در نقد مقاله” تروتسکیسم ضدانقلاب در خفا ” نوشته موئیسایجی.اُلجین
مشخص نیست چه مدتزمانی لازم است سپری گردد و چند انقلاب کارگری و مردمی دیگر میبایست نابود شود و به کجراه برود تا عدهای، ماهیت اصلی جریان ضدانقلاب استالینیسم را درک کنند. جریانی که تا به امروز نیز خود را پشت سایهای از مارکسیسم و بلشویسم پنهان کرده تا کلیت این نظامهای فکری را در جهان منحصر به خود ساخته و بدنام سازد و همچنین تجربیات ارتجاعی و ضد مارکسیستی خود را انگل وار به آنها الصاق نماید.
جالب اینجاست که پیروان این مشی برآمده از بوروکراسی محافظهکارانه و ناسیونالیسم روس در مقابل ادامهدهنده راستین سنت بلشویسم، تکامل دهنده و بسط دهنده علم انقلاب و یکی از سازمان دهندگان و رهبران انقلاب اکتبر موضع گرفته و به سمت جعلیات برآمده از دفتر استالین که بهتمامی نشریات آن دوره تزریق و توسط مرعوب شدگان و کادرهای ضدانقلاب تصدیق میشد جذب گردیدهاند.
این طیف، نامههای لنین که پیش از انقلاب اکتبر نگاشته شده و حاوی نقدهای وی به تروتسکی است را بهعنوان اسناد خیانت تروتسکی مطرح میکنند. این کیش پرستان و سازندگان اسطوره بهصورت فرقهگرایانه چشم بر روابط لنین و تروتسکی پس از انقلاب اکتبر و حتی پیش از آن در سالهای ۱۹۰۲-۱۹۰۰ بسته و خیانت استالین در سرکوب و پنهان نگهداشتن وصیتنامه سیاسی لنین (که در آن بر رهبری و نظارت تروتسکی بر کمیته مرکزی تأکید گشته ) را نادیده میگیرند و با عدم درک ماهیت نقد مارکسیستی و اهمیت و طبیعی بودن آن در طول جنبش و موقعیت انقلابی پشت شبحی از لنین پنهان میشوند تا جعلیات و عنادورزی های بیپایه و اساس استالینیستی خویش را موجه جلوه دهند.
مقاله مذکور (البته اگر بتوان سرهمبندی مجموعهای از سخنرانیها ،نامهها و گزیدههایی ناقص و عقیم استخراجشده را بدون پرداختن بهتمامی موضوع محوری و اصلی آن، مقاله قلمداد کرد) نیز که با تازگی از کانال تلگرامی ادبیات رادیکال منتشر گردیده در همین مسیر در تلاش برای زنده کردن مردهای است که سالهاست با خاک یکسان شده. مردهای که دادگاه تاریخ جنایتهایش را اثبات کرده و مارکسیسم –لنینیسم نیز خیانتهای آشکار آن را به انقلاب سوسیالیستی اکتبر و انقلاب جهانی محکوم کرده است.
نگارنده این مقاله ادعا میکند که تروتسکی (که خود از ستونهای اصلی انقلاب اکتبر و اتحاد شوروی سوسیالیستی بوده و تمامی واقعیات و اتفاقات آن دوره را لمس کرده ) به تحریف تاریخ بلشویسم پرداخته است. هرچند که منظور از بلشویسم در قاموس چنین طیفی مستقیماً شخص استالین است. و به همین دلیل است که نگارنده بهجای ارائه ادله و مطرح ساختن تحریفات تروتسکی به دفاع از احیاگر تزاریسم (استالین)میپردازد و رشادتهای وی در جنگ داخلی و اقدامات او در مقابل ژنرال دنیکن را مطرح میکند تا ثابت کند که این گفته تروتسکی: “استالین زمانی که با مسائل روبرو میشود همیشه عقبنشینی میکند!-نه از طریق فقدان شخصیت مانند کامنف، بلکه از طریق محدودیت دید افق و عدم تخیل خلاق. احتیاط مشکوک او تقریباً بهطور ارگانیک وی را در لحظات تصمیمگیریهای بزرگ و اختلاف عمیق عقاید، وی را وادار به کنارهگیری و پنهان شدن میکند. “، صرفاً یک انگ است. این در حالی ست که نگارنده سرسوزنی از تاریخ انقلاب اکتبر و پس از آن اطلاعی ندارد و یا به نفعش است تا آن را نادیده بگیرد. زیرا که بنیانگذاری و رهبری گارد های سرخ بهصورت بیواسطه توسط تروتسکی شکلگرفته و هدایت میشد و مقاومت گارد های سرخ در مقابل ارتش تجهیز شده دانیکن با سلاحهای امپریالیسم نیز که نگارنده آن را جزو کلکسیون افتخارات استالین به شمار میآورد توسط رهبری توخاچفسکی و تروتسکی به پیروزی رسید افرادی که به ترتیب در سال ۱۹۳۷(همراه با یازده تن دیگر از اعضا عالیرتبه ارتش که در جنگ داخلی نیز حضور داشتند) و ۱۹۴۰ به دست استالین ترور شدند تا شاید برای اندک زمانی هم که شده حقایق و واقعیت از چشم خلق روسیه و جهان پنهان باقی بماند. شواهد تاریخی بهروشنی نشانگر آن است که استالین نهتنها در جنگ داخلی به دلیل فقدان تسلط بر علم جنگ و استراتژیک نظامی هیچ نقشی ایفا نکرده بلکه در جنگ جهانی دوم نیز تنها پیروزیهای حاصله از نبوغ ژنرال ژوکف ،نوویکف،واسیلفسکی و… را به نفع خویش غصب کرده است.
نگارنده در ادامه اقدام بیبرنامه و ضد انسانی پنجساله استالین، مشهور به چرخش بزرگ را که مسبب تبعید و مرگ میلیونها تن از مردم اعم از کودک، زن و کارگران گردید و موجب گسترده شدن قحطی و شیوع بیماریها شد “یک تعهد مهم بیسابقه” مینامد که “طبق یک طرح اجتماعی به بازسازی یکششم کره زمین منجر گشته است.” و همچنین ستم ملی بر کشورهایی نظیر گرجستان در سال ۱۹۲۴، اوکراین، لهستان، چکسلواکی، کشورهای حوزه بالتیک و روسیه سفید (بلاروس) قبل و پس از جنگ جهانی دوم و تحمیل حزب کمونیست ساختهشده از بالا و کوچ اجباری دهها اقلیت در روسیه بهفرمان استالین و تحت نظارت لاورنتی بریا و همچنین در آخر کارزار وی برعلیه یهودیان و کشتار آنها در دهه ۱۹۵۰ در مقاله تحت عنوان “ساخت سوسیالیسم در سبکی جهت ایجاد یک زندگی ثروتمند، رنگارنگ چند فرهنگی در میان صد ملیت مختلف در امور توسعه اقتصادی، زبان، تاریخ، عادات و رسوم، اما متحد در کار مشترک برای یک آینده زیبا ” قلمداد میشود. و شایان توجه است که این قاتل آرمانهای کمینترن، کسی که سوسیالیسم را در مرزی واحد محبوس کرده رهبری جهانی خوانده میشود! “که هر توصیه او به هر حزب کمینترن درباره هر مشکلی درست، روشن، و متعادل است، و مسیر را به مبارزات طبقاتی قاطعتر و جدید نشان میدهد”.
در پایان، این ژورنالیستی که در کالبد منتقدی پوشالی قصد دارد تروتسکی و مشی فکری وی را به چالش بکشد، بند را با متهم ساختن تروتسکی به تروریسم و “ایجاد یک فضای روانی برای آن” به آب میدهد. درحالیکه تروتسکی دهها مقاله در رابطه با نفی ترور و بهخصوص ترور فردی و عدم انطباق آن با اصول مارکسیسم نگاشته و از سالهای ۱۹۰۵ و پس از آن همواره با نقد رادیکال احزابی نظیر آنارشیستها، سوسیال رولوسیونر ها و اراده خلق (که عمده فعالیتهای آنها بر پایه ترور بود ) چنین راهکاری را عملی قلمداد کرد که “سازندگان تاریخ را تا حد تماشاچی تنزل داده و صفوف جنبش کارگری را به روی دخالت اخلال گران میگشاید و جنبش را ضربهپذیر میسازد ” او همچنین هرگز در طول سالهای کمیسری خود نیز از این اصول عدول نکرد. و این در حالی ست که استالین با به راه انداختن کارناوال های وحشت در طول سالهای حاکمیتش انسانها را تنها بهمثابه ابزار و یا مشکلات میدید و بهمحض مشاهده کوچکترین مخالفت و یا عدم انطباق نظر فرد با نظریات وی، فرد مغضوب واقعشده و تصفیه میگشت تا تهدیدی برای بهشت سوسیالیستی استالین بهحساب نیاید.
از شرطهای ضروری و مهم احیای سوسیالیسم انقلابی و معرفی دوباره آن در عصر امروز ادامه انتقاد از جریاناتی همچون استالینیسم و انقلاب مداوم برعلیه کاپیتالیسم است. انقلابی که برخلاف فرمول ساختن سوسیالیسم در یک کشور و بازتولید روابط سرمایهداری در قالب دیوانسالارانه، اقدام به تکثیر سوسیالیسم در ابعاد جهانی نموده و مدخلی را جهت جامعه بدون طبقه فراهم مینماید.
احمد آزادی جو
۴ فروردین ۱۳۹۷
مقالات مرتبط
آخرین دیدگاه ها