مدیریت کارگری و کنترل کارگری (تجربه انقلاب اکتبر۱۹۱۷ روسیه)

مدیریت کارگری و کنترل کارگری (تجربه انقلاب اکتبر۱۹۱۷ روسیه) PDF

 

امروزه رایج است که مقوله کنترل کارگری را مترادف با مدیریت کارگری در جوامعی که انقلاب را پشت سر گذاشته اند،استفاده کنند.در سالهای نخستین انترناسیونال کمونیستی اما، بر عکس تمایز قاطعی بین کنترل کارگری و مدیریت کارگری مطرح میشد ودر حقیقت کنترل کارگری مشخصا به دوره خاصی ازانتقال جامعه سرمایه داری به سوسیالیستی اطلاق می گشت(شعار کنترل کارگری در جامعه سرمایه داری بعنوان یک شعار انتقالی نیز مطرح است).

در این دوره انتقالی طبقه کارگر به جای مدیریت تولید،اعمال کنترل بر سرمایه داران را در دستور کار خود قرار میداد. با ارائه چنین بحثی جنبش کمونیستی طبعا ادامه حیات سرمایه داری و کارگزاران آن را حداقل تا مدتی پس از پیروزی انقلاب می پذیرفت.

بسیاری ا زاحزاب چپ بر این باورند که اگر طبقه کارگردر اولین فرصت مالکیت خصوصی را دولتی نکند و کارگران مدیر را جایگزین سرمایه داران نکند، قصد سازش با سرمایه داری را دارد. مثلا برخی بطور آگاهانه از واژه کنترل برای تعریف مدیریت کارگری مالکیت اجتماعی استفاده میکنند. برای همین برای بسیاری از نیروهای چپ تعجب آور خواهد بود که دریابند بلشویکها درک کاملا متفاوتی از مقوله کنترل کارگری داشتند و منظورشان دولتی کردن عاجل کل صنایع نبود، در این رابطه ولادمیر لنین در اثر معروف خود یعنی تزهای آوریل تاکید میکند:

“قصد ما پیاده کردن عجولانه سوسیالیسم نیست، بلکه میخواهیم تولید اجتماعی و توزیع کالا را یکباره تحت کنترل ونظاریت شوراهای نمایندگان کارگری قرار دهیم”.

او درجزوه “آیا بلشویکها میتوانند قدرت دولتی را حفظ کنند؟” اشاره میکند که مشکل اصلی  مصادره اموال نیست، بلکه کنترل سراسری و همه جانبه بر سر سرمایه داران و متحدانشان توسط طبقه کارگر است. پس از بقدرت رسیدن بلشویک ها، این سیاست لنین دنبال شد پیش از آنکه جنگ داخلی در ماه مه ۱۹۱۸ اوج گیرد، بدستوردولت بلشویک تنها بانکها و صنایع بزرگ دولتی شدند و اگر چه شوراهای محلی خود سرانه بعضی از کارخانه ها را مصادره کردند، بخش وسیعی از صنایع در دست بخش خصوصی باقی مانده بود.

حال این سوال مطرح میگردد که چرا بلشویک ها چنین سیاستی را اتخاذ کردند؟

لئون تروتسکی این مساله را چنین توضیح می دهد: “همان طرح کنترل کارگری نتیجه دوره انتقالی در صنایع بود. شراطی که سرمایه داران و عواملشان دیگر نمی توانستند بدون کارگران قدمی بردارند، اما در عین حال کارگران هنوز به پیش شرطهای لازم برای دولتی کردن کل صنایع نرسیده بودند، مدیریت فنی در اختیارشان نبود و ارگانهای لازم برای این امر را هنوز برپا نکرده بودند”.

در چنین شرایطی، بنفع پرولتاریا بود که تحول سرمایه خصوصی به سرمایه دولتی وسیستم سوسیالیستی تولید با ایجاد کمترین اغتشاش در اقتصاد مملکت حاصل شود و تا آنجا که ممکن است ضربه ای به ثروت ملی وارد نشود. به همی دلیل چه در موقع دستیابی به قدرت سیاسی و چه بلافاصله پس از آن، در شرایطی که طبقه کار گر قاطع ترین  و محکم ترین مبارزه را برای دستیابی به قدرت سیاسی پشت سر گذارده بود، پرولتاریای  کشور شوراها آماده بود شکل گیری یک دوره انتقالی در کار خانه ها، صنایع و بانکها را بپذیرد. منطق چنین برخوردی، بخشاً سیاسی و بخشاً تکنیکی بود، در وهله اول  وجه تکنیکی آنرا مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

در ماه های قبل از انقلاب، صاحبان سرمایه و عواملشان تا آنجا که می توانستند در سیستم اقتصادی روسیه تزاری اختلال ایجاد کرده بودند. قبل از انقلاب و پس از آن احتکار رایج بود و تورم بی حدی بر اقتصاد حاکم بود، در حقیقت در هر دوره انقلابی، سرمایه داران، نگران از آینده سرمایه خصوصی، وسایل تولید، توزیع مبادله، را به ابزار مبارزه سیاسی تبدیل می کنند. در نتیجه، پرولتاریای روسیه مانند طبقه کارگر در هر جامعه انقلابی مجبور بود با پیش بینی های لازم واتخاذ سیاستهای دقیق، از یک فاجعه سیاسی اقتصادی جلوگیری کند. بورژوازی مانند دیگر طبقات حاکم، نقش مهم و ویژه ای در توزیع اجتماعی کار، سازماندهی و تقسیم تولید ایفا میکند. طبقه انقلابی قدرت کافی، توانایی حرفه ای و وسازمان های لازم را  برای ایفای فوری این نقش در اختیار ندارد. تجربه انقلاب اکتبر اهمیت نکات فوق را نشان داد. بلشویک ها پس از بقدرت رسیدن با مشکلات اساسی در سازماندهی سراسری صنایع روبرو شدند. در دسامبر سال ۱۹۱۷ ،بوخارین، رادک و همراهانشان که از طرفداران ملی کردن فوری کلیه صنایع بودند، شورای عالی اقتصاد ملی “واسنکا” را تشکیل دادند. اما حتی این ها نیز در مصادره کامل و فوری صنایع با مشکلات عملی روبرو شدند و چنین سیاستی بشکل عملی  و پراتیک مشاهده نشد.

درعمل قدرت “واسنکا” فرای ازقدرت پتروگراد نبود، برنامه تولید وشبکه پرسنل حرفه ای کمونیست هایی که  بتوانند سازمانده کارمندان قابلی برای سازماندهی و مدیریت تولید در روسیه باشند، را در اختیار نداشت. کارمندان دولتی بلشویک ها را تحریم کرده بودند. این مسائل با در نظر گرفتن وضع اسفناک اقتصاد کشور به مراتب حاد تر شده بود! تماس بین پترو گراد ودیگر استانها در هم ریخته بود. راه آهن اوضاعی مغشوش داشت، سیستم ترابری پس از گذشت سه سال جنگ بشدت آسیب دیده بود. «واسنکا» حتی قادر نبود چند تکه چوب برای میز، صندلی ویا وسایل اداری خود تهیه کند، تا چه رسد به آنکه فعالیت اقتصادی ۵۰ میلیون نفر را برنامه ریزی کند. ای. اچ. کار(تاریخ نویس) در برسی تاریخ انقلاب بلشویک می نویسد که کارگران بعضی از شهرها مجبور شدند که صاحب کارانی را که از شهر بیرون کرده بودند باز گردانند. از طرف دیگر سرمایه داران و متخصصان حاضر نبودند تجربیات و اطلاعات خود را داوطلبانه در اختیار طبقه کارگر قرار دهند، در همین رابطه لنین میگوید: “ما باید از آنها (سرمایه داران و کارمندانشان) بیاموزیم. حزب پرولتاریا و پیشروی آن ، تجربه کار مستقل در سازماندهی شرکت های بزرگ اقتصادی که به احتیاجات میلیونها نفر پاسخ می دهند را ندارد”. در آن دوره کنترل کارگری، وسیله ای شد برای پاسخگویی به این احتیاج و کنترل خرابکاری های اقتصادی بورژوازی. هدف آن افشای فعالیت های صاحبکاران و بازرگانان درانظارعمومی بود تا بدین وسیله مانع خرابکاریهای اقتصادی آنها شود و در صورت لزوم آنها را ولو بزور قانع کند در پستها و مقامهای خود باقی بمانند. کوشش بر این بود که در صورت امکان آنها را مجبور کنند فعالیت تولیدی خود را زیر کنترل شدید کارگران ادامه دهند. در عین حال دولت نوین فرصتی بدست آورد تا همزمان، کادرهای کمونیست را برای مدیریت آموزش دهد و زیر بنا را بازسازی کند تا بتواند کارگران را در مقام مدیران صنایع در سطوح کشوری درگیر کنند. در نتیجه کنترل کارگری سیاست موقتی بود بمنظور تسهیل انقلاب از سخت ترین دوره خود. نقش دو گانه این کترل عبارت بود از محدود کردن تدریجی قدرت بورژوازی و همزمان، پرولتاریا را برای مدیریت صنایع آماده می کرد.

حتی در دوره جنگ داخلی، در شرایطی که احتیاجات انتقال مدیریت صنایع به جمهوری کارگری را ایجاب می کرد، بلشویک ها همچنان کمک های تکنیکی و دانش فنی سرمایه داران و کارمندان آنها را می طلبیدند و آنها را در مقام کارمندان عادی دولتی استخدام کرده، درخدمت صنایع بکار می بردند. “البته باید اذعان داشت که کنترل کارگری از نظر اقتصادی موفقیت چندانی نداشت”، عده زیادی از کارمندان در شرکت ها وصنایع دست به خرابکاری زدند و پس از محکومیت مجبور شدند از محل کار بگریزند. در دوره جنگ داخلی متخصصان بورژوا ازهرنوع همکاری با بلشویک ها سرباززدند و به ارتش سفید ها (نیروهای ارتجاعی و ضد انقلاب) پیوستند، اگر چه بلشویک ها مزایا و حقوق خاصی برای آنها در نظر گرفته بودند. این مساله ضربه شدیدی به دولت کارگری وارد کرد.

اهداف سیاسیت کنترل کارگری را می توان چنین خلاصه کرد: پرولتاریا با اعلام آمادگی در پیاده کردن اشکال انتقالی از کنترل کارگری می تواند بخش های محافظه کار طبقه کارگر را به طرف خود جلب کند و بخشهای فنی، اداری وبانکی خرده بورژوازی را خنثی کند. اگر مدیران و رده های بالای مدیران سیاست آشتی ناپذیری در قبال این شیوه اقتصادی اتخاذ کنند و تخریب اقتصادی را دنبال کنند، در انظار عمومی مسئولیت سیاستهای حاد دوره بعدی بر دوش آنها خواهد بود، در حالی که پرولتاریا بدرستی می تواند مطرح کند که آنچه در توانش بوده برای بهبود اوضاع اقتصادی انجام داده است. اهمیت این مساله در جامعه ای چون روسیه شوروی که دهقانان وخرده بورژواهای روستایی، اکثر جمعیت را تشکیل می دادند، دو چندان است. اگر چه عمر کنترل کارگری در شوروی نوپا کوتاه بود معهذا میتوان نتیجه گرفت که برآورد سیاسی آن در پیروزی نهایی بلشویک ها بی تاثیر نبود. سیاست کنترل کارگری در دوره انقلاب برنامه واقع بینانه ای اتخاذ کرده بود. در یکی از اولین دستورالعمل های کارگری که در آوریل ۱۹۱۷ توسط پتروگراد برای صنایع جنگی تهیه شده است چنین آمده است: “کلیه دستورات مربوط به مدیریت داخلی کارخانه، اعم از ساعت کا، حقوق، استخدام، اخراج، تعطیلات و غیره باید توسط شورای کارخانه صادر شود. مدیر کارخانه باید از این دستورات مطلع شود.”

قطعنامه اولین کنگره سراسری شوراها تاکید می کند که شرکت اکثریت کارگران در شوراهای محل کار لازم و ضروری است. همچنین صاحب کارانی که صنایع را رها نکرده اند و متخصصان فنی و علمی باید در شوراها شرکت کنند. شوراهای کارخانه ها و مغازه ها، چه محلی و چه سراسری اجازه دارند کلیه حساب ها و پس اندازهای محل کار خود را بررسی کنند و مدیریت مجبور است کلیه اطلاعات لازم را در اختیارآنها قراردهند. در ادامه همین سیاست، دومین شورای سراسری کمیته های کارخانه اعلام کرد که کلیه شوراهای کارگری می توانند کلیه کسانی را که قادرنیستند رابطه صحیحی با کارگران داشته باشند، اخراج کنند و پرسنل اداری کارخانه تنها با موافقت شورای کارگری حق فعالیت دارد. به عبارت دیگر، کنترل کارگری به این معنی بود که کارگران در مورد تصمیمات  صاحب کاران و مدیران حق وتو داشتند.

در تابستان ۱۹۱۸، زمانی که کنترل کارگری بصورت جدی پیاده شد سرمایه داران و صاحب کاران شدیداً مورد کنترل قرار گرفتند. زمانی در خانه مبحوس بودند، زمانی مجبور به پاسخگویی در برابر شورای کارگری. به عبارت دیگر کنترل کارگری تضمین کننده قدرت دولت کارگری بود. البته این توانایی و قدرت برای دستیابی به موافقت نامه هایی با بورژوازی کافی نبود.اما این موافقت نامه ها،درشرایط قدرت کامل پرولتاریای سازمان نیافته ودر شرایطی که طبقه کارگر قدرت دولتی را در دست داشت به امضا رسید. به عبارت دیگر زمانی که طبقه کارگر قدرت سیاسی را در دست دارد، کنترل کارگری که سرمایه داران و مدیران صنایع را بصورت اسمی صاحب صنایع و شرکتها بداند این خود الزاما مماشات با سرمایه داری نیست، بلکه بالعکس چنین سیاستی می تواند زمینه سازسرکوب سرمایه داران بشود.

پ.گویا  (از دفترهای کارگری سوسیالیستی شماره ۵- تیر ۱۳۷۰)

 

نشر میلیتانت militaant.com

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران