شیوههای نوین سازماندهی و مبارزه/ مازیار رازی
گفتار مازیار رازی در کلاب هاوس https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
مهمترین مشکل ما ظرف چهلوپنج سال گذشته این بوده است که ما هنوز از تجربه درس نگرفتهایم. اگر این دوره را با سالهای بین ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷ روسیه مقایسه کنیم شاید منظور ما بهتر روشن شود. پساز شکست انقلاب ۱۹۰۵روسیه شیوه دخالتگری مخفی در میان کارگران مطرح شد. بسیاری از گرایشهای مختلف، از جمله منشویکها، مخالف این شیوه بودند. آنها میگفتند دروپیکر را باز بگذارید، کارگر عقلش میرسد. آنها سرانجام بهما ملحق میشوند و بعد، یکجوری، در یکزمانی، انقلاب اتفاق میافتد. این دوگانگی در انقلاب روسیه هم انشقاق به وجود آورد. کاری که بلشویکها کردند و باعث شد تا اولین و تنها انقلاب کارگری جهان به ثمر برسد این بود که خیلی بی سروصدا رفتند میان کارگرهای پیشتاز کف کارخانهها، هستههای مخفی را ساختند و پساز دورهای این هستههای مخفی بدون اینکه کسی اعضای آنرا بشناسد و یا اصولا بداند وابسته به چه جناحی هستند، به اعتبار برنامهها و دخالتهایی که میکردند، تاثیراتی روی کارگران گذاشتند و اعتباری کسب کردند و توانستند بهتدریج اعتصابهای کوچک یک منطقه را به مناطق دیگر تسریع دهند و سرانجام در زمان مناسب به اعتصابهای سراسری سازمان بدهند. این ماجرا چیزی در حدود دوازده سال طول کشید و ثمره یک کار صبورانه بود.
کسانی که حوصله ندارند، یا اینکه فکر میکنند نشستن با یک کارگر و تلاش برای ساختن یک کمیته مخفی اتلاف وقت است، و یا اینکه باوجود تمام مشکلات شخصی، از جمله مسائل خانوادگی، فشارهای اجتماعی، مسائل مالی و غیره چنین کاری سخت و بهکندی پیش میرود؛ اشتباه میکنند. تجربه تاریخی نشان داده است که عدهای در قسمتی از جهان، در روسیه، رفتند و این کار را کردند و موفق هم شدند. آنها توانستند در عرض زمانی حدود دوازده سال، اولین و تنها انقلاب سوسیالیستی را سازمان بدهند. البته واضح است که شرایط فرق داشت، و حالا با آن زمان متفاوت است، و روسیه با ایران تفاوت دارد. بله درست است، اما ما داریم در مورد یک روش صحبت میکنیم. روش کار که تفاوتی ندارد. تا زمانی که یک روش ناکارآمدی خود را اثبات نکرده باشد میتوان در هر شرایط زمانی و مکانی آنرا بهکار بست. تازه حالا سادهتر هم شده است. امروزه ما تکنولوژی پیشرفته را داریم که ارتباطات را سریعتر و کمخطرتر میکند. لازم نیست فعالان کارگری مدام بهطور فیزیکی همدیگر را ببینند و جلسه بگذارند و شناسایی شوند. مگر میشود در ایران آزادانه سخنرانی کرد و بعد هم انقلاب را سازمان داد، انقلاب هم نه، حتی یک اعتراض کوچک را؛ بلافاصله در نطفه خفهاش میکنند.
مگر یاسر احمدینژاد کارگر پیشتاز حفاری نفت چه گفت که با این برخوردهای شدید مواجه شد، حتی تهدید به اخراجش کنند؟ آیا ایشان چیزی خارج از چهارچوب مسائل صنفی گفته است؟ ایشان مطلقا چیزی نگفته که رژیم را به مخاطره بیندازد یا سرنگونی آنرا تسهیل کند. یاسر احمدینژاد در واقع یک سندیکالیست است، اما یک سندیکالیست رادیکال. اما یک انقلابی حرفهای نیست که بخواهد انقلاب را سازمان بدهد. او میخواهد در چهارچوب همین مجموعه و بر اساس همین دادههای موجود سلسله تحولاتی صورت بگیرد تا وضعیت کارگران از شرایط فعلی خارج شده و بهبود بیابد. خطابیه ایشان به رئیسجمهور هم دقیقا همین را میگوید: «باشید، ولی کارهای ما را نیز سروسامان بدهید»؛ به همین اکتفا میکند. یعنی اگر رژیم این کارها را انجام بدهد دیگر دعوایی نداریم. سندیکالیستها اصولا خواهان انقلاب سوسیالیستی نیستند، میخواهند در چهارچوب همین مناسبات بهبودهایی در وضعیت شغلی و زندگی اقتصادی و اجتماعی کارگران بهوجود بیاید.
اما در درون جامعهای مانند ایران، از آنجایی که مناسبات سرمایهداری از بالا به درون جامعه تحمیل شده و این سرمایهداری اصلونسب ندارد، و سرمایهداری علیل و ناقصالخلقهایست که اصولا نمیتواند تکالیف اولیه، دموکراتیک و همچنین صنفی را انجام دهد؛ جامعه پیوسته در حالت یک بشکه انفجاری باقی میماند؛ یعنی تا میشود تحمل میکند و سپس میلیونها نفر آدم بهجان آمده؛ بدون داشتن یک رهبری، بدون اینکه سازماندهی شده باشند، مانند یک سیل در خیابانها سرریز میشوند؛ و تا امروز هم، این سیل پساز اینکه آن پتانسیل انفجاری اولیهاش کاهش پیدا کرد، با سرکوب و کشتار مهار میشود، و تا انفجار بعدی باید منتظر بود.
این حالتهای انفجاری از همان ابتدا وجود داشته و ظرف ۴۵ سال گذشته ما بارها آنرا مشاهده کردیم. در دوران اخیر، حتی فاصله بین این سیلابها کوتاه تر هم شده است. اگر بین ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۸ ده سال فاصله افتاد پس از آن ما شاهد چندین اعتراض انفجاری بودیم، که آخرین آن جنبش ژینا بود که همین دو سال پیش اتفاق افتاد و چندماهی ادامه داشت. مسلما هربار دامنه طغیان افزایش پیدا میکند چون تحمل جامعه لبریزتر شده، فشارها افزایش پیدا کرده و در نتیجه پتانسیل انفجاری شدت بیشتری دارد.
طغیانها اتفاق میافتد؛ احتیاج به مسئله خاص و ویژهای هم ندارد؛ یک جرقه کافیست. قیمت بنزین بالا میرود، میلیونها نفر به خیابانها میآیند، قیمت مایحتاج عمومی را افزایش میدهند، میلیونها نفر دست به اعتراض میزنند. ژینا را بهقتل میرسانند دوباره میلیونها نفر علیه قتل او و حجاب اجباری و غیره تظاهرات چندماهه خیابانی میکنند، درحدی که حتی بخشهایی از رژیم چنان بهوحشت افتاده بود که داشتند مقدمات فرار خود را آماده میکردند. بنابراین چنین طغیانهایی بخشی از زندگی اجتماعی ماست. مسئله این است که چهگونه میشود از این طغیانها برای بهثمررساندن انقلاب بهره جست. آیا میشود با استفاده از شیوههایی که تاکنون اتخاذ کردهایم، پیروز شد؟ مثلا سندیکالیستها در خیابانها امضا جمع کنند و فلان درخواست را بکنند تا بهمان مورد پیش بیاید. یا اینکه معلمان همین کار را بکنند، بازنشستگان همین کار را بکنند. به هرحال تا بهحال که این روشها نتیجه چشمگیری نداده است. خب، حالا وقتش رسیده که بپرسیم چرا نتیجه نداد. باید در شیوه فعلی کار شک کنیم.
بهنظر ما شیوه کار اشتباه است؛ باید اینرا تغییر بدهیم و آن ستاد رهبری را بهوجود بیاوریم که بتواند در میان تودهها گوش شنوا پیدا کند. تجربه نشان داده وقتیکه چنین رهبری مخفی وجود داشته باشد که طی یکدوره چندساله شرایط را درست ارزیابی کرده و در پاسخ به شرایط، درست سازماندهی کرده باشد، آن رهبری درمیان تودهها اعتبار کسب میکند. در چنین شرایطی تودههای بسیار وسیع مرکزیتی، پیدا میکنند که بتوانند به آن مرتبط شوند؛ و هنگامیکه شرایطی مانند جنبش ژینا پیش بیاید، آن مرکزیت به کمک تودههای وسیع میتواند آنرا به انقلاب مبدل کند، وگرنه باید مسئله انقلاب فراموش شود و با همین رژیم مدارا کنیم.
داستان هم همچنان ادامه پیدا میکند. جناحی با جناحی دیگر در حاکمیت تبانی میکند، جناحی، جناح دیگر را دفع میکند یا میکشد و داستان ادامه دارد تا تاریخ مصرف کل رژیم به پایان برسد و دوباره امپریالیستها مانند سال ۱۳۵۷ آستین بالا بزنند. درحال حاضر، نه امپریالیسم آمریکا، نه امپریالیسم کشورهای اروپایی و نه امپریالیسم شرق، هیچکدام، نمیخواهند این رژیم را سرنگون کنند. تازه اگر هم بکنند باز هم به درد مردم نمیخورد. مگر همینها کودتای بیستوهشت مرداد ۱۳۳۲ را سازمان ندادند؟ مگر خود اینها شاه را برنگرداندند؟ اما وقتی تاریخ مصرف وی تمام شد و دیگر بهدرد نخورد، که درواقع ناشی از تعمیق بحران اقتصادی خود امپریالیسم بود؛ گفتند شما تشریف ببرید، شما کارتان را کردید، و او را روانه خارج کردند و از طریق معامله از بالا، یکی دیگر (خمینی) را بهجای او نشاندند.
بنابراین اگر کسی تصور میکند که غرب دغدغهای برای آزادی و دموکراسی در داخل ایران دارد، مطلقا دچار اوهام و تخیلات شده است چنین اتفاقی نخواهد افتاد. تنها خود طبقه کارگر و اردوی میلیونی کار، بازهم تحت رهبری خود کارگران قادر خواهد بود که این رژیم را سرنگون کند و رژیمی دموکراتیک متکی به پیشرفتهای اقتصادی و سیاسی جهانی ایجاد نماید. این تنها راه رهائیست. بنابراین اگر ما این چشمانداز را داشته باشیم، باید از امروز تدارکاتی انجام دهیم تا بتوانیم تاثیرات لازم را بگذاریم. کارهای عمومی، سخنرانیهای عمومی و دستگیرشدنها به اینشکل، به تحولات و دستاوردهای طبقه کارگر لطمه میزند. هنگامیکه یک اتفاق این چنینی میافتد، تمام ماجرا به هم میریزد و باید دوباره از ابتدا شروع کنیم. بهنظر ما مبارزان شریفی که صادقانه در حال مبارزه هستند باید شیوه کار خود را تغییر دهند؛ چاره دیگری نیست، وگرنه شکستهای پی درپی خواهیم خورد.
اتفاقا درحال حاضر امکانات این تغییر مهیاست. عدهای هم دارند مخفیانه اینکار را میکنند، توفیق هم پیدا کردهاند. چرا احمدینژادها نباید چنین روشی را انجام دهند؟ افرادی امثال او بسیار زیاد هستند. حداقل تجربه کنیم، وقتش رسیده است. باید از دادهها وتجربههای گذشته بیاموزیم، درس بگیریم و در شیوههای خود تجدید نظر کنیم. سازماندهی در داخل ایران با استفاده از کار علنی امکانپذیر نیست. گذاشتن جلسات عمومی، حتی در فضای مجازی، که وزارت اطلاعات از ریز جلسات نیز آگاه است، راه بهجایی نمیبرد. مگر همین چندین سال پیش کارگرها چنین جلسهای ترتیب نداده بودند که اطلاعات هجوم آورد و شصت نفر را دستگیر کرد. این شیوه امکانپذیر نیست. درنتیجه باید روش نوینی اتخاذ شود. این تنها راه توفیق ما بهعنوان زحمتکشان جامعه خواهد بود. متاسفانه با توجه اتفاقاتی که درحال حاضر میافتد، با اطمینان میشود گفت که حتی شریفترین و زبدهترین فعالین فعلی کارگری که مورد اعتماد آنان نیز هستند، اطلاعی از چندوچون کار مخفی ندارند. بنابراین رفقایی که به این درجه از آگاهی رسیدهاند که کار مخفی میکنند باید رابطهای تنگاتنگ با این نوع افراد ایجاد کنند و آنها را آموزش بدهند که باید چهگونه پیش برویم. متاسفانه این نوع سخنرانیهای علنی و غیره بهدرد نمیخورد. فرد علنیکار را دستگیر میکنند وباز دوباره همان ماجرای اسماعیل بخشی وغیره تکرار خواهد شد و طبقه کارگر یکی از مبارزان سرسخت خود رابرای دورهای از دست خواهد داد.
بهنظر ما باید پس از این همه سال لااقل درس عبرتی گرفته باشیم که این روش راه بهجایی نمیبرد. باید روشهایی را بهکار ببندیم که کاربردی خود را در نحوه پیشبرد مبارزات در درون طبقه کارگر در وهله نخست، و سپس در گسترش مبارزات سراسری در عمل نشان داده باشند. علم مبارزه نیز تابع قوانین پیشرفت علوم دیگر، یعنی قانون آزمایش و خطاست. ما روش کار علنی را سالها آزمایش کردیم و نتیجهاش تا کنون موفقیتی نشان نداده است. مسلما اینک وقت آن رسیده که روش دیگری را به آزمایش بگذاریم.
مهر ۱۴۰۳
شیوه نوین سازماندهی / مازیار رازی
آخرین دیدگاه ها