معامله ای برای الحاق
«طرح صلح» یا تقسیم مناطق اشغال فلسطینی توسط امپریالیسم آمریکا
بحران هژمونیک امپریالیسم آمریکا در بخش های گستردهی خاورمیانه، شکست نیروهای نیابتی، آرام شدن نسبی مناطق جنگ زده، تحلیل رفتن و در اقلیت قرار گرفتن نیروهای امپریالیسم، تحمیل هزینه های بسیار به دولت ایالات متحده که دستاورد و فرجام خاصی در منطقه در نداشته است و همچنین مقاومت جبهه های متعدد نیروهای های تحت حمایت دولت های بناپارتیست ایران و روسیه از عواملی است که امپریالیسم آمریکا را بر آن داشته است که در این زمین پر مخاطره و لغزنده در حاشیهی امن و کم خطر تر قدم بزند.امن ترین نقطهی موجود در شرایط فعلی برای امپریالیسم مناطق اشغالی فلسطین است.جایی که به میانجی تدارکات امپریالیستی در طول یک قرن اخیر مأمنی قابل اتکا برای پیشروی نقشه های امپریالیستی به احتساب میآید.
از همین رو، طرحی موسوم به «طرح صلح» در دستور کار ایالات متحده و دولت صهیونیستی قرار گرفته است.طرحی که با گسترش تحت نفوذ اسرائیل هر چه بیشتر مردم و زحمتکشان فلسطین را از سرزمین های خود دور تر میراند تا از سویی امنیت داخلی حاکمیت صهیونیستی بیشتر تأمین شود و مبارزات ضد امپریالیستی فلسطین بیشتر رو به اضمحلال گذارد و از سوی دیگر برنامه های امپریالیستی به نیابت دست راستی ترین دولت خاورمیانه میدان بیشتری را به خود داده و استثمار مردم فلسطین را بیش از پیش دامن زند.
در این طرح، «بیت المقدس» پایتخت اسرائیل شناخته شده و منطقهای دور افتاده و کوچک به نام «ابودیس» پایتخت فلسطین معرفی شده است.جدا از آن، بخش هایی از کرانه غربی، دره اردن و بلندی های استراتژیک جولان به خاک اسرائیل ضمیمه خواهد شد.در این تقسیم بندی به طور محاسبه شده، مناطقی که جز خاک فلسطین مشخص شده اند همچون جزیرهای تک افتاده تحت سیطره بخش های نظامی اسرائیل قرار میگیرند.تا به محض شکل گیری کوچک ترین تحرکات علیه دولت اشغال گر، سرکوب ها با کمترین هزینه و بیشترین فشار سازمان یابد. الحاق بیت المقدس به اسرائیل دال مهمتری را نیز در خود دارد.اشغال این شهر مهم، به معنای در هم شکستن مبارزات طولانی مدت مردم فلسطین است.
در میان مفاد این طرح اجازهی بازگشت آوارگان فلسطینی پس از جنگ ۱۹۴۸ به آنها دیده نمیشود. امری که نشان از کنترل همه جانبهی این طرح حتی بر بافت جمعیتی فلسطین دارد.
اما «طرح صلح» را در شرایط فعلی نباید صرفا یک معاهدهی ژئوپلیتیک یک جانبه به احتساب آورد. چرا که از سویی به واسطهی تهییج عقاید شوونیستی میان مردم اسرائیل و فلسطین انشقاق ایجاد کرده و از سوی دیگر در کورس ماندن ناتنیاهو را در عرصهی سیاسی به عنوان یکی دست راستی ترین مجریان برنامه های امپریالیستی را تضمین میکند.
طرح صلح اما بیش از همه بزنگاه تاریخی برای زحمتکشان فلسطین و همچنین مبارزان انقلابی سراسر جهان است که در آن بلوک بندی های مرکب و متناقض خاورمیانه را درک کنند. در جنگ شش روزه اسرائیل، کشور های مصر، سوریه ، اردن، عراق، لبنان عربستان سعودی، کویت و چند کشور دیگر اسلامی وارد مبارزه با اسرائیل شدند. این در حالی ست که با روشن شدن مفاد «طرح صلح» کشور های امارات متحده، مصر، عربستان سعودی، اردن و قطر از قرارداد صلح استقبال کرده و اجرایی شدن آن را گام مهمی جهت استقرار صلح در فلسطین قلمداد کردند. اگرچه اتحادیه عرب این طرح را،«ناکارآمد » و « نقض حقوق مشروع فلسطینی ها» دانست. این چرخش در سیاست کشور های ذکر شده در فاصله سالهای ۱۹۶۷ تا به امروز دو دلیل عمده دارد. نخست، حل شدن هر دم بیشتر این کشور ها در کمربندی که امپریالیسم آمریکا به دور خاورمیانه شکل داده است تا بهرهی حداکثری از خاورمیانه ببرد و دوم، اقدامات بناپارتیستی دولت ایران در منطقه. دولت ایران به واسطهی رشد انحصاراتی که نخستین گام های آن را در اواخر دهه شصت برداشت مبدل به یکی از قدرت های منطقه شده است. قدرتی که با وجود بحران های داخلی در ساخت اقتصادی و سیاسی در شرایط فعلی بخش هاقابل اعتنایی از دست کم چهار جبههی خاورمیانه را توسط نیروهای نظامی خود و همچنین نیروهای نیابتی در کنتزل دارد. در این میان، بورژوازی دولت ایران در پی برجسته کردن ایدئولوژی تشیع است. تا به واسطهی این روبنای ایدئولوژیک هم از انشقاق های موجود در درون کشور های همسایه بهره ببرد و به جنگ افروزی ها دامن زده و دامنهی نفوذ خود را هر چه بیشتر کند. و هم آگاهی طبقه کارگر ایران را به واسطهی دستگاه های مختلف تبلیغی خود از شناخت واقعی ماهیت دولت سرمایه داری منحرف سازد.
این گرایش فرقه گرایانه ناگزیر جناح های موجود در خارومیانه را قطب بندی میکند.در طی این قطب بندی از دید کشور های عربی امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی نه تنها دیگر همچون پیش دشمن عمدهی جهان اسلام نیستند. بلکه ضامن سلامت دولت های موجود در مقابل اقدامات و نقشه های تعرضی بورژوازی جمهوری اسلامی به احتساب میآیند. هم گرایی سیاست کشور های خاورمیانه در قبال مسئله فلسطین در چنین شرایطی غیر قابل تصور است.
دولت های ایران و ترکیه، در مقابل طرح مذکور موضع گیری کردند. موضع گیری ای مبهم، و آنچنان نا روشن که به هیچ وجه روابط تجاوز کارانهی دولت اسرائیل و ایالات متحده را برای طبقه کارگر ایران روشن نساخت. علی خامنه ای در آخرین سخنرانی اش با اشاره ای کوتاه به معاملهی قرن صرفا آن را «احمقانه» و «جنایت کارانه» خواند. در مقابل، رجب طیب اردوغان که اقدامات ضد دموکراتیک و جنایت کارانه اش در ترکیه و سوریه علیه کرد ها در طی چند سال اخیر ممکن نیست از حافظه تاریخی طبقه کارگر خاورمیانه محو شود صرفا فلسطین را اهرمی ایدئولوژیک در مقابل ناتنیاهو میبیند. فلسطین در این معادله دقیقا همان نقشی را ایفا می کند که مسئله کردستان برای ناتنیاهو ایفا می کرد.
فلسطین در تنگانست. وضعیت تاریخا متناقض خاورمیانه، فلسطین را کماکان به یکی از کانون های اصلی پیکار علیه امپریالیسم مبدل کرده است.کانونی که هجوم بی سابقه ای علیه آن در حال تدارک است.
مردم فلسطین در چنین شرایطی می بایست به یک جمع بندی کلی برسد. از جانبی می بایست تمام ساز و کار های موجود که از جانب امپریالیسم و اقمار آن در حال دیکته شدن به فلسطین است را طرد کرده و امکان پیشروی از جانب معاهدات امپریالیستی را مسدود بیانگارد. چرا که تاریخ مذاکرات با امپریالیسم و همچنین سازمان ملل نشان داده است که نه تنها تا کنون دستاوردی در این میان کسب نشده است. بلکه امپریالیسم و دولت مطبوع وی در مناطق اشغالی فلسطین، اعتنایی به مفاد قرارداد های منعقد شده نخواهند داشت. نزدیک ترین نمونه ی این مدعا قرارداد اسلو در سال ۱۹۹۳ است. که به جهت رفع تنش های موجود به صورت سه جانبه میان تشکیلات خودگردان فلسطین به نمایندگی یاسر عرفات، دولت آمریکا و دولت اسرائیل پیش رفت. تمامی مسائل مطروحه در “طرح صلح” دولت کنونی ایلات متحده در پیمان اسلو نیز به چشم می خورد. این قراردادی با مفاد مشابه نه تنها هیچ تغییری در اوضاع زندگی مردم فلسطین به وجود نیاورد بلکه حتی پیشروی های دولت اسرائیل و امپریالیسم را سبعانه تر از پیش کرد. برای بورژوازی رکن ثابت تمام قرارداد ها سود است. زمانی که کسب سود به مخاطره افتد قرارداد ها و پیمان ها هیچ اعتباری ندارند. پاسیفیسم موجود در سیاست محمود عباس که در طول چند سال اخیر امکان انکشاف مبارزه ی رادیکال را از مبارزان فلسطینی سلب کرده است با وجود آنکه تا لحظه فعلی، پذیرش طرح الحاقی امپریالیسم را خیانت به فلسطین و مردم آن قلمداد کرده است اما امکان عقب نشینی از جانب این جناح مسلط سازشکار وجود دارد. از سوی دیگر زحمتکشان فلسطین می بایست با تشکیل بلوک های ضد امپریالیستی _ضد صهیونیستی مبارزه را در فاز جدیدی تداوم بخشند.
سطح آگاهی طبقاتی طبقه کارگر فلسطین در شناخت رابطه و نفوذ سیاست های امپریالیسم به سبب مواجهه ی روزمره با عریان ترین شکل این منطق، از کیفیت منحصر به فردی برخوردار است. شوونیسم ایالات متحده که در پی پس زدن مبارزات برآمده از این آگاهی است، در صدد است تا با وارد آوردن ضربه ای سخت جنبش فلسطین را دچار انفعال و یا مبارزه ی افتراقی کند.
احمد آزادی جو
بهمن ۱۳۹۸
آخرین دیدگاه ها