سانتریسم و منشور حداقلی

«برای یک مارکسیست انقلابی، مبارزه علیه رفرمیسم اکنون تقریباً به طور کامل جای خود را به مبارزه علیه سانتریسم داده است. صرفاً مقابل هم قرار دادنِ مبارزۀ قانونی با غیرقانونی، ابزارهای مسالمت‌آمیز با خشونت و دمکراسی با دیکتاتوری در اکثر موارد موضوعیت خود را از دست داده‌است. چون رفرمیست‌ِ هراسان در همان حال که خود را انکار می‌کند، آماده است که «انقلابی‌ترین» فرمول‌ها را بپذیرد. منتها تا جایی که این فرمول‌ها موظف‌شان نکند که از دودلی و تردید و سیاستِ انتظار گسست قاطعانه کنند. مبارزه با فرصت‌طلبانِ پنهان یا پشت نقاب می‌بایست اساساً به حوزۀ نتیجه‌گیری عملی از شروط انقلابی انتقال یابد».
لئون تروتسکی (درباره سانتریسم ۱۹۳۴)

منشور حداقلی بعد از امضا گرفتن از بیست نهاد صنفی و مدنی موجود و ناموجود به صورت عمومی منتشر شد و کم کم تبدیل به آینه ای شد که سانتریست ها خود را در آن بر انداز می کنند. سانتریسم درون جنبش کارگری و در تقابل با آن به عنوان سمی مهلک همیشه وجود داشته است. ولی چگونه باید این سم مهلک را تشخیص داد؟ در این مطلب مختصری با این مسئله خواهیم پرداخت.

گرایشات انقلابی طبقه کارگر حافظه تاریخی مبارزات طبقه کارگر هستند، زیرا تنها این بخش از مبارزه مدام مشغول جمعبندی تاریخ مبارزات طبقه کارگر است، پیوستگی تاریخ را میشناسند و میداند بدون تحلیل و جمعبندی تجربیات دیروز شناخت از امروز و آینده غیر ممکن است، لذا پس از هر دوره ای به جمعبندی و ارزیابی مبارزات طبقه کارگر می بپردازند تا نقاط ضعف و قوتشان مشخص شود، البته برای این کار دانش لازم است، دانشی که شامل تاریخچه مبارزات طبقه کارگر و برای درک آنچه در وضعیت کنونی مبارزه ضروری است. طبقه کارگر برای پیش برد مبارزاتش از سنگلاخها و پیچ های بسیار تند گذشته است تا توانسته در هر شرایطی دشمن خود را شناسایی کند، و عواملی که مبارزه اش را کند می کنند تشخیص دهد. البته در زندگی شخصی افراد هم این منطق حکم می کند، برای حل کردن و نه حل شدن در بحرانهای شخصی حتی ساده ترین آنها ما به آگاهی درخور آن مشکل نیاز داریم تا ابتدا عوامل بوجود آورنده مشکل را پیدا کنیم، سپس تشخیص دهیم که چه نوع فعالیتی لازم است تا بتوانیم بر آن بحران غلبه کنیم و مهمتر اینکه چه درسهایی می توان از آن گرفت تا دوباره دچار بحران نشویم، این امر در مبارزه سیاسی و انقلابی هم کاملا صادق است چرا که مواضع انقلابی از خلال غلبه بر بحرانهای متعدد در درون مبارزه بدست می آید بنابراین حفظ آنها ضرورت پیروزی و حرکت به سمت جلو است. وضعیت انقلابی در ماهیت خودش به معنای بوجود آمدن صف بندی های جدید است، به عبارتی تنها در شرایط انقلابی است که ماهیت بسیاری از جریانات در موضع گیری آنها به نسبت رویداد های مهم در پاسخ به وضعیتی مشخص تاریخی نشان داده می شود.

انتشار منشور حداقلی که توسط عمدتا بروکراسی فعالین کارگری و مدنی امضا شده به طرز بسیار روشن سبب شد که سانتریستها در مقابل وضعیت انقلابی که در جغرافیای ایران در جریان است خود را عیان کنند.
در وضعیت کنونی وظیفه هر گرایش انقلابی که برای به قدرت رسیدن طبقه کارگر مبارزه می کند، این است که نقاب از چهره تمام سانتریستهایی بردارد که خود را با مواضع انقلابی تزئیین کرده اند.

مختصری درباره منشور حداقلی

منشور مطالبات حداقلی! در مقدمه به شرح وضعیت انقلابی در ایران می پردازد و توصیفی از شجاعت و رشادت جوانان ارائه می دهد، سپس به بحرانهای عمیق در رژیم جمهوری اسلامی اشاره کرده اذعان می کند که روبنای سیاسی موجود توان برآورده کردن مطالبات را ندارد «هیچ چشم‌انداز روشن و قابل حصولی را نمی‌توان برای پایان دادن به آن در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور بود.» (از متن منشور). یعنی تغییر روبنای سیاسی مسیر احقاق مطالبات را میسر می کند.
منشور با قطار کردن کلماتی مانند، آزادی، برابری، انقلاب مدرن، جامعه انسانی، رفع اشکال استثمار سعی می کند توصیفی رادیکال از وضعیت موجود ارائه دهد و سپس به طرح مطالباتی در دوازده بند می پردازد، که شرح آن در اینجا لازم نیست. منشور نام برده به راحتی در دسترس همگان قرار گرفته است. لازم به ذکر است که بندهای مختلفی که در منشور آمده اند، به عنوان مطالبات بدون در نظر گرفتن خط سیاسی منشور قابل دفاع هستند.
آنچه که در این نوشته به آن می پردازیم مواضع جریانات چپ سانتریست در مواجه با این منشور است که چگونه برای مبارزات تودهای تحت ستم و طبقه کارگر کف می زنند و هورا می کشند، تقدیسش می کنند، آن را نیروی انقلابی می دانند، ولی به تسخیر قدرت توسط این نیرو اشاره نمی کنند. اعتراضات و جنبش را همه چیز و قدرت گیری اش را هیچ می دانند و تلاش می کنند دو دلی و استیصال خودشان را با انبوهی از کلمات و جملات رادیکال بپوشانند.
این منشور به ما این فرصت را می دهد که به بهترین نحو سانتریسم را با آنچه که نیست شناسایی کنیم، زیرا سانتریسم از بی قوارگی رنج می برد و مواضع متناقضش در جریان مبارزه پته آن را روی آب می اندازد. شاید در نگاه اول شناخت آن آسان جلوه کند ولی شناختن سانتریسم در جریان مبارزه آنقدر ها هم آسان نیست.

سانتریسم و منشور حداقلی

قبل از هر چیز باید خصوصیات سانتریسمِ را بررسی کنیم. در یک کلام سانتریسم در واقع موقعیت افراد یا گرایشاتی است که میان مواضع رفرمیستی و انقلابی در نوسان هستند. بررسی آن در نگاه اول کار ساده‌ای است، چرا که سانتریسم بنا به بی‌شکلی و بی‌قوارگی ارگانیکی که در ماهیتش وجود دارد، نمی توان آن را با چند جمله تعریف کرد. دلیلش این است که صفوف طبقۀ کارگر هم هیچ‌گاه همچون امروز چنین در جوش و خروش و غلیان نبوده است. این غلیان با صف بندی های جدیدی که بوجود می آورد، مرزهای میان گرایشات انقلابی درون مبارزه و سانتریسم را پدیدار می کند، البته برای شناخت هر چه بیشتر آن باید به تجربیات مبارزه طبقه کارگر، سطح آگاهی جنبش در وضعیت کنونی، عاملیت نیروهای انقلابی، و در نهایت چشم اندازه مبارزه مراجعه کرد.
توده تحت ستم در کف خیابان زیر رگبار گلوله خواهان انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی است، جوانان در جوانرود دو بانک را تصرف کردند، و در مهاباد، سقز و سنندج و بانه شعار زنده باد سوسیالیسم داده شد، ده ها هسته مخفی میان کارگران در اقسا نقاط ایران بوجود آمده اند، کارگران پیمانی نفت از سازماندهی اعتصاب سراسری صحبت کرده اند. با توجه به سابقه مبارزه کارگران هفت تپه با بخش خصوصی که تا مطالبه نظارت کارگری بر تولید و توزیع پیشرفتند، و همچنین کارگران پیمانی شرکت نفت که با کار مخفی حرفه ای بیش از چهل هزار کارگر را به اعتصاب آوردند، تا کارگران آذر آب و فولاد اهواز و غیره. مقایسه ای ساده میان آگاهی کسب شده در شرایط کنونی خیزش توده تحت ستم در ایران و خط سیاسی منشور حداقلی به ما نشان میدهد که نه تنها این همگام با آگاهی کسب شده در مبارزه نیست، بلکه پسروی محسوب می شود. این پسروی همان محیط مناسب رشد سانتریسم است. همانطور که دمل های کوچک در بخشی از بدن اگر درمان نشود تمام پیکر فرد را فرا می گیرد، سانتریسم هم اگر افشا نشود تمام پیکر مبارزه را فرا خواهد گرفت.

سانتریسم چگونه ایفای نقش می کند

از منظر تئوریک، سانتریسم سعی دارد همیشه در هاله ای از رادیکالیسم تو خالی بماند و شکل خاصی به خود نگیرد، تا جای ممکن از الزامات تئوریک متواری است. هر زمان از تئوری انقلابی بحث شود ادعا می کند که «پراتیک انقلابی» را بر تئوری ترجیح می دهد، بی‌آنکه درک کند تنها تئوری انقلابی می‌تواند به پراتیک سمت و سوی انقلابی ببخشد. و هر زمان که شرایط عینی برای رشد مطالبات انتقالی و خیزش انقلابی فراهم باشد به سمت مطالبات حداقلی می رود و شروع به نظریه پردازی برای ایجاد فضایی ایدال تر برای قدرت گیری طبقه کارگر که بعد از مطالبات حداقلی! قرار است ایجاد شود، می کند.
سانتریسم مواضع تئوریک بدست آمده از تاریخ مبارزات طبقه کارگر را به قهقرا می برد و به لحاظ تئوری حیاتی انگلی دارد: در برابر مارکسیست‌های انقلابی رو به استدلال‌های منسوخ منشویکی می آورد، چنانکه گویی خود نظریه پرداز آن است و نظراتش از بررسی دقیق وضع موجود ناشی می شود؛ و از سوی دیگر در برابر راست‌ها از مارکس و لنین و طبقه کارگر صحبت می کند. در هر دو‌ مورد سانتریسم فقط به دنبال یک مجادله پوچ است که به هر رو لبۀ تیز نقد را کُند می‌کند و مانع از جمعبندی صحیح از موقعیت و مواضع تئوریک می شود و از الزامات عملی طفره می‌رود به این ترتیب رادیکالیسم و مواضع خود را از معنی تهی می‌کند.
سانتریستم گهی تند و گهی خسته به سمت اصل خود در حرکت است و همواره به گروه‌بندی‌های رفرمیستی و راست وابستگی معنوی دارد، و همیشه مجیز گوی میانه رو ها است، خود را خیر خواه طبقه کارگر معرفی می کند ولی در قبال مشی راست روانه محافظه کار است و آن را باز تولید می کند.
سازماندهی مخفی انقلابی و مارکسیسم انقلابی را «فرقه‌گرا» و حاشیه ای قلمداد می کند تا بر دودلی‌های خودش سرپوش بگذارد. او انفعالِ و تمایلات خرده بورژوازی را فرقه گرایی نمی داند؛ در عوض «فرقه‌گرا» را جریانی می‌داند که دغدغۀ اصالت اصول، صراحت موضع، انسجام سیاسی و سازماندهی انقلابی را دارد لذا همیشه موضعی میان فرصت‌طلبی و انقلابی گری می‌گیرد.

به جای پیش کشیدن کمیته مخفی رهبری انقلاب و کمک به سازماندهی انقلابی و مرزبندی با رفرمیسم به فکر تشکیل بلوک و جبهۀ واحد برای تمام گرایشات چپ است، و موضع ضد انقلابی خود را با آن تطهیر می کند، بنابر این اتحاد عمل وسیع تودها را از مفهوم انقلابی‌اش تهی و از یک روش تاکتیکی به یک اصلِ اعلا مبدل می‌کند.

خصوصیات سانتریسم قطعا فراتر از مطالب ذکر شده است و باید در موقعیت های مختلف تاریخی هر بار ارزیابی شود. مواردی که در بالا ذکر شد خلاصه ای از واکنش سانتریستها به منشور حداقلی است. اینکه منشور دفاع سانتریستها و رفرمیستهای چپ را به خودش جلب کرده از آنجا نشئت می گیرد که منشور جوانان انقلابی را که در کف خیابان در حال مبارزه هستند را متکی به نیروی خودش برای آن مطالباتی که در دوازده بند آمده اند نمی کند و اصولا اشاره ای به قدرت گیری طبقه کارگر ندارد، لذا مطالبات به صورت منفرد هر چقدر هم که رادیکال باشند، بدون اشاره به انقلاب کارگری و تسخیر قدرت توسط توده تحت ستم، از مرز رفرمیسم فراتر نمی روند. بنابر این بدون هیچ تعارفی این منشور بازتاب مطالبات خرده بورژوا رادیکال است به این معنا که می خواهد در قدرت مشارکت کند و هدف آن خورد کردن ماشین دولتی نیست، پس تا ابد باید در لباس مطالبه کننده حقوق ستمدیدگان در دولت بورژوازی بماند. سانتریسم در این میان نقش برپا کننده گرد و خاک را بازی می کند، در مقابل نقد روشنگرانه رادیکال قد علم می کند تا مرز بین رفرمیسم و انقلابی گری را مخدوش نگاه دارد. مخدوش کردن مواضع و مرعوب کردن کسانی که نقد خود را صریح و شفاف بیان می کنند به نفع چه کسی تمام خواهد شد؟ البته که جریانات راست و ارتجاعی، هر چه قدر که سانتریست ها در گیچ کردن جنبش موفق تر عمل کنند رژیم وقت و جریانات راست فرصت بیشتری برای گرفتن تصمیمات خودشان و وارد کردن ضربات مهلک به جنبش را دارند.

در تاریخ مبارزات طبقه کارگر کم نبوده اند جریاناتی که لباس سوسیالیسم به تن کرده اند، و با مواضع اشراف منشانه‌ی بی ارتباط به مبارزه سعی در انحراف آن داشته اند، در این میان مارکسیستهای انقلابی و کارگران پیشتاز هم بی کار ننشسته اند و به افشای وسیع جریانات سانتریست پرداخته اند. در مقابل این باد های سمی وظیفه انقلابیون طبقه کارگر هر چه شفاف تر بیان کردن مواضع انقلابی و شجاعانه افشا کردن آن بوده است. افشاگری فقط به معنی نشان دادن ماهیت یک جریان سیاسی نیست بلکه هم زمان صف مستقل کارگران پیشتاز و متحدینشان را مشخص تر و محکم تر می کند و تاثیر مهمی در سازماندهی مبارزه دارد. چرا که افشاگری هدف راستین مبارزه نیست و باید مابه ازایی در پیشبرد مبارزات داشته باشد.

پیشتازین طبقه کارگر در مقابل تمام حیله های بورژوازی برای مصادره مبارزاتش، تنها می تواند به تشکلات مستقل خود تکیه کند و سعی در ایجاد هسته های مخفی سازمانده مبارزات در بخشهای مختلف جامعه داشته باشد، این هسته ها تنها بستر عینی انتقال آگاهی مبارزه میان کارگران و سایر توده های تحت ستم هستند و بدون آن آگاهی در هوا معلق می ماند. تا مطمئن نباشیم که هسته ها و تشکلات عینی در جامعه وجود دارند و روی زمین واقعی راه می روند، معیاری برای عملکرد تئوری انقلابی هم وجود ندارد.

سانتریسم دقیقا آنجایی خود را عیان می کند که سازماندهی انقلابی در حال رشد کردن است لذا این سازماندهی انقلابی است که در نتیجه گیری عملی مبارزات به ما نشان میدهد که چه مقدار در افشا و پس زدن سانتریسم از مبارزات روز مره و سازماندهی طبقه کارگر موفق عمل کرده ایم.

پس به سوی تشکیل هسته های مخفی سازماندهی در سراسر کشور!
پیش به سوی تشکیل کمیته رهبری انقلاب!
پیش به سوی تسخیر قدر طبقه کارگر!
زنده باد سوسیالیسم!

آرش آزاد
[email protected]

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران