رشد آگاهی کارگران در اعتصابات کارگری  به چه مفهومی است؟ / مازیار رازی

آگاهی سوسیالیستی در درون جنبش کارگری و به خصوص کارگران پیشتاز اینگونه ظاهر می شود، که در درجه اول مسئلهٔ دولت مورد پرسش قرار می گیرد و خواسته ها و مطالباتی را طلب می کند، که خواستار افشای دولت می شوند، مانند مطالبهٔ «کنترل کارگری». و این واژه، مطالبه ای است که مدتی پیش توسط  یکی از سخنگویان کارگران هفت تپه،‌اسماعیل بخشی، مطرح شده است. لنین در مقالهٔ معروفش تحت عنوان «در بارهٔ اعتصاب» به این موضع اشاره می کند که اعتصاب با وجود اهمیت بسیارش برای طبقه کارگر اما   همهٔ مبارزه کارگری نیست زیرا الزاماً منجر به سرنگونی دولت نمی شود . به عبارت دیگر آگاهی ها  ضد سرمایه داری و حتی سوسیالیستی در میان کارگران  در مبارزات طبقاتی بوجود می آید، اما این آگاهی به تنهایی سرنگون دولت سرمایه داری نمی شود؟   نکته این است که تمام مسئله اعتصاب نیست؛ اعتصاب صرف حتی اگر سراسری هم باشد الزاماً منجرب به سرنگونی نمی شود، و حتی اگر این شیوه مانند انقلاب ۱۳۵۷ به سرنگونی منجر شود، باعث جایگزینی این دولت توسط خود کارگران نمی شود. به این معنا که رژیمی دیگر قدرت را در دست می گیرد و اعتراضات کارگری را هم رهبری می کند، مانند خمینی، اما حتی یک رژیم بدتر از قبل جایگزین می شود که استثمار مضاعفی را به طبقه کارگر تحمیل می کند.  بنابراین ازاین رو است که ما وقتی از «اعتصاب» صحبت می آوریم (بنا بر نظریات مارکس، لنین و تروتسکی)، منظور این نیست که اعتصاب ها به تنهایی منجر به سرنگونی می شوند.  تاریخ هم نشان داده است که صرفاً اعتصاب و یا کسب آگاهی سوسیالیستی،  باعث استقرار دولت کارگری نمی شود.   مخصوصاً با توجه به اتفاقی که در هفت تپه رخ داده است، این امر بسیار مهم است که جوانان این موضوع را درک کنند، که آن چیزی که منجر به سرنگونی دولت می شود را جستجو کنند. باید دید آن عاملی که منجر به سرنگونی می شود چیست؟ بدانیم چه شرایطی باید در این اعتصابات و اعتراضات وجود داشته باشد که منجر به استقرار دولت کارگری شود؟ به اعتقاد ما آن ابزار محققا حزب پیشتاز کارگری است.   البته در دوران مارکس بحث خاصی در این رابطه مطرح نشد، زیرا فعلیت انقلاب در زمان مارکس در دستور کار نبود و بورژوازی تازه قدرت را کسب کرده بود و ماهیتش را آشکارا عیان نکرده بود.   بنابراین شیوهٔ سازماندهی انقلاب سوسیالیستی در دوران مارکس زیاد مطرح نبود، و از این زاویه او وارد جزئیات که چگونه و با چه ابزاری باید سرنگونی دولت سرمایه داری شکل بگیرد،‌ نشد. البته در مورد یک شکلی از «حزب کارگری» صحبت می کرد، اما  تصور می کرد این حزب به شکل عمومی و به شیوه ای خطی طبقه کارگر را به قدرت خواهد رساند.   اما در اوایل قرن بیستم فعلیت انقلاب در دستور روز قرار گرفت، یعنی درواقع طبقه کارگر رشد کرد و آگاهی به مراتب بیشتری نسبت به دوران مارکس کسب کرد، و مبارزات طبقاتی تا سرحد سرنگونی دولت مطرح می شد، بنابراین در این دوره یک فاز جدیدی در سطح بین المللی بوجود آمد، که شرایط و تدارکاتی را ضروری کرد که  عمل سرنگونی دولت سرمایه داری طرح شود. به سخن دیگر،  کارگران با سازماندهی اعتصابات، تا سرحد تسخیر قدرت پیش روند.   در این دوره با سازماندهی جدید روبرو می شویم، که از طرف لنین مطرح شد زیرا شرایط موجود در روسیه آن زمان برای تسخیر قدرت توسط کارگران آماده  شده بود.  لنین به این نتیجه رسید که کارگران به ابزار اخصی نیاز دارند تا امر تسخیر قدرت را عملی سازند.  به سخن دیگر ظرف تشکیلاتی ای نیاز است که آگاهی کسب شده توسط کارگران را در افت و خیزها مبارزه طبقانی مصون نگه دارد. به عبارتی این آگاهی  کسب شده در مقاطع مختلف مبارزه از بین نرود، تا شرایطی برای انقلاب آماده شود و قدرت سیاسی به دست خود طبقه کارگر بیافتد.   این موضوع همان مسئله ای است که لنین در رابطه با حزب اخص کارگری  مطرح کرد.  این ابزار تشکیلاتی یک حزب کارگری از اقلیت کارگران پیشتاز ( نه حزبی از تودهای وسیع کارگری) بود.   این حزب متشکل از متعهد ترین و جدیدی ترین کارگران پیشتاز است.  در نتیجه، نظر لنین این بود که اعتصابات و اعتراضات کارگری باید رهبری داشته باشند. بنابراین، لنین استدلال کرد صرفاً تداوم اعتصابات به قدرت گیری طبقه کارگر منجر نمی شوند، یک تشکیلات مشخصی نیاز است. تشکیلات اخصی متشکل از اقلیتی از جامعه کارگری، که بتوانند وظایفی خاص را انجام دهد.  ابتدا اینکه خودشان از آگاهی بالاتری برخوردار باشند، نه تنها آگاهی روزمره که درسطح جامعه مطرح است، بلکه تجارب تاریخی و تجارب بین المللی را هم داشته باشند، به این معنا که  برنامه ای که این حزب دارد شامل تجارب کل مبارزات طبقاتی در سراسر جهان است. به سخن دیگر، این حزب  اخص کارگری (حزب پیشتاز کارگری) دارای تجربه و قدمت تاریخی است، لذا از تمام تجارب برای پیشبرد انقلاب در یک کشور خاص استفاده می کند.   افراد شرکت کننده در این حزب کارگرانی مانند  اسماعیل بخشی ها  و رفیق زنده یاد شاهرخ زمانی ها باید باشند، نه عده ای «روشنفکر» خارج از طبقه در اتاق های در بسته و   آنهم عمدتاً در خارج از کشور که به «تأسیس» حزب کارگری دست می زنند.  این چنین جریاناتی هیچ ارتباطی با مبارزات طبقه کارگر و همچنین مواضع کلیدی لنین ندارند.   حزبی که لنین آن را مطرح می کند یک حزب اخص است که شامل دهها و صدها و هزاران نفر از اسماعیل بخشی ها و شاهرخ زمانی هاست، البته روشنفکران انقلابی هم در این حزب وجود دارند، امّا،  آنها  بایستی در عمل  مورد پذیرش این پیشروان کارگری قرار  گرفته باشند، نه اینکه هر روشنفکری ادعای انقلابی بودن کند و بگوید طبقه کارگر باید به من بپیوندد، این مسئله اصلا عملی نیست و تاریخ بیش از چهار دهه به ما هم نشان داده است که رهبری عملی از بالا بوجود نمی آید.   حزب لنینی حزبی است از مجرب ترین و آگاه ترین کارگران که رهبری آن از پایین شکل می گیرد، و از طرف دیگر این حزب باید حزبی مخفی باشد و در غیر این صورت نمی تواند وظیفه اش را درست انجام دهد، به عنوان مثال ما در ایران فردی مجرب، آگاه و از خود گذشته و شجاعی مانند اسماعیل بخشی داشتیم، که به دلیل نبود تشکیلات مخفی  دستگیر شد و به زندان رفت.  این نشان می دهد که هر اعتصاب خوبی در واقع نیاز به یک تشکیلات در پشت خود دارد تا بتواند اهداف  خود را به فرجام برساند.  عملی نیست که افراد بسیار غیور و شجاعی بیایند و به تنهایی یک اعتصاب را سازمان دهند و نهایتاً به پیروزی برسند.  واضح است که موفق نمی شوند!  این تجربه اخیر هم نشان می دهد که ما باید یک حزب مخفی (زیر زمینی)  از افراد مجرب داشته باشیم که مجهز به برنامه ای انقلابی و سوسیالیستی  باشند. که شامل تمام تجارب بین المللی و تاریخی جنبش کارگری باشد. این جنبه مهمی است که لنین در مقاله «در مورداعتصاب» از آن یاد می کند.   تجربه تاریخی انقلاب اکتبر که در شرایط خاصی رخ داد، این درس را به کل جنبش کارگری داد، که باید حزب اخص طبقه کارگر ساخته شود تا بتوان انقلاب را سازماندهی کرد، وگرنه طغیان ها، اعتراضات، اعتصابات عمومی صرفاً نمی توانند منجر به سرنگونی نظام سرمایه داری شود.   ما در انقلاب ۱۳۵۷ اعتصابات عمومی مهمی داشتیم و میلیون ها نفر به خیابان ها آمدند و شاه را سرنگون کردند، ولی بعدش چه شد؟ نتیجه آن بود که کسی بدتر از شاه سرکار آمد.  درواقع مسئله اصلی همین است، مسئله اصلی تشکیلات مخفی است که پیشا انقلاب  برای تدارک انقلاب بوجود آید.  این همان چیزی که ما در رابطه با اعتصابات هفت تپه کمبودش را احساس می کنیم،، نبود یک حزب پیشتاز کارگری!

بنابراین جوانان سوسیالیست در داخل ایران، باید در جستجوی ساختن چنین حزبی باشند، درواقع تدارک ساختن یک حزب پیشتاز کارگری همراه  ده ها و صدها اعضایی مانند اسماعیل بخشی ها و شاهرخ زمانی ها،  که به هنر یا علم ادغام فعالیت مخفی و علنی، مسلح شده باشند ، می بایستی در دستور کار کلیه کارگران پیشتاز  و جوانان انقلابی قرار گیرد. دوران پیشا تشکیل این حزب مستلزم ایجاد هسته های مخفی کارگری در کارخانه ها و محلات کارگری است. هسته هایی که با بکارگیری علم کار مخفی و علنی، اعتصابات و  اعتراضات را سازمان داده و کمترین هزینه را پرداخت کنند.   بنابراین، درسی که ما از اعتصابات اخیر می گیریم که  متکی است به بحثهای لنین و تجربه پیروزمند اولین انقلاب سوسیالیستی در جهان (اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه)، اینست که لازمه توفیق حتی یک اعتصاب در یک کارخانه وجود چنین حزب پیشتاز کارگری  است.

مرداد ۱۳۹۹

https://t.me/Marxist_Enghelabi

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران