جایگاه حزب پس از انقلاب کارگری / مازیار رازی
مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
از بحث آخر رفیق بهروز فراهانی در مورد تعدد احزاب شروع میکنم. ایشان به نظر ما انتقاد دارند که ما با تعدد احزاب مخالفیم و از قدرتگیری تنها یک حزب جانبداری میکنیم، که صحیح نیست. تمام بحثهایی که ایشان کردند دراساس مورد توافق ما هم بوده، مکتوب آنها هم موجود است. ما حتی چند وقت پیش فراتر از آن مسئله را مطرح کردهایم. ما حدود دودهه پیش یک بحث درونی داشتیم و این بحث را در ایران علنی کردیم، لینک آن را در زیر درج کردهام، شما میتوانید رجوع کنید.
اصولا در این دو دورهای که صحبت کردم، در دوره تدارکات، یکی از واجبات سیاسی و تشکیلاتی ایجاد حزب پیشتاز کارگریست؛ ولی خب، در کنار این حزب پیشتاز کارگری احزاب دیگری هم به وجود میآیند، مثلا در حالِ حاضر هستههایی سوسیالیستی در بخشی از ایران فعالیت میکنند، اما در عین حال، احزاب دیگری هم هستند که به خودشان حزب کارگری یا حزب کمونیست کارگری میگویند، و غیره. اینها هم دارند فعالیت میکنند. بنابراین احزاب کار خودشان را میکنند، یعنی در این دوره تدارکاتی همه احزاب شکوفا میشوند، مشکلی نیست، ما کاری به کار این احزاب نخواهیم داشت. منتها وظیفهای که ما به عنوان پیشتازان چپ کارگری ایران در پیشِ رو داریم و این وظیفه از تجارب انقلاب اکتبر استنتاج شده، تشکیل حزب لنینیستی به مفهوم خاص کلمه است. یعنی کمک به ایجاد یک حزب مخفی، متشکل از پیشتازان کارگری در ایران. این تجربهِ منتقل شده از انقلاب اکتبر است.
حال بپردازیم به مورد قدرتگیری شوراها پس از انقلاب. این شوراهای کارگری، باز هم طبق روالی که ما در انقلاب اکتبر ملاحظه کردیم، تجمعات و کنفرانسهایی به راه میاندازند که در آنها از طریق انتخابات مستقیم و گسترده رهبری شوراهای کارگری را انتخاب کنند. همان طور که گفتم این انتخابات کاملا دموکراتیک است و کارِ آن تعیین بافت و اعضا رهبری دولت بعدی، یعنی دولت انتقال از سرمایهداری به سوسیالیسم است. این دولت منتخب شوراهای کارگریست و معیار تصمیمگیری شوراهای کارگری در انتخاب احزاب شرکت کننده در دولت بر اساس تجارب مشخص آنان از این احزاب درگذشته است. به عنوان مثال، اگر احزابی در حال نوسان بین دهقانان و طبقه کارگر بودند، مثل اس آرهای راست، خب اینها را با تردید انتخاب میکنند، بعضیهایشان انتخاب میکنند. یا مثلا وقتی میبینند منشویکها پس از سقوط تزار در کابینه کرنسکی شرکت کردند، یعنی در یک دولت سرمایهداری شرکت کردند، بسیار خب، تمام اعتبار منشویکها از نظر طبقه کارگر نزول میکند، و چنین هم شد؛ یعنی منشویکهایی که تا پیش از ۱۹۱۷ به طور دائم اکثریت شوراهای کارگری را در دست داشتند از فوریه ۱۹۱۷ این اکثریت را از دست دادند. کارگران عملکرد آنها را دیدند. به هرروی،کارگران درایت سیاسی دارند، مبارزه کرده اند، سازماندهی کرده اند. اعتبار منشویکها در میان کارگران افت پیدا میکند و آنها در دولت جدید به منشویکها رای نمیدهند. بنابراین در دور دوم انتخابات پس از سقوط کرنسکی، بلشویکها ۶۵ (شصتوپنج) درصد آرای شوراهای کارگری ده میلیونی پترزبورگ و مسکو را به دست آورد. ده میلیون هم سربازانی بودند که عمدتا دهقانزادههای فقیر بودند. اس آرهای چپ ده درصد آرای شوراها را به دست آوردند واس آرهای راست که عموما در میان دهقانان کار میکردند، ده تا پانزده درصد. آرای منشویکهایی که در انتخابات پیش اکثریت را داشت، در انتخابات اولین دولت کارگری به پنج درصد سقوط کرد و آنارشیستها هم پنج درصد کسب کردند. بنابراین شوراهای کارگری این دولت کارگری را انتخاب کرد؛ آنهم بر اساس تجربه، نه بر اساس انتخاب حزبی. اینجا دیگر صحبت از حزب نیست، بحث آن دولت کارگریست که شوراها میخواهند به قدرت برسد و تکالیف انقلاب را دنبال کند. آنها عملکرد احزاب موجود را در مقابل دولت سرمایهداری دیدند و بر همین اساس دارودسته کرنسکی، و جریانات وابسته به دهقانان مرفه مرتبط به سرمایهداری را کنار گذاشتند. بنابراین با درایت دست به این عمل زدند.
با اجازه برمیگردیم به بحث تعدد احزاب؛ حالا پس از به قدرت رسیدن دولت کارگری که ترکیبش را توضیح دادیم، واضح است که تمام احزاب باید آزاد باشند. اصولا سوسیالیسمی که ما مشخصا در ایران خواهان آن هستیم متکی به یک دموکراسی بهمراتب عالیتر از دمکراسی بورژوایی است. اگر غیر از این باشد میبازیم، انقلاب شکست میخورد. تضمین تکامل بعدی دولت کارگری در ایران متکی به رعایت تمام شئون دموکراسی، آزادی مطبوعات و کلیه آزادیهای اجتماعی و سیاسی خواهد بود. دولت کارگری فراخوان میدهد و زیرِ نظر این دولت مجلس موسسان تشکیل میشود تا تمام اقشار جامعه بتوانند نمایندگان خود را به این مجلس بفرستند و قوانین جدید را براساس آرای میلیونی تمام گرایشهای مختلف جامعه تصویب کنند. اما دولت کماکان یک دولت کارگریست، یعنی کنترل اصلی قدرت در دست خود شوراهای کارگری است، منتها مجالس مختلف در نقاط گوناگون، درون ملیتهای تحت ستم و هرجای دیگر تشکیل میشود که در این مجالس نظرات، وظایف و همچنین موقعیت فعلی به بحث گذاشته شده و نتایج این بحثها به مجلس موسسان گزارش داده میشود، مجلسی که تحت نظارت و کنترل دولت کارگری تشکیل شده و همه نمایندههای این جریانات نیز در آن حضور دارند، تا تصمیم نهایی پس از کسب اکثریت آرا در آن تصویب شود. مصوبات این مجلس تا دوره بعدی معتبر است. بحث و گفتوگوی نمایندگان مجلس موسسان برای رایگیری و اتخاذ تصمیم نهایی محدودیت زمانی ندارد.
در دوران دولت کارگری تمام احزاب آزادند. هرکس و هر عقیدهای تا زمانی که دست به سلاح نبرده باشد و برای رخنه مجدد امپریالیسم توطئه نکرده باشد، آزاد است حزب بسازد. حتی رضا پهلوی هم میتواند برگردد، سخنرانی کند. با طرفدارانش ملاقات کند، اما طبیعی است که دولت کارگری با هرگونه توطئه برای سرنگونی خود مقابله میکند و مفهوم توطئه نیز بر اساس تفاسیر شخصی نخواهد بود، بلکه منطبق بر قوانین اساسی و تصمیم شوراهای مستقل تعیین خواهد شد. ما باکی از عقاید و نظرات نداریم، همه آزادند اما به شرطی که قدرت در دست حکومت منتخب شوراهای کارگری باشد.
در نتیجه ما بحثی بر سر این موضوع با کسی نداریم، یعنی افتراقات اینها نیستند. شاید چیزهای دیگری باشند. من به رفیق بهروز توصیه میکنم بحثهای مکتوب ما را بخواند و نقد کند. این بحثها به همین منظور منتشر شده، چیزی حدود صد صفحه است که در جزئیات وارد شده. پس از خواندن آنها میبینند که ما بر سرمسئله دمکراسی و رعایت دمکراسی و اینها اختلاف نداریم. بله، برخی از سازمانها، مثلا جریاناتی از سابقه مائویستی میگویند، ما میزنیم، میکشیم. دیکتاتوری پرولتاریا از نظر آنها یعنی اعمال دیکتاتوری بر تمام مخالفین سیاسی خودشان؛ طبعا اگر این جریانات به قدرت برسند مخالفین را روانه زندان میکنند، یا به چوبه دار میسپرند؛ کاری که دقیقا آقای مائو، جریانات استالینیستی، پولپوتها وکره شمالی وغیره کردند. اما این ربطی به ما ندارد. دیکتاتوری پرولتاریا به مفهوم مارکسیستی آن از نظر ما رعایت یک دمکراسی، بسیار عالیتر از دمکراسی بورژوایی است. ما بر سر اینها صحبتی نداریم. دموکراسی بورژوایی را هم که امروز داریم میبینیم. دیکتاتوری در واقع این است. اقلیتی در آن بالا قرار گرفته و دارد اکثریت را منکوب میکند، چه به صورت عیان در کشورهای خاورمیانه، ترکیه و غیره، چه به صورت پنهان، که البته حالا علنی شده، در کشورهایی مانند آمریکا و فرانسه و ایتالیا و …..
نکتهای که در تبادل نظرهای درونی ما دو دهه پیش مطرح شد و علنی هم انتشار پیدا کرد این است که وظیفه اصلی حزب تدارک انقلاب است و هنگامیکه شوراهای کارگری به قدرت رسیدند دیگر حزب به معنای حکومتکننده مفهومی ندارد، البته رفقا توجه کنند که من از حزب پیشتاز کارگری صحبت میکنم، نه احزاب بطور عمومی. حزب پیشتاز کارگری زمانی در میان کارگران مبارزه کرده و تدارک انقلاب را دیده است، اما از لحظهای که طبقه کارگر به قدرت رسید و دولت کارگری خود را انتخاب کرد، این حزب نیز به یکی از دیگر احزاب موجود در جامعه تبدیل میشود.
حزب طبقه کارگر میتواند تحت عنوان «حزب کمونیست » کارگری در جامعه وجود داشته باشد، همه احزاب آزاد هستند. این حزب میتواند در ارتباط با دولت کارگری قرار داشته باشد، مثل همین داستان سرمایهداری که اتاق فکری دارد و در صورت لزوم از روشنفکرانی کمک میگیرد؛ افرادی که تحقیقات میکنند اما اعضای دولت سرمایهداری نیستند و در تحلیل نهایی این دولت است که دادههای آنها را در عمل به کار میبندد یانه. حزب کمونیست پس از قدرتگیری شوراها میتواند و بایست چنین نقشی بازی کند که متفاوت است با آن حزب تدارکات، حزبی که برای دوره خاصی کار مخفی کرده، مبارزه کرده و حزب اخص بلشویکی بوده است. این نقش در دوران حکومت کارگری از تصمیمگیرنده، سازماندهنده و تدارکاتچی انقلاب به کمککننده و اتاق فکر دولت تغییر میکند. در واقع به ابتکار خود شوراهای کارگری و استفاده شورای کارگری از آنها، حزب میتواند از جایگاه مستقل و جدا از دولت، توسط خود دولت برای مشاوره دعوت شود، برای اینکه پیشنهاداتی جهت بهبود وضعیت بدهند؛ اما در تحلیل نهایی این شوراهای کارگری هستند که حرف آخر را میزنند؛ مثلا فرض کنید اگر اتاق فکر به آنها توصیه کرد فلان کار را بکنید، این تصمیم شوراهای کارگریست که آیا میخواهد این کار را بکند یا نه.
چند مثال از دوران لنین میآورم. برخی میگویند لنین کودتا کرد و قدرت در دست لنین بود. جریانات آنارشیست وشبه آنارشیست که این نوع اتهامات میزنند لازم است نگاهی به قضیه مجلس موسسان بیاندازند. لنین با توجه به اینکه مجلس موسسان در دوران حکومت فوریه ایجاد شده بود و اکثریت اعضای آن منشویکها بودند، تاکید داشت که این مجلس مؤسسان از پیش انتخاب شده را فرا نخوانیم. این را در واقع، لنین به عنوان رئیس دولتی که منتخب تودههاست مطرح میکند؛ اما شوراهای کارگری بر خلاف نظر لنین استدلال میکنند و مجلس موسسان فراخوانده میشود. در این مجلس موسسان است که شوراها متوجه حیله منشویکها میشوند، حیلهای که از پیش لنین میدانست. منشویکها برخلاف شعار لفظی تمام قدرت به شوراها دنبال تحقق همه قدرت به مجلس موسسان که «ما در آن اکثریت داریم، شش ماه پیش اکثریت را گرفتیم»، هستند. اینجا بود که دولت شوراها درِ مجلس موسسان را بست. در عمل نشان داده شد بحث لنین درست بوده، در حالیکه چندی پیش خلاف نظر لنین مجلس موسسان فراخوانده شده بود.
در جنگ با آلمان (که منجر به معاهده برست لیتفسک شد) هم نظر لنین این بود که سازش کنیم، ما در موقعیتی نیستیم که جنگ را ادامه دهیم. شوراهای کارگری رأی دادند خیر میرویم جنگ میکنیم و جنگ برخلاف نظر لنین ادامه پیدا کرد تا خود شوراها به نتیجه سازش، زمین در مقابل زمان، رسیدند. در نتیجه، نقش حزب این خواهد بود و نه چیزی بیش از این. لنین نوعی، یا این اتاق فکرهایی که از آنها صحبت میکنم در چنین موقعیتی قرار دارند. خود لنین هم تابع همین نظریه بود، نیامد بگوید: «من لنینم، رهبر بلشویکها و حتما آنچه که من میگویم بایست توسط شوراهای کارگری انجام شود وگرنه من از دولت خارج میشوم»!؛ ابدا این را نگفت، توافق کرد، حتی هنگامیکه میدانست شوراهای کارگری در مسیر درستی قرار ندارند.
از این نظر مهم است روشن کنیم وقتی حزب پیشتاز تدارک انقلاب به شوراهای کارگری کمک کرد تا قدرت را به دست بگیرند و وقتی که قدرت دست شوراها افتاد، وظیفه آن حزب دیگر به پایان رسیده و اینک وظایف دیگری در مقابلش قرار گرفته است.
رفقا اگر اخبار و کتابهای افراد مستقلی که پس از انقلاب روسیه به این کشور سفر کردند مطالعه کنند میبینند که این آدمها نوشتهاند تمام مراکز حزب بلشویک عملا تعطیل شده بود. اصولا دیگر نیازی نبود که یک حزب بلشویک جدای از دولت و موازی آن کار خودش را بکند (اعضای حزب بلشویک نقدا در دولت ادغام شده بودند). البته اگر عدهای از بلشویکها بخواهند حزب خودشان داشته باشند، ممانعتی در کار نیست، میتوانند. اما این حزبی نیست که قدرت سیاسی داشته باشد. حزب قدرتمند گذشته که به شوراها در کسب قدرت کمک کرد دیگر باید کنار برود و قدرت را تحویل صاحبان اصلی انقلاب بدهد و خودش به عنوان یک جریان مستقل در صورت درخواست شوراها به آنان کمک کند.
این موضع ماست، اگر رفیق بهروز فراهانی یا هر رفیق دیگری مطالب ما را بخوانند و انتقادی داشته باشند ما با کمال میل گوش میدهیم و بحث و تبادل نظر میکنیم. اما نکاتی که رفیق بهروز فراهانی در انتقاد به ما مطرح کردند، با عرض معذرت، ربطی به مواضع ما ندارد. حداقل من شخصا مواضع خودم را به طور مکتوب و روشن نوشتهام و آماده پذیرش هرگونه نقد و نظری هستم. با تشکر
مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
https://www.youtube.com/watch?v=T-aFIxzRaEY
قدرت گیری کارگری پس از انقلاب: حزب یا شورا؟
https://www.youtube.com/watch?v=T-aFIxzRaEY
آخرین دیدگاه ها