نقش کارگران پیشتاز در انقلاب سوسیالیستی / مازیار رازی
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
این روزها بسیاری ما را متهم میکنند که متوجه تغییرات در شرایط جهانی نشدهایم و بهشکلی دگم و بهاصطلاح این آقایان اسکولاستیکی به قضایا نگاه میکنیم و بنا بهقول یکی از سردمداران این نظریات بهظاهر رادیکال، اما در واقع فرصتطلبانه و رفرمیستی، میخواهیم جامعه را منطبق با نظرات خود کنیم و نه برعکس.
بگذارید در ابتدا به چندنکته مهم اشاره کنم: اول در مورد تغییر وضعیت، بدیهیست که از زمان انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ تاکنون در وضعیت جامعه تغییرات بسیار مهم و اساسی بوجود آمده است. دروهله نخست امپریالیسم بهشکل دیگری عمل میکند که متفاوت است با آنفرم بهاصطلاح کلاسیک امپریالیسم که در دوران لنین مطرح بود، در زمان خود لنین هم بسیاری از مورخین و انقلابیون مانند لوکزامبورگ، بوخارین و اینها تحلیلهای درستی از امپریالیسم داشتند که باز بهنوبه خود با زمانه مارکس متفاوت بود. این نشاندهنده پویایی این اندیشه است. پساز جنگ دوم جهانی نیز اتفاقات زیادی افتاد که موجب تغییرات نوینی در زمینههای مالی و صنعتی جامعه و روابط اقتصادی جهانی شد. بسیارخوب، تغییراتی بهوجود آمده، تکنولوژی پیشرفت بسیاری کرده و غیره. اما همانطور که رفقا توافق و اشتراک نظر دارند در تضاد اصلی تمام جوامع جهان تغییری اتفاق نیفتاده و هنوز همانطور که مارکس نزدیک به صدوهفتاد پیش در جلد اول کتاب کاپیتال نوشته: این تضاد، تضاد بین کار و سرمایه است و در تحلیل نهایی راه حل این تضاد نیز غلبه یکی بر دیگریست. این بحث اساسی مارکس است که کماکان بهقوت خودش باقیست و ربطی به تغییراتی که این رفرمیستهای عزیز مطرح میکنند ندارد.
حالا بپردازیم به مسئله حزب و نقش لنین یا تروتسکی در آنزمان که رفیق نینا از آنها بهعنوان نابغه نام برد، در اینکه این آدمها بههرحال نابغه بودند، تردیدی نیست؛ اما در همان زمان نابغههای دیگری هم وجود داشتند، منتهی آنها انقلاب را سازمان ندادند و اینها اتقلاب را عملی کردند.
دلیل پیروزی اینها در تحقق انقلاب درواقع، این بود که توانستند روش مشخصی برای تدارک انقلاب اتخاذ کنند. اینکه انقلاب پیروز میشود و پساز آن چه اتفاقاتی میافتد؛ بحث امروز ما نیست. مسئله اساسی امروز، مسئله چگونگی تدارک انقلاب است. بحثی که عمدتا متعلق به لنین بود و در ابتدا تروتسکی هم مخالف آن بود، اما پساز یکدوره مبارزه نظری در پیش از انقلاب سرانجام متقاعد شد و به بلشویکها پیوست و شد یکیاز رهبران حزب بلشویک. بهاینترتیب اختلاف حل شد و خود تروتسکی اعلام کرد که حق با لنین بوده است.
این روش تدارک انقلاب آن مسئله بسیار مهمیست، که هنوز اعتبار خودش را دارد و کماکان تنها روشیست که در تجربه به اثبات رسیده. این روش ربطی به پیشرفتهای تکنولوژیک و شرایط بهاصطلاح متفاوتی که امروز ما داریم و در گذشته وجود نداشته و غیره ندارد. این روش درواقع روش تدارک انقلاب است و تاکید آن مشخصا روی سازماندهی مخفی و تمرکز آن روی پیشتازان کارگریست.
دوستان بگویند چه شرایطی در تضاد اصلی بین سرمایهدار و کارگر تغییر کرده که کارگران امروز میتوانند بدون وحشت از دستگیرشدن و سرکوب، آزادانه و بهشکل علنی، مقدمات سرنگونی حاکمیت سرمایهدارها را بریزند و آنان نیز با کمال بردباری منتظر نتیجه کار بنشینند؟ کجای وضعیت تغییر کرده که حالا همه کارگران بهصورت عمومی به ضرورت سرنگونی سرمایهداری رسیدهاند و اینها میتوانند در حزب خود متشکل شده و فقط دکمه سرنگونی را بزنند؟ اگر تغییری اتفاق افتاده اتفاقا بر لزوم اهمیت پیشتازان تاکید میکند. امروزه سرمایه داری با استفاده از همه ابزار فرهنگی، هنری، تبلیغی و سرکوب مستقیم دارد کالای حکومت سرمایهداری را بهعنوان بهترین راهحل جامعه به کارگران میفروشد و خیلی هم تحمیق این ایدولوژی وارونه میشوند. به این ترتیب در دو اصل لنینی کار مخفی و سازماندهی پیشتازان کارگری، پس از این همه سال، نهتنها خدشهای وارد نشده بلکه اهمیت بیشتری هم پیدا کرده است.
این موضوع مهمیست که خیلیها توجه نمیکنند. ما تودههای وسیع کارگری را داریم و پیشتاز کارگری. این پیشتازان درواقع کسانی خواهند بود که تدارک ساختن ستاد رهبری را میریزند. اینها متمایز از تودههای بسیار وسیع کارگری هستند، چه ازنظر آگاهی، چه ازنظر سازماندهی و چه در سطح تجارب بینالمللی و تجارب عینی و عملی. اینها متفاوتند و بهناچار باید خود را بهشکلی متفاوت سازماندهی کنند، بهشکلی انقلابی و با هدف براندازی سرمایهداری. در نتیجه این تشکیلات مجزا از تشکیلات تودههای وسیع کارگریست، اما این تشکیلات بدون پیوند با تودههای کارگری چیزی بهجز یک تشکیلات آوانتوریستی نخواهد بود، یک تشکیلات چریکی مخفی که گمان میکند میتواند بهتنهایی انقلاب کارگری را بهثمر برساند. این تشکیلات، حتی اگر تکتک اعضا آن کارگران مبارز صنعتی هم باشند تا وقتی که با مبارزات عمومی کارگران پیوند نخورد، فایدهای ندارد و نتیجه کارش اسفبار خواهد بود.
پس اگر خلاصه کنیم اینطور میشود: پیشتازان کارگری تشکیلات مخفی خود را دارند، اما علنا در همه مبارزات کارگری شرکت میکنند و حتی نقش رهبریت را برعهده میگیرند. اما این رهبری متکی به یک تشکیلات آهنین است که حتی در صورت دستگیری آنان، هنوز مبارزه را بهپیش میراند، و رهبران دیگری در جلو صحنه ظاهر میشوند، و در جریان پیشرفت مبارزات رهبران جدیدی در درون کارگران مییابد و تشکیلات مخفی را گسترش و تداوم میبخشد و سراسریش میکند. این متفاوت است با یک رهبر بسیار زبده و واقعا پیشتاز که حاضر است برای حقوق کارگران حتی جان خود را فدا کند و اینچنین هم میکند و پساز محو فیزیکی و سرکوب وی همه چیز دوباره به روال سابق برمیگردد و توده وسیع کارگری هنوز چشم امیدش به مثلا پزشکیان است که بیاید و معجزه کند.
متاسفانه بسیاری از گرایشهای مختلف کمونیستی و سوسیالیستی و غیره اینرا خوب درک نمیکنند و حتی به استهزا میگویند نکند میخواهید رهبر با چفیه صورتش را ببندد و روی سنگر سخنرانی کند تا شناخته نشود. متاسفانه چنین برخوردی نشانه درک نازل آنفرد، یا افراد از سازماندهی بهروش لنینیست. اینان بلاهت عدم درک خود از این دیالکتیک را تحت عنوان «تغییرات جهانی سرمایهداری پساز مارکس و لنین» طبقهبندی میکنند.
اینها میگویند «تغییراتی اتفاق افتاده. حزب لنینیستی که شما از آن صحبت میکنید متعلق بهزمان لنین بود و دوران تزار. حالا سرمایهداری بهشکل دیگری عمل میکند. اینبحثها دیگر کهنه شده و غیره»، و هیچوقت هم نمیگویند که بسیارخوب، بحث جدید چیست؟ شکل دیگری که سرمایهداری عمل میکند چهگونه است؟ آیا در روند تولید ارزش اضافی و استثمار تغییری اتفاق افتاده؟ آیا از هاری و درندگی سرمایهداری در سرکوب مخالفان اندکی کاسته شده؟ و همه این سئوالات بیجواب میماند.
ما معتقدیم این روش نهتنها کهنه نشده، بلکه تنها روشی است که توانست اولین و تنها انقلاب سوسیالیستی جهان را به پیروزی برساند. این روش باید ادامه پیدا کند تا خلافش نشان داده شود. درست است که تحولات تکنولوژیک فراوانی در سرمایهداری ایجاد شده است و روند استثمار و سرکوب پیچیدگیهای فراوانی پیدا کرده، اما در اصل مطلب که تغییری حاصل نشده. تضاد هنوز همان است که مارکس گفته و تدارک انقلاب تنها با روش لنینی امکانپذیر است.
ما که لااقل ظرف چهلوپنج سال گذشته لزوم سازماندهی مخفی را تجربه کردیم و همین امروز بسیاری از کارگران پیشتاز، چه سوسیالیست و چه حتی سندیکالیست دارند از همین روش استفاده میکنند. تغییرات اتفاق افتاده، درست میگوئید، اما ما نیز از این تغییرات بهره بردهایم. یکسری امتیازات برای ما نیز بهوجود آمده. امروز دیگر ایسکرا پساز طی یک سفر چندماهه پرمخاطره بهدست کارگران نمیرسد، ظرف یک ثانیه پخش میشود. سرمایهدارها میدانند چهطور از این امکانات استفاده کنند اما متاسفانه «کمونیستها» نمیدانند.
ما باید از این تجربیات استفاده کنیم. تا زمانی که آلترناتیو بهتری یافت نشده که بتوان با آن انقلاب را بهتر سازماندهی کرد باید از این تجارب استفاده شود. این تجارب درستی خود را در پیروزی یک انقلاب بهثبوت رسانده. اینکه انقلابات به اشکال مختلف به کجراه رفتند و شکست خوردند دلیل بر نادرستی روش تدارک انقلاب نیست. باید برای پساز انقلاب چارهای جستوجو کرد نه اینکه از بیخوبن منکر همه چیز شد.
شما درست میگوئید. وضعیت تغییر کرده است، اما اتفاقا به دلیل رشد نیروهای تولیدی و تکنولوژی برجسته، طبقه کارگر و پیشتازان آن نیز مجربتر از گذشته شدهاند. اگر در روسیه تزاری کارگران بهزحمت سواد خواندن و نوشتن داشتند و پیشتازان عمدتا از قشر روشنفکران غیرکارگری بودند، مانند لنین، تروتسکی و کسانی که عموما دانشگاهی بودند و یا بههرحال تحصیلاتی داشتند و آموختههای خودشان را در جهت تدارک انقلاب میگذاشتند، امروز عمده کارگران همان تحصیلاتی را دارند که ممکن است روشنفکران داشته باشند و یا پیشتازان کارگری دوران لنین داشتند. این فرق ما با دوران لنین است. کارگران پیشتاز ما امروز از درون کارخانهها میآیند و در صورت مسلحشدن به سوسیالیسم بسیار قدرتمندتر از اخلاف روسی خود از انقلاب محافظت خواهند کرد.
اینها مانند روشنفکران فکر میکنند، اما کارگر هستند و از درون جنبش کارگری میآیند؛ نمونهاش زنده یاد رفیق شاهرخ زمانی. در زمان لنین کجا یک کارگر پیشتاز مینشست مثلا کتاب بنویسد، یا شعر بگوید، یا سخنران باشد و غیره. هرگز این اتفاق نمیافتاد. اما امروز دارد میافتد. شاهرخ زمانی نویسنده شده بود، لنینیست بود و مدام مطالعه میکرد و سخنرانی میکرد و غیره. و امروز پیشتازانی مانند شاهرخ زمانیها در داخل ایران زیاد هستند. در نتیجه تغییرات و بروز شرایط نوین باعث تحولاتی در تکامل پیشرفتهای فکری، نظری و سازماندهی کارگران نیز شده است.
در ایران علاوه بر این پیشرفتهای تکنولوزیک ما شاهد پدیده دیگری هستیم که شاید بشود گفت یکی از شوخیهای تاریخ است که بهکمک کارگران آمده. امروزه به دلیل فشارهای وارده از طرف حکومت و بحرانهای اقتصادی شدید بسیاری از تحصیلکردههای دانشگاهی پساز اتمام دانشگاه، اگر از خانوادههای برجسته رانتخوار و یا هزارفامیل آخوندها و سپاه و اعوان و انصارشان نباشند، بیکار میماندند. درنتیجه بسیاری بهسراغ کار در کارخانه میروند که درون شان آقازادههاست. ما در کارخانههایی مانند فولاد و یا صنایع نفت، مثل همین ارکان ثالث بسیاری را سراغ داریم که تحصیلات عالیه دارند اما کارگرند. لیسانسیه ما دارد کولبری میکند، در صنایع ساختمانی بهعنوان کارگر روزمزد کار میکند. نمیتوان چنین کارگری را که این همه تبعیض را میبیند و از روحیه انزجار به سیستم و مبارزه برای سرنگونی آن سرشار شده است با کارگر دوره لنین مقایسه کرد. بنابراین، این تفاوتها با زمان لنین و انقلاب اکتبر؛ این تغییراتی که دوستان مدام اشاره میکنند؛ نهتنها به ضرر ما نبوده، بلکه دارد به نفع ما تمام میشود. فقط باید از این تغییرات استفاده بهینه بکنیم و از آن برای تدارک و ساختن حزب پیشتازان کارگری برای انقلاب استفاده کنیم.
این پیشتازان خمیرمایهاش را دارند. جوانانی پرشور که تحصیل کردند، دانشگاه رفتند، در اعتراضات شرکت داشتند و خیلیها بههمین علت از دانشگاه اخراج شدند، بیکار ماندند و بهجز کارگری چاره دیگری در مقابلشان نمانده است، آنهم کارگری در شرکت نفت، پتروشیمی، فولاد، هفتتپه و خیلی از صنایع مختلف دیگر در جنوب و یا بقیه نقاط ایران. اینها باتوجه به پیشینه دانشگاهی گاه حتی بهعنوان تکنیسین استخدام میشوند. اینها کارگرند اما نه به آن مفهوم کلاسیک پتک و سندان و بازوی عضلانی و پیچیده. اینها پیچیدگی فکری دارند؛ تجربه تحصیلات، نوشتن مقاله و سخنرانی در مقابل جمع را دارند؛ بهعلاوه تجربه عینی تبعیض و بیعدالتی را پشت سر گذاشتهاند. بنابراین پدیدههای نوینی هستند که وجودشان برای تدارک انقلاب درواقع به نفع ماست.
شرایط کاملا با دوران لنین متفاوت است. در نتیجه ما در شرایط کنونی پیشتازهایی داریم که آنان را «کارگرـ روشنفکر» خطاب میکنیم، واژهایی که در زمان لنین ابدا مطرح نبود، ما این واژهها را به متدولوژی تحلیل جامعه کنونی اضافه کردیم. ما «کارگرـ روشنفکر» داریم، و از سوی دیگر، روشنفکرانی که در خدمت طبقه کارگر قرار می گیرند. کسانی تمام هم خود را، بدون چشمداشت، بدون اینکه بروند بهجای طبقه کارگر حزب بسازند، مصروف طبقه کارگر میکنند. اینها دانستههای خود را در اختیار طبقه کارگر میگذراند، و ما اینها را «روشنفکرـ کارگر» مینامیم. هستههای اولیه حزب پیشتاز کارگری در واقع، از پیوند این دو گروه ایجاد خواهد شد. ایندو باید همدیگر را پیدا کنند و نقدا در جاهایی هم پیدا کردهاند. پیوند این دو پدیده در واقع بنیادهای اولیه حزب پیشتاز کارگری در داخل ایران را خواهد ریخت و حالا هم دارد میریزد.
درنتیجه این دوستان دقت کنند که تغییرات مورد نظر آنان نهتنها موجب اختلال و لزوم تغییر روشها نشده، بلکه ما از این لحاظ مجربتر از گذشته هستیم. آمادگی بیشتری داریم که این حزب را بسازیم. حزبی که تدارک انقلاب را بریزد. رفقایی که صحبت از نابغه میکنند، ما همین حالا نابغههای زیادی از این دست در درون طبقه کارگر و در درون صنایع بزرگ داریم، اما دلیل آنکه این نابغهها هنوز نتوانستهاند شرایط را برای انقلاب آماده کنند این است که آن پیوند حاصل نشده؛ و این پیوند هم ضروری است. یعنی تجربه عینی و عملی هرروزه نیاز دارد که به تئوری، به تجارب تاریخی و تجارب بینالمللی پیوند خورده و پربار شود.
امروز میشود گفت که نطفههای اولیه این پیوند در داخل ایران شکل گرفته است. درحال حاضر تعداد کم است، اما ضرورت از دوطرف حس شده و ایندو برای نخستین بار همدیگر را پیدا کردهاند. این حرکت برخلاف حرکت جریانات و احزابیست که بهجای طبقه کارگر و بهنیابت از آنها، بهعنوان قیم طبقه کارگر حزب میسازند. این اعمال از طرف پیشتازان کارگری در داخل ایران مردود اعلام شده؛ کسی دیگر جذب اینها نمیشود. خیلی روشن است. اینگونه حرکات ظرف ۴ دهه نشان داد که راه بهجایی نمیبرد. همین حالا ما چندتا از این احزاب پرطمطراق و احزاب بزرگ بزرگ داریم؛ دوسه تا «حزب کمونیست ایران»، چهارپنج تا «کمونیست کارگری» و انواع اقسام، اقلیت و راهکارگر و غیره.
تمام این داستانها نشان میدهد که هیچکدام از اینها اعتباری در میان پیشتازان کارگری ندارند و تدارک توسط پیشتازان در داخل ایران برای تشکیل حزب پیشتاز کارگری دقیقا درحال شکل گرفتن است. این پیشتازان در مقابل تمام احزاب موجود قدعلم خواهند کرد. این پیشتازان میتوانند در میان کارگران اعتبار پیدا کرده و حزب خود را بهوجود بیاورند. آنها اعتبار پیدا میکنند چون در درون مبارزات هستند و همه تاکتیکهای آنان در زمینه عینی کارخانه به آزمایش گذاشته میشود. نطفههای اولیه این حرکت نیز ریخته شده و اگر ما میخواهیم کاری بکنیم باید سرعتبخشیدن به ساختن این حزب باشد، تا تودههای اردوی کار در ایران بتوانند رهبران خودشان را پیدا کنند، و تا این رهبران پساز دورهای، اعتبار کسب کنند. کمک کنیم تا پیشتازان کارگری که در داخل ایران هستند متحدین روشنفکر خود را در میان تودههای وسیع پیدا کنند؛ پیوند شکل بگیرد تا بتوان در شرایط بحرانی، وقتی که اتفاق افتاد، بحرانهایی میتواند با مرگ خامنهای یا یک حمله نظامی و یا یک جنگ ناخواسته رخ بدهد، بشود این جنگ را به انقلاب سوسیالیستی متصل کرد. این امکان وجود دارد.
در مورد مسئله بینالمللی بودن هم باید روشن بیان کنیم که بله، این دقیقا درست است. انقلاب سوسیالیستی بدون فراگیر شدن پیروز نخواهد شد. اما تصور اینکه روزی بهطور همزمان و درهمهجا ناگهان یک انقلاب سوسیالیستی رخ خواهد داد نیز کودکانه و دور از واقعیت است. هر انقلابی احتیاج به یک تشکیلات دارد. انقلاب بینالمللی نیز از این قاعده مستثنی نیست. ما برای پیشبرد انقلاب در سطح بینالمللی احتیاج به چنین تشکیلاتی هم داریم و این تشکیلات زمانی بهوجود خواهد آمد که درجایی یک انقلاب پیروزمند داشته باشیم.
انقلاب بلشویکی، انقلاب طبقه کارگر و شوراهای کارگری درسال ۱۹۱۷ در داخل روسیه رخ داد و دو سال بعد سازمان بینالمللی کمونیستها با میلیونها طرفدار در سراسر جهان پیدا شد. بنابراین ما از حلقه ضعیف شروع میکنیم. ابتدا انقلاب را در ایران سازمان میدهیم و سپس ستاد رهبری بینالمللی ایجاد میکنیم. شاید رفقا باور نداشته باشند، اما شرایط اقتصادی و اجتماعی جهان، بهویژه پس از اپیدمی کرونا بهگونهایست که هر جرقهای به آتشی عظیم ختم خواهد شد. چه ما باشیم و چه نباشیم، لرزههای انقلاب در ایران بلاشک به سراسر جهان منتقل خواهد شد. انقلاب ایران جهان را بهلرزه خواهد انداخت. همان شرایطی که کمینترن را پسازانقلاب روسیه بوجود آورد، امروزدر مورد ایران نیز صادق است. باید از یکجا شروع کنیم. باید روی یک نقطه تمرکز کرد و ایران یکی از آن نقاط حساسیست که همه فاکتورهای شکلگیری یک انقلاب در آن متمرکز شده است. باید تمام نیرو را برروی ایجاد پیوند بین «روشنفکرـ کارگرها» و «کارگرـ روشنفکران»، و ایجاد این ستاد رهبری تمرکز داد و سپس در اندیشه سازماندهی انقلابهای جهانی بود. انقلاب در یک جای حلقه ضعیف دنیا را تغییر خواهد داد. تودههای وسیع در سراسر جهان، تمامی معترضین به نظام سرمایهداری که امروز در سراسر جهان شاهد اعتراضات آنان هستیم،کانونی برای بروز تخاصمات با سرمایهداری کشور خود را پیدا میکنند.
بیهوده نبود که چرچیل در کتاب خاطرات خود میگوید «لنین مانند یک سم است، ما باید در نطفه خفهاش کنیم؛ چون دارد انقلاب جهانی را گسترش میدهد». آنان چهارده کشور را بسیج کردند و تمام امکاناتشان را بهکار بردند که به این انقلاب ضربه بزنند، آنرا متلاشی کنند. اما پاسخ آنها چه بود. دولت جوان و نوپای کارگری همه حملات آن چهارده کشور امپریالیستی را دفع کرد. مردم وقتی انقلابی را بهراستی متعلق بهخود بدانند از آن دفاع میکنند. در ایران هم تا زمانی که این توهم وجود داشت مردم تا پای جان برای حفظ کشور جنگیدند، اما جنگ آنان به غلط بود و دولت آنان دولت کارگران نبود.
انقلاب از حلقه ضعیف سرمایهداری شروع میشود و بهنظر من امروز این حلقه ضعیف ایران است. چون در شرایط اقتصادی ـ اجتماعی فاجعهباری قرار گرفته که بهنظر راه رهایی از آن وجود ندارد، چون تجربه یک انقلاب و سرنگونی نظام شاهنشاهی را در انبار دارد، چون تجربه کجروی تمام جریانات رفرمیست را دیده و همچنین تجربه ظهور پیشتازان کارگری را. همه این حقایق ما را امیدوار میکند که اینبار انقلاب کارگری مشخصا از ایران آغاز میشود و برای حصول به انقلاب جهانی امروز باید تمرکز اصلی را بر وصول انقلاب در ایران گذاشت.
مطمئنا ما انقلاب سراسری و جهانی را در زمان حیات خود نخواهیم دید. ما نسل پیر و گذشته هستیم اما خوشحالیم که تا امروز همیشه در سمت درست تاریخ حرکت کردیم. مهم نیست که ما انقلاب ایران و یا انقلاب جهانی را ببینیم، که البته آرزوی ماست، اما از همین امروز امیدواریم که نسل جوان ما این آرزو را بهصورت عینی تجربه کند. مهم ادامهکاری، استفاده از تجربیات و روشهاییست که یکبار امتحان خود را داده و سربلند بیرون آمدهاند. بهتر است بهجای ساختن دوباره چرخ بهفکر راههای جلوگیری از خرابشدن آن پساز ساختن باشیم.
گفتار مازیار رازی در جلسه کلابهاوس
https://linktr.ee/mazraz
نقش کارگران پیشتاز سوسیالیست در انقلاب / مازیار رازی
آخرین دیدگاه ها