کمیتههای کارگری و هستههای مخفی /مازیار رازی
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
سوال یک کارگر پیشتاز: شما از ضرورت هستههای مخفی صحبت میکنید. مگر کارگران همیشه برای سازماندهی اعتراضات خود کمیتههای مخفی کارگری شکل ندادهاند؟ اگر درحال حاضر کارگران دست به عملی نمیزنند دیگر چه نیازی به هستههای مخفی دارند؟
مازیار رازی: در ابتدا باید مفهوم کمیتههای کارگری را از مفهوم هستههای مخفی کارگری جدا کنیم، ایندو متمایز از یکدیگر هستند، اگرچه میتوانند در پیوند با هم شکل بگیرند. البته دوست پرسشگر ما درست میگویند؛ این بحث درست است که طی چهلوشش سال گذشته هرگاه کارگران در صدد تدارک یک اعتراض، حتی کوچک و یا نهایتا اعتصاب بودند، بهناچار باید دست به تشکیل کمیتهای میزدند که هماهنگیهای لازم برای انجام حرکت را سازمان دهد، کمیتهای که سنتا در ایران کمیته کارگری نام گرفته. این کمیتهها درواقع کارگرانی هستند که توسط بقیه انتخاب شدهاند تا آن حرکت مشخص را به پیش ببرند. این افراد دورِ هم جمع میشوند، مشورت میکنند، تصمیماتی میگیرند و بعد در جمع کارگران و در محیط کار بالای سکو رفته و نتایج تصمیمات کمیته کارگری برای بهبود وضعیت را به سمع کارگران میرسانند؛ اما در نهایت این کل مجموعه کارگران است که در مورد پیشنهادات تصمیم میگیرد که مثلا آیا موافق مطالبات طرحشده هستند، یا از چه روزی اعتصاب خود را آغاز کنند.
این کمیتههای کارگری موقت هستند و به منظورمعینی در یک کارخانه یا شرکت مشخص شکل میگیرند و پس از اینکه آن اعتصاب یا اعتراض در آن کارخانه یا محیط خاص خاتمه پیدا کرد کمیته نیز عملا کارکرد خود را از دست میدهد و منتفی است؛ در نتیجه تداوم ندارند. چنین کمیتهای نمیتواند تجربه خود را به کارگران سراسر ایران منتقل کند.
علاوه بر این، کمیتههای کارگری نهادهای علنی هستند زیرا افراد کمیته توسط مجمع عمومی کارگران و به شکل علنی انتخاب شدهاند حتی اگرمشاورهها به صورت درونی و دور از انظار صورت گرفته باشد. این مطلب در شرایط عدم امکان انتخابات علنی نیز صادق است زیرا سخنگوهای اصلی کمیته سازمانده روی سکو، اعتراضات کارگران را بیان میکنند و به این ترتیب افراد کمیته توسط همه، از جمله جاسوسان رژیم شناخته میشوند.
نکته بعدی این است که کمیته کارگری متکی به یک برنامه درازمدت نیست. این کمیته صرفا بر اساس نیازهای فعلی کارگری در محل کار، اقداماتی انجام میدهد، صدای کارگران را به گوش کارفرمایان میرساند، آرای کارگری را جمعآوری میکند و اگر بتواند نظر اکثریت را به اجرا میگذارد. وقتی میگویم اگر بتواند به خاطر مداخلات وزارت طلاعات و حراست است. مطمئنا وزارت اطلاعات دست روی دست نمیگذارد و ساکت نمینشیند، آنها از طریق حراست که اصولا به منظور خفهکردن صدای کارگران و جلوگیری از هرگونه اعتصاب تشکیل شده، مداخله کرده و سخنگوهای کارگری را تهدید میکند. ما گزارشات فراوانی داریم که حراست به فرد سخنگو گفته: “یا به این معرکه خاتمه میدهی یا اینکه وزارت اطلاعات به سراغت خواهد آمد”. وزارت اطلاعات هم یعنی اخراج، یعنی زندان و شکنجه و حتی اعدام. این واقعیت امروز کارخانههای ایران است. بنابراین وقتی کمیته کارگری علنیست انتظار آن را باید داشت که تحت کنترل و نظارت رژیم باشد. آنها حتی در بسیاری از موارد جاسوسهای کارگری به درون این کمیتهها میفرستند. در هفته تپه همین کار را کردند. آدمی مانند محمد خنیفر ظاهرا به عنوان رهبر در میان کارگران شناخته میشود، اما در خفا اطلاعات درونی را به وزارت اطلاعات میدهد. به این ترتیب یکی از برجستهترین سخنرانهای هفتتپه اخراج میشود، بعد هم دستگیرش میکنند و شکنجه میشود. اگرچه فرد مزبور مدتی بعد به دلیل فشار کارگران و تبلیغات بینالمللی آزاد میشود، اما اجازه ورود به کارخانه را ندارد و عملا به طور دائمی اخراج شده است. خب، این بلایی است که در این مدت بر سر پیشتازان کمیتههای کارگری آوردهاند. کمیتههای کارگری به خودیِ خود موفق نخواهند بود حتی اگر در مواردی همین کمیتهها اعتصابات و اعتراضاتی را سازمان داده باشند، اما پایدار نیستند. اصولا رژیم تحمل این نوع اعتراضات و اعتصابات را ندارد و مقابل آن میایستد. شاید در گذشته برای بهبود وضعیت کارگران اندک اجازهای به اینگونه کمیتهها میداد، اما در عرض چند سال اخیر مطلقا چنین آزادی داده نشده است و کارگران از طریق ساختن این به اصطلاح کمیتههای کارگری هیچ پیشرفتی نکردهاند.
بنابراین اگر خلاصه کنم: این کمیتهها موقت هستند، برنامه درازمدت ندارند و مهمتر از همه متعلق به یک کارخانه مشخص است و برای حل مسائل آن کارخانه تشکیل میشود. در پایان وقتی توفیق حاصل شد و اعتصاب خاتمه پیدا کرد یا شکست خورد و نتیجهای نداد، میته منحل میشود. تجربه خاصی به سازمانها و شرکتها و کارخانههای دیگر منتقل نشده، چون ابزار انتقال وجود ندارد. این کمیته متعلق به آن کارخانه خاص است و در پایان هم از هم پاشیده شده چون دیگر نیازی به وجود آن احساس نمیشود. مثلا در مورد هفتتپه که در موارد بسیاری به آن اشاره کردیم.
در برههای از مبارزات کارگران این کارخانه بر علیه مالکیت خصوصی، کارگران به یک مطالبه بسیار بسیار مترقی و در حد بینالمللی رسیدند و گفتند: «آقایان بخش خصوصی اگر عرضه پاسخگویی به مطالبات کارگران را ندارید، کنار بروید. دولت وامها را به خود ما کارگران بدهد. ما کنترل تولید و توزیع را به دست میگیریم، آدمش را داریم، تجربهاش را داریم و در اینجا زندگی کردهایم. ما مثل آن آقازادهها نیستیم که از نیویورک آمده باشیم تا گندهگویی کنیم و دارایی خودمان را به رخ بقیه بکشیم. کارخانه را بسپارید به دست خودِ ما و مطمئن باشید ما هزاران بار بهتر عمل میکنیم».
خب این شعار، یعنی شعار «کنترل کارگری»در سطح بینالمللی اعتبار دارد. مشخصا در زمان انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ مطرح شد، سپس در کمینترن بر آن صحه گذاشتند و مبدل به یکی از مطالبات جریانات مترقی کارگری سراسر جهان گردید و در پارهای موارد حتی به اجرا گذاشته شد. یک نمونه معروف اعمال کنترل کارگری بر تولید و توزیع در یک کارخانه ساعتسازی فرانسوی در سال ۱۹۶۷ بود. مبارزه کارگران این کارخانه در چهارچوب نظام سرمایهداری سرانجام به تحقق کنترل تولید و توزیع انجامید و این نمونه موفقیتآمیز هم بود. کارگران خود دستمزدها را تعیین و تقسیم کردند و دستمزد بیشتری نصیبشان شد، در عین اینکه بازده تولید نیز بالا رفت، بسیار بالاتر از دوران گذشته که کارخانه متعلق به یک شرکت خصوصی بود. کارگران هم رضایت کامل داشتند چون میدانستند حالا شرکت متعلق به خودشان است؛ ساعتها را خودشان میفروختند، مذاکرات را خودشان میکردند و همه چیز شفاف و روشن بود. این یکی از غنیترین تجارب بینالمللی کارگران بود که درهفتتپه هم میتوانست تحقق پیدا کند، منتها متوقف شد. به چه علتی متوقف شد؟ به علت اینکه کار علنی بود و همه تحت نظارت بودند. اسماعیل بخشی در یکی از مصاحبههایش میگفت : “از دو سه سال پیش از دستگیری تمام تلفنها و مکالمات من شنود داشت”. این یعنی کنترل تمام عیار، در چنین حالتی حتی بهترین شعارها مانند همین کنترل کارگری شکست میخورد. البته این به معنای آن نیست که چنین شعاری میتوانست در ایران تحقق دائمی پیدا کند، اما اگر مخفی عمل میشد میتوانست غافلگیرانه اتفاق بیفتد، خبرش در سراسر کشور بپیچد و تبدیل به یکی از تاکتیکهای سنتی مبارزات کارگری شود، بدون اینکه عناصر اصلی پشت این تاکتیک شناسایی شده باشند. به این ترتیب این تجربه بسیار غنی به بوته فراموشی سپرده نمیشد و به دیگر بخشهای کارگری انتقال مییافت.
ساختن هستههای مخفی، آن هم مخفی ضد سرمایهداری، با تفکرات سوسیالیستی راهِ حل پیشنهادی ما برای فائق آمدن به مشکلیست که در بالا بحث آن را کردیم. این هستهها باید ساخته شوند؛ امروز هم بخشا ساخته شده، اما اشاعه پیدا نکرده و سراسری نشده است.
ساختن این هستهها به معنای نفی کمیتههای کارگری که کارگران شکل میدهند و در تاریخ مبارزات کارگری ایران همیشه وجود داشته، نیست. کمیتههای کارگری میتواند حضور داشته باشد، منتها یک هسته مخفی وجود دارد که همزمان چند کار از جمله مسائل کمیته را سامان میدهد، اما اعضا این هسته شناخته شده نیستد، در نتیجه، به عنوان مثال اگر سخنران کمیته دستگیر شود، کار کمیته ادامه خواهد یافت چون رهبران اصلی شناخته نشدهاند و سازماندهی مخفیست. سخنرانها الزاما سازماندهندگان اصلی نیستند و با دستگیری آنان کارها متوقف نمیشود و رژیم میفهمدکه فرد دستگیرشده سازمانده اصلی نبوده بلکه یکی از کارگران مبارز است.
این مورد را با وجه دیگری مقایسه کنید که سازمانده اصلی علنی و عضو کمیته کارگری باشد. به محض دستگیری او کارها میخوابد؛ اتفاقی که در هفتتپه افتاد. آن تجربه غنی و آگاهی بالایی که به واسطه سخنرانیهای اسماعیل بخشی ایجاد شده بود به محض دستگیری او، به تدریج و در عرض چند هفته، تحلیل رفت. مطالبه پرارزشی مانند کنترل کارگری که کارگران در خلال مبارزه به آن رسیده بودند، ناپدید شد و کارگران در چهارچوب مطالبات صنفی محصور ماندند؛ «نان بیشتری به ما بدهید»و همه چیز به پایان رسید. در این چند ساله گذشته دیگر صحبتی از کنترل کارگری در کانال تلگرامی هفتتپه به میان نیامد و کانال پُر شده از مسایل شخصی، این به آن فحش بدهد و بگوید فلانی مثلا جاسوس است و غیره، مبارزهای با آن عظمت به این حد تنزل پیدا میکند. بسیار خب این نشان میدهد که ما به شکل دیگری از سازماندهی نیاز داریم که در آن مهرههای اصلی دستگیر نشوند و بتوانند از طریق کانالهای مجازی صدای خودشان را به گوش عموم کارگران برسانند.
اگر چنین افرادی میخواهند با کسی ارتباط بگیرند باید صددرصد به آن فرد اعتمادداشته باشند. فرد موردِ نظر بایست جسور باشد و در تجربه امتحان خود را پس داده باشد؛ بایست مبارز باشد. نمیشود به زعم کارگر بودن نشست و برنامه مبارزه را ریخت. گیریم طرف جاسوس از آب در نیامد ولی به هر حال آگاهی نازلی دارد، قابل مقایسه با آگاهی کارگر پیشتاز نیست. چنین فردی توانایی آن را ندارد که در طولانی مدت به همراهی خود با کارگر یشتاز ادامه دهد. آگاهی را هم نمیشود با رفیقبازی و من بمیرم و تو بمیری به درون پیشتازان کارگری، برد.
هستههای مخفی کارگری باید برنامه درازمدت داشته باشند. قدمهای بعدی را بشناسند و بگویند که هدف نهایی چیست. هستهها باید در مورد هدف نهایی روشن باشند تا بتوانند آن را برای کارگرانی که وارد فعالیت میشوند، دقیق توضیح دهند. مهمتر از همه، بازتاکید میکنم؛ رهبران بایست مخفی باقی بمانند. کمیته کارگری چنین ویژگی و محتوایی ندارد، این ویژگی مختص هستههای مخفی سوسیالیستیست.
ما طی چند سال گذشته شاهد شکلگیری تعدادی از کمیتههای مخفی سوسیالیستی در برخی از نقاط خوزستان بودهایم. رهبران این هستهها باوجود مخفی بودن اعتباری در میان کارگران کسب کردهاند. رژیم نمیتواند اینها را دستگیر کند چون نمیداند کجا هستند. ارتباطات آنان با یکدیگر کاملا حساب شده و مخفیانه است. این هستهها از تمام مواردی که امکان نفوذ رژیم و وزارت اطلاعات را ممکن کند، پرهیز میکنند و دستورالعملهای امنیتی تا سرحد امکان رعایت میشود، در نتیجه، هستهها باقی میمانند، ولی یک دست صدا ندارد. در شرایط کنونی که رژیم دچار بحران عمیق اقتصادی و سیاسی و درگیر جنگ است بایست ده ها، صدها و هزاران کمیته به این شکل در داخل ایران ساخته شود. این شرایط بهترین امکان برای ساختن هستههای مخفی را فراهم میکند. برخی از دوستان کارگر که با هستههای کارگری ارتباطاتی دارند تصور میکنند شرایط نامساعد است و باید کاری نکرد، «چون ممکن است جنگ شود، ممکن است رژیم بلایی سرِ ما بیاورد، حرفی نزنیم و سکوت کنیم”»بله علنا نباید حرف بزنیم، اما سازماندهی مخفی، اتفاقا امروز زمانش فرا رسیده. امروز بهترین شرایط برای ساختن هستههای مخفی از این دست در ایران است.
بنابراین اگر خلاصه کنیم: دو پدیده کمیتههای کارگری و هستههای مخفی سوسیالیستی از هم متمایز هستند و در بسیاری موارد کاملا خلاف همدیگر عمل میکنند. یکی برای یک موضوع خاص و زمانی کوتاه شکل میگیرد، برنامه درازمدت ندارد و صرفا در چهارچوب یک کارخانه مشخص عملکرد دارد و معمولا پس از حصول هدف و یا سرکوب و شکست منحل میشود. به این ترتیب ادامهکاری و انتقال تجربه مفهومی ندارد. روش کارش علنی است و رهبران آن در خطر دستگیری هستند و اغلب دستگیر میشوند و با دستگیری رهبری اصلی آگاهی نیز از بین میرود. به عنوان مثال کارگران هفتتپه در جریان مبارزات چند ساله به آگاهیهای ارزشمندی دست یافتند، اما پس از دستگیری رهبرانشان یا یکی از رهبران اصلی بسط آگاهی متوقف شد. درست است که در جریان مبارزه آگاهی به هرحال کسب میشود، اما اگر این آگاهی ذخیره و حفظ نشود از بین خواهد رفت. هستههای مخفی میتوانند آگاهیها را حفظ کنند چون با برنامه درازمدت و چشمانداز فعالیت کرده و عملکردشان موقت و مختص نیست. امکان دستگیری ، زندان رفتن و حتی کشتهشدن این رفقا در مقایسه با اعضا کمیتههای کارگری نیز کمتر است چون اصولا این افراد حتی برای کارگران معمولی کارخانه نیز شناخته شده نیستند.
سوال یک کارگر پیشتاز: چه تضمینی وجود دارد که کارگران با ساختن هستههای مخفی توفیق به دست آورند؟
مازیار رازی: سوال بجایی است. کار ما مارکسیستها شناخت علمی جامعه و شناخت علم چگونگی تغییر جامعه است. ما اقتصاد سرمایهداری را که هزارها عیب دارد، بررسی میکنیم و راههای برونرفت از آن را شناسایی کرده و مطرح میسازیم. مسلما این بررسی و شناخت با توجه به ویژگی هر پدیده صورت میگیرد؛ مثلا ما نمیتوانیم یک نسخه عام برای حل مسئله بپیچیم. مسلما این نسخه در نظام سرمایهداری کشورهایی نظیر ایران که شکل سرمایهداری آن مبتنی بر استثمار و سرکوب کاملا عریان است و هیچگونه مفر مبارزات صنفی در آن وجود ندارد، عمل نمیکند. ما با توجه به شرایط ویژه ایران هستههای مخفی را پیشنهاد میکنیم و تجارب تاریخی این شکل مبارزاتی را انتقال میدهیم. این یک برخورد علمیست اما نمیتوانیم تضمین بدهیم که این روش صددرصد موفق خواهد بود. همین روش در برخی از موارد و به دلایل مختلف میتواند در نهایت شکست بخورد. در جایی دیگر میتواند به یک انقلاب کارگری سوسیالیستی منجر شود؛ به عنوان مثال این شکل از مبارزات و سازماندهی برای تدارک انقلاب در روسیه ۱۹۱۷ به ثمر رسید.
در نتیجه ما نمیتوانیم تضمین بدهیم که اگر این کار را بکنید حتما انقلاب میشود، چنین تضمینی اصولا غیر علمیست. این تضمین دادن از آن دست تضمینهاییست که بسیاری از گروهها میدهند.«به ما رای بدهید و عضو حزب فلان بشوید ما تضمین میکنیم پس از سرنگونی این رژیم یک شبه سوسیالیسم را در ایران برایتان میسازیم». خب اینها پرتوپلاگوییست؛ بسیاری از این پرتوپلاها میگویند که حزب خودشان را بسازند نه اینکه واقعا انقلاب را سازمان بدهند، انقلابی که به دست خود کارگران سازمان داده خواهد شد و حاکمیت اردوی زحمتکشان نود درصدی جامعه به رهبری طبقه کارگر را به قدرت خواهد رساند. رهبران اصلی این اردو که در عینِ حال آگاهترین بخش آن نیز هستند نهایتا شوراهای کارگری را شکل میدهند. اما این شوراهای کارگری آگاه به خودی خود ایجاد نمیشود؛ با گفتن اینکه ما خواهان شوراها هستیم که شورا ساخته نمیشود. ساخته شدن آن کار درازمدت میخواهد.
درنتیجه، وقتی از این هستهها صحبت میکنیم منظور مرحله تدارکات انقلاب است، خود انقلاب نیست. قرار نیست هستهها انقلاب کنند، تدارک انقلاب را میبینند و در شرایط اعتلای انقلابی به تحقق آن کمک میکنند، اینها تسهیلکننده هستند و به وقوع انقلاب سمتوسو میدهند. بدون وجود این ستاد رهبری انقلاب نمیتواند با موفقیت به ثمر برسد.
ما شاهد موارد متعددی از این اعتلای انقلابی در داخل ایران بودهایم. مثلا همین جنبش ژینا که اعتلای انقلابی شکل گرفته بود، تودههای میلیونی در خیابانها بودند، اعتراضات و زدوخوردهای خیابانی و غیره صورت گرفت، یا مورد شورش ناشی از افزایش قیمت بنزین که در زمان احمدی نژاد رخ داد و یا قبل از آن در جنوب. خب، در چنین شرایطی که چند بار رخ داد و مسلما در آینده نیز اتفاق خواهد افتاد؛ شرایطی که یک موقعیت انقلابی به وجود میآید که میتواند منجر به اعتلای انقلابی بشود، اگر این هستههای مخفی را در شکل یک سازماندهی سراسری، یک حزب پیشتاز کارگری نداشته باشیم، اعتلای انقلابی شکست خواهد خورد. در گذشته چندین بار چنین تجربهای را از سر گذراندیم. اگر در جنبش ژینا چنین ستاد رهبری وجود داشت که مورد اعتماد تودهها بود، همان حرکت ژینا میتوانست منجر به انقلاب و سرنگونی این رژیم شود، اما نداشتیم، نبود، رهبری نبود، کاملا روشن بود که رهبری وجود ندارد، از یک طرف جوانان در اعتراضات خیابانی میجنگیدند و در طرف دیگر کارگران سکوت کرده بودند و اعتصابی شکل نمیگرفت. در دوران پیش از آن، اعتصابات کارگری مثلا در شرکت نفت جریان داشت، اما اقدامی از سوی دیگر کارگران در همبستگی با آن صورت نمیگرفت، یا اعتصابات در هفتتپه بود، ولی کارگران نفت مداخلهای نمیکردند. حرکات منفردِ مجزا، بدون یک هماهنگی و ارتباط.
خب، این افتراق دقیقا نشاندهنده عدم وجود ستاد رهبریست. ستادی که از دل همین هستههای کارگری سوسیالیستی به وجود میآید. ما برای هماهنگی به چنین ستادی نیاز داریم، به خودیِ خود که ایجاد نمیشود. این ستاد باید اعتبار کسب کند و حرفش خریدار داشته باشد. برخی از دوستانی که در خارج از کشور هستند، به محض یک شلوغی در ایران میگویند: کارگران انقلاب کنید. خب، این حرفهای پرتوپلاست. شما در ارتباط با پیشتازان کارگری چه قدمی برداشتید، چه کمکی به سازماندهی آنان کردید که آنها تدارکات انقلاب را آماده کنند. اینجا نشستهاید و دستورالعمل صادر میکنید و کسی هم برای این دستورالعملها پشیزی ارزش قائل نیست. اینها فقط جنبه خودارضایی دارد. بله، گفتن «مرگ بر رژیم، سرنگون باد دولت جمهوری اسلامی، زندهباد انقلاب سوسیالیستی، کارگران قدرت را بگیرید» خوب است، اما قدم بعدی چیست؟ بیایید و قدرت را تحویل ما بدهید که دوباره داستانی مشابه بقیه کشورهای جهان سومی سرِ هم کنیم: تعدادی به قدرت برسند که به خودشان میگویند کمونیست اما در عمل هیچ ارتباطی به کارگران ندارند.
بنابراین در چنین شرایطی اصولا بحث تضمین دادن مطرح نیست. ما هیچ وقت نمیتوانیم در مورد این نوع مسائل تضمین بدهیم. کاری که از دست ما برمیآید این است که چکیده تجارب علمی مارکسیسم و همچنین تجارب عملی لنینیسم را در اختیار پیشتازان بگذاریم و هر نوع کمک نظری و عملی در مورد مسائل مختلف سازماندهی و غیره که احتیاج داشتند فراهم کنیم تا خودشان این تشکیلات را در داخل ایران به وجود بیاورند. اگر این شرایط ایجاد شد و آن ستاد رهبری به وجود آمد، آن وقت میتوانیم از سازماندهی انقلاب صحبت کنیم و حرفهای ما ملموستر و واقعیتر خواهد بود.
همان طور که در پیش هم گفتم سلول اولیه این ستاد رهبری همان هستههای مخفی هستند؛ از اینرو توصیه اکید ما به همه دوستان و رفقای خارج از کشور این است: اگر یک نفر در داخل ایران میشناسید که مبارز است و به او اعتماد دارید، تشویقش کنید این هستهها را بسازد، هستههای دو سهنفره، افراد جسور و مورد اعتماد؛ بعد هم اقدام کنند، بولتنهای کارگری، بولتنهای جوانان و دانشجویان، بولتن مسائل زنان را منتشر کنند و آگاهی را قدم به قدم ارتقا دهند.
هرکس که از هر زاویهای خودش را مارکسیست میداند بایست درون بخشهای مختلف جامعه ایران، بهویژه کارگران در امر ساختن این هستهها کمکرسانی کند. این هسته باید وفور پیدا کنند، ده، بیست یا صد هسته کافی نیست؛ بایست هزاران هسته به وجود بیاید که نهایتا هنگامی که همگونیهای لازم در میان آنان ایجاد شده و بر سر یک برنامه مشترک توافق داشتند، ستاد رهبری سراسری بتواند اعلام موجودیت کند. این دقیقا اتفاقی بود که در روسیه افتاد و طبقه کارگر را به پیروزی رساند. هرجا که این روش اتخاذ نشد انقلاب شکست خورد؛ رژیمی سرنگون شد و رژیمی دیگر با همان مضمون، اما ظاهری متفاوت روی کار آمد. داستان چهلوپنج سال گذشته تکرار همان مکررات است. شاه سرنگون شد، رژیمی دیگر از همان سنخ، اما در لباسی جدید جای آن را گرفت. تفاوت تنها در حد تاج و عمامه بود، حتی میتوان گفت دومی بدتر هم بوده است. در نتیجه، دوستان کارگر نبایست در جستوجوی راهی باشند که هرچه سریعتر به نتیجه برسند، راهی که تضمین هم بدهد. البته بحثش بد نیست، روشنگری میکند.
دوستان کارگر ما باید به خودشان متکی باشند، تضمین را بایست خودشان پیداکنند و خودشان تضمین بدهند. آنها بایست در اندیشه ساختن حزب پیشتاز کارگری باشند. یک ستاد رهبری که بایست در داخل ایران ساخته شود، نه در خارج. پیشتازان کارگری این حزب را میسازند و تا زمان اعتلای انقلابی مخفیانه به مبارزات خود ادامه میدهند و تنها در آستانه انقلاب علنی خواهند شد. هنگامی که حزب برای تسخیر قدرت حرکت میکند رهبران نیز شناخته خواهند شد.
۱۹ مرداد ۱۴۰۴
آخرین دیدگاه ها