اهداف و اصول گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران
عضویت در گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران مستلزم پذیرش خطوط کلی مفاد زیر (و اسناد پیوست شده) است.
۱ـ مفهوم حزب پیشتاز کارگری
• استراتژی حزب پیشتاز کارگری
• تاکتیکهای حزب پیشتاز کارگری
۲ـ مفهوم انقلاب سوسیالیستی
• تکالیف انقلاب آتی ایران
• ماهیت طبقاتی دولت فعلی ایران
• ماهیت طبقاتی دولت آتی ایران
۳ـ مفهوم برنامه انتقالی
• چرا روش برنامه “حداقل” مردود است؟
• برنامه عمل کارگران
• برنامه عمل و پیشگام کارگری
• اهداف سوسیالیستهای انقلابی
۴ـ مفهوم سوسیالیسم
• مرحله انتقال از سرمایهداری به سوسیالیسم
• نقش دیکتاتوری پرولتاریا مرحله انتقال از سرمایهداری بهسوسیالیسم
۵ ـ مفهوم امپریالیسم
مقدمه
چشمانداز سیاسی و وظایف کنونی مارکسیستهای انقلابی.
باتعمیق بحران اقتصادی و سیاسی در ایران و گسترش تخاصمهای طبقاتی، مسئله چگونگی ایجاد ابزارهای ضروری برای مقابله با رژیم سرمایهداری و نهایتاً سرنگونی و جایگزینی آن با یکحکومت کارگری، بهمسئله محوری جنبش کارگری تبدیل شده است. یکیاز مهمترین ابزارها برای براندازی دولت سرمایهداری، بنابر تجربه انقلابهای پیروزمند قرن اخیر، حزب پیشتاز کارگریست. شاید کلیه جریانهای سیاسی با ضرورت طرح و تشکیل «حزب کارگری»توافق عمومی داشته باشند، اما برسر چگونگی ایجاد، ترکیب و ساختار درونی آن نهتنها توافقی وجود ندارد که اختلافهای عمیق و متضادی نیز موجود است. به همینعلت هنوز ما هنوز شاهد شکلگیری یکحزب کارگری سراسری در ایران نیستیم. نیروهای «چپ» هنوز در افتراق و پراکندگی کامل بهسر میبرند. بهجرأت میتوان اذعان داشت که کلیه سازمانها و احزاب «چپ» دچار بحران عمیق سیاسی و تشکیلاتی هستند.
درمیان مدعیان ساختن «حزب کارگری» عموماً دوانحراف وجود دارد:
اول، جریانهایی که براین اعتقاد هستند که حزب طبقه کارگر را میتوان توسط عدهای «روشنفکر کمونیست»، حتی جدا از پیشروان طبقه کارگر ساخت، بهشرطیکه این حزب مجهز به یک «برنامه انقلابی» باشد. برایناساس، طبق روال همیشگی حزبهای مشابه، «برنامه انقلابی» خود را تدوین، اعضای «انقلابی» خود را جلب و «حزب» خود را اعلام میکنند. بهزعم آنها اینحزب ازطریق نشریهای میتواند خطمشی صحیح را از بیرون به درون طبقه کارگر برده و آنطبقه را نیز طی دوره اعتلای انقلابی جذب خود کند. آنها بر این باورند که سایر افراد و جریانها برای انجام کار متشکل سیاسی باید به آنان بپیوندند! این انحرافیست که اکثر سازمانهای سنتی آغشته بهآن هستند.
انحراف دوم، برخورد افراد و محافلیست که بهدلایل مختلف باتردید بهکار متشکل سیاسی مینگرند. آنها حتی آغاز کار متشکل، بهشکل نطفهای را نیز موکولبه «بحث» بیشتر و «جمعبندی» عمیقتر میکنند و به آموختن کتب کلاسیک مارکسیستی در انزوا و جدا از طبقه کارگر باور دارند. آنها براین اعتقاد هستند که تنها در انتهای مرحلهای نامعلوم همه جریانهای اپوزیسیون چپ میتوانند بهیک تشکل نوین و پاکیزه از همه عیوب گذشته برسند!
اگرچه این دوبرخورد انحرافی ظاهرا درمقابل یکدیگر قرار گرفتهاند، اما نکات مشترک بسیاری نیز دارند. هردوی این انحرافها وضعیت کنونی جنبش کارگری و مبارزات قشر پیشروی کارگری را نادیده میگیرند، و ازاین زاویه، روش کار هیچیک منطبق با وضعیت کنونی نیست و هردو نقش محوری رهبران طبیعی طبقه کارگر را از محاسبات خود حذف میکنند.
انحراف اول، ساختن حزب کارگری را بدون رهبران طبیعی کارگران تجویز میکند و خود را درمحور کل جنبش کارگری قرار میدهد؛ و انحراف دوم ،خود را از نیازهای ملموس این قشر، مبنیبر ضرورت حیاتی ایجاد نطفههای اولیه حزب پیشتاز انقلابی، جدا میکند.
انحراف اول، راه را برای ایجاد یکحزب واحد کارگری که باید امر سازماندهی و سرنگونی رژیم حاکم را در دستور کار خود قرار دهد، کاملاً می بندد؛ و انحراف دوم، درانتظار منجی نشسته و امر تدارک اولیه ساختن حزب را بهتعویق میاندازد.
انحراف اول، روشیست که سازمانهای سنتی اتخاذ کرده و به هیچوجه پاسخگوی نیاز جنبش کارگری نیست. اینان درنهایت نیروهای خود را تحلیل برده و به فرقههای دربسته و بدون پایه تودهای تبدیل خواهند شد؛ مضاف برآن، برنامه آنان انقلابی نیست، زیراکه اکثر این برنامهها به انحرافات تاریخی جنبش کمونیستی در قرن اخیر آغشته هستند؛ و هنوز هیچیک از آنان از انحرافات برنامهای گذشته برش قاطع نکردهاند؛ و مهمتر ازهمه، حتی بهترین برنامهها نیز بدون آزمایش در درون مبارزات زنده روزمره طبقه کارگر، صرفاً مطالب خوبی برروی کاغذ باقی خواهند ماند.
انحراف دوم نیز روشیست که آغاز کار محافل، کادرها، اعضای سابق سازمانهای سنتی و یا فعالان جنبش کارگری سیاسی را بهتعویق انداخته وآنان را عمدتا سرگرم خردهکاریهای بیحاصل میکند.
ما با هردوی این روشها مخالفیم. زیرا هردوی آنان دو روی یک سکه هستند. روش کار ما با هردوی اینها تفاوت دارد. ما هیچیک از این برخوردها را منطبق با وضعیت کنونی جنبش کارگری ایران نمیبینیم.
به اعتقاد ما، حزب پیشتاز کارگری، تشکیلاتی که جدیترین، فعالترین و متعهدترین عناصر طبقه کارگر را دربر میگیرد، باید درکنار مبارزات طبقه کارگر ساخته شود. برنامه انقلابی این حزب باید بهطور روزمره در مبارزات کارگران علیه کارفرمایان و نظام سرمایهداری، صیقل خورده و تدقیق شود. حزبیکه قرار است کل کارگران و زحمتکشان و قشرهای تحت ستم جامعه را برای سرنگونی رژیم سرمایهداری و تسخیر قدرت سازمان دهد، نمیتواند توسط چند روشنفکر، آنهم در خارج از کشور ایجاد یا اعلام موحودیت کند.
ازسوی دیگر، ما اعتقاد بهدست روی دستگذاشتن و انتظار روز موعود کشیدن را نداریم. وضعیت جنبش کارگری ایران وظایف ما را بهبهترین نحوی تعیین کرده است. سازماندهی مخفی کمیتههای عمل کارگری در دههگذشته، همراه با ایجاد هستههای محلی در نقاط مختلف ایران، روش سازماندهی در اینمرحله از مبارزات را نشان میدهد. ما نیز بهعنوان بخشی از جنبش کارگری، باید در درون هستههای کارگری سوسیالیستی خود را متشکل کرده و امر ارتباطگیری با پیشروان کارگری و محافل کارگری را از طریق انتشار نشریات کارگری بههمراه آنان عملی کنیم.
اما، در وضعیت کنونی اوجگیری مبارزات کارگران و زحمتکشان در ایران و وخیمتر شدن بحران اقتصادی، باید بهسراغ ساختار تشکیلاتی فراتر از اینها رفت. ساختاری که در درون آن، هستهها (چه درخارج و چه درایران) خود را برای تشکیل گروه انقلابی آتی، در سطح عملی و نظری، آماده کنند. ساختاری که درواقع بهمثابه پلی در راستای ایجاد یک «حزب پیشتاز انقلابی» در ایران است. چنین تشکیلاتی نه یک«حزب» میتواند باشد و نه یکمحفل بحث. اینحزب یا گروه باید در ایران و همراه با پیشروان کارگری ایجاد گردد. کلیه افراد و نیروهایی که خود را مارکسیست انقلابی میدانند باید از هماکنون کار متشکل خود را در راستای ایجاد حزب پیشتاز انقلابی آغاز کنند. بحثهای فراتر میتوانند در درون یک ساختار تشکیلاتیِ دمکراتیک و ضمن کار متشکل، ادامه یابند. گرایشها و افرادی که اعتقاد بهانقلاب کارگری – سوسیالیستی دارند؛ کسانیکه معتقد به یکبرنامه انقلابی – انتقالی وحزب پیشتاز انقلابی هستند و درگفتار و کردار مارکسیست انقلابی هستند، یعنی وجهتمایز خود را از استالینیسم، سانتریسم، آنارشیسم و آنارکوسندیکالیسم بهروشنی بیان کرده و از خردهکاریهای بینتیجه پرهیز میکنند و در عمل خواهان پیوند با کارگران پیشرو در ایران در راستای ایجاد حزب پیشتاز کارگری هستند، باید در یکساختار تشکیلاتی مشخص گردهم آیند. ما خواهان کار مشترک با این طیف در درون یک تشکیلات دمکراتیک و با رعایت حق گرایش هستیم
چرا ایجاد گرایش مارکسیستهای انقلابی ضروری است؟
علت ضرورت تشکیل گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران دروضعیت کنونی چندگانه است.
اول: تشکیل چنین ساختاری منطبق با شکل سازماندهی مبارزات کارگران و زحمتکشان در ایران است. طی سالهای گذشته تشکلهایی نظیر «کمیتههای عمل مخفی»،«هستههای کارگری»، «محافل کارگری»، «هستههای سوسیالیستی» و غیره درمیان کارگران مبارز و انقلابیون ایران شکل گرفته و درحال گسترش هستند. اینها ساختارهایی برای پیشبرد مبارزات ضدسرمایهداری در وضعیت اختناقآمیز موجود میباشند. درضمن، اینها یکیاز مؤثرترین ابزارهای مبارزاتی علیه رژیم سرمایهداری در دههگذشته، بوده است.
با در نظرگرفتن وضعیت سیاسی کنونی جنبش کارگری و حالتهای انفجاری تودهای، آنچه در درون این محافل بیشاز گذشته احساس میشود، ساختاریست که زمینه اتحاد و سازماندهی این تشکلها را فراهم آورد. وجود چنین گرایشی کانونی خواهد بود برای گردآوردن حداقل بخشی از این هستهها و نهادهای مخفی؛ بخشیکه درعمل به برنامه انقلابی و ضرورت سرنگونی قهرآمیز رژیم و جایگزینی آن با یکدولت کارگری رسیده باشد. بدیهیست که برای رسیدن بهچنین هدفی، گرایش باید در ایران شناخته شده بوده و دورهای از مداخله را ازسر گذرانده باشد.
دوم: طیف مارکسیستهای انقلابی باید خود را در مقابل گرایشهای موجود اپوزیسیون، رفرمیستها، سانتریستها و خردهبورژواهای رایکال متشکل کرده و آماده مداخلات مستقیمتر در جنبش کارگری باشد. البته ما مدعی نیستیم که امروز دوره اعتلای انقلابی در ایران فرارسیده و انقلاب در راستای سرنگونی رژیم، قریبالوقوع است. بلکه براین اعتقادیم که وضعیت و موقعیت انفجاری و انقلابی در ایران وجود دارد. قیامهای تودهای در دورههای بعدی عمیقتر، گستردهتر و با فاصلههای کوتاهتر، بهخصوص، با شرکت مستقیم کارگران جوان رخ خواهد داد. در چنین وضعیتی، چنانچه طیف مارکسیستهای انقلابی از هماکنون تدارک سازماندهی و دخالت را نبیند، در دوره اعتلای انقلابی، سازماندهی جنبش بهبدیلهای انحرافی چپ و یا بورژوایی سپرده خواهد شد. بهسخن دیگر، خیانتی دوباره صورت خواهد پذیرفت.
سوم: تجربه چند سالگذشته نشان داده است که امر سازماندهی فعالیتهای عملی و نظری، بدون وجود یکتشکیلات منجسم و منضبط یا اصولاً امکانپذیر نیست و یا بهکندی پیش خواهد رفت. کسانیکه به بهانههای مختلف از قبیل زودبودن ایجاد یکتشکیلات، آمادهنبودن شرایط و لزوم ادامه بحثها و جمعبندی تجارب گذشته، از تشکیل یک گرایش مارکسیستی انقلابی طفره میروند، باید کارنامه کارهای چندسال گذشته خود را در ارتباط با سازماندهی و جمعآوری طیف مارکسیستهای انقلابی ارائه دهند. تجربه همه اینها منفی بوده است. اینان نهتنها کسی را متشکل نکردند که خود نیز بهاضمحلال، انحطاط و یا پراکندگی هرچه بیشتر دامن زدهاند. از منظرما، بهترین راه پیشبرد بحثها و نتیجهگیری از آنها، در درون یک ساختار تشکیلاتیست. تجربه ما نشان داده است که بیشاز این نمیتوان منتظر افراد و جریانهایی که فعلاً علاقهای برای دخالت در جنبش کارگری ندارند، ماند؛ بهخصوص کسانیکه خود فعالیت متشکل سیاسی را رها کردهاند! انتظار برای متقاعدکردن این قبیل افراد، دیگر جایز نیست. چنانچه آنها جدی باشند، خود در آتیه یا بهساختار دمکراتیکی که ایجاد میشود ملحق خواهند شد و یا هستههای دخالتگر خود را تشکیل میدهند. روش «همهباهم» همیشه به عقبافتادهترین نظریات تمکین خواهد کرد.
ساختار تشکیلاتی گرایش چگونه است؟
گرایش نه یکحزب است و نه یککلوب بحث روشنفکرانه. در نتیجه باید از ساختاری تشکیلاتی مترادف با این موقعیت ویژه برخوردار باشد. گرایش قصد دارد که زمینه مساعدی برای همگراییهای آتی در راستای تشکیل یکگروه انقلابی و نهایتاً حزب پیشتاز کارگری ایجاد کند؛ و ازسوی دیگر، ادعا ندارد که گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران، تنها گرایشیست که گروه انقلابی آتی را شکل خواهد داد. گرایش از یکسو، درصدد پیشبرد امر دخالتگری در جنبش کارگری و برقراری تماس با پیشروان کارگریست؛ و ازسوی دیگر خواهان ادامه بحثهای درونی طیف مارکسیستهای انقلابیست.
در نتیجه چنین ساختاری هم باید محکم و منضبط باشد تا بتواند دربیرون بهطور جدی بهوظایف خود عمل کند، و هم باید از آنچنان انعطافی برخوردار باشد تا سایر گرایشهای مارکسیستی انقلابی بتوانند بهراحتی بهدرون آن راه یابند. بهسخن دیگر ساختار درونی این گرایش باید انعطافپذیرتر از یکحزب باشد.حق گرایش باید بهعنوان یکیاز اصول اساسی آن تلقی گردد و افراد و گرایشهایی که پلاتفرم عمومی آنرا پذیرفتهاند باید بتوانند با حفظ استقلال نظری خود بهشکل یکگرایش مستقل در درون آن فعالیت کنند
اهداف و اصول گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران
گرایش تشکیلاتی منحصر برای افراد و گرایشهاییست که خود را مارکسیست انقلابی میدانند. یعنی جریانهایی که در گفتار و کردار از استالینیسم، رفرمیسم، اپورتونیسم و آنارکوسندیکالیسم برش قاطع کردهاند و در عمل و بهطور جدی حاضر بهتلاش برای ایجاد حزب پیشتاز کارگری هستند. درنتیجه چنین طیفی باید پلاتفرم مشخصی نیز داشته باشد.
به اعتقاد ما پذیرش:
۱ـ مفهوم حزب پیشتاز کارگری بهعنوان استراتژی و تاکتیک.
۲ـ انقلاب کارگری – سوسیالیستی.
۳ـ برنامه انقلابی – انتقالی.
۴ـ سوسیالیسم مارکسیستی.
۵ـ نقش و مفهوم امپریالیسم.
پیششرطهای حداقل توافق برنامهای در راستای همکاری با گرایش مارکسیستهای انقلابی است.
سیاستهای عمومی گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران
سیاست محوری گرایش، جهتگیری مشخص بهسوی کارگران پیشرو درایران است. بهسخن دیگر، برقراری تماس با رهبران طبیعی و عملی طبقه کارگر در راستای ایجاد یکحزب پیشتاز کارگری. ما در عینحال امر تماسگیری با پناهندگان سیاسی کارگر و زحمتکش در خارج از کشور را جدی تلقی میکنیم. فعالیت و همکاری در اتحاد عملهای درازمدت و کوتاهمدت با سایر جریانهای سیاسی (اپوزیسیون چپ و میانه)، صرفنظر از اختلافنظرها، یکی دیگر از سیاستهای گرایش است. اینقبیل اتحاد عملها باید در ارتباط نزدیک و همراه با گروههای انقلابی کشورهایی صورت گیرند که در آنجا فعالیتهای ضدرژیمی صورت میگیرند.
سیاست انترناسیونالیستی گرایش
چنانچه قرار باشد امر تدارک ایجاد حزب پیشتاز کارگری در ایران جدی تلقی شود، امر تدارک ساختن یک بینالملل انقلابی یعنی یک حزب پیشتاز انقلابی جهانی نیز باید پراهمیت قلمداد شود، زیراکه همانگونه که اینک چنین حزبی در ایران وجود ندارد، در سطح بینالمللی نیز حزب انقلابی هنوز احیاء نشده است.
یکیاز تفاوتهای اساسی بین طیف مارکسیستهای انقلابی با سایر طیفها دراین نهفته که اولی در راستای ساختن یک بینالملل انقلابی، بهمثابه یک ضرورت واقعی برای غلبه بر سرمایهداری جهانی، همواره گامهای تعیینکنندهای برداشته است. اما دومی، در بهترین حالت، یا به آلتدست «اردوگاههای سوسیالیستی» (مسکو و پکن تبدیل شدند) و یا تحت لوای همبستگی بینالمللی جریانهای بینالمللی را بهعنوان یک مؤسسه خیریه پنداشته و صرفاً کمک یکجانبه از آنان طلب میکنند؛ و یا صرفاً نام « انترناسیونال» را بهمنظور تبلیغات سیاسی با خود بهیدک میکشند.
بهاعتقاد ما، هیچیک از این شیوهها راه ساختن یک بینالملل کمونیستی نیست. انقلابیون در هرکشوری باید بهطور جدی و فعال، و در سطح نظری و عملی با همنظران خود در جنبش کارگری آنکشور در راستای ساختن چنین بینالمللی دخالت داشته باشند. از اینطریق هم تجارب جنبش کارگری آنکشورها بهآنان منتقل میشود؛ و هم همنظران خویش را در بوته عمل مبارزاتی همراهی و آزمایش میکنند و خود نیز بهعنوان یکنیروی جدی بهآنان شناسایی میشوند. این روشیست که گرایش مارکسیستهای انقلابی اتخاذ کرده است.
اما از سوی دیگر، هرسازمان بینالمللی که چنین نامی برخود مینهد، الزاماً انقلابی عمل نکرده و نمیکند. بسیاریاز سازمانهای بینالمللی دخالت چشمگیری در درون طبقه کارگر کشورهای خود ندارند و صرفاً در جستوجوی گرایشهای خردهبورژوای رادیکال هستند. برخی نیز فاقد درک صحیحی از چگونگی ساخت بینالملل کمونیستی هستند؛ یا دچار انحرافات خودمرکزبینی شده و سایرین را بهالحاق با خود دعوت میکنند؛ و یا بهشکل فدرالیستی و بدون توافق برنامهای و عملی «همه» را به سازمان بینالمللی خود دعوت میکنند.
درنتیجه، گرایش باید متحدان بینالمللی خود را آگاهانه انتخاب کند. چنین سازمانهایی باید درکی صحیح از ساختن یک بینالملل کمونیستی داشته و در کشورهای خود در درون جنبش کارگری فعالیت داشته باشند، و درسطح نظری دچار انحرافات اپورتونیستی نشده باشند. امروزه در سطح جهانی، برخلاف دوره پساز انقلاب اکتبر ۱۹۱۷روسیه، که کمینترن (بینالملل سوم) ایجاد شده بود، سازمانی که شایسته چنین نامی باشد و درعمل چنین اعتباری را در میان کارگران جهان کسب کرده باشد، وجود ندارد. اما این بهمفهوم آن نیست که چنین سازمانی هرگز بهوجود نخواهد آمد. درست برعکس، هماکنون نطفههای اولیه سازمانهایی که قصد احیاء یک حزب بینالمللی را دارند، در کشورهای مختلف ریخته شده است. امروز سازمانهایی وجود دارند که حداقل در کشورخود در میان کارگران از اعتبار سیاسی قابلتوجهی برخوردار هستند. گرایش، همزمان با مداخلات فعال در ایران، با متحدان بینالمللی خود نیز همکاریهای نزدیکی را آغاز کرده است. این همکاریهای عملی و نظری در راستای تشکیل یک حزب پیشتاز انقلابی بینالمللی میباشد.
حزب پیشتاز کارگری
انقلاب کار تودههاست. بدون شرکت و درگیری پیگیر و فعال تودههای کارگر و زحمتکش در روند انقلاب، هیچ رژیم سرمایهداری ریشهکن نمیشود. اما، حتی وسیعترین جنبشهای تودهای بدون یکحزب پیشتاز انقلابی نیز، بهپیروزی نهایی نخواهد رسید. چنین حزبی باید خصوصیات زیر را داشته باشد:
اول: حزب باید مسلح بهاستراتژی، چشم انداز و برنامهای روشن، متکی بر واقعیتهای جامعه باشد. این استراتژی ضمن رد قاطع سازش طبقه کارگر با هرلایهای از طبقات حاکم، واژگونی بیمحابای سرمایهداری و استقرار دیکتاتوری بلاواسطه طبقه کارگر برای تثبیت دستآوردها و آمادهسازی شرایط تحقق خواستههای انقلاب کارگری را در دستور کار خود قرار میدهد. چشمانداز و برنامهای که نقش راهنمای عمل تودهها را برعهده دارد باید مورد تأیید و توافق کارگران قرار گیرد. آن تشکلی واقعاً انقلابیست که برنامه خود را از درون مبارزات زنده طبقه کارگر و براساس تحلیل مشخص جامعه و با بهرهگیری از تجارب جنبش کارگری بینالمللی و ملی، تدوین کرده باشد. برمحور چنین تشکل و برنامهایست که فعالین جنبش کارگری یعنی رهبران عملی کارگران و سایر انقلابیون میتوانند متشکل شوند.
دوم: ترکیب اینحزب باید کارگری باشد. بهسخن دیگر، آگاهترین، پیشروترین، متعهدترین و منضبطترین عناصر طبقه کارگر باید در این حزب جای داشته باشند. اینها شامل رهبران عملی طبقه کارگر و پیشگامان سازمانیافته آنهاست، که آزمایش خود را بهجنبش کارگری پسداده و مورد اعتماد کارگران قرار گرفته باشند. نظریه رایج ورود مطلق آگاهی کمونیستی توسط روشنفکران انقلابی از خارج بهدرون طبقه کارگر صحت ندارد. تشکیل حزب پیشتاز کارگری بدون پیوند نزدیک با پیشروان کارگری، یعنی به قول لنین «طبقه واقعاً انقلابی که بهصورت خودانگیخته بهمبارزه برخاسته» امکانپذیر نیست.
بدیهیست که تشکیل حزب پیشتاز انقلابی، صرفاً توسط پیشروان کارگری امری عملیست، اما این روند بدون «پیشگام سازمانیافته» آهنگی کند و پیچیده خواهد داشت؛ زیراکه پیشروان کارگری باید بهسلاح تئوریک، برای مقابله با انحرافات موجود در جنبش کارگری مجهز باشد. مبارزه قاطع با انحرافهای رفرمیستی، آنارکوسندیکالیستی و آنارشیستی نیاز به آگاهی از تجارب تاریخی و تئوری انقلابی دارد. حزبی که قادر نباشد با چنین انحرافهایی مقابله کند، در مبارزه علیه سرمایهداری دچار خطاها و کجرویهای اساسی خواهد شد.
سوم: اگرچه حزب پیشتاز کارگری در آغاز حزب کل طبقه کارگر نیست، اما باچنین هدفی ساخته میشود. در نتیجه حزب پیشتاز کارگری در ابتدا و تا قبلاز اعتلای انقلابی، متشکلاز اقلیتی از بهترین عناصر کارگران پیشرو و پیشگام انقلابیست که ضمن جدا نگاهداشتن تشکیلاتی خود از کل طبقه کارگر، در پیوند تنگاتنگ سیاسی با آن نیز هست. این حزب باید لزوما سازمان مجزائی باشد زیراکه درغیر اینصورت آگاهی کمونیستی در آگاهی عمومی طبقه کارگر که معمولا تحتتأثیر آگاهی خردهبورژوازی و ایدئولوژی بورژوازیست، تحلیل میرود. اینحزب همچنین بایستی تشکیلاتی جدا و مخفی باشد، تا بتواند از ضربات جاسوسان رژیم و پلیس مصون بماند. ازسوی دیگر، باید ارتباط تنگاتنگی با کل طبقه کارگر داشته باشد، زیراکه بدون چنین ارتباطی، نهایتاً تبدیل بهتشکیلاتی منحط، بیخاصیت و بورکراتیک شده و نمیتواند بخشی از کل طبقه کارگر باشد.
چهارم: ساختار تشکیلاتی درونی حزب نمیتواند براساس روابط اداری رئیسومرئوسی بنا نهاده شود. اصول تشکیلاتی حزب پیشتاز کارگری برمبنای روابط سیاسیست. چنین حزبی، متشکل از بخش قابل ملاحظهای از پیشروان کارگریست و کادرهای آن، آگاهترین بخش کارگران و زحمتکشان جامعه هستند که نظرات و تئوریهای مبارزاتی از طریق آنان بهدرون مبارزات روزمره انتقال یافته و تکامل مییابد. برای اصلاح، ترمیم و یا تکمیل برنامه، اینحزب نیاز بهیک ساختار تشکیلاتی دمکراتیک دارد. درغیر اینصورت این تجارب نمیتوانند مورد بررسی قرار گرفته و به تکامل برنامه کمک رسانند. جلوگیری از بحثهای درونی، تحت هرعنوانی، رابطه ارگانیک اعضای حزب با تودهی کارگران و زحمتکشان را قطع کرده و حزب را بهانحطاط میکشاند. تجارب اعضای حزب، پساز دورهای از بحثهای دمکراتیک و آزاد، باید بهشکل یکپارچه در کنگره جمعبندی و سپس به اجرا گذاشته شوند. پساز فراهمآوردن امکانات بحثهای کتبی و شفاهی و جمعبندی درسها و تجارب فعالیتهای متفاوت، نظر اکثریت، تا کنگره بعدی باید توسط کلیه اعضا بهاجرا گذاشته شود؛ چراکه تجربه واحد حزب در سطح جامعه است که صحتوسقم نظرات اکثریت و اقلیت را نشان میدهد. درواقع، تنها نتیجه عمل است که نظر را بهاثبات میرساند. البته اقلیت حق ایجاد گرایش و پیشبرد نظریات خود در درون تشکیلات را دارد. انتشار بولتن مرتب شامل بحثها و اطلاعات درونی بهمنظور تبادل نظر و در جریان امور درونی قرارگرفتن، حائز اهمیت فراوانیست. همچنین ترتیب جلسات آموزشی درونی و انتشار نشریات تئوریک تبلیغی و تهییجی در زندگی حزب نقش تعیینکنندهای دارد.
پنجم: استقلال سیاسی حزب از سایر جریانهای موجود در جامعه از یکسو، و اتحاد در عمل مبارزاتی با سایر گرایشها و تقویت جبهه ضدسرمایهداری ازسوی دیگر، یکی دیگر از خصوصیات چنین حزبیست. از آنجائی که سازمانها و گرایشهای نظری متفاوتی در جامعه وجود دارد و کارگران و زحمتکشان در جامعه سرمایهداری تحت تأثیر عقاید و نظریات متفاوت، و نه الزاماً انقلابی قرار میگیرند، حزب پیشتاز کارگری تحت هیچ شرایطی نباید استقلال سیاسی خود را تحت لوای ائتلاف با سایر حزبهای رفرمیست، سانتریست و سندیکالیست کارگری، مورد وجهالمصالحه قرار دهد. اما از سوی دیگر نیز، بهعلت پراکندگی جنبش کارگری، حزب باید ضمن حفظ استقلال سیاسی خود، همواره در راستای ایجاد جبهه واحد کارگری و اتحاد عمل با سایر گرایشها و قشرهای تحت ستم مبادرت کند. علاوهبرآن، از آنجاییکه اعضای حزب پیشتاز کارگری خود را بخشی از جنبش کارگری و مبارزات زحمتکشان میدانند، باید در هر تجمع و محفلی که کارگران و زحمتکشان به ابتکار خود سازمان میدهند، شرکت فعال داشته و از هر مبارزهای علیه رژیم سرمایهداری حمایت کنند.
ششم: کوشش در راستای احیاء حزب پیشتاز بینالمللی نیز یکیدیگر از خصوصیات چنین حزبیست. پرولتاریا یک طبقه بینالمللیست و انقلاب کارگری – سوسیالیستی نیز یک روند بینالمللی را طی می کند. احیاء یک سازمان بینالمللی، با همان خصوصیات حزب ملی، بااتکاء به تجارب مثبت سازمانهای بینالمللی انقلابی بخش مهمی از وظایف سوسیالیستهای انقلابیست.
انقلاب کارگری – سوسیالیستی
وضعیت سیاسی ایران، طی سالهای گذشته نشان داده است که تضاد اصلی میان هیئت حاکم و کارگران و زحمتکشان برسر کسب قدرت سیاسیست.کارگران پیشرو در هر رودررویی با رژیم سرمایهداری، حتی در زمانیکه این رودرویی برسر مطالبات و مسائل جزئی و صنفی آغاز شود، نشان داده است که نهتنها خواهان براندازی رژیم ملاهاست، بلکه بههمان شدت خود را در مقابل یک نظام سرمایهداری نیز میبینند. تنفر و انزجار تودهی کارگر و زحمتکش ایران از نظام آخوندی سرمایهداری موجود در هرحرکتی مشاهده شده است. کارگران ایران بهطور روزمره در مقابل قوانین ارتجاعی، محدودیتهای ناشی از خفقان اجتماعی و سیاسی، حجاب تحمیلی، تحدید تفریحات عادی مانند ماهواره، موزیک و غیره توسط حزب اللهیها، قرار گرفته و میگیرند. رشد بیحد جمعیت شهرها و کمبود امکانات اجتماعی مانند مدارس، دانشگاهها، وسایل حملونقل، ارتباطات و غیره، تحمیل باورهای مذهبی، حضور ارگانهای نظامی و دخالت آنان در کلیه شئون زندگی مردم و ناتوانی دولت در حل معضلات اقتصادی و غیره، به بیاعتمادی تودههای زحمتکش از چنین رژیمی افزوده است.
چنانچه مبارزات کارگران در رژیم شاه، عمدتاً خصلتی دموکراتیک و ضداستبدادی پیدا کرد، در دوره اخیر مطالبات دمکراتیک سریعاً بهسمت خواستههای ضدسرمایهداری مانند کنترل کارگری تولیدوتوزیع در کارخانهها، نظام شورایی و غیره پیش میرود. کارگران ایران در تجربه عملی و روزمره خود به مطالبات ضدسرمایهداری رسیدهاند.
برای مشخصکردن خصلت طبقاتی انقلاب آتی ایران دانستن سه نکته حائز اهمیت است: تکالیف انقلاب، ماهیت طبقاتی دولت فعلی و ماهیت طبقاتی دولت آتی.
تکالیف انقلاب آتی ایران
اقتصاد ایران بهدلیل ادغام در بازار جهانی سرمایهداری، عقبافتاده باقی مانده است. بهسخن دیگر، دچار یک بحران دائمی ساختاریست. در نتیجه، در ایران مناسبات کهن ماقبل سرمایهداری درکنار مناسبات تولیدی سرمایهدارانه وجود داشته و هنوز بهحیات خود ادامه میدهد (ما در کنار گاوآهنها شاهد تراکتورهای مدرن هستیم). اما، بقای مناسبات کهن بهمعنای وجود چند وجهتولید موازی نیست. در ایران صرفاً یک وجهتولید غالب وجود دارد و آنهم وجه تولید سرمایهداریست. لیکن، در درون آن، مناسبات تولیدی سرمایهداری، شبهسرمایهداری و ماقبل سرمایهداری بهشکل پیچیدهای درهم تنیده شدهاند. تضاد این مناسبات تولیدی مرکب عمدتاً مابین مالکیت بورژوایی بر ابزار تولید، و نیروهای تولیدی (ابزار تولید و نیروی کار) است. رشد نیروهای مولده جامعه در گرو حل این تضاد میباشد. حل این تضاد نیز مستلزم اجرای یکسلسله تکالیف مرکب است. از یکسو، تکالیف دمکراتیک انقلاب مانند مسئله ارضی، مسئله ملی، مسئله زنان و مسئله یکرژیم دمکراتیک؛ و از سویدیگر تکالیف ضدسرمایهداری، یعنی استقرار اقتصاد بابرنامه، اعمال کنترل کارگری بر تولیدوتوزیع، ملیسازی صنایع بزرگ و کلیدی و تجارت خارجی و فراهم آوردن وضعیت مساعد برای استقرار خودمدیریت کارگری.
بورژوازی در ایران بهدلیل تحمیل سرمایهداری از بالا توسط امپریالیسم، نتوانسته و نمیتواند رشد عادی خود را انجام دهد. بورژوازی ایران همواره ناقصالخلقه و متکیبر امپریالیسم باقی خواهد ماند و هرگز قادر بهحل تکالیف دمکراتیک انقلاب، همانند بورژوازی غرب، نخواهد شد. طبیعتاً تکالیف ضدسرمایهداری نیز توسط یک دولت سرمایهداری حلشدنی نیست. «صنعتی شدن» ایران هرگز در چهارچوب مناسبات بحرانزدهی سرمایهداری تحقق نخواهد یافت. بدون الغای مالکیت خصوصی برتولید و بدون برقراری یک اقتصاد بابرنامه، تحت کنترل خود تولیدکنندگان، نمیتوان از تکنولوژی مدرن در ایران استفاده کامل برد. درنتیجه، جامعه ایران، جامعهایست با تضادهای بههم پیوسته و انقلاب ایران، انقلابیست با تکالیف مرکب دمکراتیک و ضدسرمایهداری. تضاد اساسی در جامعه ایران، تضاد کار و سرمایه است. البته تضادهای میان نیروهای مولده در حال رشد و مناسبات ماقبل سرمایهداری نیز همچنان وجود دارند. بهاینعلت، انقلاب در ایران بهصورت بسیار انفجاری، تودهای و عمیق ظاهر میشود. این انقلابیست که باید تضاد بین رشد نیروهای مولده و مناسبات سرمایهداری را حل کند. بهسخن دیگر انقلابیست که باید عامل تشدیدکننده این تضاد (یعنی دولت سرمایهداری) را نابود کند. بنابراین انقلاب ایران همواره با یک خواست مرکزی روبروست: سرنگونی قهرآمیز قدرت دولتی.
ماهیت طبقاتی دولت فعلی ایران
دولت ایران درعصر کنونی همواره یک دولت سرمایهدارانه بوده است. زیراکه سلطه انحصارات بینالمللی در اقتصاد ایران منجربه پیدایش یک دولت سرمایهداری شد. این دولت برخلاف دولتهای سرمایهداری غربی، ماحصل یک انقلاب بورژوادمکراتیک نبوده، بلکه محصول دخالت مستقیم امپریالیسم بوده است. نظام سرمایه داری توسط امپریالیسم، از بالا جایگزین یک نظام پیشاسرمایه داری شد. از اینرو، دوران انقلاب دمکراتیک در ایران چه ازلحاظ انتقال قدرت دولتی به بورژوازی و چه تحقق تکالیف دمکراتیک، سپری شده است. قدرت دولتی هماکنون در دست بورژوازیست و هیچ بخشی از آن در انقلاب سهیم نخواهد بود.
ماهیت طبقاتی دولت آتی ایران
چنانچه ماهیت طبقاتی دولت فعلی، بورژوایی باشد و چنانچه این دولت قادر نباشد که تکالیف مرکب انقلاب را حل کند، پس بدیهیست که تنها طبقه کارگر قادر بهحل نهایی مجموعه تضادهای جامعه است. درنتیجه، انقلاب آتی نیز یک انقلاب کارگریست. علیرغم تعداد اندک طبقه کارگر نسبت بهسایر زحمتکشان در ایران، این طبقه تنها طبقهایست که قادر بهبسیج سایر قشرهای تحت ستم و تدارک انقلاب در راستای حل تکالیف آن تا بهآخر میباشد. بدیهیست که دولت آتی، پساز سرنگونی دولت سرمایهداری، تنها یک دولت پرولتری خواهد بود. بهسخن دیگر، «رهبری» انقلاب در دست طبقه کارگر قرار دارد. متحدان طبقه کارگر در انقلاب آتی نیز، صرفاً دهقانان فقیر و نیمهپرولترها و زنان و ملیتهای تحت ستم هستند. اما، در دوره پیشاانقلابی میتوان با حفظ استقلال سیاسی، حول مسائل خاص عملی با سایر اقشار، در اتحاد عملها علیه رژیم سرمایهداری شرکت کرد.
مفهوم رهبری کارگری در انقلاب نیز اینست که قدرت سیاسی باید در دست طبقهی کارگر باشد. بهمفهومی روشنتر، اکثریت آراء دولت انقلابی از آن نمایندگان کارگران و دهقانان فقیر است؛ یعنی یک نظام شورایی. منظور از انقلاب کارگری نیز آغاز انقلاب سوسیالیستیست. پساز سرنگونی دولت سرمایهداری در ایران، طبقه کارگر و متحدانش متشکل در دولت کارگری، آغاز بهحل تکالیف مرکب دمکراتیک و ضدسرمایهداری میکنند و دیوار چینی حل تکالیف دمکراتیک و ضدسرمایهداری را از یکدیگر جدا نمیکند.
اما، آغاز انقلاب کارگری در یککشور، بهمعنای سوسیالیستیشدن اقتصاد آن نخواهد بود. ساختن سوسیالیسم یکمسئله ملی نیست. سوسیالیسم صرفاً در سطح بینالمللی قابل تحقق خواهد بود. در کشور عقبافتادهای مانند ایران، میتوان پساز تسخیر قدرت ساختمان سوسیالیسم را آغاز کرد و اقتصاد بابرنامه را مستقر نمود، اما نمیتوان آنرا درمحدوده یک کشور بهپایان رساند. سوسیالیسم صرفاً در مقیاسی بینالمللی و پساز پیروزی انقلابهای سوسیالیستی، حداقل در چندکشور پیشرفته بهپیروزی خواهد رسید. اما، این بهمفهوم آن نیست که باید امر تدارک انقلابهای سوسیالیستی را بهتعویق انداخت. تسخیر قدرت توسط پرولتاریا باید در هرکشوری که شرایط ذهنی، یعنی در شرایط وجود رهبری آماده انقلابی، آغاز گردد. اینخود پیروزی انقلابها در سایر کشورها را تسریع میکند. دوره کنونی، دوره طغیانهای تودهای و انقلابهای کارگریست. در ایران نیز وضعیت عینی برای تسخیر قدرت آماده است؛ در نتیجه، وظیفه سوسیالیستهای انقلابی تدارک برای تسخیر قدرت توسط پرولتاریا و آغاز انقلاب سوسیالیستیست.
برنامه انقلابی – انتقالی
وظیفه سوسیالیستهای انقلابی صرفاً محدود به تبلیغ و ترویج سیاسی نیست. آنان باید در مبارزه روزمره تودهها حول درخواستهایمشخص شرکت فعال و پیگیر داشته باشند و مبارزات آنها را سازمان دهند. اما سازماندهی مبارزات نیاز بهیک برنامه دارد. برنامهای انقلابی که
• متکی بر تحلیل مشخص از شرایط مشخص تاریخی و طبقاتی باشد. برنامهای که بتواند سیر مبارزه طبقاتی را نشان داده و مبارزات را بر آن اساس سازمان دهد.
• بر اساس تحلیل از وضعیت فعلی، چگونگی رسیدن بههدف نهائی، یعنی سوسیالیسم را نشان دهد. این برنامه باید راهنمای مبارزه استراتژیک طبقه کارگر باشد.
• بهمسائل جاری و واقعی مبارزات طبقه کارگر و کلیه زحمتکشان پاسخ دهد. برنامه انقلابی باید یکبخش عملی داشته باشد: برنامه عمل کارگران. بخشیکه بهمثابه ابزاری برای بسیج تودهای، با آغاز از آگاهی فعلی، درجهت تحقق هدف نهائی یعنی تسخیر قدرت بهکار گرفته شود.
• باید بتواند براساس تحلیل از وضعیت بینالمللی، چگونگی پیروزی انقلاب در سطح جهانی را نشان دهد. در عصر امپریالیسم و با بینالمللیشدن وجهتولید سرمایهداری، برنامه پرولتاریای هرکشور نیز باید با برنامه زحمتکشان سایر کشورها پیوند داشته باشد.
چرا روش برنامه “حداقل” مردود است؟
برنامه “حداقل” متعلق به دوران رفرمیسم بود، دوران قبلاز امپریالیسم. دراین دوران، سرمایهداری هنوز لمحههای از گرایش مترقی در خود داشت و در مجموع، تحول جامعه بهسود مردم را مسدود نمیکرد چراکه عمدتاً درجهت منافع وی نیز بود. احزاب کارگری، بدون آنکه ضدانقلابی و یا خائن بهطبقه خود باشند، میتوانستند حول یکبرنامه حداقل در جهت اصلاح جامعه اقدام کنند و توفیق یابند. اما، در عصر امپریالیسم، عصر احتضار سرمایهداری، رفرمیسم ورشکستگی کامل خود را نشان داده است. امروز دیگر سرمایهداری در سطح جهانی منحط شده و چه ازلحاظ سیاسی و چه اقتصادی امکان اصلاح آن وجود ندارد. بنابراین، این تنها سرمایهداران هستند که از طرح برنامه “حداقل” سود خواهند برد و نه طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه. اگر امروز تشکیلاتی هدف مستقیم خودرا سرنگونی انقلابی دولت سرمایهداری و قدرتگیری پرولتاریا تعیین نکند، بهناچار بههمکاری با ضدانقلاب کشیده خواهد شد. برنامه “حداقل” یعنی رفرمیسم، چراکه سرنگونی بلافاصله دولت سرمایهداری و امحا نظام بورژوایی را هدف قرار نمیدهد.
تجربه انقلاب اخیر ایران نشان داد که بدون سرنگونی دولت بورژوایی هیچگونه بهبود درازمدت در موقعیت طبقه کارگر امکان پذیر نخواهد بود. تمرکز نیروی طبقه کارگر پیرامون مبارزه برای تحقق برنامه حداقل و یا ترکیبی از مطالبات صرفاً دموکراتیک بدون قرارگرفتن در موضع قدرت سیاسی نهتنها منطبق باوضعیت کنونی جامعه نیست بلکه توجه کارگران را از هدف اصلی، یعنی سرنگونی دولت سرمایهداری نیز منحرف میکند.
برنامه عمل کارگران
تجربه انقلاب ایران همچنین اثبات کرد که کارگران در هر رودررویی با رژیم از محدودیت برنامه حداقل فراتر رفته و مطالبات انتقالی را در دستور کار مبارزات روزمره خود قرار میدهند. مطالبات انتقالی، مطالباتی هستند که تحقق نهائی آنان مستلزم درهم شکستن چهارچوب نظام بورژواییست. ما در دودهه گذشته شاهد بودیم که هر مبارزهای که از ابتدائیترین و جزئیترین خواستها آغاز شده به سرعت اوج گرفته و به مطالبات انتقالی و سپس عملی مبدل میشود و پتانسیل آنرا دارد که بهسهولت تا رودررویی مستقیم با قدرت حاکم پیشروی نماید. در چنین شرایطی وجوه برنامه حداقل و حداکثر درهم ادغام شدهاند و طرح هریک بهخودیخود امری بیربط بهمبارزه طبقاتیست. در وضعیت کنونی ایران، مجموعه مطالبات انتقالی به برنامهعمل انقلابی مبدل شده است و میتوان حول هرشعار مشخص و مرتبط با مطالبات انتقالی مبارزات عملی طبقه کارگر را تا سرنگونی رژیم سازمان داد. این برنامه عمل کارگران باید بخش عمده برنامه انقلابی را تشکیل داده و جایگزین هرگونه برنامه رفرمیستی و حداقلی شود.
گسترش و تعمیق مبارزات کارگران ایران پیرامون مطالبات مشخص و مرتبط، قادر است وضعیت تدافعی فعلی را بهسرعت بهیک وضعیت تهاجمی مبدل کند. برنامه عمل باید ازابتدا شامل خواستهای انتقالی و منطبق با نیازهای عینی در مبارزات کنونی باشد. باید درکنار همه خواستهای حداقلی، مطالباتی مانند افزایش دستمزدها متناسب با تورم، کاهش ساعات کار متناسب با افزایش بیکاری، بازکردن همه دفترهای دخلوخرج شرکتها و کارخانهها، حق وتوی کارگران در ارتباط با مسائل مربوط بهسازماندهی در مراکز تولید، تعیین کمیسیونهای کارگری برای نظارتبر قانون کار و طرح طبقهبندی مشاغل، تحریم کلیه نهادهای رژیم سرمایهداری، کنترل بر تولیدوتوزیع و غیره را مطرح نمود؛ و باید درکنار مطالبات اقتصادی، خواستهای عمده سیاسی نظیر آزادی کلیه زندانیانسیاسی، لغو حکم اعدام، آزادی بیان تجمع، تشکل و نظایر آنرا مطرح کرد. این مجموعه مطالبات شکلدهنده برنامه عمل کارگران برای سازماندهی مبارزات در راستای سرنگونی رژیم و تسخیر قدرت میباشند.
برنامه عمل و پیشگام کارگری
برنامه عمل کارگران نمیتواند بدون دخالت مستقیم پیشروان کارگری در تدوین آن، بهتودههای کارگر انتقال یابد. رهبران طبیعی و عملی کارگران حلقه رابط بین برنامه عمل انقلابی و تودههای زحمتکش هستند. پیشروان کارگری دربسیاری ازموارد با اتکاء بهتجربه انباشتشده از مبارزات دوره گذشته بهدرک دقیقتری از معضلات و مسائل سازماندهی مبارزه میرسد و در بسیاری ازموارد حتی میتوان دید که سازمانهای انقلابی از پیشروان کارگری عقبتر هستند. درواقع، شرط توفیق نهائی یکبرنامه انقلابی آزمایششدن در بوته عمل و نهایتاً پذیرش آن توسط پیشروان کارگریست. چنانچه طرح نهائی برنامه عمل کارگران با همکاری رهبران طبیعی کارگری تدوین نشود و توسط آنان در میان تودهها تحت آزمون قرار نگیرد صرفاً نوشتهای خواهد بود برروی کاغذ و فاقد اعتبار سیاسیست. برنامه عملی که توسط پیشروان کارگری پذیرفته شده و در همکاری با آنان تدوین گردیده، میتواند حامل تأیید بخش قابلملاحظهای از طبقه کارگر باشد. چنین برنامهای قادر است از طریق رهبران کارگران راهنمای عمل تودهها و در انطباق نزدیکتر با وضعیت مشخص مبارزه طبقاتی باشد.
اهداف مارکسیستهای انقلابی
۱ـ سرنگونی رژیم سرمایهداری: بدون سرنگونی قهرآمیز رژیم فعلی هیچیک از نیازهای اولیه زحمتکشان ایران قابل تحقق نخواهند بود. با توجه بهوضعیت کنونی و براساس تجربه قبلی، سرنگونی رژیم تنها ازطریق اعتصاب عمومی سیاسی و قیام مسلحانه تودهای عملی خواهد بود.
۲ـ تشکیل جمهوری شورائی کارگران و دهقانان فقیر: تنها رژیمی که قادر بهجایگزینی رژیم فعلی برای حل مسائل انقلاب ایران است، جمهوری شورائی کارگران و دهقانان فقیر میباشد.
۳ـ سازماندهی طبقه کارگر برای تسخیر قدرت: طبقه کارگر که تنها طبقه انقلابی در جامعه است درحال حاضر از سازماندهی و رهبری لازم برخوردار نیست. برای سازماندهی رهبری انقلاب آتی باید در راستای گسترش هستههای کارگری سوسیالیستی و نهایتاً حزب پیشتاز انقلابی و کمیتههای مخفی عمل در مراکز صنعتی اقدام نمود. سازماندهی پیشروان کارگری و ایجاد شوراهای شهری و روستائی برای تحقق خواست کنترل کارگران و دهقانان بر تولیدوتوزیع حول یک برنامه عمل انقلابی – برنامه انتقالی- تنها از طریق شرکت فعال در مبارزات مشخص و فعلی طبقه کارگر امکانپذیر خواهد بود.
۴ـ سازماندهی متحدان طبقه کارگر: طبقه کارگر در مسیر مبارزه علیه رژیم سرمایهداری، از حقوق کلیه ملیتهای تحت ستم برای تعیین سرنوشت خود تاسرحد جدائی و تشکیل دولت مستقل دفاع میکند. مبارزه برای رفع هرگونه تبعیض مبنیبر عقیده، مرام، مذهب، نژاد و جنس در سرلوحه فعالیتهای طبقه کارگر و حزب آن قرار دارد. کارگران انقلابی از تشکیل مجلس مؤسسان انقلابی – دمکراتیک متکی بر خودسازماندهی مردم و دمکراسی کارگری در درون تشکلهای تودهای دفاع میکنند.
۵ـ سازماندهی متحدان بینالمللی: تشکیل جامعه سوسیالیستی تنها در سطحی بینالمللی تحققپذیر است. چنانچه انقلاب آتی ایران، از حمایت پرولتاریای جهانی برخوردار نباشد، و چنانچه انقلاب در سطح جهانی بسط پیدا نکند، بهانحطاط کشیده خواهد شد. مبارزه در راستای احیای یکحزب بینالمللی انقلابی یکیاز وظایف طبقه کارگر ایران است. مبارزه علیه امپریالیسم و متحدان مرتجع آن و دفاع از مبارزات کلیه کارگران و زحمتکشان جهان علیه این دولتها نیز بخشی از وظایف کارگران ایران را تشکیل میدهد.
مفهوم سوسیالیسم
پساز سرنگونی دولت سرمایهداری، و استقرار دولت کارگری، سه مرحله اقتصادی باید از یکدیگر متمایز شوند:
مرحله انتقال از سرمایهداری به سوسیالیسم.
مرحله اول کمونیسم (جامعه سوسیالیستی).
مرحله دوم کمونیسم (جامعه کمونیستی).
اما، طیف “چپ” این مفاهیم را همواره مخدوش کرده است. آنان براین اعتقاد بوده و هستند که پرولتاریا بهمحض کسب قدرت، وارد ساختن جامعه سوسیالیستی میشود. بهعنوان مثال برخی از آنان (عمدتاً پیروان سابق مسکو) با اتکاء براین نظریات،تا همین اواخر جامعه شوروی را یکجامعه “سوسیالیستی” میپنداشتند و معتقد بودند که سوسیالیسم در شوروی ساخته شده است! (البته امروز، پساز فروپاشی جامعه شوروی، دیگر کسی چنین ادعایی را نمیتواند داشته باشد). برخی دیگر نیز، با مشاهده انحطاط جامعه شوروی به ایننتیجه رسیدند که در این جامعه مدتهاست که نوعی سرمایهداری– “سرمایهداری دولتی”- حاکم بوده است. وقایع اخیر شوروی درعمل چنین تحلیلهائی را از اعتبار ساقط کرده است. علت اصلی این اغتشاش نظری، در عدم درک صحیح ازمفهوم سوسیالیسم و بهخصوص مرحله انتقال از سرمایهداری به سوسیالیسم نهفته است.
مرحله انتقال از سرمایهداری به سوسیالیسم
از دیدگاه مارکس و انگلس، هیچگاه تفاوت کیفی میان دومقوله سوسیالیسم و کمونیسم وجود نداشت. سوسیالیسم، صرفاً مرحله نخست کمونیسم است. در سوسیالیسم طبقات و دولت از میان رفته و به هرفرد در جامعه به اندازه نقشی که در تولید اجتماعی بازی کرده از محصولات آن تولید سهمی تعلق میگیرد. در مرحله کمونیسم باتوجه به رشد کیفی نیروهای مولده در سطح جهانی و وفور اقتصادی، به هرکس بهاندازه نیازش تعلق میگیرد. اما قبلاز رسیدن بهجامعه کمونیستی (ابتدا بهمرحله نخست، جامعه سوسیالیستی و سپس مرحله دوم آن،جامعه کمونیستی)، جامعه پساز انقلاب وارد مرحله مشخصی از تکامل میشود که آنرا مرحله گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم مینامند. مشخصههای عمده این جامعه گذار عمدتاً از طریق انهدام مالکیت خصوصی بروسائل تولید (زمین، صنایع، بانکها و غیره)، انحصار تجارت خارجی و معرفی اقتصاد بابرنامه میباشد. در این جامعه، تولید دیگر توسط قانون ارزش تعیین نمیشود. اما برخلاف جامعه آتی سوسیالیستی، تضادی اساسی میان وجهتولید که دیگر غیرکاپیتالیستیست و وجهتوزیع که اساساً بورژوائی باقی میماند، وجود خواهد داشت.
مارکس در “نقد برنامه گوتا”، بهتفصیل درباره بقای نابرابریهای اجتماعی در دوران انتقالی و حتی درمراحل اولیه سوسیالیسم اشاره میکند. وی علت این نابرابریها را بقای معیارهای بورژوایی در توزیع میداند (انگیزههای مادی، مبارزه برای ارتقاء دستمزدها، نابرابری در مصرف و غیره). تضاد اساسی دوران انتقالی از این واقعیت ناشی میشود که وجهتولید سوسیالیستی، در قیاس با وجهتولید سرمایهداری، سطح بسیار عالیتری از تکامل نیروهای مولده را طلب میکند؛ مرحله وفور مادی که معیارهای بورژوائی توزیع را غیرضروری میسازد.
برای حل تضادهای این جامعه، دو تکلیف اساسی تاریخی میباید تحقق یابند:
الف) تقسیم طبقاتی کار ، اهمیت اقتصاد پولی و گرایش به سودجویی و ثروتمندشدن بههمراه کلیه بازماندههای فرهنگی – ایدئولوژیک سرمایهداری باید آگاهانه از بین برداشته شوند.
ب) رشد مؤثر نیروهای مولده در راستای ایجاد وفور اقتصادی برای تمامی بشریت میباید تحقق یابد.
در این مرحله، تولید کالائی، طبقات اجتماعی و دولت نیز میباید مراحل اضمحلال خود را طی کنند. در مرحله انتقالی، دولت تنها درخدمت جلوگیری از بازگشت طبقه حاکم سابق و تنظیم فعالیتهای اقتصادی روزمره میباشد. با پایانپذیرفتن این نقش، دولت تحت دیکتاتوری پرولتاریا نیز باید از بین برود. البته سرعت انهدام دولت و طبقات تنها وابسته بهمبارزات طبقاتی داخلی نیست، بلکه با مبارزات طبقاتی بینالمللی نیز پیوند خورده است.
نقش دیکتاتوری پرولتاریا در مرحله انتقال از سرمایهداری به سوسیالیسم
در مرحله انتقال از سرمایهداری به سوسیالیسم، از میانرفتن دولت همگام با رشد اقتصادی پیش میرود؛ اما ممکن است این پیشروی بهصورت ایدهآل اتفاق نیفتد و جامعه بهگونهای اجتنابناپذیر با برخی از ناهنجاریهای معین بورکراتیک مواجه شود. چنانچه پرولتاریا در جامعه سرمایهداری، در موقعیتی قرار میگرفت که میتوانست بهمحض کسب قدرت بهمثابه یکطبقه بر کلیه شئون زندگی اجتماعی و اقتصادی نظارت داشته باشد شاید این ناهنجاریهای بورکراتیک اجتنابپذیر میشد؛ اما، متأسفانه چنین نیست. نظام سرمایهداری کارگران را در کلیه سطوح زندگی ازخودبیگانه میسازد و با تحمیل حداقل ۸ ساعت کار روزانه (علاوهبر وقت هدررفته ایابوذهاب بهمحل کار) در رشد فرهنگی آنان خدشه ایجاد کرده و ایشان از مهارت به عهدهگیری فوری اداره جامعه محروم میسازد. کارگرانی که پساز ساعتها کار طاقتفرسا به محل مسکونی خود باز میگردند، دیگر فرصتی برای مطالعه و ارتقاء سطح فرهنگی خود نخواهند داشت. تا هنگامیکه مدتزمان کار، آگاهانه کاهش نیابد، کارگران قادر نخواهند بود به تواناییهای مدیریت جامعه دست پیدا کنند، در نتیجه شکلگیری نوعی از قدرت نیابتی اتفاق خواهد افتاد که این بهنوبه خود میتواند به ناهنجاریهای بورکراتیک منجر شود. بنابراین برای مقابله با این آفت باید مکانیسم ویژهای را درنظر گرفت. این قدرت که به نیابت جامعه، در این مرحله، برای از بینبردن تدریجی خصوصیات منفی موروثی جامعه سابق گامهای مؤثر برمیدارد، باید شکل ویژهای داشته باشد.چنین قدرتی میباید دمکراتیکترین قدرتی باشد که تاریخ بهخود دیده است. دمکراسی بسیار عالیتر از “دموکراسی بورژوائی” حاکم بر کشورهای سرمایهداری. در اینمرحله قدرت دولتی نوین باید آزادی بیان، تجمع و اعتصاب و غیره برای کلیه قشرهای اجتماعی تا زمانیکه اقلیتی مسلحانه قصد براندازی قدرت اکثریت مردم را نداشته باشد، تضمین نماید. این قدرت، “دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا” نامیده میشود؛ و قدرتیست که بهنمایندگی از کارگران و زحمتکشان و متحدین آنان، یعنی اکثریت جامعه و براساس تضمین دمکراسی کارگری یعنی قدرت شورایی، روند عبور از سرمایهداری به سوسیالیسم را تسهیل و عملی میکند. خود این دولت نیز تحت نظارت و کنترل شوراهای کارگران و زحمتکشان عمل میکند و این شوراها در هرزمان که لازم بدانند میتوانند عناصر و یا حتی کلیت آنرا خلعقدرت نمایند. بهقول مارکس تنها ضامن انتقال از سرمایهداری به سوسیالیسم همانا استقرار دیکتاتوری انقلابی پرولتاریاست. هر شکل دیگری از قدرت و یا جایگزینی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و قدرت شورایی با “دیکتاتوری حزب” و یا “خبرگان روشنفکر” و سرکوب مخالفان سیاسی بهنام طبقه کارگر محکوم بهشکست است و امر انتقال بهسوسیالیسم را مسدود کرده و وضعیت را برای بازگشت سرمایهداری هموار میکند.
در شوروی نیز چنین شد. اختناق استالینیستی علیه طبقه کارگر و زحمتکشان و ملیتها و سرکوب دمکراسی کارگری، مرحله انتقال به سوسیالیسم را متوقف کرد و جامعه را نهایتاً بهعقب، یعنی بهدوران سرمایهداری باز گرداند. در جامعه شوروی، رهبری حزب بلشویک بهنمایندگی شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان، قدرت سیاسی را بهدست گرفت و اقدامات اولیه در راستای استقرار قدرت شورایی و امر انتقال به سوسیالیسم را عملی ساخت، اما به علت انزوای انقلاب در سطح جهانی و جنگ داخلی که منجربه از بینرفتن پیشروان انقلابی و کارگری شد، ناهنجاریهای بورکراتیک بهتدریج بر جامعه غالب گردید. مبارزه لنین علیه بورکراسی نیز با مرگ وی متوقف شده و مبارزه اپوزیسیون چپ بهرهبری تروتسکی نیز شکست خورد. استالین و دارودسته وی بهنمایندگی ازسوی قشر بوروکرات و بازماندگان رژیم تزار بهنام طبقه کارگر و با اتکا بر اعتبار انقلاب اکتبر، قدرت را از طبقه کارگر غصب کرده و جامعه را عاقبت ”در مارپیچ بوروکراسی” بهعقب، به دوران سرمایهداری بازگرداند.
پایان
اهداف و اصول مارکسیستهای انقلابی برای نخستینبار در سال ۱۹۹۵ توسط مازیار رازی نوشته شد و انتشار یافت.
اهداف و اصول گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران- تصویری (۱)
اهداف و اصول گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران- تصویری (۲)
اسناد پیوست:
۱ـ تاکتیک ها در امور سازماندهی /مازیار رازی
۲ـ مؤلفههای مارکسیسم انقلابی / مازیار رازی
۳ـ مؤلفه های ستاد رهبر انقلاب سوسیالیستی / مازیار رازی
از شبکه های اجتماعی زیر دیدن کنید:
https://linktr.ee/mazraz
آخرین دیدگاه ها