کنترل کارگری بر توليد / لئون تروتسکی ۱۹۳۱
کنترل کارگری بر توليد / لئون تروتسکی ۱۹۳۱
از: نشریه میلیتانت شمارهٔ ۱۰۱: ویژهٔ کنترل کارگری
اين نامه را لئون تروتسکی در 20 اوت 1931، زمان تبعیدش در ترکیه، در جواب به سئوالات گروهی از طرفداران «اپوزيسيون چپ» در آلمان نوشت. نامه مذکور نخستین بار تحت عنوان “نامه به «اپوزيسيون چپ» در آلمان” در «بولتن اپوزیسیون» (به زبان روسی)، شماره 24، سپتامبر 1931، انتشار يافت. [1]
در جواب به سئوال شما من سعی میکنم در اينجا، به عنوان تبادل نظر اوليه، چند مشاهدۀ کلّی در رابطه با شعار کنترل کارگری بر توليد، را مطرح کنم.
اولين سئوالی که در اين رابطه طرح میشود اين است: آيا ما میتوانيم کنترل کارگری بر توليد را به عنوان رژيمی با ثبات، البته نه ابدی، بلکه برای مدت زمانی بسیار طولانی، تصور کنيم؟ برای پاسخ به اين سئوال لازم است که ماهيت طبقاتی اين رژيم را به طور روشنتری مشخص کنيم. کنترل در دست کارگران است. اين به اين معنی است که مالکيت و حق اختيار در دست سرمايه داران باقی میمانند. بدين ترتيب، اين رژيم دارای خاصيت متناقضی خواهد بود، که به شکل يک دورۀ موقت اقتصادی نمايان میشود.
کارگران به دليل «آرمانهای افلاطونی»[2] به کنترل نياز ندارند، بلکه به این خاطر که تأثير عملی بر توليد و کارکرد تجاری شرکتها اعمال کنند. اما اين نمی تواند به دست آید ، مگر آنکه کنترل، به يک شکل يا شکل ديگری، در اين يا آن محدوديت، به مديريت مستقيم تبديل شود. بنابراين در شکل توسعه يافته، کنترل کارگری به نوعی حاکی از قدرت دوگانه اقتصادی در کارخانه، بانک، شرکت تجاری، و غيره است.
اگر مشارکت کارگران در مديريت توليد بخواهد ماندنی، ثابت، و «عادی» شود، بنابراین میبايست که بر همکاری طبقاتی متکی باشد، و نه مبارزۀ طبقاتی. چنين همکاری طبقاتی تنها از طريق لايههای فوقانی اتحاديههای صنفی و نهادهای سرمايه داران میتواند تحقق یابد. تعداد آزمایشهای اینچنینی کم نبوده اند: در آلمان («دموکراسی اقتصادی»)، در بريتانيا «مونديسم»،[3] و غيره. اما در تمامی اين موارد، هيچ يک بیانگر کنترل کارگری بر سرمايه نبوده، بلکه به تابعيت سرمایه درآمدن بوروکراسی کارگری بوده است. چنين تابعيتی، همانطور که تجربه نشان میدهد، میتواند برای مدتی طولانی دوام بياورد: که البته بستگی به صبر پرولتاريا دارد.
هر چه که چنين رژيمی به حيطۀ توليد، به کارخانه، به کارگاه، نزديکتر باشد، امکان وجود آن کاهش می يابد؛ زيرا که در اينجا مسالۀ منافع فوری و حياتی کارگران مطرح است، و کل اين فرايند در جلوی چشمان آنان آشکار میشود. کنترل کارگری از طريق کميتههای کارخانه[4] تنها بر اساس مبارزۀ طبقاتی حاد، و نه همکاری طبقاتی، امکان پذير است. اما معنی واقعی اين وجود قدرت دوگانه در شرکتها، در «تراست»-ها، و در تمامی بخشهای صنايع، و در کلّ اقتصاد است.
کدام رژيم دولتی با کنترل کارگری بر توليد تطابق دارد؟ واضح است که قدرت هنوز در دست پرولتاريا نيست؛ و گرنه ما به جای کنترل کارگری بر توليد، کنترل توليد از سوی دولت کارگری به مثابۀ راهگشای رژيم توليد دولتی بر اساس ملّی کردن خواهيم داشت. آنچه که ما در اينجا در موردش صحبت میکنيم کنترل کارگری تحت رژيم سرمايهداری و قدرت بورژوازی است. اما، بورژوازيی که احساس میکند که افسار را کاملاً در دست دارد هيچ گاه قدرت دوگانه را در شرکتهای خود تحمل نخواهد کرد. در نتيجه، کنترل کارگری تنها به شرطی میتواند به اجرا گذاشته شود که توازن قوا به ناگهان به ضرر بورژوازی و دولت آن تغيير کند. کنترل کارگری را فقط از طريق زور از سوی پرولتاريايی میتوان به بورژوازی تحميل کرد؛ که اين امر برايش لحظهای در راه تسخير قدرت از بورژوازی به شمار آيد، تا سپس بتواند همچنين مالکيت بر وسايل توليد را از آن خود کند. کنترل کارگری در دوره ای که پرولتاریا برای تسخیر قدرت خیز برداشته به بورژوازی تحمیل می شود تا با کسب قدرت سیاسی بتواند کل کنترل بر مالکیت را از آن خود کند.
بنابراين رژيم کنترل کارگری، رژيمی که ماهيت کاملاً موقت و گذرا دارد، تنها می تواند با دوران تضعيف دولت بورژوايی، تهاجم پرولتری، و عقب نشينی بورژوازی مطابقت داشته باشد.: يعنی اينکه، با دوران انقلاب پرولتری با کاملترين مفهوم آن واژه.
اگر که بورژوازی نقداً ديگر ارباب نيست، يعنی اينکه در کارخانۀ خود کاملاً رئيس نيست، پس نتيجتاً او همچنين ديگر کاملاً رئيس دولت خود نيز نيست. این به این معنی است که رژیم قدرت دوگانه در کارخانهها با رژیم قدرت دوگانه در دولت مطابقت دارد.
با این حال، این مطابقت نباید به طور مکانیکی درک شود، یعنی نه به معنای آن که قدرت دوگانه در شرکتها و قدرت دوگانه در دولت در همان روز چشم میگشايند. رژیم پیشرفتۀ قدرت دوگانه، به عنوان یکی از مراحل بسیار متحمل انقلاب پرولتری در هر کشوری، می تواند در کشورهای متفاوت به طرق مختلف و از عناصر متنوع توسعه بيابد. بنابراين، برای مثال، تحت شرایط خاصی (یک بحران عمیق و پایدار اقتصادی، سازمانيافتگی مستحکم کارگران در شرکتها، یک حزب انقلابی نسبتاً ضعیف، یک دولت نسبتاً قوی که فاشیسم نيرومندی را «در ذخیره» نگه می دارد، و غیره) کنترل کارگری بر تولید میتواند به طور قابل توجهای زودتر از قدرت دوگانۀ سیاسی پیشرفته در کشور فرا برسد.
تحت وضعيتی که به طور کلّی در بالا ذکر شد، که در حال حاضر به ویژه مشخصات آلمان است، قدرت دوگانه در یک کشور میتواند دقیقاً از طريق کنترل کارگری به عنوان منبع اصلی آن، توسعه پیدا کند. ما باید بر این واقعیت تعمق کنيم، حتی اگر فقط برای اینکه «فتیشیسم» شکل شورايی را که «جانشينان دروغين» کمینترن مطرح کردهاند، را رد کنيم.
بنابه دیدگاه رسمی که در حال حاضر غالب است، انقلاب پرولتری تنها از طريق شوراها به سر انجام می رسد؛ و خود این نیز باید مشخصاً به منظور قیام مسلحانه ایجاد شوند. این قالب به درد هيچ چیزی نمیخورد. شوراها صرفاً یک شکل سازماندهی هستند؛ اين مسئله مطابق با محتوای طبقاتی سیاست اتخاذ شده تعيين میشود و نه به هیچ وجه توسط شکل آن. در آلمان، شوراهای Ebert-Scheidemann وجود داشت.[5] در روسیه، شوراهای مصالحهگرا در ماه ژوئیه 1917 به کارگران و سربازان حمله کردند. بعد از آن لنین برای مدتی بر اين نظر بود که برای به ثمر رساندن قیام مسلحانه ما باید نه بر شوراها، بلکه بر کمیتههای کارخانه، تکيه دهيم. این محاسبه توسط مسیر حوادث رد شد، زیرا که ما طی شش تا هشت هفته قبل از قیام توانستیم مهمترین شوراها را به خود جلب کنيم. اما خود این مثال نشان میدهد که ما تا چه مقدار کمی مایل به اين بوديم که شوراها را به عنوان «نوش دارو» حساب کنیم. در پائيز 1923، در دفاع از ضرورت انتقال به تهاجم انقلابی – بر عليه نظر استالین و دیگران؛ من در همان زمان علیه ایجاد فرمايشی شوراها در کنار کميتههای کارخانه در آلمان مبارزه کردم، کميتههای کارخانهای که در واقع شروع به ایفای نقش شوراها کرده بودند.
همچنین شواهد فراوانی وجود دارد که نشان دهد در اعتلای انقلابی فعلی، کميتههای کارخانه در آلمان، در مرحلۀ مشخصی از توسعه، خود قادر خواهند بود نقش شوراها را بازی کنند و جایگزین آنها شوند. اساس این فرضيۀ من چيست؟ بر اساس بررسی وضعيتی که تحت آن شوراها در روسیه در فوریه-مارس 1917، و در آلمان و اتریش در نوامبر 1918، ظاهر شدند. در هر سه جا، سازمان دهندگان اصلی شوراها منشویکها و سوسیال دموکراتها بودند، که بر حسب وضعيت انقلاب “دموکراتیک” در زمان جنگ، مجبور به تحقق آن شدند. در روسیه، بلشویکها موفق شدند شوراها را از پیروان مصالحهگرايی به خود جلب کنند. در آلمان آنها موفق نشدند و به همین دلیل شوراها نابود شدند.
اکنون، در سال 1931، کلمۀ “شورا” با آنطور که در سالهای 1918-1917 به گوش می رسید، کاملاً متفاوت است. امروز، شوراها مترادف است با دیکتاتوری بلشویکها، و از این رو مانند لولو بر زبان سوسیال دموکراسی است. سوسیال دموکراتهای آلمان نه تنها ابتکار ایجاد شوراها را برای بار دومی در دست نخواهند گرفت، بلکه در این ابتکار عمل به طور داوطلبانه شرکت نخواهند کرد – آنان تا آخرین مهلت بر عليه آن مبارزه خواهند کرد. به نظر دولت بورژوایی، به ویژه گارد فاشیست آن، اينکه کمونیستها دست به کار ایجاد شوراها شوند به معنی اعلام مستقیم جنگ داخلی توسط پرولتاریا خواهد بود، و در نتیجه میتواند درگیری قاطعی ایجاد کند، پیش از آنکه حزب کمونیست آن را صلاح بداند.
همۀ این ملاحظات ما را به شدت به شک می اندازند که پیش از قیام و تسخیر قدرت در آلمان، بتوانیم در ایجاد شوراهايی که واقعاً اکثریت کارگران را در بر بگیرند، موفق شویم. به نظر من احتمال بیشتری وجود دارد که شوراها در آلمان پس از پیروزی به وجود آيند، که در آن مقطع به عنوان ارگانهای مستقیم قدرت باشند.
مسألۀ کميتههای کارخانه، مسألۀ کاملاً متفاوتی است. آنها نقداً امروز وجود دارند. هم کمونیستها و هم سوسیال دموکراتها دارند آنها را میسازند. تا حدی میتوان گفت که کميتههای کارخانه، تحقق جبهۀ واحد طبقۀ کارگر هستند. با خيزش موج انقلابی آنها این عملکرد خاص را گسترش داده و عمیق تر خواهند کرد. نقش آنها رشد خواهد کرد، همچنان که مدخلات آنها در زندگی، کارخانه، شهر، شاخههای صنايع، مناطق و در نهایت کل دولت مشاهده میشود. کنگرههای استانی، منطقهای و ملّی کميتههای کارخانه میتوانند به عنوان پایۀ ارگانهایی که در واقع نقش شوراها، یعنی ارگانهای قدرت دوگانه را ايفا کنند باشند. جلب کارگران سوسیال دموکرات به این رژیم از طریق کميتههای کارخانه بسیار ساده تر خواهد بود تا اينکه کارگران را مستقیماً به منظور ایجاد شوراها در یک روز خاص در یک ساعت معین فرا بخوانيم.
نهاد مرکزی کميتههای کارخانه شهر میتواند به طور کامل نقش شورای شهر را برآورده کند. این در آلمان در سال 1923 دیده شد. با گسترش عملکرد خود، با ترسيم وظایف و فعالیتهای هر چه جسورانه برای خود و تشکیل ارگانهای ملّی خود، کميتههای کارخانه میتوانند به شوراها تکامل پيدا کنند، پس از ايجاد اتحاد بين کارگران سوسیال دموکرات و کمونیست؛ آنها میتوانند به عنوان پایگاههای سازماندهی قیام به کار گرفته شوند. پس از پیروزی پرولتاریا، این کميتههای کارخانه-شوراها باید طبیعتاً خود را به کميتههای کارخانه به معنی اخص کلمه تفکيک دهند، و همچنين به شوراها به عنوان ارگانهای دیکتاتوری پرولتاریا.
با این وجود، منظور ما به هیچ وجه این نیست که ایجاد شوراها قبل از انقلاب پرولتری در آلمان کاملاً از پیش منتفی شده است. به هيچ وجه نمیشود همۀ انواع قابل تصور توسعه را پیش بینی کرد. اگر فروپاشی دولت بورژوایی مدتی طولانی پیش از انقلاب پرولتری رخ دهد؛ اگر فاشیسم داغان و تکه تکه شود یا قبل از قیام پرولتاریا متلاشی شود، در آن مقطع وضعيت برای ساختن شوراها به مثابۀ ارگانهای مبارزه برای تسخير قدرت دولتی ایجاد خواهد شد. البته، در آن صورت کمونیستها باید وضعیت را سر بزنگاه درک کنند و شعار شوراها را عنوان کنند. این مطلوب ترین حالت ممکن برای قیام پرولتری خواهد بود. اگر چنین چیزی شکل بگیرد، باید به تمامی و تا انتها از آن استفاده شود. اما اينکه از پیش بر روی آن حساب کنيم کاملاً غیرممکن است. تا زمانی که کمونیست ها هنوز با یک دولت بورژوایی قوی رو در رو هستند، دولتی که دارای «ارتش ذخیره» فاشیسم در پشت خود است، طی مسير از طریق کميتههای کارخانه و نه شوراها، محتمل تر است.
«جانشينان دروغين» مفهوم کنترل کارگری بر توليد، مانند شوراها، تنها در وضعيت انقلابی قابل تحقق است، را صرفاً به طور مکانیکی اتخاذ کردهاند. اگر استالینیستها سعی کنند تعصبات خود را در یک سیستم قطعی ترتیب دهند، احتمالاً چنین استدلال خواهند کرد: کنترل کارگری به عنوان نوعی از قدرت دوگانۀ اقتصادی، بدون در نظر گرفتن قدرت دوگانۀ سیاسی در کشور قابل تصور نيست؛ که به نوبۀ خود، بدون ضدّيت شوراها به قدرت بورژوایی غیر قابل تصور است. در نتیجه – استالینیست ها به اين نتیجهگیری تمایل دارند – که طرح شعار کنترل کارگری بر تولید، فقط همزمان با شعار شوراها قابل قبول است.
بر اساس آنچه که در بالا گفته شد، کاملاً واضح است که چنين ساختاری تا چه حد نادرست، الگو وار، و بی رمق است. در عمل، این به یک اولتیماتوم منحصر به فرد تبدیل شده است که حزب به کارگران میدهد: من، حزب، به شما اجازه میدهم که برای کنترل کارگری تنها در صورتی که همزمان به ساختن شوراها موافقت کنید، مبارزه کنید. اما اصل مطلب این است که لزومی ندارد که این دو فرآیند به صورت موازی و همزمان اجرا شوند. تحت تأثیر بحران، بیکاری و سوء استفادههای غارتگرانۀ سرمایه داران، اکثریت طبقۀ کارگر ممکن است آماده باشد برای لغو اسرار معاملاتی و کنترل بر بانکها، تجارت و تولید مبارزه کند، قبل از اینکه به ضرورت تسخيرِ انقلابیِ قدرتِ دولتی رسیده باشد.
پس از اتخاذ مسیر کنترل بر تولید، پرولتاریا به طور اجتناب ناپذیر در جهت تصرف قدرت و وسايل تولید به پيش خواهد رفت. مسايل اعتبارها، مواد خام، و بازارها، کنترل را بلافاصله فراتر از محدودیتهای شرکتهای مجرد گسترش میدهند. در یک کشور بسیار صنعتی شده مانند آلمان، مسايل صادرات و واردات باید به سرعت کنترل کارگری را به سطح تکاليف ملّی ارتقاء دهند و ارگانهای مرکزی کنترل کارگری را با ارگانهای رسمی دولت بورژوایی در تضاد قرار دهند. تناقضات رژیم کنترل کارگری، که در ذات خود ناسازگار هستند، ناگزير تا حدّی حاد خواهند شد که حوزۀ وظایف آن [کنترل کارگری] گسترش یابد و به زودی [برای دولت بورژوايی] غیر قابل تحمل شوند. يک راه برون رفت از این تناقضها میتواند تسخير قدرت توسط پرولتاریا (مورد روسیه) یا در ضد انقلاب فاشیستی، که دیکتاتوری عريان سرمایه را ایجاد می کند (مورد ایتالیا)، باشد. دقیقاً در آلمان، با حضور سوسیال دموکراسی قوی آن است که مبارزه برای کنترل کارگری بر تولید به احتمال زياد اولین مرحلۀ جبهۀ واحد انقلابی کارگران خواهد بود، که پیش زمينۀ مبارزۀ آشکار آنان برای تسخير قدرت است.
با این حال، آيا شعار کنترل کارگری میتواند در حال حاضر مطرح شود؟ آیا وضعیت انقلابی به قدر کافی تکامل يافته است؟ پاسخ به اين سئوال از حاشیه دشوار است. هیچ دماسنجی وجود ندارد که بگذارد بلافاصله و دقیقاً درجۀ حرارت وضعیت انقلابی را تعیین کرد. آدم مجبور است آن را در عمل، در مبارزه، با کمک ابزارهای مختلف اندازه گیری، کند. یکی از این ابزارها، شاید مهمترین آنها در وضعيت داده شده، دقیقاً شعار کنترل کارگری بر تولید است.
اهمیت این شعار عمدتاً بر این واقعیت نهفته است که بر اساس آن جبهۀ واحد کارگران کمونیست با کارگران سوسیال دموکرات، غیر حزبی، مسیحی[6] و دیگر کارگران میتواند تدارک ديده شود. نگرش کارگران سوسیال دموکرات تعیین کننده است. جبهۀ واحد انقلابی کمونیستها و سوسیال دموکراتها – این شرط اساسی سیاسی یک وضعیت انقلابی بی واسطه است که در آلمان موجود نيست. حضور یک فاشیسم قوی قطعاً مانعی جدی در راه پیروزی است. اما فاشیسم تنها میتواند جذابيت خود را به این علت که پرولتاریا پراکنده و ضعیف است، حفظ کند؛ و به این دلیل که [پرولتاريا] امکان رهبری مردم آلمان را در راه يک انقلاب پیروزمند ندارد. جبهۀ واحد انقلابی طبقۀ کارگر نقداً، به خودی خود، نشانگر یک ضربۀ سیاسی مرگبار بر فاشیسم است.
به همین دلیل، بايد در این بين گفت که سیاست رهبری حزب کمونیست آلمان در مورد مسألۀ همهپرسی[7]، ماهیت بسيار بزهکارانهای دارد. هارترين دشمن هم نمیتوانست یک روش مطمئن تری برای تحریک کارگران سوسیال دموکرات بر علیه حزب کمونیست و جلوگیری از توسعۀ سیاست جبهۀ واحد انقلابی تصور کند.
این خطاء اکنون باید رفع شود. شعار کنترل کارگری میتواند در این زمینه فوق العاده مفید باشد. با این حال، باید به نحو صحيحی به آن بپردازيم. مطرح کردن آن بدون آمادگی لازم، به عنوان یک دستورالعمل بوروکراتيک، شعار کنترل کارگری را نه تنها به «تير خلاصی» تبدیل می کند، بلکه حتی بدتر از آن، ممکن است موقعيت حزب را در چشمان تودههای کارگر به مخاطره بياندازد و اعتماد به آن را حتی در میان کارگرانی که امروز به آن رأی می دهند، تضعيف کند. قبل از مطرح کردن رسمی این شعار بسیار مهم، وضعیت موجود باید به خوبی ارزيابی شود و زمینه آن تدارک ديده شود.
ما باید «از پایین»، از کارخانهها، از کارگاهها آغاز کنیم. مسايل کنترل کارگری باید برای کارگران شرکتهای معمولی صنعتی، بانکها و شرکتهای تجاری مورد بررسی قرار گيرند و با وضعيت مشخص آنها وفق داده شوند. ما باید به عنوان نقطۀ شروع موارد به خصوص روشن گمانه زنی (speculation)، «بستن کارخانه» (Lockout) به طور پنهانی از کارگران کارخانه، کم حساب کردن جعلی سود با هدف کاهش دستمزدها یا تخلف در محاسبه هزینههای تولید، به همین هدف و موارد مشابه را در نظر بگیریم. در شرکتی که قربانی چنین دسيسههايی شده است، کارگران کمونيست باید کسانی باشند که از طریق آنها روحيۀ بقیه دیگر تودههای کارگران، و به ویژه کارگران سوسیال دموکرات را درک کنند که تا چه حد برای پاسخگویی به مطالبۀ لغو اسرار معاملاتی و ایجاد کنترل کارگری بر تولید آمادگی دارند. با استفاده از نمونههای مشخص و روشن، ما باید با لحجه صريح و بی پرده از این مسئله شروع کنیم که پروپاگاندا را به طور مداوم انجام دهيم و به این ترتیب قدرت مقاومت بينش محافظهکارانه سوسیال دموکراتيک را اندازهگیری کنيم. این یکی از بهترین راهها برای سنجيدن بلوغ وضعیت انقلابی است.
سنجش مقدماتی وضعيت بلوغ شامل اين پیشفرض است که به طور همزمان کارگران پیشرفته از لحاظ تئوریک و پروپاگاندايستيکی (تبليغاتی) در مورد مسالۀ حزب، آموزش جدی و عینی داده شوند؛ در وهلۀ نخست به اعضای کميتههای کارخانه، کارگران برجسته اتحادیههای صنفی، و غیره، شرح داده شود. تنها این دوره فعاليت تدارکاتی، یعنی میزان موفقیت آن میتواند نشان دهد که در چه لحظهای فعاليت حزب میتواند از پروپاگاندا تا آژيتاسيونِ توسعه يافته و اقدامات عملی را تحت شعار کنترل کارگری هدايت کند.
سیاست «اپوزيسيون چپ» در مورد این مسألۀ کاملاً به روشنی از آنچه در بالا ارائه شده است، حداقل از ویژگیهای اساسی آن، استنتاج میشود. در اولین دوره این یک مسالۀ پروپاگاندا است برای نحوۀ درست و اصولی مطرح کردن این موضوع، و در عين حال، بررسی وضعيت کنکرت مبارزه برای کنترل کارگری است. «اپوزيسيون چپ»، در مقیاسی کوچک و در حد معادل با نیروهای محدودش، باید کار تدارکاتی که در بالا به عنوان وظیفۀ فوری حزب شناخته شده است، را شروع کند. بر اساس این وظیفه، «اپوزيسيون چپ» باید با کمونیستهایی که در کميتههای کارخانه و در اتحادیههای صنفی فعاليت میکنند، تماس برقرار کنند، به آنان درک خود را در مورد وضعیت کلّی توضیح دهند، و از آنان بیاموزند که چگونه میتوان دیدگاههای صحیح خود در مورد توسعۀ انقلاب را با وضعيت کنکرت کارخانه و کارگاه سازگار کنيم.
لئون تروتسکی – 20 اوت 1931
ضميمه
من میخواستم با این نکته به بحثم خاتمه دهم، به نظرم رسيد که ممکن است استالینیستها ايراد زیر را مطرح کنند: «شما آماده هستید که شعار شوراها در آلمان را “رد” کنید؛ اما شما ما را مورد انتقاد شديد قرار داده اید و به ما انگ زده ايد زیرا که ما در مقطعی از اعلام شعار شوراها در چین اجتناب کرده ایم». در واقع، چنین “ايرادی” تنها پـَستترین نوع سفسطه است، که بر پایۀ همان فتيشيسم سازمانی، یعنی تشخيص جوهر طبقاتی با شکل سازمانی، بنا شده است. اگر استالینیستها در آن زمان اعلام کرده بودند که در چین دلايلی وجود داشت که مانع بکارگيری از شکل شورایی شد، و اگر برخی از اَشکال ديگر سازماندهی جبهۀ واحد انقلابی تودهها را پیشنهاد میدادند، شکلی که برای وضعيت چین مناسب بود، ما طبیعتاً به این پیشنهاد خوب توجه میکرديم. اما به ما توصیه شد که شوراها را با «کومينتانگ» (Kuomintang)، یعنی بردگی کارگران به سرمایهداران، جایگزین کنیم. اما این اختلاف نظر بر سر محتوای طبقاتی یک سازمان بود و به هيچ وجه در مورد “چگونگی” سازماندهی آن نبود. از این گذشته ما باید این نکته را هم اضافه کنیم که دقیقاً در چین هیچ موانع ذهنی برای ساختن شوراها وجود نداشتند، اگر ما آگاهی تودهها را در نظر بگیریم، و نه متحدان آن زمان استالین، «چیانگ کای شک» (Chiang Kai-shek) و «وانگ چین وی» (wei Chin Wang). کارگران چینی دارای هيچ سنن سوسیال دموکراتيک و محافظه کار نیستند. شور و شوق در مورد «اتحاد شوروی» واقعاً فراگير بود. حتی جنبش فعلی دهقانان چین تلاش میکند تا اَشکال شورايی را اتخاذ کند. تلاش تودهها برای شوراها در سالهای 1927-1925 حتی عمومی تر بود.
ترجمۀ فارسی: هيئت مترجمان «ميليتانت»، فروردين 1397.
توضيحات:
1 – ترجمۀ انگليسی این نامه که در کتاب «مبارزه بر عليه فاشيسم در آلمان» و همچنين بخش انگليسی سايت «آرشيو مارکسيستها در اينترنت» موجود است، دارای اشکالات متعددی است. برای مثال، «انقلاب پرولتری» به عنوان «سرنگونی پرولتری» (proletarian overturn) ترجمه شده است. برای تصحيح اين نوع اشکالات ما به متن نامه به زبانهای روسی، آلمانی و فرانسوی نيز رجوع کردهايم.
2- platonic.
3- «مونديسم» (Mondism): «آلفرد موند» سرمايهدار انگليسی بود که مدافع مشارکت کارگران در مديريت بود.
4- در کلّ اين نامه تروتسکی در رابطه با نهادهای کنترل کارگری در کارخانهها از واژۀ «کميتۀ کارخانه» («زاوکوم» – завком) استفاده کرده است. «زاوکوم» ترکيبی از کلمات کارخانه («زاوود» – завод) و کميته («کوميتت» – комитет) است. در سه مورد هم از واژۀ «فاب زاوکوم» (фабзавком) استفاده شده است، که مخفف کلمات «فابريکا»، «زاوود» و «کوميتت» است. «فابريکا» (фабрика)، که از لاتين بر گرفته شده است، در زبان روسی در رابطه با صنايع سبک، به خصوص توليد کالاهای مصرفی، بکار گرفته میشود. «زاوود» در مورد صنايع سنگين (توليد وسايل توليدی) و همچنين توليدات دامداری و کشاورزی استفاده میشود. در اين نامه کلمۀ «شورا» («ساويت» – совет) صرفاً در رابطه با ارگانهای اعمال قدرت دولتی پرولتاريا، که شوراهای نمايندگان کارگران در سطح منطقۀ يک شهر (يا ناحيۀ جغرافيايی) هستند، استفاده شده است.
5- Ebert و Scheidemann از رهبران جناح راست سوسيال دموکراسی آلمان بودند.
6- کارگران مسيحی به معنی مدافعان «حزب مرکز» کاتوليک است.
7- در ژوئیه 1931 رهبران «حزب کمونیست آلمان» (KPD) به رهبران حکومت ائتلافی «حزب سوسیال دموکرات آلمان» (SPD) در «پروس» اولتیماتومی دادند: یا با ما یک جبهۀ واحد ايجاد کنيد یا ما از نازیها پشتيبانی میکنيم. رهبران SPD اين اولتیماتوم را رد کردند. سپس KPD از نازیها پشتیبانی کرد، با وجود اینکه این امکان آن را ايجاد کرد که نازیها به قدرت برسند. برای توجيه موضع خود در همهپرسی انحلال پارلمان ايالت پروس، KPD آن را «رفراندوم سرخ» ناميد. در روند تبليغاتی قبل از اين همهپرسی KPD و نازیها برای شکست حکومت «پروس»، که SPD رهبری آن را بدست داشت، همکاری کردند. در اوت 1931 همهپرسی «پروس» شکست خورد و SPD در حکومت باقی ماند.
آخرین دیدگاه ها