چرا رهبری انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به دست روحانیت افتاد؟ /مازیار رازی

پاسخ هایی کوتاه به سوالات مطروحه

https://linktr.ee/mazraz مازیار رازی

چرا رهبری انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به دست روحانیت افتاد؟

رهبری قیام بهمن ۱۳۵۷ به دلایل مختلفی به دست روحانیت افتاد که عمده ترین آنان عبارت بودند از:

اوّل، حکومت شاه در طول دوره اختناق بیست و چند ساله ی پس از کودتا، موفق شده بود که جنبش کارگری و نیروهای وابسته به آن را پاره پاره و متفرق نماید. برخلاف ادعای امروزه  اپوزیسیون راست در مورد وجود دموکراسی در زمان شاه، هیچ یک از مخالفان رژیم از کوچک ترین آزادی بیان، سازماندهی و تجمعی برخوردار نبودند. در حالی که در مساجد و حسینیه ها بر روی مخالفان مذهبی باز بود و آنان می توانستند در لوای این مراکز سازماندهی اولیه خود را عملی کنند. اگرچه مخالفان مذهبی نیز قربانی دستگیری ها، شکنجه ها و اعدام های ساواک شدند، اما این دستگیری ها ابدا قابل مقایسه با سایر دستگیری، زندان و کشتار نیروهای اپوزیسیون چپ نبود.

دوّم، خرده بورژوازی، در اثر ادغام ایران در نظام امپریالیستی و به ویژه رشد مشخص سرمایه داری در دو دهه پیش از قیام بهمن، آسیب فراوان دیده و به جبهه مخالفان و معترضان سیاست های رژیم شاه تبدیل شده بودند. روحانیت تاریخاً نفوذ عمیق تری در درون این قشر و قادر بود که آنان را بر علیه رژیم شاه بسیج کند. این قشر در واقع پایه های مادی روحانیت را فراهم می کردند که با استفاده از عوام فریبی و با تکیه بر باورهای ایده آلیستی «عدالت خواهی» و «تساوی طلبی»  خرده بورژوایی در آمیختن با مظلومیت و تظلم جویی شیعه به امال قدرت طلبانه خود جامه عمل بپوشانند.

سوّم، نبود رهبری جنبش کارگری به علت ایفای نقش مخرب حزب توده و جبهه ملی و اتحاد آنان به نفع حکومت جدید سرانحام منجر به تحمیل رهبری روحانیت بر جنبش توده ای شد.

اما، باید اذعان داشت که مسبب اصلی استقرار و تثبیت موقعیت ضعیف و متزلزل اولیه رژیم، کجروی ها در سیاست های «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» و «سازمان مجاهدین خلق ایران»، بود. این دو سازمان که از اعتبار بسیاری میان جوانان و کارگران برخوردار بودند، به علت نداشتن برنامه مشخص مداخلاتی و عدم ارزیابی صحیح از ماهیت واقعی رژیم خمینی، از همان ابتدا سر تعظیم در مقابل «روحانیت مبارز و مترقی» فرود آوردند و کل نیروهای جوان «چپ» را قربانی نبود یک  استراتژی صحیح و انقلابی ضد سرمایه داری کردند.

اولی با به بهره بردن از سیاست های استالینیستی تشکیل بلوک طبقاتی، در ابتدا رژیم را «ضد امپریالیست» و «متحد» طبقه کارگر معرفی کرد و دومی به عنوان یک سازمان خرده بورژوا در مقابل رژیم تمکین کرد.

برای نمونه، یک سال پس از قیام، در زمان انتخابات نخستین ریاست جمهوری، سازمان چریک های فدایی خلق، در نشریه کار شماره ی ۴۳، به جای تشکیل یک اتحاد عمل گسترده از صف مستقل کارگران و نیروهای انقلابی و مارکسیست، با انتشار رئوس «برنامه حداقل» و خالی کردن صحنه انتخاباتی، حمایت از مسعود رجوی را توجیه کرد. چند روز قبل از انتخابات نیز نماینده سازمان مجاهدین بنا به فرمایش «فقیه اعظم» کاندیداتوری خود را پس گرفت و کلیه متحدان «کمونیست» خود را خلع سلاح کرد! و چنین اشتباهات سیاسی سرانحام منجر به ایجاد «فرصت طلایی» برای رژیم روحانیت در سازماندهی و تدارک نیروهای ضدانقلابی علیه کارگران و نیروهای انقلابی گردید. «چپ روی»های این دو سازمان پس از این دوره نتوانست سیاست های اشتباه دورهٔ اوّلیه آنها را خنثی کند و خود آنها نیز قربانی اشتباهات گذشته خود شدند.

البته در کنار همه این عوامل نباید نقش حزب توده در همکاری نزدیک با هیئت حاکمه «ضد امپریالیست» فراموش کرد.  تأثیرات مخرب این همکاری موجب شد که رژیم در «تمام سطوح» تقویت گردد. حزب توده این بار نیز نشان داد که در هنگام چالش های طبقاتی، در کدام سوی سنگر قرار می گیرد. آنان با اعدام هواداران ناآگاه و صادق خود بهای این «خدمات» به سرمایه داری ایران را، نیز پرداختند.

چنان چه در آن دوران، گرایش مارکسیسم انقلابی از حداقل نفوذی در درون نیرو های پیشروی کارگری برخوردار بود، قادر بود که از همان ابتدا در مبارزات پیرامون حقوق دمکراتیک شرکت کرده و رهبری مبارزات ضداستبدادی و ضدسرمایه داری را به دست گرفته و نقش تعیین کننده ای ایفا می کرد، شاید انقلاب مسیر متفاوتی را طی می کرد.

چرا دولت ایران دچار بحران اقتصادی شد؟

ایران از بدو ادغام در بازار جهانی سرمایه داری، گرفتار بحران دائمی اجتماعی بوده است. البته این مشکل تنها به ایران اختصاص نداشته و اکثر کشورهای واپس مانده گرفتار آن بوده اند . در ایران می توان  حتی در دوره قاجار اثرات مخرب ادغام در نظام امپریالیستی را به وضوح مشاهده کرد. دولت قاجار تحت فشار کشورهای امپریالیستی، به ویژه روسیه تزاری از شمال و بریتانیا از مرزهای شرق، به استیلای مالی حکومت های امپریالیستی در آمد. سلاطین قاجار، برای رفع نیازهای مالی دولت و دربار، به ویژه در رابطه با ایجاد ارتش و وسایل و ادوات جنگی در درگیری های بین  ایران و روسیه، مجبور به دریافت وام های کلان از سرمایه داران خارجی شده و در مقابل امتیازات اقتصادی کلانی به آنها اعطا کردند. بدین ترتیب راه برای سرازیر شدن کالاهای مصنوعی ساخت غرب به بازارهای محدود ایران باز شد. از سوی دیگر، دولت با به فروش رساندن مناصب دولتی و املاک سلطنتی و خالصه به بازرگانان و ثروتمندان ایرانی زمینه  های مالکیت خصوصی بر زمین را، در دل مناسبات شیوه تولید آسیایی رشد داد. این تغییرات تأثیر مستقیمی بر وخیم شدن وضعیت دهقانان گذارد. انقلاب مشروطه نتیجه منطقی چنین تحولاتی بود. شکست دولت تزار ی در جنگ ژاپن و روس و متعاقب آن انقلاب ۱۹۰۵ روسیه نیز در گسترش جنبش ضد استبدادی علیه دولت قاجار تأثیر بسزایی داشت.

سرنگونی تزاریسم در سال ۱۹۱۷ نقطه عطفی در مبارزات ضد استبدادی در ایران به شمار می آید. پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روح نوینی در جنبش های منطقه دمید. اما از سوی دیگر دولت انگلستان را مصمم کرد تا در مقابل این جنبش ها (به ویژه تأثیر آن در هندوستان) مبادرت به ایجاد حکومت های مرکزی قوی در منطقه کرده تا از گسترش  جنبش ها جلوگیری به عمل آورد. یکی از دستاوردهای چنین سیاستی در ایران سازماندهی تشکیل حکومت پهلوی و بیست سال اختناق سیاه رضاشاهی بود.

در شهریور ۱۳۲۰، همزمان با فرار رضاشاه و فروپاشی ارتش ایران، و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، بار دیگر گشایش هایی در فضای سیاسی – اجتماعی ایران پدید آمد. در اندک زمانی پس از سقوط رضاشاه، مبارزات ملیت های ستمدیده کُرد و آذری علیه ستم ملّی آغاز شده و به پیروزی هایی نیز دست یافتند. جنبش کارگران، به ویژه کارگران صنایع نفت، برای نخستین بار در تاریخ ایران در سطحی سراسری تحقق یافت. اما، خیانت های بوروکراسی شوروی به جنبش آذربایجان، آن جنبش را به شکست کشانید. سیاست های سازش کارانه حزب توده نیز جنبش کارگری را به کج راه برده و سرانجام اعتصاب ها و مبارزات کارگری به شکست انجامید و در پی آن، دست دولت برای حمله به جنبش کردستان و آذربایجان باز ماند.

اما راست روی های حزب توده (خواست اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی) و سپس چپ روی  های آن (در مقابل جنبش ملّی شدن نفت) تنها عامل به ناکامی کشاندن  حرکت هایی توده ای مردم ایران نبوده است؛  جبهه ملّی که در رأس جنبش ملی شدن نفت قرار گرفته بود نیز ضربات مهلکی بر پیکر آن زد. در واقع جبهه ملی از جنبش «ملّی»  بیشتر می هراسید تا از سلطنت! جبهه ملی بارها کوشید تا جنبش توده ای را پراکنده ساخته و به مطالبات خود از طریق زد و بند داخلی با دربار و بندبازی بین دولت های امپریالیستی، نایل آید. اما، این مانورها عاقبت خود جبهه ملی را نیز قربانی کرد. توده های عظیمی که در ۳۰ تیر علیه سلطنت به پا خواسته بودند در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دیگر دلیلی برای دفاع از حکومت مصدق نداشتند. کودتای ۲۸ مرداد، دوره ی تثبیت ارتجاع، در واقع نتیجه سیاست های اشتباه حزب توده و جبهه ملی بود.

در دوره ی پیشا قیام ۱۳۵۷، با هرچه بیشتر دو قطبی شدن جامعه و تشدید بحران ساختاری سرمایه داری دورهٔ شاه، تضادهای اجتماعی نیز حاد شدند. زمینه اساسی بحران سیاسی آن دوره، بحران اشباع تولید سرمایه داری بود. به سخن دیگر، بخش های موجود تولید صنعتی با محدودیت های ساختاری مواجه بودند. تولید وسایل تولیدی (ماشین آلات اساسی تولیدی) اجازه توسعه نمی یافتند، و تولید تنها متکی بر ساخت وسایل مصرفی بود (تولید کفش ملی، تیرآهن و غیره). تولید و سرمایه گذاری در کشاورزی نیز رو به کاهش مطلق می رفت. بیکاری ازدیاد یافته و شکل گیری گتو ها و حلبی آباد های فقرای شهری ناراضی در گرداگرد تهران و دیگر شهر های بزرگ افزایش گسترده تری می یافت. ناتوانی دولت شاه در مهار بحران، منجر به فرار بیشتر سرمایه ها از ایران می شد و اندک اندک زمینه های عینی قیام  بهمن ۱۳۵۷ فراهم می آمد

۱۸ بهمن ۱۴۰۰

از شبکه های اجتماعی مازیار رازی دیدن کنید

https://linktr.ee/mazraz

 

*برای مطالعه فراتر مسایل سیاسی رجوع شود به مقاله زیر:

نکات محوری درس های انقلاب بهمن ۱۳۵۷ / مازیار رازی

http://militaant.com/?p=11232

* برای مطالعه فراتر ریشه های اقتصادی رجوع شود به مقاله زیر:

وجه تولید آسیایی،‌مراحل امپریالیسم و سرمایه داری ایران / مازیار رازی

http://militaant.com/?p=10725

 

 

 

 

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران