الزامات پیروزی اعتصابات کارگری / مازیار رازی
سخنرانی مازیار رازی https://linktr.ee/mazraz
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
من صحبت خود را با جملهای از لنین شروع میکنم “اعتصاب مدرسه انقلاب است اما خود انقلاب نیست” جمله بسیار دقیقیست. کارگران در اعتصابات بهقدرت خود پیمیبرند و لایه پیشتاز کارگری میتواند در جو مبارزاتی اعتصابات بهبیشترین امکانات برای طرح و پیشبرد مطالبات دست پیدا کند، اما این بهمعنای کسب قدرت نیست. بهعنوان مثال نگاهی بهاعتصابات اخیر کارگران فولاد و کارگران ارکان ثالث بیاندازید. خواهید دید که چهگونه آگاهی این کارگران در عرض مدت کوتاهی چنین رشد چشمگیری داشته است. آنان اعتماد بهنفس پیدا کردهاند و بهقدرت خود پیبردهاند. مثلا کارگران فولاد کنترل دربهای کارخانه را بهدست گرفتند؛ یا کارگران ارکان ثالث از بقیه کارگران درخواست میکنند که بهمبارزه و اعتصاب آنها بپیوندند. مطالباتیهم که طرح میکنند بسیار محکم، جدیست، و تمام اینها درواقع نشانه قدرت کارگریست؛ و مهمتر ازهمه، تمام این تجربیات و پیشرفتها درطول مدتزمان کوتاه چندروزه، در دل این اعتصابات اتفاق میافتد، و لنین به این معنا میگوید اعتصاب مدرسه انقلاب است. طبقه کارگر در اعتصابات تمرین چگونگی بهدستگرفتن قدرت را میکند، کنترل کارگری اعمال میکند، کارخانه را تسخیر میکند و تمام اینحرکات باعث افزایش اعتماد بهنفس آنان میگردد. آنان درمییابند که میتوانند در مقیاسی بسیار وسیعتر کنترل را بهدست گرفته و حکومت کنند. کارگران در شرایط اعتصاب بهتواناییهای بالقوه خود آگاهی پیدا میکنند. اجازه دهید مطالبات اخیر کارگران را از زبان خودشان و دقیقا همانطور که درخواست کردهاند بخوانم. مطالبات کاملا واضح و شفاف هست
“اجرای صحیح طرح طبقهبندی، همسانسازی حقوق بادیگر شرکتهای فولادی، بازگشت تمام همکاران اخراجی بهمحل کار، اعم از شفقی و قراردادی، تبدیل وضعیت همکاران شفقی، حذف قراردادهای یکماهه و سهماهه و تبدیل تمام قراردادها به بلندمدت، اخراج علیمحمدی و تیم همراهش از شرکت. فقط تا روز دوشنبه وقت دارید! اگر این مطالبات برآورده نشود اعتراضات خودرا بهسطح شهر منتقل خواهیم ساخت تا علاوه بر مسئولین، مردم هم از درد کارگر باخبر شوند”.
همین چند جمله تاییدیست بر آنچه که طرح شد. اما باید پرسید آیا تداوم اعتصابات کارگری تنها با طرح و تحقق مطالبات بالا کافیست؟ و سپس، روش سازماندهی برای رسیدن بهنتیجه مطلوب اعتصاب چهگونه باید باشد؟
بهنظر من، اینها سئوالات بسیار. مهمی هستند. ما امروز در شرایط بسیار ویژهای، بهخصوص در خوزستان، قرار داریم. تودههای وسیع کارگری که خواهان تحقق مطالباتشان هستند بهاین نتیجه رسیدهاند که چاره کار اعتصاب و اعتراض است. خانوادهها هم حضور دارند. شهر درگیر شده است و کموبیش از اعتصابیون پشتیبانی میکند، یا لااقل همدردی نشان میدهد. کارگران مصمم هستند که بهنتایج مطلوب خود دست پیدا کنند. آخرین اطلاعیهای که در بالا بهآن اشاره شد در واقع هشداریست بهرژیم که اگر تا تاریخ معینی به درخواستهای ما پاسخ ندهید ما قدمهای بلندتری برمیداریم، اعتصاب را بهاعتراض عمومی در سطح شهر گسترش میدهیم، از چهارچوب کارخانه فراتر میرویم، که بهنظر من، همه اینها نشانههای خوبی هستند.
ازطرف دیگر، سلسله مطالباتیست که توسط عدهای قلیل از پیشتازان کارگری، مشخصا پیشتازان سوسیالیست منطقه، مطرح شده که فراتر از این مطالبات میرود. ما بهعنوان گرایشهای مارکسیستی وظیفه داریم که همواره از تمام مطالبات دمکراتیک و صنفی طبقه کارگر دفاع کرده و خواهیم کرد و برای تحقق این مطالبات در کنار آنان باقی میمانیم؛ اما درعین حال، گوشزد میکنیم که حتی درصورت تحقق این مطالبات هنوز کار بهپایان نرسیده است. ما باید این مطالبات را تجزیهوتحلیل کنیم و مطالباتی دیگر بهآن اضافه نمائیم. مسئله مهم این است که چشمانداز و استراتژی ما از دخالتگری و اقداماتی شبیه اعتصاب و غیره چه میتواند باشد. میخواهیم بهکجا برویم؟ آیا صرفا قصد براین است که پساز طرح یک سلسله مطالبات کارمان را متوقف کنیم؟ یا اینکه قصد داریم تا انتها، تا تحقق نهایی مطالبات پیش برویم؟ و مسئله دوم اینکه، برای رسیدن بهآن چشمانانداز نهایی، امروز چه قدمهای دیگری باید برداشت و چه مطالباتی طرح کرد. یعنی درواقع، تاکتیکهای ما چیست. ما برای تعیین تاکتیکها باید درابتدا استراتژی را مشخص کنیم. یک استراتژی که محققا متکی بهتجارب 180 سال مبارزه طبقاتیست.
در اینراستا، ما درمیان کارگران، چه درگذشته و چه درحال حاضر و مشخصا در خوزستان، دو رویکرد میبینیم . یک رویکرد که چشمانداز خود را بهوضعیت موجود پیوند میدهد، یعنی درواقع حاکمیت را میپذیرد، حاکمیتی که بههرحال در رأس کار قرار گرفته. رهبر را میپذیرد و با ارکان حاکمیت مانند رئیس جمهور و مجلس مشکلی ندارد. بحث اینگروه صرفا آن است که در شرایط فعلی بهیک سلسله مطالبات صنفی جامه عمل بپوشاند.
مثلا، ما کارگرانی داریم که قراردادی هستند و کارگرانی که رسمی. هردو داریم یککار انجام میدهیم، با ساعات کار برابر و هردو مشقت همسانی را تحمل میکنیم، هردو خانواده داریم و مخارج تهیه حداقل نیازها برای هردو خانواده یکیست؛ اما رسمی دوبرابر پیمانی حقوق میگیرد و این ناعادلانه است. مسیر مبارزات ما باید بهگونهای باشد که دریافتیهای ما عادلانه و یکسان شود؛ و این مبارزه نیز از کانال قانون و دولت میگذرد. آقای رئیس جمهور شما دستور دهید که نمایندههای انتصابی شما در شرکت نفت اینکار را انجام دهند. جناب مجلس لطفا قانون همسانسازی دستمزدها را از مجلس بگذرانید. بهاینترتیب ما خوشحال میشویم و سطح تولید بالا میرود و غیره.
خب، این یک چشمانداز است. یعنی چشمانداز پذیرش هیات حاکمه موجود و گرفتن یکسلسله امتیازات در واقع، کاملا درست، اما در یکچهارچوب محدود. بحثهایی که امروز درمیان کارگران جریان دارد نشان میدهد که بسیاری از کارگران نسبت بهوضعیت موجود و دولتی که سرِ کار است کماکان توهم دارند و صرفا مقصر را خدمتکاران این دولت میدانند. این نوعی از برخورد است که اگر به آن باور داشته باشیم، درواقع خود را محدود کردهایم به شعارهایی که امروز مطرح میشود. ما برای وصول بهوضعیتی بهتر و یافتن راهحلهایی برای افزایش حقوق و یا همسانسازی و غیره مبارزه میکنیم
اما دولت مقاصد دیگری را تعقیب میکند که کاملا بیارتباط و خارج از نیازهای طبقه کارگر و بقیه مردم ایران است. برای این دولت ابدا مهم نیست که طبقه کارگر مزایایی دریافت کند و یا حتی بخشا گشایشی در وضعیتش پدید آید، مثلا کسانی که قراردادی هستند رسمی شوند. این درخواستهای کاملا معقول از نظر اینها اهمیتی ندارد. این دولت ثروتهای عظیمی که از زحمات کارگران نفت بهدست میآید خرج مصارفی کاملا بیربط میکند: در 17 ارتش نیابتی در منطقه سرمایه گذاری کرده؛ برای آنها موشک و انواع و اقسام تجهیزات نظامی میفرستد. نیروی قدس سپاه پاسداران یکیاز مراجع اصلی دادن امتیازات مالی و امکانات تسهیلاتی به این 17 نیروی نیابتیست، در نتیجه ثروتی که از نفت حاصل میشود نصیب طبقه کارگر و خصوصا کارگر قراردادی نخواهد شد. دولت این مبالغ را صرف تبلیغات و تجهیزات ایدولوژیک و نظامی میکند. اینها بهخیالشان قرار است روزی سرتاسر جهان را جمهوری اسلامی کنند. چهگونه میشود از چنیندولتی انتظار داشت که بهفکر کارگران باشد. این دولت عدهای از وابستگان بهخود را در شرکت نفت استخدام کرده، به آنان حقوقهای بسیار خوبی هم میدهد و با شکلدادن به این قشر از کارگران مرفه، درون کارگران نیز افتراق و همچشمی ایجاد کرده است. عدهای حقوق خوب میگیرند و اعتراضی نمیکنند، عدهای باوعده رسمیشدن سکوت میکنند و حرفی نمیزنند، و بخشی دیگر هرچه تلاش میکنند به جایی نمیرسند اما بازهم ناامیدانه بهطرح همان درخواستها از دولت ادامه میدهند.
شیوه مبارزاتی این دوستان آخرین، که امروز این نوع مطالبات را طرح میکنند، و بهدرستی هم طرح میکنند، و محق هم هستند که طرح کنند، و ما هم از آن حمایت میکنیم، این است که: بهشکل علنی مقابل ساختمان ریاست جمهوری اسلامی بالای یکسکو میرویم سخنرانی میکنیم، آنهم نهتعدادی زیاد، که از ضریب خطر کاسته شود، بلکه یکی دونفر، و مطالبات را طرح میکنیم. اگرهم شناخته شویم، باکی نیست. کارما علنیست؛ ترس و واهمهای نباید داشت. کار غیرقانونی که نمیکنیم.
درنتیجه این روش کار، روشی که 45 سال جواب نداده، تاکنون ما بهای سنگینی پرداخت کردیم. اعتصابات بسیاری در داخل ایران اتفاق افتاد اما هیچکدام پاسخ نداد. رهبران عملی کارگران شناخته شدند، کشته شدند، بهزندان افتادند و یا بهعلت نظارت بیستوچهارساعته وزارت اطلاعات عملا از مبارزه جدا شدند. امکان انتقال تجربه هم نیست، چون کسی نمیتواند به اینگونه افراد نزدیک شود؛ فرد تماسگیرنده بهمحض یکیدو تماس در تور وزارت اطلاعات میافتد. در هفتتپه این اتفاق افتاد.
متاسفانه بسیاری از کارگران، بهویژه لایههای پائینی آنان به ایندسته از افراد تعلق دارند. ما در اینجا شاهد تناقضی هستیم، تناقضی در چشمانداز. چشمانداز اشتباهی ترسیم شده است. این کارگران فکر میکنند میشود در چهارچوب نظام به یکسلسله از امتیازات دست یافت، درحالیکه مطالبات طرحشده، حتی صنفی و دموکراتیک، در چهارچوب نظام موجود قابل تحقق نخواهد بود. از نقطهنظر این رژیم هیچکدام از این مطالبات پاسخی نخواهد گرفت؛ در کشوری مانند ایران این امکانپذیر نیست؛ در اروپا هم این چانهزدنها بهبود چشمگیری در زندگی اقشار فقیر جامعه بهوجود نیاورده، اتفاقا بعداز شیوع اپیدمی کرونا وضع آنان بدتر هم شده است.
این استراتژی اشتباه، باعث انتخاب تاکتیک دخالتگری اشتباه هم میشود: ما میخواهیم در چهارچوب همین نظام یا نظام مشابه، وضعیت صنفی – دموکراتیک ما بهتر شود، این درخواست هم که غیرقانونی نیست؛ پس میتوانیم علنا برای تحقق آن مبارزه کنیم. یعنی تاکتیک علنیکاری.
در مقابل، چشمانداز دیگریست که راهبرد متفاوتی پیشنهاد میکند. چشماندازی که باید کارگران مدنظر داشته باشند. تاریخ عملکرد این رژیم در ۴۵ سال گذشته نشان داده که اصولا حاکمیت موجود پاسخگوی نیازهای ما نیست. این حاکمیت نماینده بخشی از سرمایهداران بزرگ جامعه است و درعالم واقع هیچگاه صلح و مسالمتی بین سرمایهدار، یعنی کسیکه استثمار میکند و طبقهای که استثمار میشود بهوجود نخواهد آمد. اینکلام یک افاضه فیلسوفانه و یا ژست روشنفکرانه نیست. تکتک کارگران با گوشت و پوست خود آنرا لمس کردهاند. منافع یکی ضرر دیگریست، وگرنه چرا یک سرمایهدار باید از افزایش حقوق خودداری کند؟ برای اینکه از سود وی کاسته میشود. این رابطه خصمانه همواره در سراسر جهان وجود داشته و تا وقتی طبقات باشند بهحیات خود ادامه خواهد داد؛ خواه برده باشد و بردهدار، خواه مالک باشد و رعیت و یا درزمان ما کارگر و سرمایهدار. ما در طول 180 سال گذشته شاهد این تخاصم و جنگ طبقاتی چه در ایران و چه در کشورهای اروپایی بودهایم. بنابراین یک دولت که نماینده طبقه حاکم است و از منافع آنان حمایت میکند راضی نخواهد شد که به کارگران امتیازی بدهد و آشتی ایجاد کند. اگر غیر از این بود چرا دولت در هر اعتصاب و اعتراضی نیروی مسلح خود را میفرستد؟ چرا سرمایهدار را بهجرم کمدادن و ناعادلانه رفتارکردن دستگیر نمیکند اما بهمحض آنکه کارگران برای کسب حقوق خود دست بهاعتراض و اعتصاب زدند آنان را شلاق میزند و بهزندان میاندازد؟
اگر هم در شرایطی تن بدهد آنهم دلیل دارد. مثلا ممکن است حالا که انتخابات مجلس نزدیک است امتیازات کوچکی بدهند، رهبر نصیحت میکند بهفکر کارگران باشید. مگر رئیسی قبلاز انتخابشدن وعده همسانسازی نمیداد؟ چه شد؟ اینجا هدف تنها ترغیب بهشرکت در انتخابات است؛ اما تجربه نشان داده همیشه بلافاصله پساز اینکه مقاصد اینها برآورده شد، امتیازها هم پسگرفته میشود، حالا چهاز طریق افزایش تورم و چهاز طریق اخراج کارگران مبارز. اینها درشرایطی که نیاز باشد بهطبقه کارگر لبخند میزنند و بهمحض آن که نیازها برطرف شد دوباره چماقها را بیرون میکشند. اصولا نقش دولت همین است که از منافع طبقه حاکم دفاع کند وگرنه پابرجا نمیماند.
بنابراین باید در فکر تاکتیک دیگری بود که مسلما در خدمت استراتژی دیگریست. در مقابل این روش و در مقابل این چشمانداز باید چشمانداز دیگری جستجو کرد. روشی کاملا متغایر با آنچیزی که 45 سال انجام دادیم، این روش را اینک برخی از گرایشات موجود و مشخصا جوانان اتخاذ کردهاند. این جوانان مبارز علیرغم مشقتهای فراوانی که گریبانگیر آنهاست، علیرغم فشارها و تهدیدهایی که گاه حتی از درون کارگران دریافت میکنند؛ کماکان این روش را دنبال میکنند. روش ساختن هستههای مخفی و مبارزه مخفی. البته استراتژی اینان نیز از چشمانداز رایج متفاوت است. آنان میگویند: خیر این حاکمیت قادر بهحل مسائل ریشهای ما کارگران نیست. ما باید خود بهحاکمیت برسیم. حکومت باید در دست طبقه کارگر باشد و حق به حقدار برسد؛ به دست آنانی که در وخیمترین و طاقتفرساترین شرایط بهتولید ادامه میدهند. بهدست کسانی که در گرمای غیرقابل تحمل خوزستان عرق میریزند و صنایع نفت را سرِ پا نگاه میدارند.
این جوانان پساز 45 سال به این نتیجه رسیدهاند که کار سازماندهی باید مخفی انجام گیرد؛ باید تشکیلات مخفی سراسری کارگران را شکل داد که علاوه بر مبارزه برای مطالبات صنفی و دمکراتیکی که امروز مطرح است، بهدنبال تعیین یکسلسله مطالبات دیگر نیز باشند. مطالباتی که سطح آگاهی تودههای وسیع را به یکدرجه بالاتر ارتقا دهد و آنان به این آگاهی دست یابند که مبارزات باید برعلیه دولت سرمایهداری باشد، نه در چهارچوب آن برای تحقق یکسلسله مطالبات. ما این دسته از مطالبات را مطالبات انتقالی مینامیم و قبلا بهتفضیل در مورد آنان صحیت کردهایم. این رفقای جوان پیشتاز نیز این مطالبات را در شمارههای مختلف نشریه کارگر پیشتاز منعکس کردهاند. در چنین شرایطی مبارزات و اعتصابات میتواند منجربه خیزشهای عمیق اجتماعی و بروز اعتلاء انقلابی شود؛ یعنی دورانی که کارگران آماده کسب قدرت خواهند بود.
حال بهتوضیح برخی از این مطالبات انتقالی میپردازیم. ما هفته گذشته درباره کنترل کارگری صحبت کردیم. امروز به مقوله بازکردن دفاتر دخلوخرج در رابطه با کارگران قراردادی میپردازیم. دولت در مقابل خواست رسمیشدن کارگران قراردادی میگوید بودجه اینکار را ندارد شعاری که ما مطرح میکنیم این است که دفاتر دخلوخرج شرکت نفت و صنایع وابسته بهآن را باز کنید. بگذارید ببینیم نتیجه زحمات ما در خوزستان چه بوده و مخارج شما چهگونه است. صنایعی که در رابطه با صنعت نفت راهاندازی شده، این هولدینگها متعلق به چهکس یا کسانیست. درآمد شرکت سرمایهگذاری صندوق بازنشستگی کارکنان نفتوگاز کجا مخارج میشود. مسلم است که دولت اینکار را نخواهد کرد؛ اما در نتیجه این مطالبه برخی از همین کارگرانی که امروز صرفا شعارهای صنفی را مطرح میکنند به این آگاهی خواهند رسید که نه، مسئله بهشکل دیگریست. پس این دولت، آنی نیست که ما فکر میکردیم. اسرار ناگفتهای دارد که پنهان میکند، و به اینترتیب آگاهی یکقدم بهجلو میرود.
یکی دیگر از مطالبات مطرحشده امروز میتواند در مورد کارگران اخراجی باشد. عدهای اخراج شدهاند چون دولت ادعا میکند مازاد براحتیاج هستند. بسیار خوب، مطالبه ما میتواند این باشد که ساعات کار را با حفظ دستمزد از 44 ساعت به 33 ساعت در هفته کاهش دهید. بهاین ترتیب امکانی فراهم خواهد شد که برای آن کارگران نیز امکان کار بهوجود آید. در نتیجه کارگری بیکار نخواهد ماند. البته این درخواست هم بیجواب خواهد ماند، اما باز تعداد دیگری از کارگران متوجه میشوند که دولت اهمیتی به بیکاری و نداری خانواده آنها نمیدهد. دوباره آگاهی ضد سرمایهداری یکقدم بهپیش رفته است.
این شعارها ملموس و قابل درک است و وظیفه آن ایجاد یکحلقه رابط بین آگاهی کنونی و آگاهی ضدسرمایهداریست. این شعارها رابطه دولت و سرمایهدارها را نیز روشن میکند و از توهم کارگران درمورد بیطرف بودن دولت میکاهد و نهایتا منجر بهاین خواهد شد که کارگران بیشتری به آگاهیهای ضدسرمایهداری برسند و بفهمند که درواقع این دولت پاسخگوی نیازهای آنان نیست و با اقلیتی که امروز گرایشات سوسیالیستی دارند همسویی پیدا کنند. بنابراین چنین شعارهایی مرکزی خواهند شد و باید اینها را به شعارهای فعلی خود اضافه کنیم.
یکیاز نکاتی که باید به آن توجه شود اینست که طرح چنین شعارهایی باتوجه به خصلت ضدسرمایهداری بودن آن بهشکل علنی ممکن نخواهد بود. اگرچه این شعارها علنیست و باید بهگوش دولت برسد، اما طرحکنندگان آن شناختهشده نیستند. شما نمیتوانید فیالبداهه مقابل مجلس و یا دفتر ریاست جمهوری این شعار را مطرح کنید. اینشعار در لیست درخواستهای کارگران مطرح میشود و سخنرانان متعدد، نه یکی و دوتا، این را منعکس میکنند. این حرکت بهمعنای آن است که ما جمعی کثیر درخواستهای کارگران را منعکس میکنیم. این شعارها از کجا آمده؟ ما نمیدانیم، از دل این جمع کثیر.
بسیاری از کسانی که علنیکار هستند و به این روش عادت کردهاند درک درستی از کار مخفی و سازماندهی مخفی ندارند. اینها تصور میکنند که سازماندهی مخفی یعنی مثلا ما از رژیم میترسیم، یا کارگران جرات نمیکنند علنا مقابل دفتر ریاست جمهوری درخواستهایمان را مطرح کنند. کدام عقل سلیمی میگوید که مقابل یک دشمن تا دندان مسلح همه امکانات و قابلیتهای خود را رو کنیم. بیگدار به آبزدن که هنر نیست. دستگیر میشویم و تحت نظارت قرار میگیریم و عملا از گردونه مبارزه خارج میشویم. هنر این است که سازماندهی مخفی باشد، اما ما در کنار تودهها باشیم و شعارها و مطالبات را قدمبهقدم بهجلو سوق دهیم.
برخی از رفقای کارگر به این جوانان سوسیالیست ایراد میگیرند که بسیارخب، شما که میگوئید مبارزه ضد دولتی کنیم خودتان بیایید و علنا این شعارها را مطرح کنید و در اعتراضات و اعتصابات آنرا فریاد بزنید، ما هم بهدنبال شما میآییم. کار مخفی که به اینشکل صورت نمیگیرد. این درواقع روکردن کسانیست که مخفی هستند، دارند سازماندهی مخفی میکنند. کدام عقل سلیمی میگوید خود را در معرض دید وزارت اطلاعات قرار دهید که بهسادگی شما را دستگیر کند. اما وقتی یکشعار همگانی شد، وقتی تبدیل به مطالبه همه کارگران گردید دیگر نمیتوان همه را بهجرم این درخواست دستگیر و یا اخراج کرد. صنعت نفت از کار میافتد. تهدیدهایی هم که میکنند: کارگر جدید استخدام میکنیم، مکتبیها را از سوریه و عراق میآوریم توخالیست. کار تخصصی که بچهبازی نیست. هرکدام از ما کارگران سالها تجربه و تخصص داریم و نمیشود یکشبه آنرا جایگزین کرد. خود دولت هم میداند که چنین اقدامی یعنی خودکشی، یعنی شلیک بهپای خودت. نباید از این تهدیدها ترسید.
قرار است سازماندهندههای ما زنده بمانند، دستگیر نشوند و بهزندان نیفتند تا بشود شعارها و مطالبات انتقالی را جا انداخت که کل طبقه کارگر را برای کسب قدرت و انقلاب کارگری آماده کرد، نه اینکه مدام درجا زد و در بهترین حالت، امتیازهای اندکی گرفت و به این زندگی فلاکتبار ادامه داد.
با تشکر
۹ اسفند ۱۴۰۲
سخنرانی مازیار رازی در کلابهاوس
تهیهوتنظیم: کاوه خوشدل. ویرایش: رضا اکبری
https://linktr.ee/mazraz با تشکر
آخرین دیدگاه ها