بررسی دلایل توقف کمپین۱۴-۱۴ / مازیار رازی
پرسش و پاسخ با مازیار رازی در جلسه کلابهاوس
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
بحث امروز ما در مورد علل توقف کمپین ۱۴-۱۴ است. در رابطه با این توقف ناگهانی دو اطلاعیه همزمان منتشر شد که در یکی از آنها تحت عنوان “اعلام پایان و برچیدن کمپین مرکزی کارکنان پروژههای نفتوگاز و صنعت حفاری” توضیحاتی داده شده است که من به آنها می پردازیم.
این کمپین کارزاری بود که برای نخستین بار با الهام از تجارب گذشته با رهبری و سازماندهی مخفی سازمان داده شد. این نقطه برجستهایست که باید الحق به سازماندهندههای آن دست مریزاد بگوییم. متاسفانه این کمپین در حالِ حاضر بهطور موقت متوقف شده. میگویم توقف موقت کمپین ۱۴-۱۴، چون کارزارهای بسیاری هستند که بهراه میافتند، مشکلاتی ایجاد میشود، متوقف میشوند، اما مجددا در سطحی بالاتر، با تجاربی بهتر و پساز درسگرفتن از فرسایشها، شکستها و یا توقفهای گذشته تکرار میشوند و ادامه پیدا خواهند کرد اما هریک درسی بهدنبال دارد. مهمترین درس این کمپین هدایت و پیشبرد آن تحت رهبری یک کمیته مخفی بود که حائز اهمیت بسیار فراوانیست.
در گذشته رهبران و سازماندهیها همه علنی بودند و محققا رژیم با دستگیری این رهبران اصلی میتوانست بهآسانی حرکت را متوقف کند؛ ولی اینبار چون سازماندهی مخفی بود، رژیم از شیوههای دیگری استفاده کرد که باید به این شیوهها بپردازیم و از آن درسهایی بگیریم. همچنین باید روشن کنیم که چرا کارگرها بیشتر از چند هفته دوام نیاورند و کمپین ادامه پیدا نکرد. البته دستاوردها را نباید نادیده گرفت بهویژه دستاورد سازماندهی متفاوت را.
ما در این بحث میتوانیم از دو عامل سخن بهمیان بیاوریم که منجر به توقف این کمپین شدند. عوامل درونی و عوامل بیرونی. بدیهیست که اگر نظام حاکم جمهوریاسلامی به هردلیلی نتواند از طریق دستگیری رهبران عملی، حرکتی یا فعالیتی را متوقف کند از شیوهها و متدهای مختلفی استفاده میکند که نهایتا این داستان متوقف شود. در اینمورد خاص ما شاهد فشارهای امنیتی زیادی بر روی کارگران بودیم؛ کارگرانی که با قصد تداوم این کارزار وارد آن شده بودند. این کارگران فشارهای سنگینی را متحمل شدند، بعضی هم خریداری شدند و قولوقرار کارهای بهتری به آنها داده شد تا این کارزار متوقف شود. با برخی از کارگران قراردادهای صوری نوشتند که بهشرط کنارگذاشتن این داستان و توقف شرکت در این کمپین وضعشان بهتر میشود، دستمزدهای بالاتری میگیرند و غیره.
از طرف دیگر، همانطور که ما در هفتههای پیش به تفصیل صحبت کردیم، از هنگام روی کارآمدن پزشکیان ما در درون جنبش کارگری شاهد فعالیت بیشتر کارگرانی هستیم که در ارتباط با اصلاحطلبان هستند، در گذشته هم چنین بوده، اینها بدون اینکه نامی و یا نقدی به پزشکیان و مسائل و ماجراهایی که طی همین چند هفته گذشته اتفاق افتاد داشته باشند دارند خیلی بیشتر فعالیت میکنند. اینها وانمود میکنند که اوضاع کارگری طبق شرایط معمول پیش میرود؛ تظاهرات و اعتصابات و غیره هم وجود دارد و کسی ممانعتی نمیکند و کارگران با قدرت تمام دارند خواستههایشان را میگیرند.
آقای پزشکیان هم که در آن بالا نشسته وردستهایی در جنبش کارگری دارد که یکی از مهمترینشان مازیار گیلانینژاد است که در سایتها و کانالهای مختلف قلم میزند و صحبت از این میکند که تظاهرات و اعتصابات ادامه دارد، و غلو میکنند، و شایعات ساختگی پراکنده میکنند که کارگران رسمی در حال اعتصاب هستند و غیره. و سرانجام اینکه پزشکیان سخنرانی کرد و نمایندههای این اعتصابیون را متقاعد کرد که فرصتی بدهند، قضاوت عجولانه نکنند و وزرا را بپذیرند. وزرای انتصابی خامنهای را.
جریانات اصلاحطلب درون رژیمی هم فشار می آورند، به خصوص طرفداران پزشکیان. پساز سالها غیبت حالا که راهها باز شده و در میان کارگران تحرکاتی بهراه افتاده و سر و صدایی ایجاد شده، این اصلاحطلبها نمیخواهند که یک کارزار جدا از خودشان و مستقل از اینها بوجود بیاید، و ظرف چند هفته گذشته اینها تمام فشارهای ممکن برای توقف کمپین مستقل ۱۴-۱۴ را گذاشتند. مثلا آقای مازیار گیلانینژاد رسما اعلام کرده که کمپین ۱۴-۱۴ را او بنیاد گذاشته و او رهبر این حرکت است، در صورتیکه این ادعا کذب مطلق و شایعهپراکنی بود. اینها با امکاناتی که دارند، و حالا با آمدن پزشکیان بیشتر هم شده، سلسله اخبار و اطلاعات نادرستی منتشر کردند که ابدا ربطی به کارگران پروژهای، حجمی و قراردادی ندارد. اینها عملا با پراکندن شایعه و ایجاد تخطئه این حرکت مستقل را از هم پاشاندند. این یکی از آن عوامل بیرونی است که اشاره کردم. اما بههرحال تا اینجا هم حرکت با رعایت کامل اصول امنیتی مدیریت شد که بسیار تجربه ارزنده و مهمی برای آینده خواهد بود.
در اینمیان یکسری عوامل درونی هم اضافه شده که باید به آنها هم پرداخت، اما قبل از پرداختن به این موضوع اجازه دهید که نگاهی بیندازیم به تصویر عمومی جنبش کارگری، حالا چه در این مورد کمپین ۱۴-۱۴ وچه در مورد سایر کارزارها و حرکتها تا نقش عوامل درونی کمی ملموستر توضیح داده شود.
بهطور عمومی در شرایط کنونی وقتی در کارخانهای و یا در منطقهای بهخصوص خوزستان، حرکتی آغاز میشود، اعتصابی سر میگیرد، اعتراضی صورت میگیرد ما در میان کارگرها سه طیف مشاهده میکنیم.
نام یک طیف را میگذاریم سفید، که درواقع همان پیشتازان کارگری هستند که به لزوم و ضرورت کنارگذاشتن حاکمیت سرمایهداری رسیدهاند و همچنین خواهان این هستند که حاکمیت نوینی بر سرکار بیاید. حالا برخی سوسیالیست هستند، بعضی هم نیستند. عدهای بهدرجاتی رادیکال شدهاند، یعنی شگرد فعالیتهای یک سازماندهی مخفی را آموختهاند و از آن پیروی میکنند. البته نه اینکه مطیع حرف کسی باشند، و یا از اوامر و نظرات سیاسی سازمان مشخصی متابعت کنند؛ خیر، براساس تجارب خودشان به این نتیجه رسیدهاند که کار برای سازماندهی باید مخفی باشد. خیلی از اینها سابقه و تجربه گرایشهای سوسیالیستی ندارند. این درواقع پدیده نوینی در میان طبقه است. این طیف سفیدی که اشاره میکنیم به ماجرا آگاه هستند، آگاه به این مفهوم که باید خودشان را سازمان بدهند و تودهها را هم سازمان بدهند و در تحلیل نهایی چنان فشاری روی رژیم بگذارند تا به سرحد ازهم پاشیدگی برسد و بعد حاکمیت خود کارگرها و حاکمیت تودههای وسیع بهشکلی کاملا دموکراتیک جایگزین آن بشود. این تصور عمومی طیف سفید است و در درون آن گرایشهای مختلفی وجود دارد. منتها در حالِ حاضر اینها، این طیف سفید در اقلیت هستند. متاسفانه کجرویهای گذشته، علنیکاریهای سندیکالیستها، و اصولا جریانات سندیکالیست، این داستان منشور حداقلی و غیره پروسه روند تقویت این طیف سفید را کند کرده است. بنابراین فعلادر اقلیت هستند.
از طرف دیگه طیف سیاه را داریم. کارگرهایی که باز در میان کارگران هستند، اما با رژیم همکاری میکنند، یا خریداری شدهاند یا اینکه داوطلبانه بهعنوان جاسوس و خبرچین درون حرکتهای کارگری رخنه کرده و اخبار و اطلاعات آنرا بهگوش دستگاههای امنیتی و حراستی میرساندند. این جریان توسط رژیم تقویت میشود و در از همپاشی حرکتهای مستقل نقش مهمی دارند. این گرایش در واقع، گرایش خیانتکارهاست؛ کسانی که آگاهانه تن به خیانت میدهند. این طیف هم در اقلیت قرار دارد.
اما در میان این دو طیفی که هردو در اقلیت هستند، طیف گسترده دیگری وجود دارد بهنام طیف خاکستری، طیفی که در نوسان است، نوسانی با توجه به شرایط و دوری و نزدیکیاش به یکی از دو طیف دیگر. آگاهی سیاسی و آگاهی ضدسرمایهداری آنان مانند طیف سفید نیست و خاکستری بودن آن نیز سایههای مختلفی دارد، از خاکستری کمرنگ نزدیک به سفید بگیر تا پررنگ نزدیک به سیاه. وظیفه و نقش اصلی طیف سفید جذب این قشر به سیاستها و فعالیتهای طیف خودش است و این کار هم باید براساس دخالت گری دقیق و تدابیر و شگردهای ویژهای باشد. بهعنوان مثال وقتی پیشتازان کارگری میخواهند یک تظاهرات و یا یک به کارزار طولانی مدت مانند ۱۴-۱۴ را فراخوان بدهند نباید تصور کنند که این طیف خاکستری هم باید همفکرآنان و هم مانند آنها آگاه باشد که تا هرچه اینها میگویند، آنها بلافاصله بفهمند. ابدا اینطور نیست، برای جذب این طیف باید یک سلسله تدارکات ریخت. اینکه چه مطالباتی را مطرح کنیم مهم است؛ باید مطالباتی باشدکه از آگاهی فعلی این قشر خاکستری نشأت میگیرد، که اینها را قدمبهقدم بهجلو سوق بدهد. پیشتازان باید بدانند که اگر احیانا اتفاقی افتاد، اگر اینها نیامدند، یا جذب جریان دیگری شدند، مثلا جذب آن طیف سیاه؛ اما هنوز با طیف سیاه فرق دارند، یک تفاوت کیفی وجود دارد. طیف سیاه خائنین هستند. طیف سیاه کسانی هستند که مستقیما با رژیم همکاری میکنند و هدف آنها جلوگیری از مبارزات است؛ اما طیف خاکستری چنین نیست. اینها آگاه نیستند و انواع و اقسام گرایشهای فکری و نظری دارند، اتفاقا بیشترین لطمات را افراد همین طیف میخورند. تظاهرات یا اعتصاب کوچکی رخ میدهد، اینها را دستگیر میکنند، شکنجه میدهند و شلاق میزنند. آدمهای این طیف هستند که خودکشی میکنند. آیندهای نمیبینند. هدف مشخصی در افق ذهنشان نیست. وضعیتشان خراب است حتی نمیتوانند نان شبانه زنو بچهاشان را فراهم کنند؛ و از طرف دیگر هم به آن آگاهی نرسیدهاند که بپیوندند به طیف سفید و مبارزه کنند. در نتیجه مایوس میشوند و متوسل به خودکشی و از میانبرداشتن خودشان تا لااقل دیگر نباشند، که راحت شوند و حداقل بیشاز این زجر روانی نکشند.
در نتیجه این وضعیتی است که ما امروز در درون جنبش کارگری داریم. بنابراین آن گرایش آگاهی که دارد سازماندهی میکند، سازماندهی مخفی میکند باید به همه اینها کاملا واقف باشد، با سیاست برخورد کند تا بتواند در این شرایط آن طیف وسیع خاکستری را جلب خود کند، بتواند آنرا از طیف سیاه و مزدوران خائن جدا کند.
و این نقدیست که علیرغم سازماندهی ارزنده و بینظیر رهبران عملی کمپین ۱۴-۱۴ میتوان متوجه این کارزار کرد. من چند نقلقول از روی همین سند که از طرف رهبران یا یک رهبر در پایان این کمپین انتشار یافته میخوانم. “با پشت خالیکردن و سنگرشکنی و خیانت به ما فهماندند – در مورد این کارگرهای طیف خاکستری صحبت میکنند – که ازشرایط فعلی ظلم پیمانکاران کاملا رضایت دارند و سازگاری دارند با آنها و دیگر نیاز به کمپین ندارند” – حرف طوریست که گویا این طیف خاکستری هم که قرار بود جلب ما شود همه از کسان، همکاران رژیم هستند و عملا پشت ما را خالی کردند. رفتند و با پیمانکارها سازشکاری کردند – خب، این اتهام بسیار بزرگی است. رهبران عملی یک طیفی از مبارزین که بسیار هم آگاه هستند و همچنین کاملا کار مخفی کردهاند چنین اتهام بزرگی بزنند به تودههای وسیع کارگر؛ یعنی به انشقاق دامن میزنند؛ و بعد تهدید میکنند، میگویند “تا آخر عمرمان کاری برای کارگر قدر نشناس انجام نخواهیم داد”، خب، این چه لحن صحبتکردن است؛ آنهم با قشری که بههرحال ناآگاه است. این میشود تهدید دیگر، ما دیگر به شما اهمیت نمیدهیم، رفتید سازش کردید، – یا اینکه کشانده شدید به سازش، یا سکوت کردید – یا رفتید یک سری امتیازاتی گرفتید در نتیجه ما شما را عاق میکنیم. ما دیگر هیچوقت تا آخر عمر با شما کاری نخواهیم داشت. خب، وقتی این سخنان از دهان رهبران عملی بیرون میاید یک اشکالی وجود دارد. نشان میدهد که رهبران عملی از تدابیر درستی برای جلب و سازماندهی قشر خاکستری استفاده نکردهاند. این کاملا واضح و روشن است. بعد ادامه میدهند، باز دوباره یک تهدید دیگر، “هیچوقت فکرشم نکنید ما باری دیگر خود و زندگیمان را برای رفاه شما هزینه مجدد نخواهیم کرد” یعنی فکر نکنید که میآییم و دوباره شما را رهبری میکنیم، ما دیگر با شما کاری نداریم و تهدید آخر این است که تا فردا چندین نفر از این خائنان درشت را معرفی خواهیم کردیم. یعنی اسمورسم کارگرانی که هنوز معلوم نیست آیا اینها با رژیم کار میکنند یا نه، وزارت اطلاعاتی هستند یا نه؛ میخواهند علنی کنند که اسمها دست رژیم بیفتد و بیاید دستگیرشان کند، اگر هم نکرد تحت فشار قرارشان دهد. چنین برخوردهایی از نقطه نظر سنتهای کارگری و جنبش بینالمللی کارگران ناپسند است. رهبران باید اولا بسیار متواضع باشند و دوما مسائل کارگران را خوب درک کنند و تدابیری بیندیشند، تاکتیکهایی اعمال کنند که آنها جلب آن نیروی سفید شوند، نه اینکه همه را به سمت طیف سیاه هل بدهند. اینجور آدمها شاید صدها نفر باشند. نمیشود که همه را بیرون انداخت و هل داد طرف طیف سیاه. با اینعمل راه باز میکنند که تمام این کارگرهای طیف وسط ملحق بشوند به همان مزدوران خود رژیم.
چند هفته قبل یکی از رهبران اصلی این کمپین از کلمات رکیکی علیه کارگران بهاصطلاح اعتصابشکن و خائن استفاده میکرد. فحشهای زنستیزانه علیه مادر و خواهر فلانی، که اگر با ما همکاری نکنید، این کاری را که ما میگوییم نکنید فلان و فلان میکنیم. آنها درواقع با این حرکات و صحبتها تمام فعالیتهای کارگری را به سطح بسیار نازل فرهنگ حزب الله و عوامل خود رژیم کشاندند.
ما سنتهای کارگری صدوهشتاد ساله داریم. درواقع کارگران باید بسیار بانزاکت و با ادب باشند و اگر اتفاقی افتاد برای حل این مسائل راه حلهایی پیدا کنند. اگر میشود اثبات کرد، اگر سندیت دارد که بعضیها رسما با رژیم همکاری میکنند، بدیهیست که آنها باید کاملا افشا و حذف شوند. ولی نه اینکه یکنفر تصمیم تمام ماجراها را بگیرد و به این شکل تمام کارگرانی را که با خودش همکاری نمیکنند، تقبیح کند. اگر یک رهبری بگوید حرفی که من میزنم گوش بدهید وگرنه شما بهدرد نمیخورید، بهشما اهمیت نمیدهم، بروید گم شوید، از صحنه خارج شوید. خب این نوع رهبری لطمه میزند. حتی اگر او خیلی هم در کار مخفی مجرب باشد اما این حرفها نشان میدهد که ازنظر تجارب تاریخی هیچ تجربهای ندارد. او در واقع از پیداکردن راه حل عاجز است.
تجربه تاریخی میگوید وقتی کارزاری را شروع میکنیم اولین قدم این است که باید از پیش، از مدتها قبل، یک صندوق اعتصاب داشته باشیم. صندوق اعتصاب به این مفهوم که خود کارگران برای دورهای، مثلا از همین حالا که این کمپین از هم پاشیده، کسانیکه میخواهند کار را ادامه بدهند، تدارک ایجاد یک صندوق اعتصاب را آغاز کنند. صندوق اعتصاب یعنی کارگران هرماهه مقداری از درآمد خود را در این صندوق میگذارند. فعلا هم که خبری نیست. اما بهمحض آنکه خبری شد به کارگران اعلام میکنند شما دو روز دست از کار بردارید، ما از صندوق اعتصاب کارگران، حقوقتان را پرداخت میکنیم، تا زن و بچههای شما گرسنگی نکشند، شما بیایید در اعتصاب شرکت کنید، رژیم حقوقتان را نمیدهد، پیمانکارها نمیدهند، ما میدهیم، خودمان میدهیم. بنابراین راه را باز میکنیم.
این یک تدبیر است تا کسانیکه در طیف خاکستری هستند جلب نیروهای ارتجاعی نشوند. خود کارگرها از ایشان حمایت میکنندبرای این کار از همین حالا باید تدارک دید، قبل از اینکه کارزار اعلام موجودیت کند. بنابراین، دراینجا اشکال متوجه خود رهبران است، رهبران باید تدارکات اعتصاب را از قبل بریزند و در مرکز آن تدارکات تشکیل صندوق اعتصاب قرار دارد. صندوق اعتصاب یک تجربه تاریخی و بینالمللی است. ما باید صندوق داشته باشیم تا کارگرانی که بضاعت ندارند و خانواده دارند به خودِ ما متکی بشوند نه به رژیم، وزارت اطلاعات و حراست.
این طوریست که انشقاق ایجاد میشود. اگر ما بدون آمادگی بپریم وسط میدان، تودهها را هم بیاوریم و بگوییم همه بیایید اعتصاب کنید، اگر نیامدید اسمتان را لو میدهیم، و فحشهای رکیک بدهیم. خب، اینکه نشد رهبریکردن. این درواقع نقض غرض است.
این رفقای بسیار برجستهای که تظاهرات و این اعتصاب را سازمان دادهاند باید خودشان از این ماجرا درس بگیرند. آموزگار باید خودش آموزش ببیند و این تجربه تاریخی به او منتقل شود. در اینجا خود این آموزگار به مرحله بالاتری ارتقا پیدا میکند. بهتر میتواند تدارکات ببیند و سازماندهی کند. آموزگار که نباید با اینها قهر کند، در کمپین را ببندد و بگوید بروید پیکارتان، گور پدرتان و یکسری فحشهای رکیک. خوب، اینکه رهبری نیست، در واقع نقض غرض است. نشان میدهد طرف تجربه این کارها را ندارد.
مورد دوم اینکه بله، بعضی از کارگرها خودفروشند و میروند و همکاری میکنند. در این تردیدی نیست. اما چهکسی باید این آدمها را شناسایی کند. رهبری که تنها نشسته و یک سلسله دستورالعمل صادر میکند که نمیتواند برود و تمام مواردرا تکبهتک وارسی کند و بگوید چهکسی درست است و چهکسی نیست. پیشنهاد جنبش کارگری در سطح بینالمللی در اینگونه موارد میگوید باید کمیسیونهای تحقیق در میان خود کارگرهای پیشتاز بهوجود بیاید. کمیسیون تحقیق یعنی اینکه عدهای از ریشسفیدان کارگری، افراد شناختهشده و معتبر در درون طبقه کارگر که بسیاری از اینها هستند، کمیتهای تشکیل بدهند. یک کمیته تحقیق ایجاد بشود، اطلاعاتی که در مورد همکاری فردی با رژیم کسب شده در اختیار این کمیسیون قرار بگیرد، سند ارائه شود، و اینها بشینند، تحقیق و تجسس بکنند و بعد بگویند بله فلانی را افشا کنید، فلانی را تنبیه کنید، به همه بگویید که همکاری میکند.
خب، این باید نظم داشته باشد. یکنفر که نمیتواند آن بالا بشیند و بگوید من فکر میکنم تمام اینها خائن هستند. چهطور ممکن است هزاران کارگری که در کارخانهها کار میکنند، در مناطق مختلف کار میکنند به دلیل اینکه در اعتراض شرکت نکردهاند همه خائن شوند. اینکه بهعقل جور درنمیآید. به این ترتیب ما باید اقداماتی انجام دهیم تا در جنبش کارگری پیشبردی داشته باشیم. اگر شک خیانت درباره کسی میرود که عجیب هم نیست، باید حتما در موردش تحقیق صورت بگیرد؛ وگرنه هرکسی به هرکسی اتهام میزند و هرکسی به هرکسی میتواند فحش بدهد و این فحشدادنها و این اتهامزنیها افتراقی ایجاد میکند که به نفع رژیم تمام میشود. رژیم از خدا میخواهد که کارگران به جان یکدیگر بیفتند، به همدیگر فحشهای رکیک بدهند، همدیگر را تهدید به مرگ بکنند، رژیم از اینحرکات خوشحال شده و بیشتر تقویت میشود. تاثیرات چنین رفتاری در میان کارگران برای رژیم بهمراتب از دستگیریها و فشارها کم هزینه تر است؛ بنابراین رژیم از اقدامات این چنینی نفع میبرد.
درِ یک کمپین یکروزه بسته شود، بعد فحاشی و اتهامزنی شروع بشود، بعد اعلام کنند کسانی که نیامدند خائن هستند. خائن مفهوم دارد. خائن کسیست که با رژیم ارتجاعی همکاری میکند. چنین آدمی خائن است؛ آنهم باید اثبات شود، باید راجع به آن تحقیق بشود، نه اینکه یکنفر تصمیم بگیرد که چه کسی خائن است و چه کسی خیانت نکرده است. در نتیجه ما میتوانیم با تجزیهوتحلیل دلایل توقف موقت کارزار ۱۴-۱۴ آنرا مجددا احیا کنیم. یعنی کسانی که حاضر به فعالیت و سازماندهی مخفی هستند میتوانند ادامه کار را از همینجا پیگیری کنند. صندوق اعتصاب را تدارک ببینند؛ جمع آوری پول را آغاز کنند تا روزی که اعتصاب شروع میشود و پساز آن حقوق کارگران یا بخشی از حقوقشان بپردازند تا کسی از زور گرسنگی اعتصابشکنی نکند.
حقوق کارگر در چند روز اعتصاب از طرف خود کارگرها پرداخت شود تا کارگران اعتصابی به ادامه اعتصاب تشویق شوند. حداقل کسانی که زیر فشار مالی هستند بتوانند متکی به صندوق خودشان بهراحتی در اعتصاب شرکت کنند و چند روزی دوام بیاورند. سازماندهی درون کارخانهها و محلاتی که درگیر اعتصاب هستند باید متکی به حمایت و کمکهای سایر اقشار جامعه و خانوادهها باشد. باید اقشار دیگر مانند معلمان و بازنشستگان و غیره هم به کمک بیایند تا اینکه این اعتصاب سازمان پیدا کند. کارگران نیز باید در هنگام لازم به کمک اقشار دیگر بروند، و تمام اینها نیاز به سازماندهی دارد و رهبران باید این سازماندهی را از قبل آماده کنند. اگر کسی مجرم شناخته میشود، یا تخطی میکند، یا همکاری و جاسوسی میکند؛ اینها باید به کمیسیون کنترل ارجاع شوند. اسناد وغیره به این کمیسیون داده بشود و کمیسیون در مورد اینها تحقیق کند وبعد این آدمها را افشا بکند. اینها را کنار بگذارند و از جنبش کارگری طرد کنند. اسمورسم چنین افرادی را باید اعلام کرد نه مشتی کارگر ناآگاه از درون طیف خاکستری را که بههرحال، بنا به دلایل مختلف نتوانستند در اعتصاب شرکت کنند. افشای اسامی چنین افرادی عمل کاملا نادرستی است و به جنبش کارگری لطمه میزند، حتی اگر این آرزوی قلبی رهبران نباشد که من مطمئنم نیست. اما باید در مقابل عمل نادرست ایستاد.
فعالین سوسیالیست کارگری عملکرد مثبت رهبران کمپین از جمله سازماندهی مخفی را بهشدت تحسین و تشویق میکنند. اما در پاسخ به عمل نادرست نیز با انتقاد، انتقادهای رفیقانه و دوستانه، محکم میایستند و مقابله میکنند، اعمالی مانند این نوع برخوردها، فحاشیها یا صحبتهای رکیک کردن، اسم کارگران را بدون تحقیقات آوردن و آنان را خائن شمردن، بدون اینکه روشن شود چهکسی خائن است و که نیست، چهکسی مشکلات و بحران داخلی خانوادگی دارد وکه ندارد.
ما میخواهیم این بحث را در درون خود فعالین کارگری مشخصا در خوزستان باز کنیم و کمک کنیم به تدارک کارزار بعدی. کارزارفعلی موقتا و به دلایلی که اشاره شد متوقف شده اما میشود دوباره آنرا زنده و احیا کرد، با تجربهای غنیتر و از پیش سازمان یافتهتر. مشکلات کارگران همچنان و مانند گذشته برجای خود باقیست. مطمئنا احیای مجدد همین کمپین آرزوی قلبی همه آنان است و ایشان رهبران خود را تنها نخواهند گذاشت.
با تشکر
بررسی دلایل توقف «کمپین ۱۴ ۱۴»/ مازیار رازی
آخرین دیدگاه ها