لرزه دربنیادهای قدرت و وظایف پیش رو
درخبرها آمده است که صادق لاریجانی پس ازممنوعالخروج شدن خود ودخترش فیلمی از”مفاسد گسترده” فرزندان خامنهای را به بیت رهبری ارسال نموده وطی تهدیدی غیرمستقیم اعلام کرده است که درصورت ادامه پیگیریها این فیلمها را رسانهای خواهد نمود. خبر افشای فساد وگندکاریهای جناح رقیب، که چندان هم غیرمنتظره نبوده ونمونههایی ازآن را درگذشته نیزشاهد بودهایم، اینبار از این جهت مهم وقابل توجه است که بیت رهبری وشخص رهبر را نشانه گرفته که بهنوبه خود خبر از تعمیق بیشتر بحران دربالا وناتوانی آنان درکنترل این بحران ویکپارچه شدن در سرکوب میدهد.
اگردرگذشته شخصیتهایی چون علی اکبرهاشمی رفسنجانی، مهندس موسوی، مهدی کروبی، احمدی نژاد ویا صدها شخصیت دیگر روحانی وغیرروحانیِ درون نظام مشمول این پاکسازیها و تصفیهها قرار گرفته، وآب ازآب تکان نخورد، اینبار «قدوسیت مقام معظم رهبری» مورد حمله قرار گرفته که ستون و اصل بنای استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی است.
تفاوت بحران حاکمیت در دوره کنونی با بحرانهای گذشته را می توان در درک و تبین شرایط حاضر اقتصادی، اجتماعی وسیاسی وهمچنین پاسخ تودههای مردم به شرایط موجود جستجو نمود.
تا کنون یکی ازعلل عمده واساسی که حاکمیت را قادر میساخت تا بر بحرانهای درونی خود فائق آمده و ازعمیقتر شدن آن جلوگیری کند و همچنان کنترل خود را بر جامعه اعمال نماید، وجود توهم درمورد واقعیت وعملکرد جمهوری اسلامی درلایههای گوناگون جامعه، بویژه دراقشار فقیر جامعه بوده است. چنین توهمی امکان آن را فراهم مینمود که حاکمیت در دورههای مختلف چهل ساله گذشته ضمن حل بحرانهای داخلی وسرکوب نیروهای مخالف همچنان به حیات خود ادامه دهد.
مثالهای روشن این مدعا استفاده ازجنگ برای یکدست کردن حاکمیت و غلبه بر بحرانهای داخلی وعمومی جامعه درسالهای اولیه انقلاب درعین حمله به نیروهای مخالف و سرکوبهای خونینسالهای ۶۰ تا ۶۹، و قتلعام زندانیان درجو نارضایتی پس از جنگ که از یکسو مورد مخالفت جناحهایی از درون حاکمیت بوده و ازسوی دیگر نارضایتی عمومی جامعه که خواستار پاسخی درقبال چرایی ادامه جنگی بی حاصل بودهاند است.
اما این بار عامل توهم رخت ازمیانه بربسته است؛ روندی که با پایان یافتن جنگ آغاز شده و بهتدریج سرعت بیشتری گرفته و درطی پنج سال گذشته به حداکثر شدت خود رسیده است، نشان داد که جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند روی این عامل حساب ویژهای باز کند. اعتراضات و اعتصابات دوساله اخیر، مهمتر از همه اعتصابات هفتتپه و فولاد اهواز که به سرعت به دیگر لایهها و اقشار اجتماعی از جمله معلمان، شرکت واحد، دانشجویان و بازنشستگان سرایت کرده، حاکمیت سرمایهداری جمهوری اسلامی را درموقعیتی متزلزل قرار داده است.
کارگران ودیگر اقشار زحمتکش که سالهاست درشرایط فقر مطلق، وحتی بنا به گزارشات رسمی زیرخط فقر زیسته و هیچگونه تغییری در اوضاع مشاهده نکردهاند، درحرکتهای دو سه ساله اخیرخود به وضوح نشان دادهاند که دیگر قادر به تحمل شرایط کنونی نبوده و خواهان تغییر هستند.
وجود چنین جوی درجامعه جناحهای مختلف حاکمیت را به تکاپو وچارهجویی انداخته است. آنان از یکسو در تلاش برای یکدست کردن حاکمیت وحل بحرانهای درونی خود بوده و ازسوی دیگر درصدد آن هستند که سرکوب گستردهای را سازماندهی نمایند که دادگاه ها و بگیروببندهای اخیر نشانه بارز آن است.
اما این بارحل مسئله مانند موارد قبلی ساده و ممکن نیست. فساد، دزدیهای نجومی و ارتشا چنان همه گیر و فاصله طبقاتی آنچنان عمیق شده است که حذف جناحی به نفع دیگری نه تنها قادر به حل بحران حاکمیت نیست، بلکه بر دامنه آن افزوده و سقوط محتوم آنان را نزدیکتر میسازد.
کارگران و زحمتکشان در شعارهای خود به روشنی نشان دادند که به هیچیک از جناحها اعتماد ندارند. آنان در عمل انزجار خود را ازهمه آنان، چه درقدرت و چه مغضوب قدرت اعلام نموده و نشان دادند که حاضربه پذیرش هیچگونه مماشاتی نیستند. سرکوب نیز که تا کنون نقش عامل ایجادکننده وحشت وبازدارنده را برعهده داشت ازکارآیی افتاده، واگر حتی قادر باشد به مدت کوتاهی این نقش را برعهده بگیرد، دوام چندانی نخواهد یافت. شرایط فعلی براستی منطبق برآن گفته مشهورناپلئون است که می گوید «با سرنیزه هرکار میتوان کرد بهجز نشستن برآن».
ازاین پس بحرانها وشکافهای درونی حاکمیت همگام با شدتگیری تخریب وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شدت وحدت بیشتری خواهد یافت وابعاد گستردهتری پیدا میکند. اگر تا دیروز حمله به ساحت مقدس پیشوا، که ملات اتصال کننده جناحها به شمار میآمد، تابوی غیر قابل عبوری به شمارمیآمد، اینک این تابو مورد حمله بی رحمانه جناحهای دیگر قرار گرفته وقدوسیت آن زیرسئوال رفته است.
تمامی این مشهودات حکایت از آن دارد که شرایط عینی انقلاب موجود است، اینک مطلب بر سر شرایط ذهنی و پیوند سوسیالیسم با اعتراضات واعتصابات کارگران و زحمتکشان است که بهراستی تنها طبقهای است که میتواند شرایط لازم برای حرکت به سوی ایجاد جامعهای موزون و متعادل برقرار نماید و سازماندهی تولید برنامه ریزی شده ومقدمات حذف طبقات وامحا دولت به عنوان ابزار دیکتاتوری یک طبقه را آماده نماید.
با این حال نباید فراموش کرد که شرایط موجود برای ابد اینچنین باقی نخواهند ماند. سرمایهداری جهانی برای حفظ دژ سرمایهداری ایران ازهر ترفندی بهره خواهد جست، ازانقلابات مخملی وتغییر آرام رژیم گرفته تا کودتاهای خونین و تغییرات زیرسایه سرنیزه.
اینک لزوم وحدت عمل دردرون نیروهای مترقی و حرکت به سوی تشکیل حزبی پیشرو، نه حزبی خود ساخته و ازبالا، بلکه متشکل ازپیشروان آگاه کارگری و روشنفکران کارگریِ درارتباط ارگانیک با طبقه، بیش از هرزمان دیگری محسوس به نظر میرسد. تخطی از این وظیفه و ادامه فرقهگرایی وخرده کاری عاقبت دیگری به جز شکستی مجدد برای جنبش در حال شکوفایی کارگران وزحمتکشان ایران به دنبال نخواهد داشت، شکستی که همه در آن شریک بوده ودر پیشگاه تاریخ مسئول آن شناخته خواهیم شد.
رضا اکبری
۱ شهریور ۱۳۹۸
آخرین دیدگاه ها