آیا حکومت در آستانه سقوط قرار دارد؟ / مازیار رازی
گفتار مازیار رازی در کلاب هاوس https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
آیا حکومت در حال سقوط است؟ ما در شرایط کنونی چه میتوانیم بکنیم؟ سؤالاتی که از طرف پیشتازان کارگری و عموما آنانی که در صف مقدم مبارزات قرار دارند، مطرح میشود. امروز تمامی اقشار تحتِ ستم از جمله کارگران، پرستاران، معلمان، بازنشستگان و …که از دست سیاستهای رژیم به ستوه آمده و در وضعیت اقتصادی کاملا وخیمی قرار دارند، میبینند چه گونه رژیم میلیونها دلار ثروت مردم ایران را در جنگافروزی وتداوم جنگی بیحاصل از طریق نیروهای نیابتی خود به باد داده است. سقوط سوریه در کمتر از ده روز نشان داد که این جبهه به اصطلاح مقاومت تا چه اندازه پوشالی بوده و امروز عملا از هم پاشیده است. اسناد منتشرشده از سوی خود نمایندگان مجلس و برخی مقامات دولتی ایران ادعا میکند بالغ بر ۵۰ میلیارد دلار ثروت این کشور که نتیجه کار کارگران و زحمتکشان بوده به عنوان وام به سوریه پرداخت شده که مسلما در شرایط فعلی غیرقابل دریافت است. این ارقام نشان میدهد این دو کشور متحدین نزدیکی بودند.
از طرف دیگر اسنادی در آمده که رژیم قول داده چیزی حدود هشتاد میلیون دلار برای بازسازی خانههایی که در لبنان بمباران شده، هزینه کند. این پولها از جیب آقازادهها و سردارهای مولتیمیلیونرکه خرج نمیشود، این نتیجه دسترنج کار کارگران مشخصا مناطق نفتیست. این پولها از فروش نفت حاصل میشود و امکان ماجراجوییهای میلیارد دلاری را فراهم میکند. حال در شرایطی که قیمتها هر روز بالا میروند و زندگی طاقتفرساتر میشود وما هم به هرحال اعتراضاتی میکنیم، وضعیت چه گونه است؟ آیا رژیم در حال سقوط است؟ ما در شرایط کنونی چه میتوانیم بکنیم؟
در رابطه با مسئله سقوط بد نیست اشارهای به سوریه در شرایط کنونی بکنیم که بحث روز بینالمللی هم هست. مسئله سقوط چه زمانی طرح میشود؟ چه عواملی باعث شد که دولت اسد در آستانه سقوط قرار بگیرد ؟ ( این گفتوگو قبل از فرار اسد از سوریه انجام شده و عوامل مطرح شده هنوز سندیت خود را حفظ کرده است) مهمترین علت، پایههای متزلزل قدرت در دولت سرمایهداری اسد بود. حکومت اسد ظرف ده یازده ساله گذشته تنها با کمک ایران و روسیه در قدرت مانده بود و از نظر بسیاری از مردم سوریه منفور و غیرقابل حمایت بود. این دولت تنها با استفاده از شیوههای ارعاب و شکنجه و زندان و کشتار جمعی میتوانست به حیات خود ادامه دهد. اسد حتی در میان ژنرالهای خودش نیز چندان محبوبیتی نداشت، چون این ژنرالها در مقایسه با ژنرالهای روسی و سرداران سپاه فرماندهان دست دو به شمار میآمدند.
حال در چنین شرایطی نیروهای دیگری در مقابل او قدعلم میکنند. نیروهایی تحت حمایت دولت ترکیه که اقداماتی انجام داده و سازمان یافته و کاملا مسلح هستند، مثل هیئت تحریر شام یا اچ تی اس. اعضای این گروه از سابقه القاعده میآیند اما اعلام کردهاند از سیاستهای یک جانبه القاعده برش کرده و میخواهند بر اساس اقتصاد بازار حکومت معقولی بسازند. میگویند با حجاب و یا اقلیتهای مذهبی مسئله ندارند و خواهان همکاری با غرب هستند و تنها خواسته آنها کنار رفتن اسد هستند. اینها سالهای سال در حال تدارکات بودند، چیزی در حدود هیجده تا نوزده هزار نفر نیروی مسلح دارند.
جریان دیگر ارتش ملی سوریه است که آنهم تحت حمایت ترکیه قرار دارد و حدود بیست هزارنفر نیروی مسلح در اختیار دارد و از طریق دولت ترکیه تسلیح شده و در آب نمک خیسانده شده بود. سومی ارتش جنوب است که حکومت آن توسط اسد به رسمیت شناخته شده و استقلال نسبی گرفته بود. اینها هم در شرایط فعلی قیام کردهاند؛ و نهایتا ارتش دموکراتیک کردستان، یکی از متحدین آمریکا که در گذشته تحت مراقبت وحمایت آمریکا بوده و برای چانه زنی میان جریانات مختلف مورد استفاده قرار میگرفته.
حال این چهار جبهه که تفاوتهای عمدهای دارند و دیر یا زود با هم درگیر خواهند شد، در اتحاد با هم و به طور همزمان در حال تصرف سوریه و سرنگونی اسد هستند. اسد هم تلاش میکند. با دولتهای مختلف معامله کند. او با آنها تماس گرفت تا بخشی از کشور را نگاه دارد و بقیه را بدهد، یا از کشور خارج شود؛ فعلا خانواده خود را به یکی از کشورهای دوست فرستاده تا تحت حمایت آنها باشند و خودش هم آماده تصمیمگیری برای خروج است. به هرحال، روشن است این حکومت در آستانه سقوط قرار گرفته. علائم نشان میدهند. حاکمیت متزلزل است مردم از رژیم نفرت دارند و نیروهای متخاصمِ سازمانیافته و مسلحی هستند که علیه هیئت حاکم قیام کرده وحیات این رژیم را به مخاطره انداخته است.
حال باید دید کدام یک از این علائم در ایران وجود دارند. نفرت که صددرصد وجود دارد، شرایط اقتصادی از وخیم گذشته؛ اما هیئت حاکمه هنوز یکپارچه عمل میکند؛ دست بالا را دارد و نیروهای متخاصم فاقد تشکیلات و سازماندهی هستند. یعنی دو پایه مهم سرنگونی هنوز کامل نشده. بسیاری از دوستان که خیلی هم مبارز هستند، آرزو میکنند این رژیم هر چه زودترسرنگون شود؛ آرزویشان قابل تقدیراست و ما هم آرزو داریم هر چه زودتر چنین اتفاقی بیفتد؛ اما در شرایط کنونی تناسب قوا به شکلی نیست که این دولت در اثر افزایش تضادهای داخلی و خارجی از میان برداشته شود، البته این اتفاق در آینده، دیر یا زود خواهد افتاد. جدول زمانی تعیین نمیکنیم اما اجتنابناپذیر است. چنان چه ممکن است پس از مرگ خامنهای نیروهای درون حکومت برای قبضه کامل قدرت به جان هم بیفتند و در جامعه ناآرامی به وجود آید، اما نه در وضعیت و شرایط کنونی. در حال حاضر این رژیم با توسل به زور و سرکوب و کشتن جوانان، زنان و حملات نظامی، حتی به شهروندان خودش، و گرفتن باج از تمام جریانات مختلف وصرف گروههای نیابتی کردن خودش را سرِ پا نگاه میدارد. وضعیت مردم وخیمتر و وخیمتر میشود، حتی ممکن است شاهد خیزش دیگری هم باشیم، اما سقوط در شرایطی رخ میدهد که تودهها آماده تسخیر قدرت باشند. البته هر تسخیر قدرتی به معنای پیروزی انقلاب نیست؛ میتواند سرنگونی یک شکل از حکومت سرمایهداری و قدرتگیری شکل دیگری باشد؛ همان طور که در سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد؛ همان طور که در سوریه میبینیم. چند نیرو متحد شده و به عنوان یک الترناتیو، یک بدیل در مقابل اسد قرار گرفتهاند که پس از سرنگونی او جایگزینش شوند. برنامهای که از طرف کشورهای امپریالیستی سازمان داده شده. در عراق هم مشاهده کردیم، یک حکومت در تبعید ایجاد کردند. در لیبی یک حکومت از کف مبارزات خود آن کشورها به وجود میآورند تا پس از ساقط شدن رژیم آن نیرو بلافاصله جایگزین شود.
اگر این کار را نکنند واضح است در بسیاری از کشورها انقلاب میشود، یک انقلاب واقعی، انقلاب کارگری. بنابراین امپریالیستها برای تغییر رژیم از بالا، به شیوههایی که امروز در سوریه میبینیم و قبلا درعراق و لیبی دیدیم، عمل میکنند. بنابراین، در شرایط کنونی ما نمیتوانیم صرفا آرزوهایمان را جایگزین واقعیات کنیم، چون مصداق عینی موجود نیست؛ اما این به معنای نفی شکلگیری شرایط در آینده نیست. این شرایط میتواند به دلایل مختلف مثلا مرگ خامنهای یا بمباران مناطقی از ایران به سرعت مهیا شود. به هرروی، شکی نیست که وقوع انقلاب بدون رهبری جنبش کارگری و رهبری نیروی اردوی کار؛ نتیجهای به جز جایگزینی آلترناتیو مورد نظر امپریالیسم نخواهد داشت؛ همان گونه که در مورد سرنگونی شاه چنین کردند. شاه دچار بحران اقتصادی بود، سپس در بحران سیاسی گرفتار شد. از او خواستند کشور را ترک کند او هم پذیرفت و خارج شد. آنگاه به سراغ خمینی از میان روحانیت شیعه رفتند که در سیصد سال گذشته، بخشی از هرم قدرت و در ارتباط مستقیم با دولتهای امپریالیستی بوده و در بسیاری از موارد از آنها حمایت کرده بود. نقش کاملا مخرب و ضدانقلابی آنها در انقلاب مشروطه، نقش کاشانی در کودتای بیستوهشت مرداد ۱۳۳۲ یا علمایی مانند بروجردی در استحکام حکومت شاه هنوز فراموش نشده است. اینها همراهان و همدستان امپریالیسم بودهاند. امپریالیسم به سراغ این جماعت رفت و آنها را برای جایگزینی شاه انتخاب کرد و از طریق زدوبند از بالا توسط بهشتی، قطبزاده، یزدی، قرهباغی و هویزر و غیره به قدرت رساند. البته ناآگاهی عمومی و نفوذ عقاید مذهبی در همه لایههای جامعه این امکان را برای امپریالیستها به وجود آورد. خوشبختانه اسناد تمام بحثهای گذشته و حال ما در مورد شاه و خمینی و دولت اسلامی توسط چند استاد در دانشگاه استانفورد از جمله عباس میلانی تهیه شده و قابل دسترسی هستند. این اسناد محرمانه پس از چهل، پنجاه سال که از ماجرا میگذرد توسط دولت امریکا رو شده است، طبق قانون مجبورند این اسناد را منتشر کنند و اسناد هم روشن است. همه چیز یک شطرنج از بالا بوده و از نیروی انقلابی مردم در جهت ضدانقلابی بهرهبرداری شده بود.
بنابراین ما نمیخواهیم این رویداد بار دیگر تکرار شود. ما میخواهیم در شرایطی باشیم که اگردر ایران اتفاقاتی مانند سوریه، یا هر حادثه خارقالعاده و غیرقابل پیشبینی افتاد آماده تسخیر قدرت باشیم. البته از قدیم گفتهاند انقلاب دقالباب نمیکند و منتظر اجازه نمیماند. این مطلب کلیدیست. بنابراین بایست با انرژی بیشتری تدارکات را بریزیم. حکومت شکننده است، بایست هرچه زودتر هستههای مخفی را گسترش دهیم. بایست پایههای ارتباط هستهها و تشکیل ستاد رزمنده را تدارک ببینیم. زمینههای عینی نارضایتی وجود دارند، بایست آنرا به مسیر درستی هدایت کنیم. اگر ما کارگران پیشتاز آماده نباشیم و اتفاقی مانندسوریه در ایران رخ دهد و در دوران هرج ومرج رهبری کارگری نداشته باشیم و قدرت سیاسی به دست طبقه کارگر نیفتد؛ همه چیز به ضرر ما تمام خواهد بود. با سقوط این رژیم کار تمام نیست، بدترین سناریو، امپریالیستها یک رژیم دیگر علم میکنند و آن رژیم جایگزین میشود؛ بهترین سناریو، خود طبقه کارگر برای وضعیتی که در آینده پیش خواهد آمد آماده است و برای کسب قدرت توسط شوراها اقدام میکند.
بنابراین در پاسخ به سؤال دوستانی که به کرات میگویند حالا دیگر کار تمام است و قرار است این رژیم سقوط کند، یا اسرائیل حمله نظامی میکند و ما آزاد میشویم و یا راه حلهای دیگری از این دست. خیر، این رهایی نیست رهایی زمانی برای ما به عنوان متحدین جنبش کارگری به طور جمعی پدید خواهد آمد که قدرت سیاسی به دست خود طبقه کارگر و متحدانش بیفتد. تنها در آن زمان رهایی ما تضمین می شود؛ در غیر این صورت تضمینی وجود ندارد. این جابه جاییها و تغییر و اصلاح صورت ظاهر یا همان رژیم چنج، وضعیت طبقه کارگر و کل اردوی کار در ایران را تغییر نخواهد داد. ما دوباره همان مسائل گذشته را برای چهل سال دیگر تجربه خواهیم کرد؛ حتی شاید رژیمی بدتر از این جایگزین شود. مگر ما در زمان شاه تصور میکردیم رژیمی بدتر هم ممکن باشد، ولی دیدیم که هست. این چیزها قابل پیشبینی نیست. ما تجربه صد سال گذشته را داریم، رضا شاه، شاه، خمینی، خامنهای. هرچه جلوتر آمدیم اوضاع بدتر شد. به این ترتیب، امپریالیسم دولتهای سرمایهداری را از بالا به ما و جوامعی نظیر ما تحمیل کرده، رژیمها و حکومتها را خودش تعیین میکند. هرجا هم که دید ممکن است انقلابی علیه رژیمی صورت بگیرد، آن رژیم را به شکلی خارج کرده و یا زمینههای سرنگونیاش را فراهم میآورد تا رژیم مناسب دیگری جانشین آن کند که مردم را برای چهل سال دیگر تحقیر و سرکوب کنند و انقلاب را خفه کرده و مردم را به خانههایشان برگرداند.
پاسخ جنبش کارگری، پاسخ اردوی کار یعنی تمام نیروهای زحمتکش ایران و در مرکز آن کارگران صنعتی، کارگرانی که به خاطر ماهیت کار جمعی از آگاهی بالاتری در مورد مبارزه جمعی برخوردار هستند، این است: خیر ما می خواهیم حاکمیت دست خودمان باشد! ما نه وساطت ترامپ را میخواهیم و نه حضور سازمان «سیا» که مجددا رضا پهلوی را به ما تحمیل کند. نه میخواهیم جبههای از اصلاحطلبان و جریانات سلطنتطلب بسازند، و نه تشکیلاتی از نخبهگان به نام شورای دوران گذار. برای سرنگونی حاکمیت هم مسلح هستیم. اسلحه ما اعتصاب عمومی است، اعتصاب عمومی در عرض چند هفته این رژیم را سرنگون خواهد کرد. این سلاح ماست، نبایست در استفاده از آن ترس و واهمهای داشته باشیم. باید کارگران را تشویق کنیم از این سلاح استفاده کنند. ما فراموش نکردیم اعتصاب عمومی دو ماهه کارگران نفت بزرگترین متحد امپریالیسم آمریکا، یعنی حکومت شاه را ساقط کرد. این تجربه تاریخی را پشت سر داریم. در نتیجه، این طور هم نیست که ما بیدفاع باشیم. در زمان مناسب اسلحه برای سرنگونی هم فراهم خواهد شد، همانگونه که در سال ۱۳۵۷ شد. ولی ما در حال حاضر سلاح سیاسی بسیار کارآمدی در دست داریم.
سقوط و سرنگونی صرفا از طریق آرزو یا به انتظار نشستن و یا کار علنی کردن که منجر به شناسایی کارگر پیشتاز بشود عملی نیست. ما باید اعتصابات را مخفیانه سازماندهی کنیم، رهبران علنی را تکثیر کنیم تا پس از دستگیری یک نفر مبارزه به خاموشی نرود. اعتصابات میتواند از سازماندهی توقف کار، حتی به مدت یک ساعت در چند منطقه صنعتی خوزستان آغاز شود. این حرکات کوچک تاثیرات عمیقی بر اعتماد به نفس کارگران خواهد داشت. این تاثیرات حتی فراتر از مرزهای جغرافیایی ماست. از کشتارهایی که دارد صورت میگیرد جلوگیری خواهدکرد. اینها بودجه مالی جنگافروزی یا هفتاد میلیون مخارج خانه سازی حزباللهیهای لبنان به منظور جذب نیروهای جوان را نخواهند داشت؛ دیگر میلیونها دلار نخواهد بود که صرف مخارج سوریه، یمن و حشدالشعبی عراق شود و هروز جوانان بیشتری را به کام مرگ بفرستد. همین سیاستها بهانه لازم برای کشتار و بیخانمانی میلیونها فلسطینی را فراهم کرد و مبارزات مردم فلسطین را برای سالها به عقب راند. این مخارج از قِبَل زحمات طبقه کارگر، به ویژه در صنایع نفتی تامین شده است. ثروتهای کسب شده از منابع نفتی و کار کارگران را خرج مردم ایران نمیکنند، صرف ادامه جنگهای نیابتی میشود که حاصلش هم شکست بود، یک شکست مفتضحانه. حالا هم اگر بخواهند به حیات ننگینشان ادامه دهند چاره دیگری به جز نشستن بر سرِ میزمذاکره و نوشیدن جام زهر ندارند. اینک ناچارند با شرایطی بسیار خفتآورتر از گذشته تسلیم امپریالیسم شوند.
مسئله طبقه کارگر تدارک و مبارزه برای کسب قدرت سیاسیست. ما نبایست فریبِ سیاسی سلطنتطلبهایی را بخوریم که در رادیو و تلویزیونهای خود داد این سردادهاند که: بله آقای ترامپ آمده، کار تمام است، ترامپ حمله نظامی میکند وغیره. آرزوی اینها برگشتن به ایران و راهاندازی یک ساواک دیگر است، شعارش را هم میدهند. وقاحت اینها به جایی رسیده که ساواکی شکنجهگری مانند ثابتی امروز در رادیو و تلویزیونهای اینها با افتخار از شکنجههای گذشته حرف میزند و آنرا توجیه میکند. طبقه کارگر خواهان چنین حکومتی نیست. طبقه کارگر مسیر دیگری در پیشِ رو دارد. قدرت اصلی جامعه در دستهای طبقه کارگر است. آنان تولید میکنند و اقتصاد مملکت را به گردش در میآورند. سلاح به کرسینشاندن این قدرت هم در دستهای طبقه کارگر است. کسب قدرت سیاسی با استفاده از ابزار اعتصاب.
امروز و در شرایط کنونی، سازماندهی پاسخ به هر احتمال سقوط یا سرنگونیست. سازماندهی مخفی با هدف حفظ جان رهبران عملی طبقه کارگر و تداوم بخشیدن به مبارزات و نهایتا پس از شکوفایی هستهها در جامعه، به ویژه در مناطق نفت خیز، حرکت به سوی تشکیل یک سازمان سراسری، «حزب پیشتاز کارگری» که ستاد رهبری مبارزات اردوی کار خواهد بود. هستهها نطفههای اولیه این ستاد رهبری هستند. ستاد رهبری فعالانه از طریق شاخک هستهها در همه مبارزات کوچک و بزرگ کارگری فعالانه شرکت میکند؛ اعلامیه پخش میکند، اطلاعیه میدهد، در دفاع و حمایت از کارگران فراخوان اعتصاب میدهد. چنین تشکیلاتی با توجه به اینکه در ارتباط روزمره با جنبش کارگری کف کارخانه بوده و اطلاعیهها و فراخوانهایش از یک بستر عینی و علنی برمیخیزد، اعتبار کسب خواهد کرد. تجربه ایران و جهان این مدعا را ثابت کرده است. نگاهی به جنبش مبارزاتی شرکت نفت از بدو تشکیل آن تا امروز ثابت میکند کارگران به رهبران عملی خود اعتماد داشته و به فراخوانهای آنان پاسخ مثبت میدهند. اما همه اینها زمانی ممکن خواهد بود که آن ستاد رهبری تشکیل شده باشد. بنابراین تمام رفقای سوسیالیست و کارگران آگاه و پیشتاز بایست نیروی خود را در این جهت متمرکز کنند. اسیر هیجانات روزمره شدن و فراموش کردن وظیفه اصلی، در تحلیل نهایی به ضرر همه زحمتکشان تمام خواهد شد.
شرکت در هر مبارزهای با چشمانداز این صورت میگیرد که، «چه گونه میتوان سازماندهی آگاهی را گسترش داد؟». ربطی ندارد دولت امروز سقوط میکند یا فردا، ناتانیاهو می آید یا نه. اینها معاملات از بالاست، ربطی به ما ندارند. مسئله ما این است که این تحولات چه گونه میتواند در روند تدارک و سازماندهی انقلاب به ما کمک کند. ما سلاح کسب قدرت را در دست داریم، بایست بیاموزیم چه گونه و با چه هدفی این سلاح را به کار ببریم. هدف ما تسخیر سازمان یافته قدرت و سرنگونی نظام سرمایهداری و به همراه آن رژیم ملاهاست. این آتیه جنبش کارگری و باقی اردوی کار، کل جوانان و زنان و پاسخ به حل مشکل ملی کلیه ملیتهای تحت ستم خواهد بود.
۱۷ آذر ۱۴۰۳
آیا حکومت در آستانه سقوط قرار دارد؟ / مازیار رازی
آخرین دیدگاه ها