منافع طبقاتی بورژوازی در اوج تشنج قومی بر توزیع تذکره های برقی و (راه حل انقلابی)

در نخست می توان افزود که بحث استقلال ملت های تحت ستم یعنی حق تعین سرنوشت ملت ها زیر منافع طبقاتی بورژوازی و طبقه حاکم که سرمایه داری ناقص الخلقه افغانستان است اصلاَ یک امر خیالی و از بالا می باشد.

تعین سرنوشت اقوام و اقلیت های قومی حتی در درون خود کشور های امپریالیستی هنوز لاینحل مانده است در این اواخر در جنبش استقلال طلبی در اسپانیا دیده شد مردم زحمتکش هر چند با رهبری ارتجاعی شدیداَ سرکوب شدند. و مانند این در خود امریکا و بریتانیا و سایر کشور های امپریالیستی مسئله حق تعین سرنوشت اقلیت ها و اقوام یک بحرانی جدی و تعمیق ساز دیگر در درون نظام سرمایه داری وجود دارد. این تکلیفی است که بردوش دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و تحقق آن در جامعه سوسیالیستی ممکن است.

افغانستان امروزی تحت نام های گوناگون شاهد حکومت های استبدادی طبقاتی بوده است. مسئله آن بر میگردد در ادغام بودن افغانستان در امپراطوری های مختلف و بخصوص بعد از قرن نوزدهم که برابر است با دخالت امپریالیسم انگلیس و مستعمراتی بودن این کشور توسط امپریالیسم و بعداَ در شکل دولت ملت سازی، اما تماماَ دولت های حاکم در طول تاریخ برای منافع طبقه اقلیت شکل گرفته بود بخصوص در ۲۰۰ سال و یا ۱۰۰ سال اخیر که امپریالیسم در امورات دولت سازی ها در افغانستان بطور مستقیم دست بلند داشته است.

امپریالیسم برای منافع خود در میان اقوام مختلف نوکر هایی را در راس دولت ها انتصاب کرده است که برای تامین منافع دولت سرمایه داری ناقص الخلقه و منافع امپریالیسم تکامل خود را یافته است.

دولت های طبقاتی در ادوار مختلف تاریخی افغانستان با ظلم، استبداد و تحمیق توده های میلیونی توانسته اند در برابر کارگران و کشاورزان و سایر اقشار زحمتکشان دست بالایی در حفظ منافع خود و سیستم سرمایه داری از بیرون صادر شده توسط امپریالیسم و داشته باشند.

افغانستان متشکل از اقوام گوناگون که در امپراطوری ها و دولت های گوناگون بخشی از قلمرو آنها بودند، و با شکل گیری سرمایه داری ناقص الخلقه در این جغرافیه توسط امپریالیسم بزرگترین ضربه بر بدنه کارگران و زحمتکشان تمام اقوام خورده است. اگر در بیش از ۱۵۰ سال گذشته پشتون ها در این سرزمین حاکمیت داشتند باید برای پشتون ها بهترین شرایط زندگی در عصر کنونی مهیا می بود. اما قضیه بر عکس است امروز کارگران و زحمتکشان پشتون همانند کارگران و زحمتکشان تاجیک، هزاره، بلوچ … بی رحمانه زیر استثمار ظالمانه سرمایه داری قرار دارند.

و یا پیشتر از آن اگر حاکمیت طبقاتی اقوام دیگر در جغرافیه افغانستان حاکم بوده اصلاَ این بحث استثمار و ستم نتوانسته از روی توده های زحمتکش این اقوام بیرون شود.

با اینحال با حاکمیت طبقاتی اقلیت تعیین شده نمایندگان سرمایه داری توسط امپریالیسم در افغانستان و با وجود ماهیت متناقض سرمایه داری و تاثیر آن در ابعاد مختلف اجتماعی و ایجاد شکاف بزرگ و تهدید کننده در بین کارگران و زحمتکشان، نابسامانی و فقر و زجر اقوام مختلف افغانستان، بخصوص در این ۱۵ سال اخیر به اوج خود رسیده است. از سوی دیگر این تناقضات سرمایه داری حقنه شده از بیرون نتوانسته است که مردم تحت ستم افغانستان را حتی به مطالبات اولیه دیموکراتیک وصل بسازد، چون سرمایه داری در افغانستان سنت دمکراتیک ندارد و از درون مبارزات ضد مناسبات فئودالی نظیر کشور های اروپائی متولد نشده است. از اینرو سرمایه داری صادر شده امپریالیستی در کنار سایر تضاد های طبقاتی خود به مانعی در مسیر تعیین سرنوشت ملل تحت ستم تبدیل شده است.

هر چند در افغانستان اقوام و ملت های موجود به نحوی در دولت های سرمایه داری از نقش بارز بر خوردار بودند همان طوریکه این نقش بارز در استثمار کارگران از تمام اقوام در زیر دستگاه سرمایه داری واضح بوده است. اما اگر یک ملیت که می خواهد استقلال و تعیین سرنوشت داشته باشد نمی توان در زیر یوغ سرمایه داری ارتجاعی و ناقص الخلقه حاکم بدین مطالبه رسید؛ بلکه برای مطالبه حق ملل در تعین سرنوشت سرنگونی سرمایه داری و ایجاد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا (دیموکراسی کارگری) قابل اجرا و تعین کننده است.

دسیسه ها و جنگ افروزی های امپریالیستی در سطح کشور، بخصوص در چند دهه اخیر توسط دستگاه های نوکران مرتبط به امپریالیسم و سرمایه داری ارتجاعی کشور های منطقه، کارگران و زحمتکشان افغانستان را در برابر یکدیگر قرار داده است.

از سوی دیگر خیانت ها و جنایات احزاب و سازمان های بورکراتیک مانند احزاب استالینیستی و مائویستی به جنبش کارگری افغانستان که نماینده های آن حزب دیموکراتیک خلق و حزب کمونیست مائویست افغانستان و سایر جریانان نیابتی و ماجراجو که به نیابت طبقه کارگر اقدام کرده بودند نیز از علل های اصلی تحمیق و دلسردی توده های میلیونی، حتی روی آوردن آنها به جریانات منحط، لیبرال و ارتجاعی گردیده است و در بدون آگاهی طبقاتی و سوسیالیستی در بحران قرارد دارند.

شناسنامه هایی که تا اکنون از نظام های طبقاتی بدست پرولتاریای افغانستان رسیده باعث تعریف ها و افتراق و دوری افکنی بین زنجیرهای اتحاد کارگران در ملیت های مختلف شده اند. حال آنکه کارگران در برابر اقلیت سرمایه داری یک هویت مشخص دارند که آن همین «نیروی افزایش ثروت برای سرمایه داری از طریق فروش نیروی کار در بازار است» و این یگانه نیروی مقتدر و انقلابی در جامعه است که در صورت آگاه شدن به منافع طبقاتی دیگر سیادت نظام سرمایه داری و ماشین دولتی آن درهم می شکند. آنچه که در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه تحت یک هویت مشخص (طبقه کارگر انقلابی) ماشین دولت سرمایه داری «کرنسکی» را به زیر کشیدند و ایجاد اولین دولت کارگران، دهقانان فقیر و سایر ملت های تحت ستم را در تاریخ مبارزات طبقاتی بر پا کردند. لنین به عنوان رهبر انقلاب با اتفاق و تصمیم توسط شورا های کارگری برای بسیاری از ملت های تحت ستم دوران امپراطوری تزار حق تعین سرنوشت را عملاَ عملی ساخت کردند.

شناسنامه ها و کش و قوس های بر سر آن صرف برای منافع دولت سرمایه داری بوده که از آن طریق در نخست توانسته است که انتخابات های غیر دیموکراتیک و حکمرانی های خود را برای تعمیق کردن استثمار و ثروت اندوزی سود بدست بیاورد. هر انسان زحمتکش این حق را دارد که در هر جغرافیه که خواسته باشد بتواند آزادنه بدون تعبیض و تعصب کار و زنده گی کنند.

همانگونه که مرزها را توسط بورژوازی و امپریالیسم برای ساختنِ شکاف بین پرولتاریای جهانی اعمال کرده اند و این مرز کشی ها توانسته یک سلسله منافع را برای اقلیت دولت سرمایه داری نظیر تمامیت ارضی، منافع ملی، منافع قومی، هویت قومی و نژادی، هویت لسانی و…، و صد ها منافع تراشی دیگر تعریف و تامین کرده است؛ این شناسنامه ها در دولت های سرمایه داری روی همین اصول استوار است که بتواند از این طریق سود و منافع حاکم را تامین بسازند.

در این نظام سرمایه داری حاکم افغانستان تضاد اصلی «سرمایه و کار» است. بویژه می توان اینرا پس از تعریف راهبرد جدید امپریالیسم امریکا در قبال افغانستان و کمک های مالی در سیستم سرمایه داری افغانستان مشاهده کرد. اما جریانات شووینیست مرتجع برای منافع طبقاتی شان می خواهند توهمی را بر توده مردم زحمتکش بدهند که گویا دولت حاکم یک دولت «فاشیستی» است. این بزرگترین مخفی کاری بر ماهیت دولت حاکم است که این جریانات ارتجاعی و قومگرا آنرا تبلیغ میکنند حال آنکه بحث فاشیسم و ماهیت فاشیستی دولت با این رژیم سرمایه داری بسیار متفاوت است. دولت حاکم در این عصر امپریالیسم ماهیت سرمایه داری دارد که توسط امپریالیسم در راس امریکا بوجود آمده است این دولت از سوی سرمایه داران که وابسته به امپریالیسم هستند پا برجا است.

ستم که بر توده های میلیونی مردم از سوی ترفند این دولت حاکم اعمال می شود با مبارزه طبقاتی در هم شکستن ماشین این دولت سرمایه داری و استقرار دولت کارگری راه حل آن امکان دارد.

این جریانات شووینیست بویژه مربوط به سازمان ها و جنبش هایی که خود را نماینده های خود خوانده تاجیک، هزاره و غیره تعریف میکنند و خود را با حاکمیت های طبقاتی پشتون در مشکل می بینند؛ و آن نماینده گان که خود را از قوم تاجیک و در راس دولت ها داشته اند نتوانسته سود طبقاتی شان را فراهم سازد؛ از این روی وظیفه دارند که برای منافع مشخصی که در یک زاویه دوباره بدرد حفظ دولت سرمایه داری حاکم می خورد دست به توهم افکنی بزنند.

ملیت های تحت ستم نیز تعریف مشخص دارند که همواره از سوی دولت های سرمایه داری برخوردهای دوگانه و غیر دیموکراتیک با آنها صورت گرفته است. و نه آنانکه خود در حاکمیت ها و دستگاه های استثمار طبقه کارگر ملیت ها مشغول هستند و در صورت تهدید منافع مشخص شان، مخالفت هایی را راه اندازی میکنند که صرف از طبقه کارگر و دقیقاَ از ملیت ها تحت ستم قربانی میگرد.

حالا دولت سرمایه داری ارتجاعی حاکم بنابر عمیق ساختن مسایل قومی و لسانی می خواهد اعمال قدرت را بیشتر و تداوم قدرت خود را تمدید بکند. بحران ها اجتماعی که شکل می گیرد نمودی از ورشکستگی نظام سرمایه داری است.

راه حل انقلابی در این شرایط بحرانی سرمایه داری کارگران و ملیت های تحت ستم و اقشار رنجدیده و بی چیز در اتحاد با هم تحت یک هویت مشخص انقلابی به رهبری طبقه کارگر می توانند تدارک و ایجاد حزب پیشتاز انقلابی را برای رهبری انقلابی سوسیالیستی و سرنگونی سرمایه داری حاکم در دستور کار مبارزاتی خود قرار دهند. ملیت های تحت ستم با گسترش مبارزه طبقاتی و ادای سهم خود در این مبارزه، و با زیر کشیدن حاکمیت سرمایه داری است که می توانند از ستم ملی که سالیان دراز برآنها روا داشته شده رها شوند. مبارزه برای رهایی از ستم ملی با مبارزه برای رهایی از ستم سرمایه داری گره خورده است.

ایدئولوژی بورژوازی و خرده بورژوازی چنان برنده و توهم انداز است که حتی در درون کارگران و ملیت های تحت ستم رخنه میکند و این مسایل انگلی طبقاتی را در میان این اقشار پائینی جامعه نیز فعال میسازد. از اینرو برای مبارزه و گسست از ایدئولوژی هیئت حاکم و استقرار در محور یک برنامه سوسیالیستی در درون یک حزب پیشتاز انقلابی و تدارک انقلابی کارگری برای یک جامعه سوسیالیستی از شرایط لازم در گیر شدن با سرمایه داری است.

کارگران تمام اقوام تحت یک هویت انقلابی با هم اتحاد کرده و برای سرنگونی سیادت سرمایه داری و مبارزه با امپریالیسم با پرولتاریای کشور های منطقه و جهانی در یک حزب بین الملل می توانند برای انقلاب سوسیالیستی در سطح کشور و تحقق پیروزی سوسیالیسم در سطح جهانی و ایجاد کنفدریشن های سوسیالیستی تحت رهبری شوراهای کارگران و ملیت های تحت ستم برپاکنند.

پیش بسوی ایجاد هسته های سوسیالیست!

پیش بسوی اتحاد کارگران اقوام برای سرنگونی سرمایه داری!

پیش بسوی تدارک و ایجاد حزب انقلابی

پیش بسوی انقلاب سوسیالیستی!

پیش بسوی حق تعین سرنوشت ملت های تحت کنترل دولت های کارگری!

پیش بسوی ایجاد کنفدریشن سوسیالیستی جهانی!

کارگران جهان متحد شوید!

۲۸ دلو ۱۳۹۶

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران