بررسی تاریخی چگونگی شکل گیری و علل شکست انقلاب۱۳۵۷ 

از میلیتانت شماره ۱۰۴

متن کامل در PDF 

متن کامل در WORD

بررسی علل چگونگی شکل گیری وسرانجام شعله ورشدن آتش انقلاب ایران دربهمن ۵۷ وارزیابی دلایل شکست این حرکت شکوهمند، بویژه درشرایط کنونی که جامعه ایران درتند پیچ دیگری ازحوادث تاریخی خود قرارگرفته ازاهمیت فوق العاده ای برخورداراست.

برای بازشناسی این حرکت لازم است که ابتداکمی به عقب برگردیم، به زمانی که سرمایه داری وارداتی ایران که پروسه ابتدایی شکل گیری آن ازدوران صفویه آغاز شده ودرحکومت قاجاردرکنارشیوه تولید خرد روستایی ومناسبات ارباب – رعیتی به حیات خود ادامه داده بود، وسرانجام با آغازحکومت پهلوی، حکومتی که درواقع درنتیجه سازش سرمایه داری جهانی به سرکردگی امپریالیسم انگلیس واربابان وزمینداران سابق که اینک به شکل تجاربازارو وتولید کنندگان خردعرضه اندام می کردند، گام های سریعتری به خود گرفته وبه جنبه غالب اقتصاد ایران تیدیل شد. اما با توجه به خصوصیات ویژه شیوه تولید آسیایی، این سرمایه داری شکل کلاسیک دگردیسی از فئودالیسم به فرماسیون بعدی را طی نکرده و نهاد های روبنایی وفرهنگی سرمایه داری درآن شکل نگرفته بود. اشکال تولید ماقبل سرمایه داری نیزهنوزجان سختانه به حیات خود درجامعه ادامه می دادند.

مشخصه این دوران حضورهمه جانبه وگسترده سرمایه داری جهانی به رهبری انگلیس دربیشترعرصه های تولید صنعتی، بویژه صنعت نفت ایران بود. این سلطه تا پیش ازشروع جنگ دوم جهانی ادامه داشت واگرچه ارزیابی نادرست رضاشاه ازتضاد بین دول سرمایه داری درجریان جنگ جهانی دوم وورود تکنوکرات هاوسرمایه داری فاشیست آلمان به ایران، اندک خللی درحرکت آن پدید آورد، اما با استعفای اجباری رضاخان وپیروزی متفقین، این خلل بلافاصله تصییح شده وفرزند وی محمد رضاشاه دردوران سلطنت خود، مجددا چرخ های حرکت سرمایه داری را روغن کاری کرد تا به روال سابق به حرکت خود ادامه دهد.

آغازسلطنت شاه جدید درعین حال مصادف بود با افول آفتاب قدرقدرت انگلیس واستیلای سرمایه داری آمریکادرعرصه جهانی، قدرتی به مراتب سازمان یافته ترومنسجم تر، وبه همان نسبت هارترو وحشی تر؛ وهمچنین مصادف بود با شکل گیری جنبش های آزادی بخش وملی، که درایران نیزبه صورت جنبش ملی شدن نفت خودی نشان داد.

خلاء کوتاه مدت قدرت دردوران جابجایی، به علاوه ظهورقدرت جدید سیاسی، اقتصادی ونظامی بلوک شرق، این متحد پیشین درجنگ بزرگ، که اینک به عنوان رقیبی نوین وارد بازاررقابت سرمایه داری شده بود، باعث گردید که سرمایه داری غرب، این باربه رهبری آمریکا، درمقابله با این قدرت جدید و محدود کردن دامنه نفوذ آن درکشورهای پیرامونی دست به ابتکارات جدیدی بزند.

آنان درجستجوی راهکارهای مناسب برای پاسخگویی به این معضل، استقرارکامل مناسبات سرمایه داری درکشورهای پیرامونی، که دراغلب آنان هنوزشیوه های تولید پیشاسرمایه داری به حیات خود ادامه می دادند، دردستورروزقراردادند.

سرمایه داری غرب درنظر داشت که با انجام پاره ای اصلاحات، که هنوزاین نیروهای واپس مانده درمقابل آن سرسختی نشان داده وازاجرای آن ممانعت به عمل می آوردند، موفق به کنترل جنبش های آزادیبخش کشورهای مختلف شده ویا حداقل آنان رابه مسیرمطلوب هدایت کند. آنان بدین ترتیب هم میتوانستند قدرت مانورودامنه نفوذ بلوک رقیب، به رهبری استالین را دراین جنبش ها محدودترکنند، وهم آنکه بازارهای کالا ونیروی کاراین کشورها را تحت سلطه خود درآورند.

پیروزی سوکارنودراندونزی، کاسترودرکوبا، مائودرچین و…لزوم این امررا ضروری ترمی کرد، بویژه با توجه به اینکه سلطه قدرت اقتصادی وسیاسی دولت شوروی روزبه روزگسترش بیشتری یافته وتبدیل به خطرجدی تری برای سرمایه داری غرب می شد.

کشورشوراها پس ازپیروزی انقلاب اکتبرآبرو واعتبارخاصی کسب کرده ودرمیان کشورهای تحت ستم ازمحبوبیت ویژه ای برخورداربود. آنان بااستفاده ازاین اعتباروحمایت مستقیم ویا غیرمستقیم خود ازجنبش های رهایی بخش، تحت عنوان انترناسیونالیسم کمونیستی، تلاش می کردند که درجنگ سرد پس ازاتحاد موقت دوران جنگ، سلطه اقتدارخود را درعرصه جهانی ودرمقابل سرمایه داری غرب افزایش دهند.

اگرچه مارکس، لنین و بویژه تروتسکی درآثارخود مکررا به لزوم همبستگی جهانی مبارزات کارگری وحمایت ازجنبش های بین المللی کارگران اشاره کرده اند، اما مداخله حزب کمونیست شوروی دراین دوران ازنحله دیگری بوده وبا اهداف دیگری برنامه ریزی شده بود. کمونیسم ملی روس دربازی شطرنج قدرت برای کسب اقتدارازاین جنبش ها به عنوان مهره های پیاده نظام برای کسب هژمونی استفاده کرده و درمواقع لزوم ازقربانی نمودن آنان نیز ابایی نداشت. نتایج چنین عملکردی راکه درچهارچوب نظرات جبهه متحد خلق وراه رشد غیرسرمایه داری تئوریزه می شد، می توان درجنبش ملی شدن نفت، سرنوشت جریانات امریکای لاتین ازجمله شیلی ودفاع ازضدانقلاب خمینی به روشنی مشاهده کرد. البته درسال های اولیه پس ازجنگ دوم هنوزماهیت وعملکرد واقعی رژیم حاکم برکشورشوراها به درستی مورد نقد وبررسی قرارنگرفته وبرای بسیاری اززحمتکشان روشن نبود.

با توجه به آرایش جهانی دو بلوک شرق و غرب، وهمچنین اهمیت نفت دراقتصاد جهانی، ایران ازجمله اولین کشورهایی بود که درلیست این اصلاحات امریکایی قرارگرفت. سرمایه داری امپریالیستی غرب دردوران ریاست جمهوری جان.اف.کندی به این اصلاحات سرعت بیشتری بخشید.

آمریکا پس ازسرکوب ها وبگیروببندهای بعدازکودتا وپس ازمحکم کردن جای پای خود که درسال های ۳۰-۳۲ اندکی سست شده بود، نقشه حمله مستقیم به اشکال تولیدی پیشا سرمایه داری، ازجمله تولیدات کشاورزی مبتنی برمناسبات خرده مالکی وارباب – رعیتی را آغازکرد. هدف این برنامه امحای این مناسبات واستقرارکامل روابط کاروسرمایه بود، چرا که این مناسبات نه تنها بخش عظیمی ازارتش کاررا که درچهارچوب تولید خرد درروستاهابه بند کشیده شده بودند، آزاد می نمود، بلکه همچنین مناسبات تولید دربخش کشاورزی را به منظورایجاد ارزش اضافی حداکثر، این غایت نهایی تولید سرمایه داری، تغییرداده و بهبود می بخشید.

اجرای این برنامه تحت عنوان انقلاب سفید شاه ومردم دربهمن سال ۱۳۴۱ توسط شاه ایران کلید زده شد. انقلابی که همزمان نطفه های اولیه انقلاب سال ۵۷ که سرانجام به سقوط دیکتاتوری شاه منجر شد، درخودحمل می کرد.

ایران دردهه پیش ازانقلاب سفید اتفاقات تاریخی بزرگی را ازسرگذرانده بود، ازجمله جنبش ملی شدن نفت وقدرت گیری ونفوذ حزب توده، حزبی که بنا به توصیه کشوربرادرشوروی ودرمقابله با فاشیسم شکل گرفته ودرمیان اقشارروشنفکری وبخش هایی ازطبقه کارگرجایگاه ونفوذ بسیاری پیدا کرده بود، وسرانجام شکست جنبش نفت ودستگیری مصدق واتخاذ سیاست ها وتاکتیک های غلط وغیراصولی ازسوی حزب توده، که ناشی ازدرک نادرست استراتژیک ازمرحله انقلاب وتاکید برجبهه خلق بوده ودرعمل به پیروزی کودتای شاه یاری رساند. البته هرکدام ازاین اتفاقات نیازبه بررسی های دقیق تری دارد که درحال حاضرازحوصله این بحث خارج است. ما دراین جا تنها به تحلیل تاثیرات فرهنگی وسیاسی ناشی ازاین شکست دردرون طبقه کارگرودیگراقشارجامعه می پردازیم.

حزب توده پس ازبرکناری رضاخان وروی کارآمدن محمدرضا شاه ودرطی دوران کوتاه آزادی های نسبی درجامعه و پیش ازاستقرارکامل قدرت شاه جدید، موفق شده بود که سندیکاهای کارگری مختلفی دردرون طبقه کارگر ایجاد کند، اما همه این سندیکا های ساخته شده ازبالا با توجه به سیاست های جهانی حزب کمونیست شوروی به رهبری استالین، تنها به مبارزات اقتصادی بسنده کرده وازهرگونه اقدامی که منجربه انشقاق درجبهه خلق گردد، اجتناب می کردند، وکارگران را که درتجربه عملی، کم وبیش به ضرورت تغییرات اساسی پی برده بودند، همچنان درسطح مبارزات اقتصادی نگاه می داشتند. طرح شعارهایی چون آزادی های دموکراتیک ازسوی این حزب نیزازحد اصلاحات دموکراتیک درچهارچوب نظام اقتصادی موجود فراترنمی رفت. آنان هیچگاه درصدد برقراری دولت شوراهای کارگری نبوده وتنها به انجام پاره ای ازاصلاحات اقتصادی وسیاسی، ازجمله محدود کردن قدرت شاه وبرقراری حکوت قانون بسنده می کردند. آنان معتقد بودند که سندیکاهای کارگری درفضایی دموکراتیک قابلیت رشد بیشتری خواهند یافت که مالا به رشد و قدرت گیری طبقه کارگرمی انجامد. علاوه برآن اعتقاد داشتند که ایجاد فضایی دموکراتیک به رشد دیگرنیروهای ضد امپریالیسم جامعه، یعنی اقشارخلقی، کمک کرده وازگسترش نفوذ آن به نفع اردوگاه شرق جلوگیری خواهد کرد.

اگرچه این حزب درابتدا ازجنبش ملی شدن نفت حمایت می کرد اما پس ازمذاکرات بین دول ایران و شوروی حول کسب امتیازاستخراج نفت دردریای خزرازاین حمایت نیزاجتناب کرد وپس ازآن نیزبا اتخاذ سیاست های به ظاهرچپ روانه نسبت به مصدق درجریان کودتای 28 مرداد، عملا درخدمت پیروزی این کودتا قرارگرفت.

اتخاذ چنین سیاست های ضدونقیص، ودرنهایت کودتای شاه وبی عملی حزب وسرانجام فراررهبران توده به روسیه، دوشادوش عملکرد جهانی کمونیسم نوع روسی منجربه تاثیرات مخرب وویران گرانه ای برفعالین کارگری وروشنفکری چپ ایران وایجاد سرخوردگی وسیع وگسترده دربین آنان گردید. پس ازاین وقایع جنبش کارگری وروشنفکری چپ ایران حداقل برای یک تا دودهه به محاق رفته واعتبارخود را درجامعه از دست داد.

روشنفکران طی این دوران یا به دامن عرفان وانفعا ل پناه بردند ویا برخی به همکاری مستقیم با حکومت پهلوی روی آوردند. کارگران واقشارفقیرجامعه نیزاعتماد خود را به این جنبش ازدست داده ودوباره به کارگاه های خودبازگشتند؛ وانتظاربرای ظهورمنجی موعود، که یکی ازارکان مهم تفکردینی، بویژه درمذهب شیعی است، مجددابرجامعه، بخصوص اقشارفقیرشهروروستا مسلط شد.

اما انقلاب سفید شاه ومردم که می رفت مناسبات پیشا سرمایه داری درهم بشکند درعمل با مقاومت این مناسبات روبرو شد. خمینی درتابستان سال چهل ودوعلیه این انقلاب شورید. اونمایندگی طبقاتی زمینداران بزرگ وخرد، همچنین عقب مانده ترین قشرسرمایه داران یعنی تجاربازاررا که ازیکسو پا درزمین داشتند وهنوزخواستارحفظ مناسبات تولید خرده مالکی وارباب رعیتی بوده، وازسوی دیگرازطریق رباخواری ودلالی بند نافشان به مناسبات سرمایداری گره خورده بود، برعهده داشت.

اودرسخنرانی معروف خود درسال چهل ودو، گرفتن زمین ها را ازمالکان غصب دولتی اعلام کردو اجازه حق رای زنان را به عنوان سمبلی ازتاثیرات مخرب وتحمیلی فرهنگ غرب، بویژه آمریکا در ایران، مردود شمرد، وتجاربازار نیز که دل خوشی ازآمریکا نداشتند ازاوحمایت کردند. آنان درعمل وبه تجربه دریافته بودند که چگونه حمایت های بی دریغ آمریکا ازبرنامه های اصلاحی شاه و ورود کارخانجات مونتاژوانواع واقسام تولیدات مصرفی خارجی که حتی تجارت ودلالی آن نیزعمدتا درانحصاردرباریان ویا نزدیکان مورد اعتماد آنان بود، اندک اندک آنان را به حاشیه می راند.

مردم فقیرحاشیه نشین شهرنیزدرقیام خرداد چهل ودوشرکت داشتند، اما انگیزه شرکت آنان کاملا متفاوت بود. آنان درجستجوی زندگی بهتروفراراز بیکاری به شهرها آمده بودند، اما درعمل، سهم آنان زندگی درحلبی آباد ها وزاغه های تارونموراطراف شهرهای بزرگ، بویژه تهران شد. آنان انقلاب سفید را مسبب این ماجرا می دیدند. اگرچه شاه با وعده های طلایی زمین ها را بین دهقانان تقسیم کرده بود اما درعمل این قطعات کوچک توان پاسخ گویی به معاش روزمره آنان را نداشته و درپیش روچاره دیگری به جزمهاجرت به شهروکاردرکارخانه ها و یا پروژه های راه سازی وساختمان سازی باقی نمانده بود؛ به همین سبب آنان دل چندان خوشی از شاه و اربابش آمریکا نداشتند.

قشرمتوسط شهری هم هنوزخاطره شکست جنبش ملی شدن نفت، سقوط مصدق ودیکتاتوری بعد ازآن رافراموش نکرده بود، دیکتاتوریی که به مدد کودتای طراحی شده توسط سیا سازماندهی شد. درنتیجه آنان نیزنظرمساعدی نسبت به آمریکا ومهره آلت دستش، یعنی شاه نداشتند.

تمامی این عوامل به علاوه خلاء ناشی ازعدم وجود یک نیروی به راستی ضدسرمایه داری وضدامپریالیستی باعث شد که این دوگروه عمده اجتماعی نیزدرعمل به سمت شعارهای ضدآمریکایی خمینی کشیده شوند. البته نباید فراموش کرد که نفوذ هزارساله مذهب درجامعه نیزنقش بسیارعمده ای در جذب این گروه به قیام سال چهل ودوبازی کرد.

این حاشیه نشینان شهری درواقع همان نیروهایی بودند که پس ازانقلاب سفید ازروستا ها آزادشده وروانه بازارکارشهرها شده بودند. براساس آمارهای موجود امواج مهاجرت روستاییان بدون زمین و فقیر به شهرها ازاوایل دوران رضا شاه آغاز شده بود؛ اما با شروع سلطنت محمد رضا شاه؛ بویژه در سال های پس ازانقلاب سفید سرعت وحدت بیشتری گرفت. تعداد این روستائیان که درجستجوی کار به شهرها می رفتند، ازسالی ۳۰۰۰۰ نفردردهۀ ۱۳۱۰ به ۱۳۰هزارنفردرفاصلۀ سالهای ۱۳۲۰-۳۵؛ ۲۵۰هزاردرسالهای ۱۳۳۶-۴۵؛ ۳۳۰هزاردرسالهای ۱۳۴۶-۵۵ رسید. دراواخر دهۀ ۱۳۵۰، جمعیتی درحدود سه میلیون مهاجرروستایی درشهرها سکنی گرفته بودند که یک میلیون ازاین تعداد به صورت کارگران ساختمانی مشغول کاربودند.

بخش بزرگی ازاین نیروها نیزبه سرعت جذب صنایع نوپایی می شدند که توسط شاه واعوان وانصارش وارد وراه اندازی می شد. اگرچه ۹۰۰هزارنفراز همین کارگران، (یعنی حدود ۱۰درصد نیروی کار ایران)، درسالهای ۱۳۵۶-۵۷ بیکار شده وبه صورت دوره گرد، دستفروش، کارگرموقت، باربر، آبدارچی وپیشخدمت، مجددا به حاشیه نشینان شهری پیوستند.

این مهاجرین به شهرها می آمدند ، شهرهایی که توانایی ساختاری پذیرش آنان را نداشت. شهرها وشهرک ها مثل قارچ درحاشیه شهرهای بزرگ، بویژه تهران می روئیدند، قارچ هایی بدون نقشه وفاقدکمترین امکانات بهداشتی ورفاهی.

ما دراین دوران شاهد رشد سریع وشکل گیری طبقه کارگری هستیم که نه مانند اسلاف خود یعنی کارگران شرکت نفت پیشینه مبارزاتی داشت، ونه درک وشناخت طبقاتی. آنان تا چندی پیش همانند سیاره های منفردی بودند درچرخه تولید خرده مالکی، واینک به اجباربیکاری درروستا و مهاجرت به شهرها، به عنوان کارگرصنعتی درزیریک سقف با هم کار می کردند؛ اگرچه این نگرش فردگرایانه با توجه به ضرورت عینی کاربه سرعت درحال نابودی و جایگزینی با تفکرکار مشترک، قدرت مشترک بود. اما همچنان که درپیش عنوان کردیم عامل مذهب دردرون این کارگران جدید نقش عمده ای بازی می کرد، آنان هنوزفرزندان روستا به شمار می آمدند.

این دوران درعین حال مصادف است با پایان سال های شکوفایی اقتصادی دهه ۱۹۶۰که به مدد بازسازی های ناشی ازتخریب های ساختاری جنگ دوم جهانی رونق بی سابقه به اقتصاد جهان بخشیده و امریکا را به مرتبه آقایی جهان سرمایه داری غرب رسانده بود. اما بحران اجتناب ناپذیروادواری سرمایه داری به دنبال ماه عسل طولانی رونق اقتصادی پس ازجنگ می رفت که اندک اندک چهره خود را نمایان کند.

بروزجنگ دوم جهانی وتجربه بازسازی پس ازآن نشان داده بود که جنگ بهترین راه حل مقابله با بحران به شمارمی اید؛ چرا که ازیک سو صنایع تسلیحاتی را فعال کرده وبازارکارایجاد می کند، وازسوی دیگر، نیروی کاری راکه اینک به مدد اشتغال درکارخانجات اسلحه سازی قوه خریدش افزایش یافته، قادرمی سازد که کالاهای مصرفی تولید شده را خریداری کرده و ازبحران تولید و انباشت کالا ممانعت به عمل آورد. درضمن آن که این کارگران خود کالای جدیدی تولید نمی کردندکه موجب دامن زدن به بحران تورم کالا وبیکاری مجدد شود، تولیدات آنان درعمل وبه ثانیه ای منفجرشده ونابود می گرددوبازارمجددا خواهان تولیدات جدیدتروپیشرفته ترجنگی است.

اما ازسوی دیگرجنگ باعث بروزتلفات جانی غیرقابل تصورهمین نیروی کار، نابودی زیرساخت های اقتصادی وناآرامی های اجتماعی وحتی انقلابات خواهد شد، همانگونه که جنگ اول به آتش انقلاب اکتبردامن زد وبساط سرمایه داری را، حتی برای مدتی اندک، درپهنه وسیع کشورشورا ها درهم پیچید.

درنتیجه سرمایه داری نیازبه روش های جدیدی داشت که هم بتواند درمقابله با بحران های اقتصادی دوام آورد وهم ازبروز بحران های اجتماعی وسیاسی جلوگیری کند؛ و به این دلیل بودکه دامن زدن به جنگ های منطقه ای دردستورروزقرارگرفت. جنگ هایی محدود که هم به ضرورت تولید اسلحه به عنوان راه حل بحران پاسخ دهد، هم بازارهای مورد استفاده آن را ایجادکند، وهم گردش پول وکالا را تسهیل ببخشد.

مداخله امریکا درجنگ ویتنام فرصت خوبی پدید آورد که سرمایه داری بتواند ضمن حل مشکل تورم و ایجادکار، منطقه نفوذ نیروی سرمایه داری متمرکز وروبه گسترش اتحاد جماهیر شوروی را محدود کرده وبازارهای بکروگسترده کشورهای موسوم به هندو چین را به کنترل خود درآورد. اما مخارج سرسام آوراین جنگ، تنگاتنگ بانارضایتی عمومی جامعه که نتیجه مستقیم تلفات جانی وارده به اقشار فقیرومتوسط آن بود، نه تنها کمک چندانی به حل بحران ننمود، بلکه کم کم کفه ترازو را به سمت بحران های اقتصادی وناآرامی های اجتماعی سنگین ترکرد. ما دراین دوره شاهد اعتصابات و اعتراضات ضد جنگ دانشجویان وروشنفکران دربیشترکشورهای اروپایی وآمریکای شمالی هستیم.

شکست امریکادرجنگ ویتنام وعقب نشینی مفتضحانه ازآن کشورنیزنه تنها لطمه بزرگی به ارزش واعتبارامریکا وارد آورد بلکه موجب تنش های بیشتر احتماعی دردرون این کشوروافزایش قدرت و اعتباررقیب، یعنی دولت اتحاد جماهیرشوروی گردیدواقتصادغرب رابه سمت بحران بیشتری سوق داد. این بحران با تشدید اختلافات بین اسرائیل وکشورهای عربی وافزایش قیمت نفت دامنه شدیدتروگسترده تری گرفت که به ناآرامی های اواخردهه شصت واوایل دهه هفتاد در جوامع اروپایی وکشورامریکا دامن زد.

اما جنگ نفت درعین حال راه خروج مناسب ازاین بحران رانیزفراهم کرد. درظاهرامربه نظرمی رسید که برندگان اصلی جنگ افزایش قیمت نفت کشورهای تولید کننده ای چون ایران وعربستان هستند، اما درواقعیت امراین کشورها بازندگان واقعی این جنگ بودند.

پول های بادآورده ناشی ازفروش نفت ، حل هرچند موقت بحران سرمایه داری را به ارمغان آورد. سرمایه داری جهانی با تزریق مالی این مبالغ نجومی به خزانه کشورهای تولیدکننده نفت نه تنها بحران تورم مالی خود را به کشورهای دریافت کننده، انتقال می داد، بلکه همچنین آنان را تشویق به خرید کالا های تولید شده مصرفی درکشورهای متروپل، بخصوص تولیدات تسلیحاتی می نمود. به این ترتیب انان می توانستند تا چندی بربحران بیکاری، اشباع تولید وتورم مالی در کشورخودی دهنه زده وان را تحت کنترل خود درآورند.

علاوه برآن، برگشت مجدد این منابع مالی به جامعه متروپل درعین حال موجب فعال شدن صنایع وایجاد رفاهی نسبی در درون طبقه متوسط وحتی اقشارفوقانی طبقه کارگرمی شد که این به نوبه خود ازرشد آگاهی طبقه کارگروبروزانفجارهای اجتماعی جلوگیری می کرد.

اما داستان در کشورهای تولید کننده نفت کاملا متفاوت بود. بخشی ازاین ثروت بادآورده صرف عیاشی ها وبریزوبپاش های شیوخ عرب، ویا شاه ایران وابواب جمعی های درباری گردید که اندکی جلوتر به بررسی تاثیرات آن درشکل گیری انقلاب ۵۷ وسپس قدرت گیری نیروهای مذهبی خواهیم پرداخت؛ اما بخش عظیم ترآن دوباره روانه بازارهای سرمایه داری غرب می شد.

تسلیحات نظامی با قیمت های نجومی به کشورهای منطقه فروخته شدند تا به اصطلاح تناسب قوا درمنطقه برقرارشود. تسلیحاتی که حتی تخصص استفاده ازآن دراین کشورها وجود نداشت ولزوم اعزام متخصصان آمریکایی ویا آموزش استفاده کنندگان بومی درکشورتولیدکننده را ضروری می کرد. آنان برای فروش این تسلیحات احتیاج به عمده کردن خطردشمن داشتند. عربستان درمقابله با ایران، این دشمن دیرینه شیعی؛ آخرین امکانات تسلیحاتی را خریداری می کرد وایران جنگنده های اف 16 سفارش می داد. کویت با هدف حفظ تمامیت ارضی درمقابل عراق ارتش خود را نوسازی میکردوالبته در این میان دولت رقیب نیزساکت ننشسته و زراد خانه های عراق را با تولیدات نظامی شوروی پرمی کرد وقس الاهذا.

اسرائیل نیزدر این میانه فرصت راغنیمت شمرده وروزبه روزبه تهدیدی جدی تربدل می شد، که این خود بیش ازپیش خطر جنگ راکه مانند شمشیرداموکلس برفرازسرملل عمدتا مسلمان وعرب منطقه آویخته بود، افزون ترمی کرد.

دراین میانه سرمایه داری غرب تنها به فروش تسلیحات نظامی اکتفا نکرد. آنان صنایع دیگری ازجمله صنایع مونتاژاتومبیل ودیگر تولیدات مصرفی سبک ونیمه سنگین، وحتی گاه تولیدات صنعتی سنگین را به این کشورهامنتقل کردند تا با استفاده ازنیروی کارارزان دراین کشورها ازبهای تمام شده تولیدات کاسته وقادربه رقابت با دیگرقدرت های سرمایه داری ازجمله اتحاد جماهیر شوروی باشند.

هجوم سرمایه های خارجی به ایران روزبه روزشدت بیشتری می گرفت وبه همراه آن نارضایتی تولید کنندگان وتوزیع کنندگان بومی که ارتباط چندانی با درباروسلطنت نداشتند افزایش می یافت. البته این نارضایتی، ناشی ازعدم توزیع ناموزن منافع سرمایه داری بین دزدان غافله بود، نه تضادی اساسی با مناسبات سرمایه داری؛ خودی ها سهم بیشتری طلب می کردند اما فساد مالی موجود دردربارورانت خواری ناشی ازارتباطات تنگاتنگ با سیستم درباری این امکان را فراهم نمی کرد.

شاه و اعوان وانصارش یا مستقیمادربیشترکارخانجات سهیم بودند ویا غیر مستقیم سهمی ازسود حاصله دریافت می کردند. شاه سرمست ازاین همه درآمد درفکربنای تمدن بزرگ بود. ایران به یکی ازبزرگترین وارد کنندگان تسلیحات نظامی وکارخانجات مونتاژمبدل شد. تسلیحات نظامی جدید وکارخانجات تازه تاسیس لزوم استخدام مستشاران ومتخصصان غربی رابیش ازپیش ضروری می کردوارتشی ازاین کارگزاران که ازامتیازات ویژه ای برخوردار بودند دربهترین نقاط شهرها سکنا می گرفتند.

بنا به گزارشات موجود، درآن دوران حقوق یک تکنیسین خارجی سه تاپنج برابریک مهندس ایرانی بود. ازرقم مقایسه آن باحقوق کارگران ماهرایرانی آماری نیافتم، اما حتی به گمان می توان گفت غیرقابل باوربود. فرزاندان این متخصصان ومستشاران خارجی به مدارس ویژه می رفتند. آنان ازسوپرمارکت های مخصوص خریداری می کردند وحتی درصورت ارتکاب جرم درمقابل قوه قضائیه کشورنیزپاسخگو نبوده وباید جرائم آنان درکشورمتبوع خودشان مورد بررسی ومحاکمه قرارمی گرفت، حقی که طبق معاهده کاپیتولاسیون که در سال ۴۲ به تصویب مجلس رسید و به اجرا گذاشته شد. این مطلب درجریان قیام ۴۲ توسط خمینی برجسته شده و سال ها بعد توسط حزب توده وجریان فدائیان اکثریت به عنوان نشانه ای ازماهیت ضدامپریالیستی وی ارزیابی گردید.

دراین دوران جامعه شاهد شکل گیری دو گروه اجتماعی موازی دردرون خود بود.

ازیک سوشکل گیری ورشد طبقه کارگرنوپایی که درصنایع جدید مونتاژ، بسته بندی ویا ساخت جاده هاومراکز تجاری ومسکونی بزرگ کار کرده ودرحاشیه شهرها، ان هم درشرایط بسیار نازل اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و فرهنگی زندگی می کرد. همچنان که گفتیم، آنان فاقد هرگونه پیشینه مبارزاتی وآگاهی طبقاتی بودند؛ اما درعین حال تولیدکنندگان مستقیم ارزش درجامعه بوده و هرروزه به عینه تفاوت بین زندگی خود درزاغه های جنوب شهر و نازونعمت زندگی درشمال شهررامی دیدند ولمس می کردند. آنان متاثرازواقعیت عینی تضاد کاروسرمایه، براحتی مستعد پذیرش نظرات ضد سرمایه داری بودند، اماهمین نیروی بالقوه درصورت عدم حضورنیرویی براستی انقلابی، می توانست به آسانی جذب تفکرات ضد انقلابی وپوپولیستی بشود؛ نظراتی همانند آنچه که خمینی ودارودسته اش درسال های قبل ازانقلاب ۵۷ تبلیغ می کردند.

ازسوی دیگرنیزشاهد ظهوروصعود قشرنوپای بورژوازی وابسته به سرمایه داری امپریالیستی هستیم که به مدد نزدیکی به دربارقدرت گرفته وروزبه روزبیشتروبیشترازسرمایه داری سنتی دلال و رباخواربازارفاصله می گرفت وبا ان درتضاد می افتاد.در این میان بورژوازی سنتی نیز براساس خصلت متحجرو عقب افتاده، وهمچنین با هدف حفظ هویت ساختاری خود درمقابله بافرهنگ غربی ووارداتی این نوکیسه گان، روزبه روزبیشتربه شیوه تفکرمذهبی رو کرده وایدولوژی اسلامی راچون سپری محافظ به سر می کشید. انان حامیان اصلی وتغذیه کنندگان مالی روحانیت شیعی، ازجمله خمینی بودند.

اقشارفقیرشهروروستا، ازجمله بخش عمده ای ازکارگران صنایع جدید نیزبا توجه به علایق فرهنگی ریشه دارسنتی ومذهبی خود، نزدیکی بیشتری به سرمایه داری سنتی داشته وعملا نیروی بالقوه پشت جبهه آنان به شمارمی آمدند.

البته همچنان که گفتیم این آرایش طبقاتی با توجه به واقعیات عینی اقتصادی واجتماعی بسیار شکننده بوده ودرصورت وجود الترناتیوی انقلابی می توانست به سرعت درهم شکسته وبه نفع منافع طبقه کارگر بازآرایی شود. اما ظهور مجدد جنبش چپ در این هنگام، بنا به دلایلی که مطرح خواهد شد نتوانست این نیروی بالقوه را به بالفعل بدل کند.

جنبش روشنفکری – کارگری چپ ایران که پس ازشکست سال ۳۲ دچاررخوتی تقریبا طولانی شده و از تب وتاب افتاده بود، دوباره اندک اندک درسال های پایانی دهه چهل سربلند کرد. این جنبش از درون روشنفکران جوان، بویژه دانشگاهیان آغاز شد، جوانانی پرشور که به شدت ازشاه، امریکا، اسرائیل وسرمایه داری وابسته ایران وتظاهرات فرهنگی آن نفرت داشته ودرجستجوی شیوه های نوینی ازمبارزه برای سرنگونی شاه وبورژوازی کمپرادوروابسته به غرب بودند.

این حرکت نوین که متاثرازنظرات مبارزه چریکی چه گوارا وکاسترودرکوبا وفرانتس فانون درجنبش استقلال الجزایر بود، نه براساس نقد مارکسیستی ومنطقی گذشته بلکه براساس نفی کامل آن شکل گرفته بود. آنان بااعتقاد به اصل اینکه موتورکوچک مبارزه مسلحانه قادرخواهد بود که ترس مستولی بر جامعه را درهم شکسته  وموتوربزرگ جامعه را به حرکت درآورد، جنبش چریکی سیاهکل را درسال ۴۹ پایه ریزی کردند. این حرکت نه براساس تحلیل مشخص مارکسیستی ازشرایط مشخص جامعه، بلکه با گرته برداری صرف ازجنبش چریکی کاسترو و پیروزی انقلاب کوبا شکل گرفته بود. اگرچه نمی توان سرکوب ها وفشارهای دوران دیکتاتوری شاه رادرشکل گیری حرکت چریکی نادیده گرفت، اما نباید فراموش کرد که خاستگاه این طغیان طبقات متوسط مدرن بوده وباروماهیت کارگری نداشت. این حرکت درواقع نمایانگرعکس العمل خشمگین و شتابزده روشنفکرانی بود که به گمان خود ازگذشته خیانت بارحزب توده تبری می جستند ودرجستجوی پاسخی سریع برای حل مشکل دیکتاتوری شاه وبرقراری دموکراسی بودند.

آنان به جای نقد نظری وعملی شکست سال ۳۲ وطرح پرسش چرایی این شکست، که همانا ازبنیاد های فکری حزب کمونیست شوروی، یعنی نظریه مبارزه خلق های تحت ستم برعلیه امپریالیسم امریکا و رد هژمونی طبقه کارگرنشات می گرفت؛ تمامی هم خود را مصروف سازماندهی هسته های مبارزاتی – چریکی نمودند، که بنا به علت خطرامنیتی وریسک لورفتن قادربه برقراری ارتباط با توده وسیع و بی شکل کارگری موجود نبوده وبه انزوا می رفت. بنابراین تلاش برای سازماندهی و ارتباط با توده های کارگروزحمتکش ووظیفه کمک به کارگران پیشرودرجهت تشکیل حزب راستین طبقه، مجددابه تعویق انداخته شد.

این نظریه نه تنهاروشنفکران چپ را شیفته خود نمود، بلکه دامن اصلاح طلبان دینی جوان، یعنی مجاهدین را نیزگرفت. انان نیزبرای رسیدن به جامعه اتوپیایی و شبه سوسیالیستی عدل علی شیوه مبارزه چریکی را انتخاب کردند، و نظریه پردازانی چون علی شریعتی وجلال آل احمد بنیاد های فکری این ملغمه سوسیالیسم تخیلی واسلام را تئوریزه می کردند.

اگرچه هردوی این جنبش‌ها به نوعی نشاندهنده خشم روشنفکران طبقه متوسط ودهن کجی به راست روی های حزب توده بشمار می آمد، اما آنان درجوهره با اندیشه های حزب توده تناقض فاحشی نداشتند، وحتی شاید بتوان گفت در پاره ای ازموارد نیزعقب مانده ترعمل می کردند.

بر اساس نظرات حزب توده تضاد اصلی جامعه در شرایط ایران تضاد بین نیروهای خلق وامپریالیسم آمریکا بوده وکلید پیشرفت جامعه به سوی سوسیالیسم درحل این تضاد نهفته بود.

این نگرش درنظرات چریکی نیز به نوعی منعکس شده است. بیژن جزنی یکی ازبرجسته ترین تئوریسین های جنبش چریکی درکتاب خود، نبرد با دیکتاتوری شاه، تضاد اصلی جامعه را تضاد بین خلق وامپریالیسم ارزیابی کرده و اه برون رفت جامعه را درسقوط دیکتاتوری شاه، این عروسک خیمه شب بازی امپریالیسم امریکا ونماینده ونگهبان سرمایه داری کمپرادوردرایران، جستجو می کند.

تفاوت در تاکتیک هاست، ونه استراتژی. هردوی آنان استراتژی مشترکی را دنبال می کردند؛ دستیابی به جامعه ای دموکراتیک که امکان رشد وقدرت گیری طبقه کارگر را فراهم کند؛ تنها یکی با استفاده از ابزارهای مبارزات قانونی وصنفی به سوی این استراتژی طی طریق می کرد و دیگری با اتکا به لوله مسلسل.

اگرحزب توده با توجه به خواستگاه اولیه خود هنوزبه تشکل های کارگری، ولوصنفی وسندیکایی اعتقاد داشته وتوانسته بود درسال های اولیه شکل گیری خود گروه هایی ازکارگران را درسندیکا ها سازمان دهد، جنبش چریکی، علیرغم همه ادعاهای صوری دررابطه با طبقه کارگر، به علت ویژگی های امنیتی و ساختاری خود قادر به برقراری کوچکترین ارتباطی با طبقه نبوده و درچهارچوب روشنفکران ودرانزوا باقی مانده بود.

درادامه بحث مجددا به ماجرای افزایش شدید قیمت نفت در سال های اولیه ده پنجاه می پردازیم. این افزایش وتزریق بخشی ازان به درون جامعه باعث بحران تورم مالی وکاهش قدرت خرید واحد پولی شده وبه سرعت به فقرواضمحلال درونی جامعه دامن زد………… (ادامه دارد)

متن کامل در PDF 

متن کامل در WORD

میلیتانت شماره ۱۰۴

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران