مروری بر وضعیت سیاسی آمریکای لاتین / مازیار رازی

مروری بر وضعیت سیاسی آمریکای لاتین

گفتگو ی مازیار رازی با  رادیو همبستگی  تابستان ۱۳۸۴

توضیح: با توجه به وقایع اخیر در  ونزوئلا و تدارک کودتای امپریالیسم آمریکا ، علیه حکومت   «نيکولاس مادورو» ، مصاحبه رادیویی که بیش از ۱۳ سال پیش با رفیق مازیار رازی انجام شده است  را با ز انتشار می دهیم،  زیرا بسیاری از نکات  ذکر شده در این مصاحبه در مورد سیاست های امپریالیستی در  آمریکای لاتین  کماکان به قوت خود باقی است و برای درک وضعیت کنونی قابل استفاده است.

میلیتانت– بهمن ۱۳۹۷

سؤال: آقای رازی لطفاً قبل از هر چیز مقداری درباره ی شاخص های اقتصادی سیاسی آمریکای لاتین برای ما توضیح دهید و این که چگونه یک الگوی موفق می تواند برای دیگر کشورها در این منطقه سرمشقی باشد؟

مازیار رازی:در مورد وضعیت کنونی امریکای لاتین باید بگویم که اصولاً کشورهای آمریکای لاتین دوران بحرانی عمیقی را سپری می نمایند و از این نقطه نظر در تب پیشا انقلابی به سر می برند. عموماً دلایل این وضعیت، سیاست های به بن بست رسیده ی نئولیبرالیزم کشورهای امپریالیستی و بخصوص سیاست های دولت آمریکا است که تأثیرات مخربی در سراسر جهان به جای گذاشته و توده های وسیعی نیز به این سیاست معترض هستند.

در آمریکای لاتین مشخصاً این سیاست ها تأثیرات مخرب بسیار فزاینده ای در دو ده ی گذشته بجای گذارده و به همین دلیل توده های مردم به دنبال بدیل های مساعد و منطبق به نیازهای خود می گردند. (در این جا کوتاه از آمار و ارقام استفاده نموده و اشاره می کنم که رشد ناخالص ملی این کشورها، به عنوان مثال در سال ۱۹۶۰ زمانی که شرکت های چند ملیتی شروع به سرمایه گذاری در آن جا نمودند، در حدود پنج درصد بود که در سال ۱۹۷۰ یک درصد افزایش پیدا کرده ولی از سال ۱۹۸۰ به بعد رشد ناخالص ملی به کمتر از دو درصد تقلیل پیدا کرد. در سال ۱۹۹۹ الی ۲۰۰۲ به کمتر از یک درصد رسید و امروز اصولاً این رشد ناخالص ملی در عموم کشورهای آمریکای لاتین منفی می باشد).

بیکاری و سرکوب توده های مردم در کشورهای آمریکای لاتین و دولت های وابسته آن ها به امپریالیزم آمریکا به شدت افزایش پیدا کرده و چیزی درحدود پنجاه تا هفتاد درصد از جمعیت زیر خط فقر قرار دارند. خط فقری که برای یک زندگی بسیار معمولی برابر با دو دلار در روز می باشد. به عنوان مثال در اکوادور آن قدر وضعیت زندگی مردم خراب می باشد که ۱۵ درصد جمعیت برای پیدا کردن کار به کشورهای مجاور مهاجرت نموده اند. از این نقطه نظر وضعیت نابسامان است و توده های مردم به این نابسامانی که نتیجه سیاست های نئولیبرالیستی دول امپریالیستی می باشد، واکنش های مشخصی نشان داده اند و بسیار تجارب جالبی نیز ما می توانیم در این منطقه مشاهده نمائیم.

عموماً اگر خطوط کلی تمام این کشورها را در نظر بگیریم، می بینیم که توده های وسیعی از مردم از فضای موجودی که برایشان فراهم آمده استفاده می کنند، در انتخابات بطور وسیع شرکت می کنند و در این انتخابات با علم به این که ممکن است بدیل های موجود حکومتی تفاوت زیادی با هم نداشته باشند، بین بد و بدتر، بد را انتخاب نموده و براساس یک سلسله اعتصاب ها و اعتراضات توده ای کوشش می کنند مطالبات خود را بر جامعه از طریق حکومتی که در دسترس آن ها قرار گرفته اعمال بکنند. این نوع برخوردها را ما در سراسر کشورهای امریکای لاتین مشاهده می کنیم. در مکزیک و بخصوص در ونزوئلا در این چند سال گذشته دست آوردهای بسیار زیادی داشته اند. هم چنین در کشورهای دیگر نظیر اکوادور و بولیوی، این نوع تاکتیک ها و این نوع دسترسی توده ها به شکلی از حکومت برای اعمال مطالبات خودشان مشاهده می شود.

سؤال: شرکت در انتخابات و یا انتخاب بین بد و بدتر، آیا می شود گفت که این در واقع به معنای پایان شیوه ی مبارزه جنگ مسلحانه در آمریکای لاتین است؟

مازیار رازی:به نظر من شیوه جنگ مسلحانه در واقع شیوه ای بود با محدودیت های مخصوص به خودش و اصولاً نتوانست به غیر از کوبا که دست آوردهای بزرگی داشت در کشورهای دیگر دست آوردی داشته باشد. البته باید ارزش و منزلت این شیوه ی مبارزه را و الگوهائی که در آن جا ایجاد کرد دانست. منتهی پس از آن، تاکتیک های امپریالیستی به شیوه ای بود که این نوع مبارزه را محدود نمود. به همین دلیل مبارزه ی توده ای رواج پیدا نمود. من در همین ابتدا می خواستم ذکر کنم که نیروهای دخالتگر انقلابی و  نیروهای مارکسیست انقلابی که در منطقه حاضر هستند، سیاستی دوگانه اتخاذ کرده اند، سیاستی که از یک طرف در مقابل تبلیغات امپریالیستی و رژیم های وابسته به آن، از حکومت هائی که مطالبات آن ها را مطرح می کنند حمایت می کنند. منتهی این حمایت، حمایتی نقادانه است. حمایتی می باشد که از لحاظ سیاست ها کوشش می کند در درون این تجمعات شرکت کند و فشارهای مضاعفی به حکومت هائی که انتخاب شده اند وارد می کند تا از موقعیت فعلی فراتر روند و در واقع گسستی کامل از امپریالیزم انجام دهند.

همان طور که می دانید در اکثر کشورهای آمریکای لاتین به غیر از کوبا و تا حدودی هم در ونزوئلا با این که نطفه های اولیه و زمینه ریزی های اقدامات اولیه سوسیالیستی را مشاهده می شود اما در سایر کشورهای دیگر با این که دولت هائی موجود کم و بیش براساس فشار مردم بر سر کار آمده اند، هنوز دولت های سرمایه داری هستند. از این نقطه نظر این دولت ها باید به جلو سوق داده شوند و تسهیلات بیشتری برای توده ها ایجاد بکنند تا خود توده ها و در واقع مردم، حکومت خودشان را در این منطقه تضمین نمایند. بنابر این ما در کشورهای آمریکای لاتین به غیر از ونزوئلا که در ابتدای این راه است، هنوز به این درجه نرسیده ایم، اما گام های اولیه برداشته شده و به اعتقاد من شکل سازماندهی نوینی در سطح منطقه و قاره مشاهده شده ولی واضح است که هنوز کافی نیست و نیروهای انقلابی باید این را تا گسست کامل از امپریالیزم و سرمایه داری به فراتر سوق دهند.

سؤال: از قرار معلوم هوگو چاوز ژنرال سابق ارتش که به عنوان یک شخصیت دموکرات با حمایت مردم وارد انتخابات شد، این روزها در حال اجرای طرح هائی است که به یمن انجام آن ها ایالات متحده آمریکا سخت برآشفته. مانند کنترل کارگری در کارخانجات و مصادره ی زمین های مالکین بزرگ که عمدتاً هم خارجی هستند. آیا باید انتظار داشت که چاوز با مشکل تهدید، محاصره یا هر چیز دیگر مواجه شود؟ یا بر این موج توده ای که در حمایت از او برخاسته می تواند سوار شود و به مقصد برسد؟

مازیار رازی:بی تردید نقداً از طرف دولت آمریکا تهدیداتی انجام شده، خانم رایس (وزیر امور خارجه آمریکا) بارها بطور مشخص چاوز را مورد تهدید قرار داده و این که امروز آمریکا در آن جا نیروی نظامی پیاده نمی کند به علت این است که گرفتاری های دیگری دارد و در بحران عمیقی در عراق دست و پا می زند. سیاست های ماجراجویانه ی دولت بوش در افغانستان، عراق و هم اکنون هم از طریق اسرائیل در لبنان و فلسطین کاملاً آن ها را درگیر نموده است و محتمل است که به تدریج مانند واقعه ویتنام در این جا نیز گور خود را  بکنند، یا این که مجبور به قبول شکست شده و یا این که اصولاً کل خاورمیانه را به بحران های عمیق تری فرو خواهد برد. از این نقطه نظر است که این قسمت از آمریکای لاتین بخصوص ونزوئلا و حتی تا حدودی کوبا در شرایط کنونی مورد تهاجم مستقیم قرار نمی گیرند. وگرنه دولت آقای بوش دل خوشی از اقدامات چاوز ندارد.

در ارتباط با چاوز و اقداماتی که صورت داده، و همین طور در سایر کشورهای آمریکای لاتین، اتفاق به این صورت است که توده ها شخصی را انتخاب می نمایند، که گرایش های ضدامپریالیستی در او دیده شده و وعده وعیدهائی در راستای تغیرات بنیادی داده است. در این جاست که توده ها در مقابل یک گرایش راست گرا و وابسته به امپریالیزم، زمانی که این شخص به حکومت می رسد، سعی می نمایند که از طریق او (چاوز)تغییرات بنیادی دیگری را اعمال نمایند. و چاوز در واقع نهایتاً بر سر یک دوراهی قرار خواهد گرفت.

البته نباید فراموش کرد که چاوز یک دموکرات صادق است و به آن چیزی که تا کنون وعده نموده عمل کرده است. اما در نهایت برای تحقق نیازهای توده های وسیع در ونزوئلا با این امکانات مالی که از درآمد نفت حاصل شده، گسست از دولت بورژوائی و دولت سرمایه داری حیاتی است. ژنرال هائی هم که امروز در اطراف چاوز در رأس کار هستند در نهایت به آن ها نمی شود اعتماد کرد. ما نمونه ی شیلی را در گذشته داریم. آلنده در شیلی در واقع یک دموکرات انقلابی بود و خواست های مترقی داشت اما به دلیل اتکا به دولت بورژوائی (دولتی که ژنرال های بسیار رادیکال در آن زمان هم داشت) از طریق سازمان سیا و جریانات راستگرا، کودتائی در آن جا سازمان داده شد که منجر به سقوط آلنده گردید.

در ونزوئلا نیز اگر اصلاحات و تحولاتی مانند کنترل کارگری و اعمال آن در کارخانه ها تعمیق پیدا کند به درجه ای که حکومت خود کارگران ایجاد شود، حکومت خود مردم ایجاد شود و ژنرال ها مجبور به کنار رفتن شوند، چنین آلترناتیوی همیشه در دستور کار امپریالیست ها قرار خواهد گرفت. (به هرحال مردم محق اند و آگاهی و قابلیت حکومت و تعیین سرنوشت خود را داشته و دارند)، به همین دلیل و با توجه به این مسائل در آینده ی نزدیک ما این دوراهی ها را در منطقه خواهیم دید که یا مانند کوبا گسست کامل انجام خواهد گرفت و یا این که این ها عقب گرد خواهند کرد.

به این ترتیب این روال یک روال همیشگی نخواهد بود و بستگی به عناصر و عوامل زیادی در سطح بین المللی دارد. ولی هم اکنون براساس تغییر تناسب قوا به نفع کارگران و زحمتکشان در سراسر جهان، به دلیل سیاست های ماجراجویانه ی دولت های امپریالیستی، امکانات و روزنه هائی به وجود می آید که این جوامع قدم هائی به جلو برمی دارند و امید ما این است که از طریق دخالت گری مؤثر نیروهای مارکسیستی در منطقه این روال تضمین شود و اگر از طرف این نوع حکومت های دموکرات مانند چاوز در ونزوئلا و یا مورالز در بولیوی و یا کشورهائی نظیر آن تخطی صورت بگیرد از طرف نیروهای انقلاب به آن ها هشدار داده شود.

سؤال: از قرار معلوم چاوز اصلاحات خود را قدری فراتر از مرزهای ونزوئلا هم برده و روابط بسیار نزدیکی با کوبا برقرار کرده و طرح نفت در مقابل پزشک و طرح نفت در مقابل آموزگاران مجرب و گروه های آموزشی خاص از کوبا به ونزوئلا و کمک های اقتصادی از طرف ونزوئلا به کوبا، که در واقع این به نحوی کمک مؤثری می باشد به کوبا در جهت شکستن دیوارهای محاصره اقتصادی که آمریکا سال ها است به کوبا اعمال می دارد. در این مورد چه چیزی می توانید بگوئید؟

مازیار رازی:این اتفاق که در ونزوئلا رخ داد اصولاً کمک بزرگی بود به کوبا که از انزوای سیاسی اقتصادی بیرون آید و از طرف دیگر هم اصولاً سیاست کوبا به طور دائمی در طی این ۴۰ سال گذشته این بوده که انقلاب را گسترش دهد و در واقع یکی از شعارهای چه گوارا این بود که چندین کوبا باید ایجاد شود. بعدها هم در ارتباط با ویتنام این شعار مطرح شد. بنابر این مسئله ی گسترش انقلاب بسیار حائز اهمیت است. در آمریکای لاتین در واقع به شکلی امپریالیزم آمریکا کوشش کرده که این کشورها را متفرق و از هم جدا کند و به عبارتی روش بالکانالیزه شدن یعنی تفرقه و جدائی این کشورها را در پیش گرفته و به این ترتیب از افتراق این ها می تواند ساده تر به مقاصد خود برسد.

این روال تغییر در تناسب قوا در سطح جهانی و در آمریکای لاتین به نفع مردم که ما امروز مشاهده می کنیم، در واقع شعار اتحاد این کشورها را نیز در بر دارد. از این نقطه نظر دولت کوبا بلافاصله اقداماتی در جهت برقراری روابط سیاسی و هم چنین روابط اقتصادی و مشاورت، مشاورت از نزدیک برای منتقل کردن تجارب کوبا به ونزوئلا انجام داد و هم چنین رهبری این دو کشور متحداً با سایر کشورهای آمریکای لاتین یک سلسله ارتباطاتی برقرار نمودند که می تواند زمینه ساز اتحاد آمریکای لاتین علیه امپریالیزم آمریکا باشد.

سؤال: شما از طرح جبهه ی بزرگ چه گوارا یا فیدل کاسترو نام بردید و در واقع ائتلاف نسبتاً بزرگی که از مجموع کشورهای اکوادور، بولیوی، ونزوئلا، کوبا و برزیل که در آن جا تشکیل شد و یک سر دیگر ائتلاف که به کشورهائی نظیر ایران و سوریه و حتی شاید کره ی شمالی می رسد. در نگاه اول روابطی که چاوز به نمایندگی از ونزوئلا با ایران دارد، بسیار در زوق هر انسان آزادی خواه و برابری طلبی می زند، این مشکل را به چه نحو می شود حل کرد؟

مازیار رازی:این مشکلی واقعی است. در این تردیدی نیست ما به عنوان یک گرایش بین المللی که در کمپین دست ها از ونزوئلا کوتاه از سال ۲۰۰۲ از انقلاب ونزوئلا حمایت کردیم و ملاقات چاوز را از ایران شدیداً مورد نقد و برخورد قرار دادیم. پس ما به عنوان مارکسیست های انقلابی باید ارزیابی صحیحی از این نوع دولت ها داشته باشیم. همان طور که قبلاً اشاره کردم این دولت ها درواقع  به شکلی دولت هائی بورژوائی هستند که زیر فشار مطالبات توده ها این اقدامات را انجام می دهند. این دولت ها، دولت های مجرب و سیاستمدار سوسیالیستی و یا کمونیستی نیستند. بنابراین از روی ناآگاهی و یا از روی اشتباه دچار یک سلسله لغزش ها می گردند پس در آن مواردی که این لغزش ها صورت می گیرد باید شدیداً برخورد شود و ما این کار را هم انجام دادیم.

در ارتباط با سفر اخیر چاوز به ایران با وجود این که یکی از طرفدارهای مستمر انقلاب ونزوئلا در مقابل آمریکا بودیم، چندین اطلاعیه در ایران منتشر کردیم، یکی از طرف «گرایش بین المللی مارکسیستی» که ما هم جزئی از آن هستیم و در ده ها کشور مختلف جهان بخش هائی دارد و فعالیت های ضدامپریالیستی و ضد سرمایه داری انجام می دهد، اطلاعیه ای به فارسی ترجمه کردیم و کوشش نمودیم در سطح کارخانه ها و میان جوانان پخش کنیم و در نهایت هم یک اطلاعیه از طرف دانشجویان دانشگاه تهران به شکل مستقل منتشر شد. در این مورد مسئله ی جالب این بود که آقای چاوز یک روز قبل از این که ایران را ترک کند بدون خبر وارد کارخانه ی ایران خودرو شده و در آن جا کارگران را به آغوش کشیده و بوسید و صحبت از انقلاب ونزوئلا نمود که مورد استقبال شدید کارگران قرار گرفت ولی بلافاصله در ادامه صحبت از این نموده بود که آقای احمدی نژاد هم بخشی از این پروسه است و شخصی است انقلابی و انقلاب ایران بسیار مهم می باشد و غیره… که از این لحظه به بعد بلافاصله کارگران صف خودشان را جدا نموده و از آقای چاوز کاملاً جدا شدند و متعجب گردیده، که شخصی که از انقلابی به آن عظمت صحبت می کند چرا از یک دولت سرکوبگر حمایت می نماید.

واضح است این تناقض گوئی ها در این دولت ها وجود دارد، منتهی این دیگر بستگی به نقش ما دارد، بستگی به نقش و دخالت انقلابیون در درون کارخانه ها، در خارج از کشور و همین طور در داخل ایران دارد، که سیاست های متناقض را افشاء کنند و اشاره بکنند که سیاست به این مفهوم نیست که با هر رژیم ارتجاعی یا با هر جریانی چون به ظاهر شعارهای ضدامپریالیستی داده وحدت کرد و یا یک بلوک تشکیل داد. این بلوک ها، بلوک های ناپایدار هستند، بلوک هائی هستند که اساساً و کاملاً با بلوک هائی که در آمریکای لاتین دارد شکل می گیرد متفاوت می باشند. این رژیم ها رژیم هائی ارتجاعی هستند، این رژیم ها در واقع تناقضی با امپریالیزم ندارند. این ها در حال سازش هستند، در حال چانه زنی هستند، این دعواها بر سر مسائل انرژی هسته ای و غیره تماماً منجر به این خواهد شد که نهایتاً امتیازات بیشتری از امپریالیزم بگیرند.

ما این را دقیقاً در تاریخ هم مشاهده نموده ایم. به عنوان مثال “ضدامپریالیست”تر از حکومت قذافی در منطقه ندیده ایم، ایشان این همه شعارهای امپریالیستی داده و در نهایت پس از گرفتن یک سلسله امتیازات، هم اکنون به عنوان یکی از نوکران امپریالیزم در حال خدمت می باشد.

رژیم سوریه هم همین طور، رژیم ایران هم محققاً چنین خواهد کرد، در این تردیدی نیست. ما باید به رهبران ونزوئلا و کوبا، آقایان فیدل کاسترو و چاوز توضیح دهیم که در واقع این عمل آن ها اشتباه است. ما در این راه خواهان این هستیم که زمانی که آقای احمدی نژاد آن جا خواهد رفت حتی مسافرت هائی به کاراکاس و ونزوئلا بکنیم و با پایه های توده ائی کارگران در ونزوئلا صحبت کنیم و می خواهیم از رادیو تلویزیون های ونزوئلا به زبان اسپانیولی صحبت کنیم و به زبان خودشان اطلاعیه در بیاوریم و اعلام بکنیم مسائل جنبش کارگری در ایران چگونه می باشد و دولت  ایران نماینده ی طبقه ی کارگر ایران نیست و دولتی سرمایه داری است واپسگرا. طبقه ی کارگر ایران باید خود قدرت را به دست خود گیرد. منافع طبقه ی کارگر ایران و ونزوئلا مشترک می باشد و از این نقطه نظر که آقای چاوز مطالبات طبقه ی کارگر ونزوئلا را در شرایط کنونی نمایندگی و یا اجرا می کند، فعلاً مورد حمایت ما می باشد. اما اگر آقای چاوز سیاست های خود را تغییر ندهد و به سیاست هائی اشتباه دست زند، واضح است که حمایت ما از او سلب خواهد شد.

سؤال: در مورد برزیل، برزیل که با لولا اولین جرقه های امید را در داخل آمریکای لاتین زد، اما نتوانست پروسه ی موفقی را نسبت به ونزوئلا یا حتی بولیوی طی بکند. از قرار معلوم لولا آن حمایت مردمی ابتدائی را هم پشت سر خود ندارد و مردم و طبقات پائین اجتماعی به فکر پیدا کردن آلترناتیوی به جای لولا هستند. برزیل از نظر پیشرفت و تکنیک جزو کشورهای جهان دوم می باشد. گرچه از نظر اقتصادی ممکن است جزو کشورهای جهان

سوم باشد، در این مورد خاص نظر شما چیست؟

مازیار رازی:برزیل هم در واقع در همین چارچوب است. یعنی به هرحال انتخاب لولا در ارتباط با سیاست های تضیقاتی دولت قبل از او بوده. انتخاب لولا از نظر توده ها ایجاد روزنه ای برای اعمال مطالبات خودشان بوده. اما واضح است که لولا کاری را که چاوز انجام داد، انجام نداده است. به این معنی که بلافاصله وارد یک سلسله معاملات و ارتباطات با صندوق بین المللی پول شده و دست سرمایه داران را باز گذاشته و از این نقطه نظر بلافاصله مورد انزجار بخشی از کارگران قرار دارد و هم اکنون هم این انزجار دارد حالت توده ای پیدا می کند. زیرا که رفرم هائی را که قول داد اجرا نکرد و محققاً پاسخ این را کارگران برزیلی در انتخابات بعد خواهند داد. وهم اکنون نیز برای جایگزین کردن آن یک سلسله تحرکات در درون طبقه ی کارگر برزیل وجود دارد. این بی سابقه نیست! در اکوادور هم دقیقاً همین اتفاق افتاد. کارگران اکوادور شخصی را که در واقع شعارها و مطالبات دموکراتیک و اصلاح طلبانه مطرح می کرد انتخاب کردند، اما این شخص پس از گذشت (۶ ماه) هیچ وعده وعیدی را اجرا نکرد و بالعکس خصوصی سازی ها را دامن زد که در نهایت پس از گذشت شش ماه او را از طریق انتخابات جدید، از طیق اعتصاب عمومی و غیره سرنگون کردند.

بنابر این همان طور که اشاره کردم، این حکومت ها و دولت هائی که در شرایط فعلی از طریق انتخابات مردم بر سر کار می آیند، بخشی از جامعه ی بورژوائی هستند. منتهی این حکومت ها در شرایط خاصی انتخاب می شوند. به همین دلیل یا به عقب بر می گردند مانند (لولا) که تکلیفشان در انتخابات بعدی تعیین می شود، یا این که به جلو می روند مانند چاوز در ونزوئلا، و در نهایت هم اگر چاوز حکومت را به کارگران و شوراهای کارگری واگذار نکند و یا این که گسست کاملی از سرمایه داری انجام ندهد او نیز با همین سرنوشت برخورد خواهد کرد.

بنابر این در این جا دوباره تکرار می کنم نقش انقلابیون و نقش مارکسیت های انقلابی در منطقه بسیار حائز اهمیت است و یکی از وظایف آن ها انجام این تاکتیک دوگانه در منطقه می باشد. یعنی این که از یک طرف در مقابل امپریالیزم از تحولات و رفرم هائی که انجام می شود دفاع نموده و راسخانه مبارزه نمایند، از طرف دیگر نیز از سیاست هائی که منجر به از دست دادن دست آوردهای کارگری می شود انتقاد و آلترناتیو خود را ارائه نمایند. در برزیل ما رفقائی داریم که هم اکنون این سیاست را اتخاذ کرده اند و در مقابل سیاست های لولا ایستادگی می نمایند، ضمن این که آلترناتیو دیگری در مقابل سیاست های اتخاذ شده از طرف او قرار می دهند. البته واضح است که از لحاظ تعداد قلیل هستند ونیروهای انقلابی اصولاً خلاف جریان عمل می کنند به همین دلیل زمان لازم خواهد داشت تا توده های وسیع به سیاست های آن ها جلب شوند، ولی به هرحال این کار را باید از هم اکنون انجام داد و نباید تصور کرد دولت هائی که از طریق انتخابات به حکومت می رسند دولت های انقلابی هستند و یا این که اصولاً قادر به گسست کامل از امپریالیزم می باشند. این روند به نقش و دخالت نیروهای انقلابی در منطقه ارتباط دارد، به نقش کسانی که در مبارزه ی طبقه ی کارگر به طور روزمره شریک و سهیم هستند.

سؤال: کوبا پس از ۵۰ سال بدون کاسترو قدرت را تجربه می کند به بهانه ی بیماری کاسترو، اما هم چنان قدرت در دست چریک های سابق ۶۰ سال پیش است. آیا این شروع تحولی اساسی در کوبا می باشد؟

مازیار رازی:آن چه واضح است انقلاب  کوبا تا کنون توانسته دوام آورد، این صرفاً بستگی به سیاست های کاسترو و یا هیأت حاکم کوبا نداشته است. در سال های گذشته در درون هیأت حاکم گرایش هائی مشاهده شده و امروز هم هنوز وجود دارند. این گرایش ها خواهان نوعی از سرمایه داری هستند که با دول امپریالیستی و آمریکا ارتباط برقرار کنند. ولی برخلاف آن، مسئله ای که در کوبا اتفاق افتاد و به اوائل انقلاب مرتبط است این بود که توده های بسیار وسیع در جریان سیاست گذاری و در جریان زندگی سیاسی درگیرشده و نه تنها با آن ادغام بلکه مسلح هم گردیدند. و نه تنها مسلح شدند بلکه اصولاً دینامیزم انقلاب کوبا به شکلی بود که یک سلسله رفرم های عمیق اجتماعی صورت گرفت. این رفرم ها و حضور توده های میلیونی مردم کوبا و مسلح بودن آن ها کار امپریالیزم را برای بازگشت سرمایه داری بسیار بسیار دشوار نموده است. یعنی اگر بخواهیم انقلاب کوبا را با شوروی قیاس کنیم، در شوروی مسئله ی بازگشت به سرمایه داری در واقع از چند دهه ی پیش از آن  آغاز شد. یعنی بوروکراسی ی که در شوروی حاکم بود، شرایط مادی آن را برای این بازگشت آماده نمود به این معنی که در دوران گورباچف و یلتسین یک تلنگر کافی بود که این بازگشت صورت بگیرد و تمام بوروکرات ها به باندهای مافیائی که امروز در قدرت هستند تبدیل گردیدند، باندهای مافیائی که در دوران انحطاط استالینیزم به وِیژه پس ازدهه ۱۹۵۰ به بعد شکل گرفته بود.

بنابر این در آن جا شرایط مادی آماده گردیده بود. یکی این که توده های مردم و کارگران در شوروی  خلع سلاح شده و با مسائل اقتصادی عمیق روبرو بودند و مردم روسیه برای برون رفت از بحران اقتصادی به دنبال یک آلترناتیو بودند که از شر این بوروکراسی حاکم رها شوند. بنابر این زمینه ی مادی برای بازگشت به سرمایه داری آماده بود، ولی در کوبا چنین نیست. در همین دورانی که اشاره نمودید و همین فردا که هشتادمین سالگرد تولد فیدل کاسترو است به همین دلیل ژورنالیست های اروپائی بسیار علاقه مند شدند که به کوبا رفته و با مردم مصاحبه نمایند و ببینند مردم چه اعتقادی دارند، شاید هم منتظر این می باشند که مردم در آن جا سراغ رئیس جمهور آمریکا بوش را بگیرند!

به هرحال بسیار جالب است. بدون مقدمه به یک دندانسازی می روند و با یک خانم ۳۰ ساله ی کوبائی مصاحبه می کنند و از او سؤال می کنند که مثلاً شما برای معالجه چقدر به دندانساز پول می دهید؟ این خانم با تعجب می گوید پول؟ ما هیچ وقت پول نداده ایم، ما برای این مسائل پول نمی دهیم. دکتر و دارو مجانی است و اصولاً هیچ نوع سابقه ای در کوبا وجود ندارد که افراد برای معالجه مسائل اولیه و بنیادی پول پرداخت کنند.

می بینید، در صورتی که در پیشرفته ترین جوامع سرمایه داری حتی در سوئد و انگلستان که تأمینات اجتماعی وجود دارد در همین بیمارستان های دولتی صف وجود دارد و به همین دلیل بیمه های خصوصی به فراوان ایجاد شده که این صفوف را کوتاه نماید. هر شخصی پول بیشتری دهد زودتر معالجه می گردد، در آمریکا اصولاً هر شخصی کارت بیمه را نداشته باشد در برابر درب بیمارستان جلوی او گرفته می شود. یعنی اگر در حال مرگ هم بوده باشد همان جا او را نگاه می دارند (شاید در برخی از ایالات ها استثانائی وجود داشته باشد).

به همین دلایل این سؤال مطرح می شود: که چرا پایه های توده ای در کوبا به سوی آمریکا بروند؟ بروند که چیزی نظیر کشور آمریکا نسیبشان گردد؟ جنگ و تناقض و بیماری و مرگ و کشوری پر از سرمایه دارانی که خون مردم را می مکند؟

اکنون در آمریکا بیکاری به چندین میلیون رسیده و در بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها مناطقی وجود دارد که بسیار از روستاهای ایران نیز عقب افتاده تر می باشند. یعنی وسایل اولیه و نیازهای اولیه در آن جا وجود ندارد. بنابر این دلیلی ندارد که مردم کوبا حتی پس از مرگ فیدل کاسترو به سوی آمریکا بروند. این برای سرمایه داری آمریکا فقط یک آرزوی شیرین باقی خواهد ماند و برای کسانی که در میامی نشسته، کوبائی های ارتجاعی طرفدار حکومت قبلی کوبا، که سال های سال منتظر بازگشت به کوبا هستند بسیار دشوار خواهد بود.

به اعتقاد من اگر هم چنین اقدامی صورت گیرد، اقدام خونینی خواهد شد و مانند شوروی و بلوک شرق نخواهد بود.

سؤال: و اما در مکزیک همسایه ی بزرگ ایالات متحده وضعیت جالبی در این چند هفته اتفاق افتاده و حضور یک پارچه و میلیونی مردم در خیابان ها به بهانه ی اعتراض به تقلب احتمالی در انتخابات و عروج شگفت انگیز چپ در مکزیک در عرض شاید چند ماه، کار یک پارچه و منسجم در قبل از انتخابات، نظر شما در این مورد چیست؟

مازیار رازی:در مکزیک دو حزب بزرگ بورژوائی وجود دارد، یکی حزب اقدام ملی به نام Pan که رهبر آن کالدران که با تقلب انتخاب گردیده است (خیلی جالب است که با ۲۴۰۰۰ رأی از ۴۱ میلیون نفری که واجد شرایط رأی گیری هستند انتخاب شد)، و حزب دیگری به نام  انقلاب دموکراتیک که رهبری آن به نام لوپالز اوربادور می باشد. این حزب آلترناتیوی به سیاست های حزب دست راستی (Pan) مطرح کرده و یک سلسله مطالبات رادیکال ارائه داده که مورد تشویق و حمایت مردم قرار گرفته. مثلاً مبارزه با تورم، تعلیم و تربیت بهتر، بررسی حقه بازی های بانک ها، ایجاد راه آهن، تأمین اجتماعی برای مردم بالاتر از ۶۵ سال و هم چنین دادن یک سری امتیازات به بومی های آن منطقه.

به همین دلیل دوباره این حالت انتخاب بین بد و بدتر در مقابل مردم قرار گرفت و این بار هم احتمالاً  لوپاز اوربادور اگر تقلب صورت نمی گرفت انتخاب می شد. به هر حال هم اکنون در حال بررسی نتیجه ی انتخابات هستند. انتخابات در دوم ژوئیه صورت گرفت و در ۱۶ ژوئیه چیزی نزدیک ۵/۱ میلیون نفر در حمایت از اتفاقی که افتاد در تظاهرات شرکت و به خیابان ها ریختند. پیش زمینه ی این قضیه هم جالب است: از یک سال قبل در بخش کارگری ی مشخصاً فدراسیون (CTM) که تحت کنترل گرایش راست گرائی به نام حزب (PRI) که بسیار هم راست می باشد، چیزی حدود ۳میلیون کارگر منشعب شدند و حمایت خود را از لوپاز اوربادور اعلام کردند و در انتخابات نیز به حزب انقلاب دموکراتیک رأی دادند.

همین طور نیز سال پیش در مکزیک اعتصاب بسیار مهمی رخ داد. این اعتصاب از طرف بخشی از کارگران صورت گرفت که یک روز اعتصاب عمومی اعلام کرده و سازمان دادند. این در کل منطقه بی سابقه بود به طوری که۳ساعت کل کشور فلج شد و پس از آن معلمان در منطقه ای به نام واهاکا از استانی که ۲ میلیون جمعیت دارد، یک میلیون نفر را بسیج کرده و در یک تظاهرات عمومی ضد دولتی شرکت کردند. دولت که ۳۰۰۰ پلیس را برای سرکوب آن ها بسیج نموده بود نتوانست کاری از پیش ببرد.

بنابر این در چنین وضعیتی که نیروهای انقلابی با روش دوگانه یعنی حمایت از گرایشی که رادیکال تر می باشد و مطالبات توده ها را مطرح می کند و به موازات آن هم چنین نقد آن گرایش می توانند از آن ها حمایت و آن ها را در آن راستا سوق دهند.

در این جا علاقه دارم  در مورد زاپاتیست ها هم اشاره ای بکنم، زاپاتیست ها یا ارتش آزادی بخش زاپاتیست ها (EZLM) در دوره ی گذشته اقدامات بسیار خوبی انجام دادند. آن ها در سال ۱۹۸۳ گروه چریکی کوچکی بودند که به جز در منطقه ی چیاپاز در جای دیگری معروف و محبوب نبودند ولی در سال ۱۹۹۴ به علت مبارزات توده ای در مکزیک محبوبیت بسیاری پیدا نموده و در آن زمان با سازماندهی یک جنگ مسلحانه که پس از ۱۲ روز نیز اعلام آتش بس اعلام کردند محبوبیت توده ای کسب نمودند. آن ها پس از آن یک سلسله فعالیت های مشخص هم انجام دادند و در ارتباط با این سیاست اخیر پروژه ای را به نام کمپین دیگر ایجاد کردند که طرح قطع نامه ی ششمی بود که قطع نامه ی ششم جنگل نام گرفت و به این ترتیب براساس آن سیاست این کمپین دیگر را آغاز کردند.

فرمانده مارکوس که یکی از ۲۴ رهبر آن ها می باشد و سخن گوی آنان نیز است، البته بومی نیست و قبلاً نیز استاد دانشگاه بوده و مدت هاست در آن جا بنیان گذار این حرکت و در واقع متحد کردن اپوزیسیون را برعلیه سرمایه داری نئولیبرالی و مبارزه با خصوصی سازی و ایجاد حق خودمختاری برای خلق های بومی را سازماندهی و اخیراً هم تجمعی ۶۰۰ نفره ایجاد نموده و از گروه های سیاسی برای مذاکره دعوت و خود فرمانده مارکوس نیز در ۳۱ استان کشور سخنرانی هائی کرده و غیره…

اما با وجود این سیاست های کم و بیش مثبت و صحیح تاکتیکی (البته استراتژی دموکراسی از پایین آن ها مورد تأیید من نیست) که باید از آن نیز حمایت گردد، به اعتقاد من سیاست عمومی آن ها در انتخابات اخیر مقداری فرقه گرایانه بود، از این زاویه که در این تجمع یک و نیم میلیونی شرکت نکردند و در واقع با این حرکت انتخابات را بایکوت کردند. البته تحریم انتخابات بخودی خود اشکالی نخواهد داشت، اگر کارگران هم آن را تحریم کنند. ولی همان طور که اشاره کردم ۳ میلیون نفر کارگر انشعاب نموده و می خواهند از این انتخابات حمایت کنند. بنابر این براساس این سیاست هائی که برشمردم در این جا زاپاتیست ها دچار یک لغزش گردیدند. آن ها می بایست حضور خود را در میان توده ها حفظ می کردند و به طور مشروط از حزب انقلاب دموکراتیک در مقابل جناح راست حمایت می کردند. ضمن این که انتقادات و نقطه نظرات خودشان را در درون این صفوف میلیونی کارگران و دهقانان مطرح و تبلیغ می نمودند. از این لحاظ هم هست که یک سری اختلافات در میان خودشان پیش آمده. مثلاً همین چند روز پیش کارگری در روزنامه ی لایوردانا عنوان کرده که “من یک زاپاتیست هستم ولی از استراتژی انتخابات شما در قبال (PRD) حمایت نمی کنم”.

از این نقطه نظر به اعتقاد من در مواردی که میلیون ها نفر از توده ها در حرکتی شرکت می کنند ما باید در کنار توده ها قرار بگیریم. در این موارد سیاست های فرقه گرایانه می تواند ما را منزوی کند. حتی اگر برنامه ی صحیح و ترقی خواهانه داشته باشیم و رادیکالتر از برنامه ی سایرین نیز باشد.

militaant.com

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران