اهمیت شناخت جوانان سوسیالیست از ماهیت نظام سرمایه داری / مازیار رازی

مقدمه
مسئله ی انقلاب بایستی به روشنی در مرکز تحلیلهای مارکسیستی قرار بگیرد.
مفهوم انقلاب از نقطه نظر ما چیست؟ و در اینجا، به هر حال یک سری بد فهمی ها درون طیف چپ نیز وجود دارد: متاسفانه مرزبندی مشخصی، از این لحاظ که راست ها انقلاب بوروژوا−دموکراتیک و چپها انقلاب سوسیالیستی میخواهند، موجود نیست! این مسئله به دلیل کج روی های عملی و تئوریکی است که در گذشته بوده و تحت نفوذ جریانات استالینیستی، چپ ما هم آغشته به اینگونه از نظرات انحرافی در مورد مفهوم انقلاب گشته است. برای نمونه، چندی پیش من در صفحه فیسبوک یکی از دوستان چپگرا که هوادار سازمان چریک های فدایی خلق بوده است، مشاهده کردم که شعار محوری خود را این چنین مطرح کرده: “سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی، بر قرار باد جمهوری دموکراتیک خلق”. این واژه «خلق» نشانگر این است که کماکان این تفکر مائوئیستی−استالینیستی در میان چپ ها وجود دارد. «خلق» واژه ای بسیار ناروشن و اغتشاش آمیز برای توصیف طبقه کارگر است. در حالیکه باید به جای آن از واژه صحیح طبقه کارگر و زحمتکشان استفاده کرد.

ریشه های تاریخی واژه «خلق» وهمجوشی آن با استالینیسم و مائوئیسم
این واژه برای سازش طبقاتی توسط جریانات استالینیستی (پس از مرگ لنین) تولید شد، تا راه را برای استالین و معامله و ائتلاف آن با بورژوازی کشورهای مختلف هموار سازد. این پدیده از ۱۹۲۵ در چین آغاز شد که دقیقا این موضوع را مطرح ساختند که “ما باید اکنون علیه امپریالیسم یک جبهه ی واحد ایجاد کنیم که نهایتا در صدر دولت گیرد. این ائتلاف بایستی شامل چهار طبقه باشد:
− طبقه کارگر
− طبقه زحمتکشان و دهقانان
− طبقه خرده−بورژوازی شهری
− طبقه بورژوازی ملی*”
− *منظور از این، بورژوازی ایست که وابسته به امپریالیسم نیست. یک مثال ایرانی آن، دکتر مصدق بود که علیه امپریالیسم قد علم میکند و یک سری خواسته ها و مطالباتی مطرح میکند؛ اگرچه، کماکان بورژوازی است. مثال دیگر خمینی بود که چپها در طی انقلاب ۱۳۵۷ زیر چتر رهبری او رفتند چون او هم ، به ظاهر به زعم آنها، «ضد امپریالیسم» بود وبراین اساس از رهبری او تصریحا حمایت شد.
در نتیجه، این آغشتگی نظریه های انحرافی استالینیستی که تمام انقلابهای جهان را فدای این تئوریهای اشتباه کرد، متاسفانه کماکان در میان چپ هنوز وجود دارد! از این روست که ما مارکسیستها بایستی تحلیلهای خود را به تحلیلهای خود مارکس متکی کنیم. ما اگر بخواهیم یک تصویر عمومی از وضعیت در جامعه داشته باشیم، و هچنین برای تحولات آتی نیاز است، نکاتی در ادامه آمده است را روشن نماییم.

نخست: ماهیت طبقاتی دولتی که در ایران قدرت دارد چیست؟
مارکس توضیح میدهد که وقتیکه از لحاظ عینی، مناسبات تولیدی و نیروهای مولده در تناقض با هم قرار بگیرند، منجر به انقلاب میشود. علم مارکسیسم آشکار میکند که اگر دولتی که در حاکمیت قرار دارد دارای ماهیت فئودالی و یا اشرافیت است، طبیعتا اکثریت رزمندگان علیه آن به رهبری طبقه ی بورژوا هستند. این طبقه در فرانسه به عنوان طبقه سوم شناخته شده بودند. بورژوازی برای رسیدن به هدف رشد دادن نیروهای مولده، عموما مجبور است جهت گیری سرنگونی نظام های فئودالی را برگزینند؛ در غیر این صورت، بازارفئودالی امکان رشد نیروهای مولده را نمیدهد. در نتیجه، انقلاب بورژوا− دموکراتیک، انقلابی بود علیه اشرافیت و فئودالیسم، برای رها کردن نیروهای مولده که پس از سرنگونی نظام های پیشا−سرمایه داری توفیق پیدا کرد. همانطور که مارکس در مانیفست کمونیست به آن اشاره داشته، این انقلابها در ابتدا خیلی جنبه های مترقی نیز داشتند.
تا اینجا مشخص است که مسئله ماهیت طبقاتی بسیار حائز اهمیت است و ما بایستی از خود این را بپرسیم:
− آیا ما هم اکنون در ایران یک دولت در چهارچوب نظام فئودالی داریم؟ یا خیر؟
− آیا در ایران هیچگاه دولت ضد اشرافیت داشته ایم؟
این دو مجهول بالا بایستی دقیقا برای همه روشن ومعلوم گردد که متاسفانه برای بسیاری از نیروهای چپ هنوز روشن نیست.
در پاسخ به سوالات بالا باید تاکید کرد که در ایران (و همچنین کشورهای عقب مانده در خاورمیانه) ما یک دولت سرمایه داری داریم، اما این دولت مشابه دولتهای سرمایه داری اروپا نیست؛ این، یک دولت «سرمایه داری ناقص الخلقه» است که از بالا توسط امپریالیسم از اواخر دوره صفویه تحمیل شد، نه اینکه مانند اروپا بر پایه مبارزات آزادیخواهانه ضد فئودالیسم ایجاد شده باشد. در تاریخ ایران ما هرگز شاهد نظام فئودالی نبوده ایم؛ بلکه ما در ایران، فازی به نام “وجه تولید آسیایی” داشتیم که تا اواخر صفویه موجود بود. از آن پس، به تدریج زمینه های اولیه ی نفوذ امپریالیسم در ایران پیدا شد و نهایتا در دوران قاجار و مشخصا در صد سال گذشته (دوران رضا شاه، محمدرضا شاه و خمینی و خامنه ای)، دولت، یک دولت سرمایه داری است.
− اما نکته ی بنیادی که میبایست از آن آگاهی کامل داشت این است: دولت سرمایه داری با یک رژیمی چرخانده میشود که هر رژیمی متفاوت از دیگریست: برای نمونه:
• یک رژیم میتواند دولت سرمایه داری را بچرخاند اما “عمامه به سر” باشد.
• یک رژیم میتواند دولت سرمایه داری را بچرخاند اما ” تاج به سر” باشد.
• یک رژیم میتواند دولت سرمایه داری را بچرخاند اما “فاشیست” باشد (مثلا رژیمهای جنایتکار هیتلر، موسولینی، فرانکو).
• یک رژیم میتواند دولت سرمایه داری را بچرخاند که متکی به “دموکراسی بورژوایی” باشد (که در اروپا مشاهده میشود).

از این جایگشت های گوناگون بالا روشن است که دولتهای سرمایه داری با رژیمهای متفاوتی گردانیده میشوند. دولت سرمایه داری کنونی ایران توسط رژیمی گردانده میشود متکی بر روحانیت که البته، ماهیتش با رژیمهای متعارف جوامع دیگر متفاوت است؛ رژیمیست متکی به سلسله−مراتب شیعه از سیصد سال پیش تا کنون، که خودشان از خادمین امپریالیسم بودند. آنان در پی اصلاحات ارضی (که خودش یک پروژه ی امپریالیستی بود که توسط بنیاد فورد سازمان یافته بود) با رژیم محمدرضا شاه اختلاف پیدا کردند و به تبعید رفتند. وقتیکه اقتصاد شاه و اصلاحات ارضی به بن بست رسید و منجر به ایجاد یک وضعیت انفجاری داخل ایران شد. در نتیجه، نارضایتی مردم شدت پیدا کرد که میتوانست ایران را به سمت یک انقلاب سوسیالیستی سوق دهد. اما امپریالیسم از مهره دیگری که با او درارتباط بود (خمینی) را برگزیدند و فرستاد تا انکشاف انقلاب سوسیالیستی را بگیرد تا نظام سرمایه داری حفظ شود.
خلاصه اینکه، دولت ایران، یک دولت سرمایه داری است؛ این مسئله ایست بنیادین، که چپ ایران هنوز با آن آشنا کافی ندارد. برای نمونه، حمید تقوایی (حزب کمونیست کارگری) در یک سخنرانیشان صحبت از این میکند که در ایران فئودالیسم وجود دارد. بنابراین، با این پیشفرض نادرست ولی با استناد به تحلیل مارکس، او توانسته به این نتیجه برسد که اکنون مبارزه ما برای یک انقلاب بورژوا− دموکراتیک است. پس خیلی روشن است که چرا این تحلیلهای غیر مارکسیستی داده میشود. اینها تمام تحلیلهایی است که از زمان حزب توده وتوسط تئوریسین های وابسته به شوروی وجود داشته است. همچنین، چریکهای فدائی خلق که جوانان مارکسیست مبارزی بودند، آغشته به این تحلیل ها شدند بدون اینکه آگاهی کافی داشته باشند. از اینرو شعارهای «روحانیون مبارز» را در آغاز انقلاب سر دادند.
در نتیجه، این ماهیت دولت است که ماهیت انقلاب علیه آنرا تعیین میکند:

 اگر ماهیت دولت ایران، یک «دولت سرمایه داری ناقص الخلقه» به این صورت موجود است (با رژیم آخوندی)، انقلاب بعدی باید یک انقلاب سوسیالیستی باشد. همانطوریکه مارکس میگوید اگر دولت در دست فئودالیسم و اشرافیت باشد انقلاب بعدی انقلابیست به رهبری بورژوازی علیه آن نظام؛ در نتیجه، اگر دولت ایران سرمایه داریست، استنتاج از متودولوژی مارکسیستی به این حکم منجر میشود که انقلاب بعدی ، انقلابی سوسیالیستی به رهبری طبقه کارگر است، که نهایتا از طریق شوراهای کارگری به حاکمیت میرسند و در این تردیدی جایز نیست.
دوم: طبقه ای که قابلیت اجرای این انقلاب سوسیالیستی را دارد کدام طبقه است؟
انقلاب سوسیالیستی دارای یک سری ویژگیهایی است که مشخص می کند چه طبقه ای قابلیت اجرای آنرا دارد. از زمان انقلاب ۱۳۵۷ تا کنون ما شاهد سه طبقه در جامعه ی ایران بوده ایم:
• طبقه بورژوازی
طبقه حاکم، که طبقه سرمایه دار با ظواهر گوناگون.
• طبقه خرده− بورژوازی
این طبقه دائما در نوسان است و دنباله رو حاکمیت میباشد و برایش فرقی ندارد که حاکمیت در دست چه کسی است. اینها بر اساس شرایط مختلف، جهت گیریهای مختلفی به پیش میگیرند.
• طبقه کارگر
این طبقه نشان داد که در جریان انقلاب ۵۷، شریانهای نفت را برای دو ماه بستند که این باعث سرنگونی رژیم شاهنشاهی شد. با اینکه توده های وسیعی از مردم در خیابانها بودند (چندین برابر آنچه امروزه در خیابانها مشاهده میکنیم)، آنچه منجر به سقوط رژیم شاه شد، بستن شیرهای نفت توسط کارگران بود. تجربه ۴۳ سال گذشته ماهیت انقلابی کارگران را به اثبات رسانده است؛ حتی یک روز از اعتصاب دست نکشیده اند و به طور دائمی حرکت کرده اند. آنها در طی مبارزات خود به آگاهی ضد سرمایه داری بالایی دست پیدا کردند (نه الزاما سوسیالیستی) که مثلا در هفت تپه، این موضوع رخ داده است. بر این اساس، طبقه کارگر از قابلیت شناخت دولت سرمایه داری برخوردار است، در حالیکه اپوزیسیون چپ ایران هنوز به این آگاهی نرسیده است.
مکانیزم های عوام فریبی برای مسدود کردن انقلاب سوسیالیستی
همانطوریکه برای همه واضح است، جریانات وابسته به غرب از این میگویند که “ما میبایستی وحدت کلام داشته باشیم” {همانطوریکه خمینی از “وحدت کلمه” حرف میزد} و “همه با هم باشیم و در مورد مسئله حکومت بعدی صحبتی نکنیم؛ اول رژیم اسلامی برود و سپس با هم بنشینیم ومجلس موسسان تاسیس کرده وآنجا مسائل را به بحث بگذاریم”. مفهوم آنها این است که مسئله دولت بعدی را عمدا مسکوت نگه میدارند؛ یعنی آنان به روشنی نمیگویند که آنچه میخواهند با این رژیم جایگزین کنند، رژیمی است با ظاهر متفاوت با همین دولت سرمایه داری. به بیان دیگر، این را نمیگویند که آنها در واقع فقط قصد «تغییر رژیم» دارند و از این طریق قصد فریب توده های بسیار وسیع داخل ایران و عمدتا جوانان را دارند. از این راه، مسائل را مسکوت نگه داشته و اجازه ی مشاهده ی تصویرعمیق تر و جامع تر از مسائل را به مردم نمیدهند. آنان با در اختیار داشتن تلویزیونهای ۲۴− ساعته که ماشین پروپاگاندای صاحبان قدرت و سرمایه است، زاویه ی دید مسائل را محدود نگه میدارند وآنقدر تبلیغات انجام میدهند که گویا، ایران یک جامعه ی فئودالیست؛ از این رو، به مردم القا میکنند که ما بایستی علیه اسلام سیاسی بجنگیم و آنرا سرنگون کرده و آنرا با یک رژیم متمدن از آنچه سیای آمریکا ساخته و پرداخته و آماده کرده است (مثل رضا پهلوی و دار و دسته اش) جایگزین کنیم تا مشکلات کشور حل شود!
بنابراین این بحث به این صورت بایستی مطرح شود: شما اساتید دانشگاه که در خارج ایران نشسته اید، چه دولتی را میخواهید جایگزین این دولت کنید؟ پاسخ شما چیست؟ در نظر داشته باشید که تغییر رژیم که مسئله را حل نمیکند: شاه رفت، خمینی آمد؛ که اتفاقا بدتر هم شد. همانطوریکه در مبارزات علیه رژیم شاه همین اشتباه رخ داد: همه میگفتند که صرفا با سقوط رژیم شاه، مسئله حل میشود. سپس یک عده ای از طرفداران خمینی آمدند. خمینی هم قول و قرار هایی داد (دقیقا همانند آنچه رضا پهلوی به امروزه به مردم میگوید) از قبیل اینکه “ما مجلس موسسان برپا میکنیم−کمونیست ها هم آزاد خواهند بود که بیایند اظهار نظر کنند و مجلس موسسان تصمیم گیرنده اصلی خواهد بود −ما کاره ای نیستیم و در کنار توده ها هستیم −من اهل سیاست نیستم و میروم قم زندگی میکنم” و غیره؛ ولی پس از یک ماه پس از رسیدن به قدرت، زد زیر تمامی آنها! از این رو، تاریخ به ما ثابت کرده است که «تغییر رژیم کورکورانه» چه عواقب ناگواری خواهد داشت.
اصولا، تمامی این اساتید دانشگاه متعلق به جریانات بورژوا، طرفدار غرب هستند که می خواهندابا همکاری و بودجه های عظیم همین امپریالیسمی که در ایران کودتای ۲۸ مرداد را سازمان داد، بیایند به قدرت برسند، دولت سرمایه داری را حفظ کنند و رژیمی سر کار آورند که در چند ماه اول ممکن است یک سری امکاناتی فراهم کند اما پس از مدتی دچار بحران میشود. این مسئله به دلیل انفجاری بودن وضعیت ناشی از دولتهای سرمایه داری ناقص الخلقه است، که اصولا ربطی به دولتهای سرمایه داری اروپا ندارند. آنها قادر نیستند نیروهای مولده را به پیش ببرند و ایران را، بدون اجازه امپریالیسم ، صنعتی کنند چون این چند کشور انگشت شمار برای حفظ رونق بازار خود، هرگز اجازه نخواهند داد تا ایران صنعتی و شکوفا شود. از این رو، همین ماجرایی که چهل و سه سال گریبانگیر توده های بسیار وسیعی داخل ایران بوده است، دوباره به شکل دیگری تکرار خواهد شد. صد سال است که ایران تحت استثمار دولت سرمایه داری قرار داشته است و دیگر بس است! ما اکنون بایستی از تاریخ درس بگیریم و کاملا از سرمایه داری گسست نماییم؛ همانطوریکه بسیاری از جوانان کارگران در ایران عملا از آن گسست کرده اند. ولی به هر حال، رادیو تلویزیونهای ۲۴ ساعته که نه تنها عقاید ما مارکسیستها، بلکه شعارها ومطالبات توده ها را نیز سانسور میکنند و در بین مردم «آگاهی کاذب» رواج میدهند. از این طریق، به هر نحوی که ممکن است سعی دارند تا دولت سرمایه داری ایران، به همراه دستگاه مفتخور نفتی اش برای استفاده استثمارگران رژیم مورد نظرشان حفظ شود. لازم به یادآوریست که امپریالیسم این کنترل عقاید توده ها را پس از اشغال آلمان نازی و مشاهده ی تاثیرگذاری ژرف پروپاگاندای نازی ها بر مردم آلمان (برای تولید آگاهی کاذب) آموخته است.

در نتیجه، مسئله کلیدی امروزه این است که علاوه بر مبارزات دموکراتیک برای حقوق ملیت ها وعلیه حجاب اجباری که ما باید پرچمدار آنها در داخل ایران باشیم، و در حین اینکه اتحاد عملها با گرایش های مختلف داریم، بایستی یک مسئله بنیادی را کلید بزنیم: اینکه بحث سر ماهیت دولت بعدی را باز کنیم. ما مارکسیستهای انقلابی این را انجام داده ایم، ولی بسیاری هنوز این بحث را هنوز باز نکرده اند. برای نمونه، جریانهای انحرافی چپ مثل حزب کمونیست کارگری و غیره، این بحث را باز نکرده اند و ، درست همانند جریانات راست، این مسئله کلیدی را مسکوت نگه داشته اند؛ به همین دلیل است که نزدیکی های زیادی بین این دو مشاهده میشود.
جمع بندی
در شرایطی که در بالا ذکر شده است برای تدارک انقلاب سوسیالیستی براساس متدولوژی مارکسیستی، باید توجه اخص به ایجاد یک رهبری انقلابی داخل ایران− که از دل جنبشهای کارگری بیرون می آید− داشته باشیم و شرایطی آماده کنیم تا آنها بتوانند کل توده ها را رهبری کنند. مشکل ما در انقلاب بهمن ۵۷ دقیقا این بود که کارگران فاقد رهبری انقلابی بودند (و رهبری خمینی را پذیرفتند). رهبری توده های کارگر، بدون وجود سازماندهی و وحدت عملی و نظری در شعارها امکان پذیر نیست . اگرهم این رژیم سرنگون شود ، یک رژیمی شبیه آن یا حتا بدترمثلا یک رژیم نئونازی متکی برارتجاع ناسیونالیسم و راست افراطی به حاکمیت میرسد (البته به نظر شخص من، خود امپریالیسم هنوز در حال معامله با این رژیم هست و خواهان سرنگونیش نیست). و در پی آن دقیقا همین مسائل، از قبیل بیکاری، تبعیض علیه زنان و اقلیت ها و ظلم به ملیت های ایران، چند سال بعد رخ خواهد داد. در نتیجه ما باید از امروز بر اساس متودولوژی مارکسیستی، کاملا روشن نماییم که :
 انقلاب بعدی یک انقلاب سوسیالیستی است
 رهبری این انقلاب بر عهده ی طبقه کارگر است
 ساختن «حزب پیشتاز کارگری»˟ ابزار تدارک این انقلاب است.
˟حزبی متکی به پیشگامان کارگری که از امروز بایستی از طرق دخالتگری ایجاد شود.
سخرانی مازیار رازی در کلاب هاوس
ویرایشگر: آرویند رادمنش
۲۸ دیماه ۱۴۰۱

مازیار رازی
https://linktr.ee/mazraz

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران