درس های انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و تحریفات آنار شیست ها

بخشی از بحث های مازیار رازی با آنارشیست ها در اتاق پالتاک (۱۳۹۰) در مورد درس های انقلاب اکتبر ۱۹۱۷

در مورد بحث رفقای آنارشیست- چه آن هایی که اعلام می کنند آنارشیست هستند، و چه رفقایی که علناً این موضوع را مطرح نمی کنند (آنارشیست های خجالتی).

در ابتدا باید بگویم که ما به طور کلی به عنوان مارکسیست های انقلابی برای این فعالین در تاریخ احترام قائل هستیم و فکرمی کنیم که این رفقا بخشی از بخشی از جنبش کارگری هستند، اما سیاست هایی که اتخاذ کرده اند مورد سؤال و بحث است؛ از زمان کارل مارکس این بحث ها آغاز شده،  در انقلاب اکتبر تداوم یافته، و تا به امروز ادامه دارد.

اما یک وجه مشترکی همین امروز و در همین بحث در بین تمام آنارشیست ها وجود دارد، و آن هم تحریف آگاهانه یا ناآگاهانه نحوه به قدرت رسیدن طبقه کارگر در انقلاب روسیه است. ما امروز در این جلسه در مورد انقلاب اکتبر از ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ صحبت می کنیم، یعنی فقط در این دوران، سپس بحثی خواهیم داشت در مورد انقلاب اکتبر پس از ۱۹۱۹ و سال های ۱۹۲۰ و ۲۱ ، و از ۱۹۲۴ به بعد.

بنابراین در این دوران، یعنی در (۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹)، قدرت دولتی در روسیه، در دست شوراهای کارگری بود و نه در دست حزب. خلاف این حقیقت، یک تحریف بزرگ و فاحش تاریخی است. طبقه کارگر براساس فعالیت مستمر خود در درون جنبش کارگری به آگاهی ساختن شوراهای کارگری رسید، و در درون شوراهای کارگری فعالین متعددی مبارزه می کردند. منشویک ها بودند، بلشویک ها بودند، اس آرها بودند و آنارشیست ها هم بودند. در تحلیل نهایی، شعار بلشویک ها، یعنی تمامی قدرت به دست شوراهای کارگری، مورد تأیید اکثریت شوراهای کارگری در روسیه قرار گرفت. و براساس این سیاست، دو، سه روز قبل از انقلاب، شوراهای کارگری به طور اکثریت رأی دادند که شعار بلشویک ها (قدرت به شورا ها کارگری) صحیح است، و باید به طرف تسخیر قدرت رفت.

بله، رفقای آنارشیست هم آن جا بودند که صحبت از کمیته های کارخانه می کردند، ولی آن ها در اقلیت قرار گرفتند. دوستان آنارشیست، اگر شما در درون جنبش کارگری، در اقلیت قرار گرفتید چه باید کرد؟ شوراهای کارگری رأی به قدرت دادند و در درون شوراها ۱۱ نفر از مسئولین این شوراها و نمایندگانشان را از بلشویک ها انتخاب کردند، چون ۲۵ سال بلشویک ها را در کنار خود و به عنوان همرزمان خود دیده بودند، مبارزین کارگر بلشویک انتخاب شدند که قدرت کارگری را اعلام بکنند، ۳ نفر از منشویک ها و چند نفر از اس آرها و یک نفر هم از آنارشیست ها، که آنارشیست ها در حکومت شرکت نکردند، به دلیل همین بحث هایی که امروز هم می کنند: “قدرت بد است، باید برویم از پایه ها بسازیم” و غیره. ولی چگونه باید این قدرت طبقه ی کارگر اعمال شود؟

چگونه باید این نظام سرمایه داری سرنگون گردد؟ هیچ گونه راه حلی این رفقای آنارشیست ندارند. امیدوارم که این رفیقا بیاید، این بحث ها را در هفته های آتی و یا ماه های آتی در همین اتاق به بحث بگذارند. ما این بحث ها را  به شکل مکتوب هم  ادامه می دهیم. زیرا که این بحث ها فقط مربوط به امروز و یا دیروز نیست، بحث هایی است که از ۲۰۰ سال پیش تا به الآن در جریان بوده و هیچ جای دنیا مشاهده نشده که این رفقا (با وجود رزمندگی، مبارزه و حضورشان در صحنه)، توضیح داده باشند که چگونه در شرایط امروز ما می توانیم طبقه کارگر را به قدرت برسانیم. و همچنین سرمایه داری را سرنگون بکنیم، و به طور سیستماتیک از این سوال ساده طفره رفته اند، و این موضوع را هنوز پاسخ نداده اند.

بنابراین در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، شوراهای کارگری قدرت را به دست گرفتند، نه حزب بلشویک! و نه لنین! اگر شما بخواهید این مسأله را انکار کنید، یعنی انقلاب اکتبر را تحریف کرده اید، یعنی یک واقعه مهم تاریخی را دارید تحریف می کنید. این رفیق آنارشیست، این را اشاره کرد و رفقای “آنارشیست خجالتی” هم امروز این را مطرح کردند.

بنابراین این مسأله باید روشن باشد که شوراها رأی دادند و قدرت را به دست گرفتند و نمایندگانشان اکثراً بلشویک بودند. چه کار باید کرد وقتی شوراها و اکثریت کارگران به حزبی که به آنان متعلق است، رأی می دهند؟

این یک مسأله خیلی مهم و مرکزی است که دوستان باید توجه کنند و اگر خلاف این را می گویند، و یا ادعا دارند که لنین و حزب آمدند و کودتا کردند و و یا این که این ها آمدند و طبقه ی کارگر را فریب دادند، این را باید با سند اثبات نمایند. از تاریخ نویسان و مورخین مستقل این اسناد را ارائه بدهند. موظف هستند این اسناد را ارائه بدهند، چون این مسأله مهمی است، که آیا قدرت را شوراها در دست گرفتند و یا حزب بلشویک؟ و یا کودتا اتفاق افتاد و طبقه کارگر را بلشویک ها فریب دادند؟

بنابراین این مسأله مهمی است که باید توضیح داده شود.

طبقه کارگر و شوراهای کارگری در بسیاری از موارد برخلاف حزب بلشویک رأی دادند. به عنوان مثال در معاهده صلح “برست- لیتوفسک”: در این شرایط حزب بلشویک و لنین، موضعشان صلح بود، ولی شوراهای کارگری مخالفت کردند (این در سال های ۱۹۱۷-۱۹۱۸ بود) سپس فرمول متفاوت دیگری پیدا شد که “نه جنگ و نه صلح” را تبلیغ می کرد، و اتفاقاً این پیشنهادی بود که از طرف تروتسکی داده شد و مورد تأیید شوراها هم قرار گرفت.

در خیلی از موارد به طور سیستماتیک بین سال های ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ درواقع آرای بلشویک ها به حساب نمی آید و شوراهای کارگری تصمیمات اساسی جامعه و سیاست های خارجی و داخلی را به عهده می گرفتند. این رفقا چگونه می توانند این مسائل را انکار بکنند؟

این ها با نظراتی که باکونین از صد سال پیش مطرح کرده، خوانایی نداشت؛ بنابراین مشکل ما این است که؛ یک قسمت از تاریخ جنبش کارگری به دست آنارشیست ها دچار تحریف شده است. این باید روشن باشد که مسأله تسخیر قدرت به دست چه کسی رخ داد. و آن چه، که از زمان ۱۹۱۹ به بعد، یعنی زمان جنگ و اختلافات و مسائلی که پیش آمد را در هفته های بعد بحث خواهیم کرد.

ما به عنوان یک گرایش مارکسیست انقلابی، هم به لنین و هم به تروتسکی در آن دوران (۱۹۲۰-۱۹۲۲) انتقاد داریم، و این ها را مورد بحث قرار می دهیم و این ها هم هیچ ربطی به جریاناتی که پس از لنین در دوران استالین اتفاق افتاد، ندارد. رفقای آنارشیست می خواهند این گونه وانمود کنند که درواقع لنینیسم، همان پیش شرط ها و زمینه های استالینیسم را فراهم آورده و استالینیسم ادامه لنینیسم است!

به هیچ وجه این ها درست نیست و این مسائل را دو هفته دیگر نشان خواهیم داد و ثابت خواهیم کرد که این چنین نبوده . دوستان عزیز، اتفاقات کرونشتات(*) را بحث خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که مسأله کرونشتات چه بوده، این نیز یکی از مسائل تحریف آمیزی است که رفقای آنارشیست در صحنه بین المللی دامن زدند و  در جلسه آینده بر سر آن صحبت خواهیم کرد. (**)

بنابراین مسأله عمده ای که باید به آن اشاره و تأکید کرد، این است که راه حل هایی که در انقلاب اکتبر مطرح شد، حداقل یک سلسله راه حل های مشخص بود و توانست که قدرت پرولتاریا را اعمال بکند و پرولتاریا هم برای نخستین بار در سطح جهان، رژیم سرمایه داری را سرنگون کرد. این درس بزرگی از انقلاب اکتبر است که باید فراگرفت.

اختلافات با آنارشیست ها به سال ها پیش از انقلاب اکتبر برمی گردد. این ها را هم باید بررسی بکنیم، در ارتباط با مسأله آنارشیسم، باید ببینیم که پیشنهادات مشخص این رفقا برای مرکزیت یافتن دولت و چگونگی سرنگونی رژیم و همچنین دولتی که بعداً قرار است دولت نباشد، چیست؟

پاسخ این مسائل را ما هنوز که هنوز است از رفقای آنارشیست، از تمام گرایشات آن و سایه روشن های مختلف آن، دریافت نکرده ایم! این موضوعی است که باید مورد بحث قرار بگیرد، وقت هم بسیار است و هفته های دیگر بر سر تمام این مسائل جلسه می گذاریم و بحث می کنیم، منتها در جلسه آینده یعدی به طور مشخص بحث بر سر علل شکست انقلاب اکتبر است که امیدوارم رفقا شرکت کنند و دخالت هایشان انجام دهند.

منتها من پیشنهاد می کنم که دخالت ها از قبل به صورت مکتوب موجود باشد و رفقا این مطالب را قبلاً ارسال نمایند و ما آن ها را در سایت ها و جاهای مختلف می گذاریم تا رفقایی که در جلسه حضور پیدا می کنند از قبل با بحث ها آشنا شوند و همچنین نقدهایمان از یک دیگر را به شکل مکتوب ادامه بدهیم تا بتوانیم در آتیه گام های مشترکی برداریم.

با تشکر،

از میلیتانت شماره ۴۸

زیر نویس ها

(* ) دربارۀ مساله کرونشتایت

این اتفاق در همان دورانی اتفاق افتاد که من سال های تاریک حزب بلشویک می نامم، به این دلیل که چنین اتفاقی نباید می افتاد. به اعتقاد من اتفاقی که رخ داد یک فاجعه بود، فاجعه ای بود که به هر حال به نفع کسی نبود، این اتفاقی بود که بین یک بخشی از طرفداران سابق حکومت شورایی و ملوانان ناوگانی در یک جزیره ای به نام کرونشتات در نزدیکی پترزبورگ رخ داد. در کرنشتات در حدود ۱۰ هزار نفر ملوان مستقر بودند که خیلی از آن ها از سابقۀ بولشویکی می آمدند و از این نقطه نظر از فعالین حزب بلشویک و شوراهای کارگری بودند. اما در ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ چیزی که باید توجه بکنیم این بود که پس از جنگ داخلی، بسیاری از دهقانان مورد صدمه قرار گرفتند و نارضایتی شدیدی مابین دهقان ها در سطح جامعه وجود داشت و طغیان های دهقانی صورت گرفت و به هر رو کسانی که در این کرونشتاتی ها بودند، بسیاری­شان وابستگانی در میان دهقانان داشتند و فرزندان دهقانانی بودند که حالا به ملوانان کرونشتات ملحق شده بودند. و از این زاویه انزجاری از دولت مرکزی داشتند، انزجاری به این مفهوم که در واقع این ها مسائل دهقان ها و مسائل کارگری را در این جا و آن جا رعایت نکردند، به خصوص در شرایطی که این برخوردهای غیر اصولی از طرف حزب بلشویک هم مطرح می شد. به هر حال این واقعه روی داد. در واقع بیشتر کسانی که به این رویداد انتقاد دارند به کتابی رجوع می‌کنند که فردی به نام «پل آوریچ» آنرا نگاشته است. پل آوریچ یک استاد دانشگاه آنارشیست آمریکایی بود که برای تحقیق به روسیه رفت و این وقایع را در آن کتاب توضیح داد. منتقدان آنارشیست به گونه ای وانمود می کنند که بلشویک ها دست به حملۀ نظامی زده و ۱۰ هزار نفر ملوان طرفدار کمونیست ها را کشته اند. منتفدان به این صورت یک مقداری موضوع را از ابعاد حقیقی تاریخی خود خارج می کنند. همان طور که گفتم این یک فاجعه بود و نباید رخ می داد، منتها علتی که رخ داد باید بررسی بکنیم؛ بین حکومت و ملوانان، جنگی در گرفت، زیرا مذاکرات بین آن‌ها به جایی نرسید. و به هرحال این جنگ هم اجتناب ناپذیر بود و از این نقطه نظر که دیگر هیچ­کدام از این دوطرف قادر به ادامۀ مذاکره نبودند، چرا که کرونشتات یک قطعنامۀ چند ماده ای تصویب کرد که یکی از ماده هاش این بود که حکومت شوروی بلافاصله باید تغییر پیدا کند و از بین برود، وگرنه ما پایتخت را بمباران می کنیم و کل این حکومت را بر می اندازیم! یکی از دشمنان سیستماتیک حزب بلشویک، آنارشیست ها بودند و این آنارشیست ها از موقعیت های متفاوتی برای نمک پاشیدن بر زخم های موجود بهره بردند. زخم هایی که مورد انتقاد ما هم هستند و نباید به وجود می آمدند. این‌ها وضعیت حساس کرونشتایت را بدتر کردند. بدیهی است که برخوردهای فرقه گرایانۀ حزب بلشویک و رهبرانشان این زخم ها را تشدید کردند. اما، جریانات آنارشیستی یک پارچه نبودند، شاخه های مختلفی داشتند، و هر یک از این شاخه، انواع و اقسام اقدامات عجیب را حتی طی دوران اولیۀ انقلاب انجام دادند و دائماً در حال توطئه گری و ضربه زدن به دولت شورایی و سازمان دادن طغیان ها بودند. پیش از این هم در اکراین چیزی مشابه به این اقدام انجام دادند: تحریکاتی در روزنامه هایشان کردند، شعار سرنگونی دولت شورایی را پس از گذشت ۳ ماه از انقلاب اکتبر سر می دادند، خودشان را در بسیاری از جاها مسلح کردند و در بسیاری موارد با سلطنت طلب ها برای سرنگونی نظام شورایی در روسیه همکاری نمودند. به هرحال این سابقه هم وجود داشت؛ یعنی از نظر تاریخی مطلقاً این گونه نبوده است که آنارشیست همواره در کنار طبقۀ کارگر بوده باشند و بعد به ناگاه بلشویک ها بیایند و آن ها را اعدام و تیرباران کردند. آنارشیست ها از ابتدای قدرت گیری شوراها در روسیه در حال جنگ و گریز با حکومت بودند. در حال لطمه زدن به بدنۀ طبقۀ کارگر و شوراهای کارگری بودند؛ این قبیل اقدامات از روز اول انقلاب آغاز شد و تنها به مسألۀ کرونشتات مربوط نمی شد. اختلافات آن ها هم بازمی گشت به دوران مارکس. از آن زمان این ها مخالف دولت، به خصوص دولتی بودند که مارکس پیشنهاد می کرد (دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا) بودند و لزومی نمی دیدند که این دولت تحقق پیدا کند و بنابراین وقتی تحقق پیدا کرد، باید آن را سرنگون می کردند. و از هر بهانه‌ای استفاده کردند که نخستین حکومت کارگری در جهان ساقط شود.

در نتیجه مسألۀ کرونشتات را باید از این زاویه هم نگاه کرد که اختلاف بین مارکسیست ها و آنارشیست ها سابقۀ پیشینی داشته است. بدیهی است که در مورد ملوانان کرونشتایت همان طور که اشاره کردم به هر حال مقداری نارضایتی هم وجود داشت (باید ذکر کرد که در آن زمان دمکراسی کارگری هم از سوی رهبری حزب کمونیست رعایت نمی شد). حالا اسناد تاریخی آن ها موجود است (این اسناد به فارسی هم ترجمه شده و در سایت ما موجود است)؛ اسنادی که در واقع نشان می دهد سفارت فرانسه در حال توطئه علیه دولت کارگری شوروی در ماجرای کرونشتات بود. در ضمن شایعۀ کشته شدن ده هزار نفر نیز درست نیست. این آمار به شدت اغراق آمیز است. بنا به گزارش تاریخ نویسان مستقل یک چیزی در حدود ۲ الی ۳ هزار نفر از طرفین کشته شدند- یعنی ۵۰۰ الی ۶۰۰ نفر از خود بلشویک ها و بیش از یک هزار نفر از ملوان های کرونشتات. همان طور که گفتم حتی کشته شدن یک نفر هم فاجعه ای بود، چه برسد به این تعداد. ولی متأسفانه این اتفاق افتاد و حدود هفت هزار نفر از ملوانهای کرونشتات به فنلاند مهاجرت کردند و عده ای هم دستگیر و عده ای هم اعدام شدند. این اقدام‌ها از سوی طرفین و به ویژه برخورد حزب کمونیست صحیح نبوده است و ما از آن ها دفاع نمی کنیم، ولی از طرف دیگر این را از ابعاد تاریخی اش نباید خارج کنیم، این ها را نمی توانیم با قربانی شدن ملیون ها نفر، از جمله کمونیست ها، بر اساس سیاست های اشتباه استالینیستی در سراسر جهان مقایسه کنیم. گر کسی بخواهد این دو را با یک دیگر مقایسه کند، برخورد کاملاً مغرضانه و بی اساسی انجام می دهند.

بنابراین از نقطه نظر ما واقعیت این است که این فاجعه نباید رخ می داد و اشتباهاتی صورت گرفت و حزب بلشویک در این دوران، سال های تاریک خود را می گذراند. بسیاری از کارهای اشتباهی در آن دوران رخ داد که مورد انتقاد شدید ماست و به هیچ نوع نمی شود از آن دفاع کرد. ولی از طرف دیگر این برخوردهای آنارشیست ها و شبه آنارشیست ها را که دوران لنین و استالین را یکی قلمداد می کنند، نمی پذیرم. داستان کرونشتات هم بخشی از توطئه هایی بود که آنارشیستها در طول انقلاب اکتبر انجام دادند و این درواقع یک بحثی است مابین ما که برمی گردد به ۲۰۰ سال پیش و هنوز هم ادامه خواهد داشت و مطمئن هستم که در داخل ایران هم این گرایشات آنارشیستی و شبه آنارشیستی و آنارکوسندیکالیستی و غیره خواهند بود که به دلیل مخالفتشان با هرگونه دولت و تئوری های اشتباهی که دارند، در مقابل تشکیل یک دولت کارگری قد علم خواهند کرد.

مارکسیسم و آنارشیسم (جزوه از گرایش مارکسیست های انقلابی ایران)

http://militaant.com/wp-content/uploads/2013/03/5.pdf

(**)برای مطالعه فراتر در مورد علل شکست انقلاب روسیه رجوع شود به جزوه زیر:

نقدی مارکسیستی به انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه  نوشته مازیار رازی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *