش کوچکتری از ثروت تولید شده را در ازای نیروی کار و زمان کار کارگر پرداخت کند.
پس در واقع دستمزد کمتر و سطح معیشتی پایینتر کارگر برابر است با سود بیشتر در بازار آزاد (بازار ذاتا مبتنی بر رقابت است) برای سرمایهدار.
بنابر همهی این حرافیها، تنها راه رهایی کارگران از بیثباتکاری و مهمتر از آن از کار_مزدی، پایان دادن به سیستم بهرهکش سرمایهداری و نابودی تمام و کمال سیستم طبقاتی به دست طبقه_کارگر است.
چرا که طبقه_کارگر تنها نیروی رهایی بخش واقعی در جامعه است و نیرویی است که برای رهایی خود الزاما باید تمام اقشار تحت ستم را رها کند.
کسرا تبریزی
۲۷ دی ۱۴۰۱
آخرین دیدگاه ها