مبارزه مسلحانه: جنگ توده ای یا جنگ تن به تن چریکی

مبارزه مسلحانه یکی از مسائل قابل توجه و ضروری در براندازی نظام استبدادی و طبقه حاکم بوده و هست و تنها اختصاص به مارکسیست ها ندارد اما نیروهای چپ همواره توجه بیشتری به این تاکتیک از مبارزه داشته اند؛ بخصوص که جنبش خرده بورژائی ۲۶ ژوئیه به رهبری کاسترو در انقلاب کوبا و یا جنبش دهقانی در چین به رهبری مائوتسه دون با مبارزه مسلحانه به پیروزی رسیدند. فی الواقع نگاهی اجمالی به انقلاب ها و قیام های گوناگون نشان می دهد که در مقابله با سلاح گرم، نمی توان با مذاکره و یا سیاست صلح جویانه مقابله کرد. طبقه حاکم قدرت را داوطلبانه یا مانند یک انجمن خیریه واگذار نخواهد کرد بلکه برای دفاع از منافع نامشروع خود با تمام قوا خواهد جنگید. حتی افرادی مانند نلسون ماندلا و یا گاندی هم به طور کلی با مبارزه مسلحانه مخالف نبودند. نام ماندلا از جانب آمریکا تا سال  ۲۰۰۸ در لیست “تروریست ها” قرار داشت. گاندی هم پس از مشاهده کشتار مردم هند به دست ژنرال “رجینالد دایر” طی نامه ای به شهردار از مبارزه مسلحانه دفاع کرد. در ایران نیز وقتی محمد علی شاه با کمک روسها مجلس  را به توپ بست ، بساط مشروطه در تهران طی ۴ ساعت برچیده شد اما مردم تبریز که پیش از این از تشکیل نیروهای مسلح غافل نشده بودند به مدت ۹ ماه در برابر قوای مستبد دولتی مقاومت کردند و تسلیم نشدند. به طور کلی مبارزات مردم ایران جدا از مبارزه مسلحانه نبوده است. جنبش گیلان ، جنبش آزادیستان و سازمان مجاهدین خلق مبارزه خود را بر محور جنگ مسلحانه بنا کرده بودند . حتی حزب توده ( با وجود اتخاذ سیاست ها و تئوری های اپورتونیستی) نیز از نفوذ در ارتش و تشکیل سازمان افسران غافل نماند. در نتیجه نمی توان ضرورت مسلح شدن در برابر دشمن تا دندان مسلح را نادیده گرفت.

پس از پیروزی انقلاب کوبا، جنبش مسلحانه و جنگ چریکی بیش از پیش در بین نیروهای چپ مورد توجه قرار گرفت بخصوص در آمریکای لاتین. این الگو در ایران نیز به شدت مورد توجه مارکسیست ها واقع شد و چند سازمان زیرزمینی پس از ائتلاف به شکل جدی به سازماندهی و الگوبرداری از این شیوه مبارزه پرداختند. گروه مسعود احمد زاده – امیر پرویز پویان و گروه بیژن جزنی – حسین ضیاء ظریفی متحد شده و سازمان چریک های فدائی خلق را تشکیل دادند. چریک های فدائی مبارزینی از جان گذشته و آزادی خواه بودند که مبارزه برای سرنگون کردن رژیم پهلوی را جدا از مبارزه با نظام سرمایه داری نمی دانستند. اعضای این سازمان همچنین با انتشار کتب و جزوات به بیان نظرات و دیدگاه های خود پرداختند که این آثار تا به امروز نیز مورد توجه اکثر مارکسیست های ایران قرار دارد. احمد زاده معتقد بود که اتحاد نیروهای کمونیست در جریان عمل مسلحانه به وجود خواهد آمد و طی این مبارزه حزب نیز ساخته خواهد شد. جزنی هم مباره مسالمت آمیز را به طور کلی رد نمی کرد اما اعتقاد داشت که در شرایط فعلی امکان هیچ گونه فعالیت علنی یا نیمه علنی وجود ندارد در نتیجه تنها شیوه مبارزه، تاکتیک قهر آمیز و مبارزه مسلحانه است. چریک های فدائی در راه آرمان و هدف خود از هیچ کوششی دریغ نکردند و شکنجه و اعدام هم نتوانست مانع از تلاش و مجاهدت آنان شود. گرچه چریک ها موفق به بسیج نیروها نشده و بسیاری از اعضای سازمان خود را نیز از دست دادند اما تأثیری زیادی بر روی روشنفکران گذاشتند. با این حال برخی معتقدند که فعالیت های آنان از یکسو ترس و ارعاب را به جان حکومت انداخت و از سوی دیگر موجب کاهش وحشت از نیروی پلیسی در بین توده ها شد.

ابتدا باید اشاره کنیم که خود لنین جنگ چریکی را رد نمی کند اما می نویسد: ” حزب پرولتاریا هیچ گاه جنگ چریکی را به عنوان تنها وسیله و یا حتی مهمترین وسیله مبارزه نمی شناسد و اینکه این وسیله باید تحت الشعاع وسایل دیگر مبارزه قرار بگیرد.، با عمده ترین آن ها هماهنگ شده و از طریق نفوذ آگاهی بخش و تشکیل دهنده سوسیالیسم صیقل یابد.” البته مسعود احمد زاده معتقد است که شرایط نیمه دموکراتیک روسیه تزاری به هیچ وجه با شرایط اختناق آمیز موجود در ایران قابل مقایسه نیست. اما لنین در مورد شرایط روسیه در دوره تزار و نقش ترور فردی در تهییج توده ها می نویسد: ” مگر در این محیط زندگی روسیه پلیدی ها آن قدر کم است که باید به ابداع وسایل تهییجی خاص پرداخت؟ وانگهی اگر کسی را هیچ چیز و حتی خودسریهای رژیم استبدادی روسیه نیز نتواند تهییج کند آن وقت مگر روشن نیست که او به جنگ تن به تن میان دولت و مشتی تروریست نیز با خونسردی کسی که انگشت به بینی کرده است خواهد گریست؟ (۱) همچنین می گوید : ” مبارزه چریکی به عنوان شکل اجتناب ناپذیر مبارزه، زمانی ضرورت پیدا می کند که جنبش توده ای در آستانه قیام قرار دارد و فواصل کم یا زیادی بین “نبردهای عظیم جنگ داخلی به وجود می آید. در واقع لنین مبارزه مسلحانه را به عنوان تاکتیک و مربوط به زمانی میداند که توده ها در آستانه قیام قرار دارند اما مبارزه مسلحانه را به عنوان عامل تهییج توده ها یا ساخت حزب تأیید نمی کند. همچنین می افزاید ما نمیدانیم و نمی توانیم بدانیم که کدام جرقه از میان جرقه های بی پایانی که اکنون در همه کشور ها در اثر بحران سیاسی و اقتصادی جهانی از همه جا فرو می بارد قادر به برافروختن حریق یعنی بیداری خاص توده ها خواهد بود. (۲) واضح است که از نظر لنین برافروختن حریق کار پیشاهنگ نیست. اما چریک ها چنین استنباط می کردند که گویا رکود توده ها صرفا به علت دیکتاتوری و اختناق حاکم بوده در نتیجه با زدن ضرباتی بر پیکر این پلیس سیاسی می توان این بت را در نظر توده ها شکست و راه را برای بروز هیجاناتشان گشود. لنین در مورد چرایی رکود توده ها می نویسد: ” نباید از این جهت که صداهای اعتراض سیاسی این قدر ضعیف، کم و مردد هستند، نا امید شد دلیل آن به هیچ وجه در این نهفته نیست که مردم به طور جمعی به استبداد پلیسی تن در داده اند بلکه علت در این است که افرادی که توانائی و آمادگی آن را دارند تا بدی اوضاع را افشا کنند دارای هیچ تریبونی نیستند تا از این تریبون برای مردم صحبت کنند…. ” (۳) در واقع لنین هیچ چیز را مهتر از افشاگری سیاسی ، تربیت سیاسی، جذب متحدان سیاسی و سازماندهی سیاسی و کارگری نمی داند و حتی با ترور فردی مخالف نیز مخالفت می کند. در نتیجه هر چه دیکتاتوری و خفقان شدیدتر باشد طبیعتا نشر اخباردر جامعه محدودتر بوده و لذا وظیفه کمونیست ها در کار افشاگری سنگین تر و مهمتر می شود.

تروتسکی نیز که مقالات متعددی در مخالت با ترور فردی دارد معتقد بود که تروریسم قبل از آنکه به سطح یک روش مبازاتی ارتقاء یابد، ابتدا در شکل اعمال انتقام جویانه فردی خود را بروز می دهد. وی می نویسد:

“از نظر ما ترور فردی غیر قابل قبول است دقیقا بخاطر اینکه نقش توده ها را در ذهن ها تحقیر می کند، آنها را با بی قدرتیشان آشتی می دهد ، و امیدها و چشمان آنان را به طرف منجی و کین خواهی بزرگی می دوزد که روزی خواهد آمد و مأموریتش را به پایان خواهد رساند……یک اعتصاب، حتی اعتصاب متوسط، دارای نتایج اجتماعی است؛ از جمله تقویت اعتماد به نفس کارگران، رشد اتحادیه صنفی، و غالبا تا حدودی بهبودی در تکنولوژی. اما قتل یک صاحب کارخانه، تنها مایه تأثیراتی از نوع پلیسی، یا از نوع تغییر مالک بدون هیچ اهمیت اجتماعی می شود.اینکه یک اقدام تروریستی، حتی یک اقدام “موفق” باعث گیجی طبقه حاکمه بشود بسته به شرایط سیاسی مشخصی دارد. در هر صورت گیجی فقط می تواند کوتاه مدت باشد؛ دولت سرمایه داری خود را بر مبنای وزرای دولتی بنا نکرده و نمی تواند با آنها از میان برداشته شود. طبقاتی که (این دولت) به ایشان خدمت می کنند همیشه افراد جدیدی را پیدا خواهند کرد و مکانیزم دست نخورده باقی خواهند ماند و به کار ادامه می دهد.

ولی هرج و مرجی که در صفوف طبقه کارگر به وسیله یک اقدام تروریستی وارد می شود بسیار عمیق تر است. اگر برای رسیدن به هدف ، برای شخص تنها مسلح شدن به یک تپانچه کافی باشد ، چرا کسی برای مبارزه طبقاتی کوشش کند؟ اگر انگشتانه ای باروت و تکه ای سرب برای شلیک به گردن دشمن کافی است چه نیازی به تشکیلات طبقاتی است؟ اگر ترساندن افرادی دارای مقامات بالا و با غرض انفجارات معقول به نظر می رسد، نیاز به حزب دیگر کجاست؟! چرا وقت را به گرد هم آیی ، تهییجات توده ای و انتخابات بگذارنیم وقتی که فرد می تواند به آسانی نیمکت وزارتی را از سرسرای پارلمان نشانه بگیرد؟

از طرف دیگر دولت بارها نشان داده که در زمینه انهدام فیزیکی و سرکوب مکانیکی ، بسیار غنی تر از گروه های تروریستی است. پس در این صورت تکلیف انقلاب چه می شود؟ آیا این وضع دال بر نفی و غیر ممکن بودن آن نیست؟ خیر؛ اصلا! زیرا انقلاب صرفا یک‌ مجموعه ای از ابزار مکانیکی نیست. انقلاب فقط می تواند از طریق تشدید مبارزه طبقاتی به پا خیزد و تنها چیزی که پیروزی آن را تضمین می کند عملکرد اجتماعی پرولتاریاست. اعتصاب سیاسی توده ای، قیام‌مسلحانه، تسخیر قدرت، همه اینها به میزان رشد و تکامل تولید، صف بندی نیروهای طبقاتی، وزن اجتماعی پرولتاریا و بالاخره به ترکیب طبقاتی ارتش وابسته است. زیرا ارتش عاملی است که در هنگام انقلاب سرنوشت قدرت دولتی را رقم می زند.” (۴)

تورج حیدری که خود عضو سازمان چریک های فدائی خلق بود ( و تا آخرین لحظه زندگی خود یعنی تا پیش از کشته شدن به دست عوامل شاه در سال ۱۳۵۵ هم دست از مبارزه مسلحانه برنداشت)  در کتاب ” تئوری تبلیغ مسلحانه؛ انحراف از مارکسیسم لنینیسم” می نویسد: ” شباهت تئوری های سازمان چریک های فدائی به مارکسیسم صرفاً صوری است و این مسئله از آنجا ناشی می شود که اصولا این تئوری های ژرف و دوران ساز را نه به عنوان علمی ترین متدلوژی برای درک ضرورتها و بلکه بیشتر به عنوان وسیله ای برای بیان آشفتگی ها و ارائه عقاید و احساسات به کار گرفته ایم…رفقای ما چنین فرض کردند که گویا رکود توده ها صرفا به علت سلطه شدید پلیس بوده و در نتیجه با زدن ضرباتی بر پیکر این پلیس سیاسی می توان این بت را از نظر توده ها شکست و راه برای روز هیجاناتشان گشود؛ حال آنکه اگر رفقا بر روی قوانین مارکسیستی و همین طور مبارزات تاریخی پرولتاریا تعمیق می کردند به طور قطع به نادرستی آن پی می بردند. این یکجانبه نگری باعث شد تا که آنها در ارزیابی وظیفه پیشاهنگ در دوران رکود از تئوری مارکسیستی لنینیستی فاصله بگیرند. اگر ما لااقل فعالیت سال گذشته خود را جمع بندی کنیم به عمق خرده کاری پی خواهیم برد و متوجه خواهیم شد که در زمینه رهبری اعتصابات، دادن رهنمود به اعتصابیون، پخش اخبار اعتصابها درسطح وسیع، افشاگری های سیاسی، دیکته کردن برنامه عمل مثبت به سایر قشرهای اپوزیسیون، پخش اعلامیه و چاپ کتب و نشریات و تحلیل از اوضاع متحول اجتماعی و غیره و غیره حتی به اندازه یکی ازمحافل خرده کار روسیه کار انجام نداده ایم. و اگر مجموع فعالیتمان را با تعداد تلفات – چه رفقایی که شهید شده اند و چه آنهایی که دستگیر شده اند – مقایسه کنیم خواهیم دید که از نظر مصرف انرژی انقلابی چه ولخرجی عظیمی مرتکب شده ایم. با جدا افتادن پیشاهنگ مارکسیست از توده ها، درب و دروازه به روی حضرات بورژوا لیبرال برای رهبری پرولتاریا باز می شود. این نتیجه هم ناگزیر است زیرا که ایدئولوژی بورژوائی از نظر تاریخی مقدم بر ایدئولوژی کمونیستی است و هم اکنون در بین کارگران عناصر ایدئولوژی بورژوائی و مذهبی به وفور وجود دارد. در حالی که در میان روشنفکران انرژی انقلابی جوشانی وجود دارد و با آنکه با تمام خفقان و سرکوبی سیاه موجود، ما باز شاهد اوجگیری وقفه ناپذیر مبارزات دانشجویی هستیم. با این وصف می بینیم که رشد سازمانهای انقلابی و رشد دامنه فعالیت آنها به نحو اسفناکی از رشد پویه خودبخودی مبارزات کارگری عقب می ماند و ما بلد نیستیم انرژی ویرانگر نیروی آگاه را با انرژی ویرانگر پویه خودبخودی کارگران پیوند دهیم. و تا زمانی که نحوه حمایت کمونیستی از اعتصابات را درک نکنیم و ادامه فعالیت خود را به ” حمایت مسلحانه” از آنها محدود کنیم، نخواهیم توانست وظایف خود را در قبال جنبش کارگری انجام دهیم. اکثر رفقایی که به ما می پیوندند فقط تکه پاره هایی از قوانین عام مارکسیستی می دانند و با استراتژی و تاکتیک پرولتری و انحرافات گوناگونی که در تاریخ مبارزات پرولتریای جهانی پیش آمده آشنایی چندانی ندارند. آنها وقتی با ما تماس می گیرند هیچ و یا تقریباً هیچ سؤالی در مورد برنامه های ما، اهدافمان و نظریاتمان راجع به چگونگی حل تضادهای مختلف جامعه از مسائل ملی گرفته تا تناقضات ما بین طبقات و اقشار گوناگون نمی کنند و تنها به مارکسیست بودن و مبارزه مسلحانه اکتفا می کنند….جزنی و لنین در شرایط مشابه ( هنگامی که شرایط انقلابی و قیام تود ه ای آغاز نشده و می رود که آغاز شود و گروه های سیاسی خرده کار مرتباً تشکیل شده و ضربه می خورند و تعدادی از آنها به ترور روی آورده اند) راههای کاملا متضاد و متناقض پیشنهاد کرده اند. جزنی معتقد بود هنگامی که جنبش توده ای وجود ندارد، دسته های پیشرو که عهده دار نقش پیشاهنگ اند باید در غیاب توده ها به مبارزه با رژیم دشمن خلق ادامه دهند… و قیام مسلحانه عامل برانگیزاننده توده هاست…! اما لنین نه تنها وجود روحیه انقلابی بین توده ها بلکه وجود شرایطی که به رشد این روحیه کمک بکند را شرط لازم و ضروری به کار بستن تاکتیک انقلابی می داند حتی معتقد است تاکتیک انقلابی را نمی توان تنها بر روحیه انقلابی استوار ساخت….”

رساله احمد زاده علاوه بر عدم انطباق با مارکسیسم لنینیسم در زمینه ایجاد حزب، مبارزه مسلحانه و ارتباط این دو مسئله اساسی انقلاب، اصولا با واقعیات تاریخی نیز منطبق نمی باشد و درس های جنگ انقلابی در ویتنام، چین و کوبا نه نتایج مشابهی با نتایج استنتاجی احمدزاده را نشان می دهد و نه این حکم را که ” بسیج توده ها جز از راه مبارزه مسلحانه امکان نداشته و تنها راه تشکیل ارتش توده ای مبارزه چریکی طولانیست” . پیروزی انقلاب ها نتیجه مجموعه اقدامات سیاسی اقتصادی و جنگ توده ای طولانی مدت به رهبری حزب بود و نه صرفا عملیات مسلحانه. اما استنباط احمد زاده از جنگ مسلحانه، علیرغم اینکه در موارد متعددی از جنگ توده ای سخن می راند، نه جنگ توده ای بلکه نمونه کوبا و جنگ چریکی است و به همین سبب است که به عنوان یک راه در برابر اصل “ایجاد حزب” قرار می گیرد(۵)

انقلاب کوبا بسیاری از روشنفکران و نظریه پردازان را به این نتیجه رساند که انقلاب سوسیالیستی می توند بدون حزب انقلابی پیشتاز کارگری و بدون مشارکت فعال و آگاهانه طبقه کارگر به دست آید و گروه های مسلح چریک ها در بخش دهقانی برای حصول این هدف کفایت خواهد کرد. به این ترتیب کارگران و توده های تحت ستم صرفا به تماشاگران غیر فعال تقلیل پیدا کردند و یک گروه چریک کوچک می توانست رأسا به جای جنبش کارگری قرار گیرد. در نتیجه آن چه که زیر پا گذاشته می شد این تز بنیادی مارکس بود که “رهایی کارگران می باید به دست خود کارگران صورت پذیرد”. خود مارکس و انگلس نیز مخالف این ایده بوند که انقلاب ها می توانند به دست اقلیتی به جای طبقه کارگر صورت بگیرند. به عنوان مثال مارکس نقدهای تندی نسبت به بابوف داشت و یا شهامت و ایثارگری “آگوست بلانکی” را تحسین می کرد اما منتقد سیاست های این انقلابی فرانسوی بود که به قول انگلس اعتقاد دشت یک اقلیت کوچک، با سازماندهی خوب می تواند توده مردم را به دنبال خود بکشد و یک انقلاب پیروزمندانه را به سرانجام برساند. به طور کلی جنگ های چریکی در هیچ یک از کشورهای تحت استعمار مورد استقبال توده ها قرار نگرفت و چریک ها همچون عقاب هایی برفراز کوه تنها ماندند و ناتوانی خود در بسیج توده ها را به وجود خفقان و دیکتاتوری طبقه حاکم و نبود آگاهی کافی در بین توده ها نسبت داده و به دام تئوری های انحرافی افتادند.

مارکسیست ها به هیچ وجه از مبارزه مسلحانه غافل نیستند اما مبارزه مسلحانه توده ای را نه به عنوان استراتژی بلکه به عنوان تاکتیک، که درکنار سایر تاکتیک های مبارزه از جمله نشر و پخش مقاله و شب نامه و جزوه و کتاب، افشاگری های سیاسی، سازماندهی و رهبری اعتصاب و غیره مکمل هدف و استراتژی خود که همانا سرنگونی طبقه حاکم باشد به کار می گیرند. حزب پیشرویی که نتواند مجموع این تاکتیک ها را با توجه به موقعیت مناسب اتخاذ کند قطعا در رهبری توده ها ناکام خواهد ماند ( مانند انقلاب ۱۳۵۷ ایران که در نتیجه ضعف رهبران جنبش، انقلاب توسط عناصر مرتجع به سرقت رفت). چه حزب تنها بر تئوری و آگاهی سازی و ارتباط با توده ها اکتفا کرده از تدارک مبارزه مسلحانه غافل بماند و چه حزب تمام توجه خود را صرف مبارزه مسلحانه نموده از سازماندهی اعتصابات و اتحادیه های کارگری و پیوند با توده ها غافل بماند سرانجامی جز به کج راهه رفتن و ناکامی نخواهد داشت.

امیرحسین حدادی (بیژن سهیلی نیا)

۱۳ آبان ۱۳۹۷

پانویسها:
۱- لنین / چه باید کرد / ص ۸۲

۲- لنین / بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم / ص ۱۱۱

۳- ایسکرا شماره ۴ / مه ۱۹۰۱ / مجموع آثار لنین / جلد ۵

۴- تروتسکی / چرا مارکسیست ها با ترور فردی مخالف هستند

۵- مسائل انقلاب سوسیالیسم / ص ۳۲ و ۳۸ / انتشارات طوفان سال ۱۳۵۲

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران