زنستیزی و گسترش فرهنگ مردسالارانه با پوشش مارکسیسم در جنبش کمونیستی ایران
از دیرباز نگرش مردسالارانه و تفکرات زنستیز یکی از جانسختترین و عقبماندهترین زائدههای جوامع طبقاتی بوده است. اما ماجرا از ابتدا همیشه بدینگونه نبود. زنان در جوامع پیشاطبقاتی و کشاورزی اولیه حتی در جایگاهی والاتر از مردان قرار داشتند، چراکه آنان تولیدکنندگان اصلی قوتوغذا و زایندگان و پرورشدهندهگان اعضا جدید قبیله بودند. این حرمت و احترام به مقام زن خود را در تعدد الههها و خدایان مادر وباروری عهد باستان نمایان میسازد. اما این نقش با ظهور طبقات و جوامع طبقاتی اندکاندک به پسِ صحنه رانده شد. زنان در جوامع بردهداری علاوه بر بردگی خانگی مورد کامجویی و شهوترانی صاحبان خود قرارمیگرفتند و بردهدار حق مالکیت مطلق بر زندگی و بدن آنانرا داشت. زنان غیربرده، حتی از طبقات ممتاز پاتریسینها نیز فاقد حقوق اجتماعی برابر با مردان بوده و امکان ورود و فعالیت آنان در عرصههای مختلف سیاست، هنر و اقتصاد تقریبا غیرممکن بود. نادر زنانی که میتوانستند از معیارهای معمول جامعه پا فراتر گذارند.
با شکلگیری و گسترش ادیان مختلف، ستم و شقاوت بر زنان روزبهروز شکل پیچیدهتری بهخود گرفت و ظاهرا از حیطه بشر زمینی خارج شد. خداوند در کتب مقدس به مالکیت و سروری مردان بر بدن و حیات زنان جنبه ابدی وازلی بخشید و مالکیت بر بدن، شعور، إحساس و هر آنچه متعلق به زن بود را بهعنوان اصلی مسلم و غیرقابل تغییر بر جامعه مستولی کرد. بر این اساس، زنان درجامعه پیشاسرمایه داری از هیچگونه امتیاز اجتماعی و استقلال اقتصادی برخوردار نبوده و به عنوان ملک طلق پدران و برادران و همسران بهشمار میآمدند. آنان بهعنوان شهروندان درجه دوم شناخته میشدند.
ظهور سرمایهداری و طرح شعار معروف بورژوازی، «آزادی، برابری و برادری»برای اندکزمانی این تصور رابرای زنان تداعی نمود که نظام جدید به همه نابرابریها، از جمله نابرابریهای جنسیتی پایان خواهد بخشید. زنان کارگر و زحمتکش برای اولین بار همدوش با مردان، قدم به عرصه مبارزه گذاشته و نقش چشمگیری درپیروزی انقلاب فرانسه برعهده گرفتند. اما از آنجایی که این نظام خود بر پایه نابرابری طبقاتی استوار شده بود، توانایی تغییر بنیادی در فرهنگ و مناسبات جامعه را نداشت و زنان همچنان در پایگاه فرودست خود باقیماندند. آزادی وعده دادهشده بورژوازی در واقع رهاسازی نیروی بالقوه دهقانان، مرد و زن، و روانهسازی آنان به شهرها برای بهحرکت دراوردن چرخهای تولیدی نظام نوین سرمایهداری بود و نه چیزی بیشازاین.
سرمایهداری با هدف ایجاد ارزش اضافی فزونتر همواره بهدنبال شیوههای مختلف کاهش هزینه تولید میگردد و یکی از مناسبترین این شیوهها استفاده از نیروی کار ارزان زنان و کودکان در جریان تولید است. بدینترتیب، در این مناسبات جدید، ستم بر زنان جامعه نهتنها کاهش نیافت، بلکه مضاعف نیز گردید، به صورت پیچیده تر و سیستماتیک تر بر زن اعمال شد. آنان از یکسو ناچار بودند برای ادامه حیات خود و خانواده، نیروی کار ارزان خود را بهعنوان منبع سود بیشتر به صاحب کار بفروشند، و از سوی دیگر، وظیفه تولید و پرورش نیروی کار آینده وارائه انواع خدمات به نیروی کار موجود را نیز برعهده بگیرند. سرکوب زنان در این جامعه نوین، با توجه به فرهنگ مسلط موجود، تنها از سوی سرمایهداران نبود که صورت میپذیرفت، بلکه این تحقیر و سرکوب نهادینهشده از سوی، پدران، همسران و فرزندان ذکور آنان نیز امری کاملا طبیعی و بدیهی تلقی میشد.
اگرچه سرمایهداری در سخن به دفاع از حقوق زنان میپردازد، اما در عمل نهتنها قدمی در راه رهایی آنان برنداشته، بلکه با استفاده از ابزارهای آموزشوپرورش و وسایل ارتباط جمعی بنیادهای فکری مردسالارانه را تقویت کرده و زنجیرهای بردگی زنان را روزبهروز سنگینتر هم کرده است. یکی از مهمترین حربههای سرکوب زنان اشاعه فرهنگ سلطهجویانه جنس مذکر و خوار شمردن جنسیتی زنان در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسیست. اگر این عمل درکشورهای دیکتاتوری مانند ایران، افغانستان و یا دیگر کشورهای منطقه و امریکای لاتین خود را بهصورتی عریان در شکل قتل و تجاوز جنسی نشان میدهد – تجاوز بهمنظور شکنجه و اعترافگیری، یا درهمشکستن روحیه مقاومت، حتی در چهارچوب خانوادگی، و یا قتلهای ناموسی-؛ در کشورهای بهظاهر دموکراتیک بهشکل عدم دستیابی زنان به مشاغل کلیدی (سقف شیشهای)، خشونت خانگی و نگرش جنسیتی – ابزاری بهزنان نمایان میشود. زنان در محل کار خود مورد تعرض جنسی قرار میگیرند و بسیاری از این دستدرازیهاحتی توسط خود زنان نیز امری طبیعی و اجتنابناپذیر تلقی می شود.
زنان در عرصههای سیاست نیز از این تحقیر و تنفر در امان نیستند. آنان امروز نیز مانند دوران اولیه مسیحیت، دورانیکه حواریون مذکر با الحاق صفت فاحشه به مریم مجدلیه، مورد اعتمادترین و قدرتمندترین فرد حلقه حواریون، وی را در زیر خرواری از تحقیرهای اجتماعی مدفون کردند، با صفاتی این چنینی موردخطاب قرار میگیرند و بهعنوان موجوداتی ناقصالعقل و بیشعور معرفی میشوند. نمونه برخوردهای اینچنینی در عرصه سیاست بین المللی سرمایهداری اندک نیستند، اما بر استفاده از چنین روشهای سخیف و پست در مناسبات واخلاقیات سرمایهدارانه و زنستیزانه حرجی نیست، مشکل از آن جایی آغاز میشود که استفاده از چنین روشها و ادبیات حتی به درون فعالان بهاصطلاح کمونیست و کارگری نیز رسوخ کرده و رسمیت مییابد.
اشاره ما به برخوردهای اخیری است که از طرف یکی از اعضا کمیته موقت هماهنگی برای ایجاد بلوک متحدسوسیالیستی (آقای حسن معارفیپور) نسبت به یکی از زنان شناختهشده و فعال جنبش زنان و جنبش کارگری (رفیق نینا سرفراز) صورت گرفته است.
صورتِ مسئله بسیار ساده است: دو نحله فکری متفاوت، در درون یک تشکیلات در حال شکلگیری، بلوک متحدسوسیالیستی، در رابطه با اشکال مختلف پیشبرد مبارزه، بدون توجه به درستی و یا غلطی این یا آن، با یکدیگر اختلاف نظر پیدا میکنند. معمولا چنین اختلافنظرهایی در درون یک تشکیلات بر اساس سنتهای مارکسیست – لنینیستی از طریق مباحثه نظری، تشکیل فراکسیون و یا حداکثر جدایی تشکیلاتی قابل حل میباشد؛ اما از آن جاییکه نه آقای معارفیپور و نه تشکیلاتی که ایشان یکی از مؤسسین موقت آن میباشند اعتقادی به این اصل لنینی نداشته و مبارزه نظری را مترادف با نقض اتحاد و ایجاد تفرقه ارزیابی میکنند، و ازآن جاییکه از نظر آنان هرگونه تفکر و یا فراکسیونی که «مانند من نیست پس دشمن من بهحساب می آید»،می باشد؛ ایشان به خصمانهترین شیوه ممکن، شیوهای استالینی، علیرغم ادعای خودشان که گویا از آن بریدهاند، به سرکوب این نظر مخالف میپردازند و با استفاده از الفاظ رکیک و مستهجن، ایشان را یک «فاحشه سیاسی»، جاسوس این یا آن جریان سیاسی، ناسیونالیست کثیف و بدتر از مادرهیتلرخطاب میکنند. ایشان با توجه به پیشینه زنستیزانه خودشان حتی در پرخاشگری خود نیز این وجه شخصیتی خود را بهنمایش میگذارند و با ارجاع پلیدیهای هیتلر به مادر وی نشان میدهند که تا چهاندازه با جنس مونث مشکل دارند و میزان زن ستیزی ایشان فراتر از قدرت سنجش هرگونه ملاک سنجش زن ستیزی مباشد .
آقای معارفیپور در یادداشتهای متفاوت خود مکررا به رفیق نینا تذکر میدهند که ایشان سیاست و فلسفه راغربال کرده و غربالشان را به دیوار آویختهاند. همان روش قدیمی کنترل زنان با بیشعور جلوهدادن آنان و بزرگنمایی خویشتن. ایشان با اصرار بر روش ضداخلاقی، ضدانسانی و مهمتر از همه ضد کمونیستی خود تا آنجا پیش میروند که شمشیر آخته زبان لمپنیسم را برداشته و بیرحمانه به همه آنانی که جرات کرده و کلمهای در حمایت از رفیق نینا و بقیه زنان فعال در جنبش کمونیستی – کارگری بر زبان آوردهاند حمله برده و آنانرا نیز مشتی منقلنشین وافوری خطاب میکنند.
اما هدف این مقاله درد دل و یا پاسخگویی به برخورد نامناسب یک فرد نیست، بلکه انگشتگذاری بر مشکل زنستیزی و لمپنیسم است که در درون جنبش کمونیستی نفوذ کرده وهیچگونه حرکت عمومی در مخالفت با آن، حتیاز سوی هیئت موقت تشکیل بلوک سیاسی صورت نگرفته است؟ نکند این دوستان از سیاستهای بورژوازی پیروی میکنند که بهجای شفافسازی سکوت میکند تا آبها از آسیاب بیفتد؟
شکی نیست که مشکل فرهنگ مردسالاری پیشینهای کهن دارد و به این سادگیها خاتمه پیدا نمیکند، امانمیتوان و نباید از مبارزه با هرگونه انحطاط فرهنگی اخلاقی پرهیز نمود. در مبارزات کمونیستهای راستین هیچگاه هدف وسیله را توجیه نمیکند. هدف شریف وسیله شریفانه میطلبد. کمونیستها پساز انقلاب اکتبر۱۹۱۷ اولین نیرویی بودند که در حکومت کارگری به شناسایی کامل حقوق زنان صحه گذاشتند. اولین وزیر زن،کولنتای، در روسیه به وزارت رسید، و حق تملک بر بدن خویش توسط خود زنان برای اولین بار در قانون اساسی جمهوری شوراهای کارگری به تصویب رسید. دولت جوان شوراها در کنار همه این اقدامات عملی به مبارزه نظری با آن نیز پرداخته و این پدیده را بهعنوان زایدهای متعفن از دوران فرهنگ سرمایهداری مطرود اعلام نمود. تروتسکی بهدرستی میگوید «دشنامزدن و فحاشی، ميراث دوران بردگی و حقارت است. دورانی که ارزشی برای شخصيت انسانها قائل نبودند». بلشویکها درپیکاربا این شیوهها لحظهای ساکت ننشستند. «مبارزه با «ناسزا گفتن» شرط ادامه حيات فرهنگ معنوی جامعه است، همان طور که پيکار با کثافات، حشرات و انگلهای موذی، شرط ايجاد بهداشت جسمانی مناسب است».
مبارزه با این شیوه برخورد وظیفه همه عناصر راستین و آگاه صفوف کمونیستهاست. توانایی تحمل شنیدن صدای مخالف و برخورد نظری متین با نظر متفاوت و حتی همکاری مسالمتآمیز باپذیرش اصول پایهای نشانه بلوغ سیاسی یک مبارز کمونیست است. پرخاشگری و برخورد تحقیرآمیزجنسیتی، ملیتی و یا هرگونه توهین مردسالارانه دیگر بهخودیخود محکوم است، اما روی سخن ما با رفقا و دوستان شریفیست که در پیکار با این شیوه ی عریان زن ستیزی سکوت را اختیار میکنند.
بنا بهگفته برتولت برشت: آنکه حقیقت را نمیداند و انکار میکند احمق است و آنکه میداند و انکار میکند خیانتکار.
فراکسیون زنان سوسیالیست
گرایش مارکسیست های انقلابی ایران- ۸ آذر ۱۴۰۲
آخرین دیدگاه ها