مقابله لنین با فرقه گرایی و چپ روی در جنبش کارگری بین المللی /مازیار رازی
لنین چکیده و جمع بندی تجارب بیش از دو دهه مبارزه تشکیلاتی خود را دو سال پیش از کناره گیری اجباری به علت سکته و فلج شدنش از فعالیت در حزب کمونیست شوروی (و ۴ سال پیش از مرگش) برای نسل انقلابیون مارکسیست در سطح جهانی کتابی در حوزه سازماندهی در سال ۱۹۲۰ تحت عنوان «بیماری کودکی، چپ روی در کمونیسم» (*) در مقابل فرقه گرایان مارکسیست زمان خود نوشت. در این کتاب به بهترین و قاطع ترین شکلی نظریات سازماندهی او فرموله شد . لنین این کتاب را به عنوان مهمترین جنبه تئوری مارکسیستی در حوزه سازماندهی به کنگرهٔ دوم کمینترن (بین الملل سوم ۱۹۱۹) ارائه داد . این کتاب را در واقع می توان به عنوان مانیفست روش سازماندهی برای تدارک انقلاب سوسیالیستی شناخت.
شخصا ًدر پیشگفتار به انتشار زبان فارسی فروردین ۱۳۹۶ این کتاب چنین نوشتم:
«به درستی این کتاب در باره «استراتژی و تاکتیک مارکسیستی» است. همواره از زمان تشکیل اولین تشکل های کارگری و ایجاد بین الملل اول، دوم و سوم (کمینترن) آن چه منجر به بحران های سیاسی و تشکیلاتی این سازمان ها شد، انحرافات فرصت طلبانه (نداشتن استراتژی انقلابی صحیح) از یکسو، و انحرافات فرقه گرایانه (نداشتن تاکتیکهای صحیح) از سوی دیگر، بوده است. لنین از نادر فعالان جنبش کارگری بود که توانست در اکثر موارد مشی انقلابی را در مقابل گرایش های انحرافی پیش برد. گام برداشتن در راستای مشی انقلابی به ویژه در جوامع اختناق آمیز؛ همانند راه رفتن بر روی لبه تیز یک چاقو است. هر لغزش کوچک فعال سیاسی را به «چپ» یا «راست» این لبه تیز پرتاب می کند. لنین از نادر انقلابیونی که هنر دویدن بر این لبه تیز را آموخته بود! این روش مارکسیستی توسط لنین به مورد اجرا قرار گفت و با صراحت به افشا گری مخالفان «چپ گرا» (فرقه گرا) و «راست گرا» (فرصت طلب) پرداخت.
از دیدگاه مارکسیست های انقلابی و مشخصاً لنین، استراتژی انقلابی همانا هدف در راستای تحقق سوسیالیسم است که مارکسیست های انقلابی، بدون کوچکترین لغزش و انعطافی، می باید گام های ضروری در راستای تحقق آن بردارند. کسانی که این هدف نهایی را از برنامههای خود یا کنار گذاشته و یا به آینده نا معلوم موکول میکنند، می باید با صراحت در میان توده ها افشا گردند. در محور این اعتقادات انحرافی تزهای ضد انقلابی «انقلاب دو مرحله» ای و یا «انقلاب دمکراتیک» قرار گرفته است که مارکسیست ها می باید با شدت در مقابل آن ایستاده و از اهداف نهایی حمایت کرده و گام های رسیدن به آن را تحقق دهند.
اما، برای رسیدن به هدف نهایی یعنی سوسیالیسم، مارکسیست های انقلابی باید در بکارگیری تاکتیکهای خود کاملاً انعطاف پذیر باشند. زیرا آگاهی سوسیالیستی در میان قشرهای تحت ستم جامعه و به ویژه طبقه کارگر، همگون نبوده و یکپارچه و همه جانبه حاصل نمی گردد. آگاهی سوسیالیستی به دست آمده در یک بخش جامعه، در مبارزه طبقاتی، پس از دوره ای دستخوش ایدئولوژی هیئت حاکم قرار گرفته و از میان می رود. از اینروست که وجود یک حزب پیشتاز کارگری (حزب لنینی) ضروری است. اما داشتن استراتژی انقلاب سوسیالیستی، الزاماً به ساختن حزب پیشتاز کارگری و در نتیجه تدارک انقلاب سوسیالیستی، منجر نمی شود. روند ساختن حزب و تدارک انقلاب سوسیالیستی لازمه اش بکارگیری تاکتیکهای صحیح است. به عبارت دیگر، انعطاف پذیری در تاکتیکها، از جمله عقب نشینی ها و سازش های تاکتیکی و بکارگیری مانورهای تشکیلاتی، از ضرورت حیاتی برخوردار است. حزب پیشتاز کارگری را نمیتوان با برخوردهای فرقه گرایانه ساخت، همانطور که انقلاب سوسیالیستی را نمیتوان با مواضع چپ روانه به پیروزی رساند. هر اقدام فرقه گرایانه و چپ روانه زیر لوای توجیه هر سیاستی، راه را برای رسیدن به سوسیالیسم مسدود می کند. به قول لنین فرقه گرایی و چپ روی، بیماری است که برخی از مارکسیست ها در دوران طفولیت سیاسی خود به آن آغشته میشوند و نا آگاهانه به روند انقلاب سوسیالیستی لطمه می زنند.
آنچه که مورد توجه گرایش های فرقه گرا قرار نمیگیرد، این است که تا دوران اعتلای انقلابی و بحران های سیاسی و اجتماعی که قدرت دو گانه در جامعه بوجود میآید و تسخیر قدرت در دستور روز قرار می گیرد، جامعه همواره به سه طیف تقسیم می گردد. اول، طیف سیاه، یعنی هیئت حاکم و دولت ضد انقلابی سرمایه داری، که در اقلیت یک درصدی قرار می گیرد. دوم، طیف سفید، یعنی نیروهای انقلابی که خواهان سرنگونی دولت سرمایه داری اند، که آن نیز در اقلیت یک درصدی قرار می گیرد. سوم، طیف وسیع خاکستری میان طیف سیاه و سفید که شامل کل جامعه می شود . برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی نیروهای یک درصدی سفید و انقلابی باید بخش عمده طیف خاکستری را به برنامه خوب جلب کرده و بخش دیگری از آنها را خنثی کنند که به سوی طیف سیاه نروند. برای تحقق این امر، ایجاد وسیعترین اتحاد عملها و جبهه های کارگری و جبهه های اجتماعی (زنان، ملیت ها، جوانان و غیره) به شکل غیر فرقه ای ضروری می گردد. بکارگیری تاکیتک های انعطاف پذیر با حفظ اصول، برای انجام این امر، حیاتی است. ورود انقلابیون در تجمعات اجتماعی و کارگری باید برای تقویت وجوه اشتراک صورت گیرد و نه برجسته کردن وجوه افتراق! ایجاد افتراق و فرقه گرایی و چپ روی در تجمعات اجتماعی محقق در نهایت منجر به انزوای نیروی سفید و تقویت نیروی سیاه خواهد شد.
در اپوزیسیون چپ و جنبش کارگری ایران، فرقه گرایان بسیار برجسته اند. از ديدگاه گرايش های خرده بورژوایی مانند گرایشات «شبه آنارشيستی» و «مائوئیستی»، دنيا همواره به «سفيد» و «سياه» تقسيم می گردد. هر آن چه به غير از «خود» آن هاست، در دنيای «سياه» جای دارد. اين گونه تقسيم بندی البته برای کسانی که خواهان خلاص کردن خود از بار فعاليت های روزمره و مشقت بار مبارزات کارگری عليه سرمايه داری هستند، ايده آل است. دنيای آن ها «تخيلی» و «خالص» است. از نقطه نظر آنها استراتژی کارگران تشکيل حکومت شوراهای کارگری و سرنگونی دولت سرمايه داری است، و تا تحقق کامل اين خواست مرکزی کارگران نباید خود را آغشته به هيچ عملی که خارج از اين محدوده است کنند. هر آن چه غير از اين اتفاق افتد، به زعم آنان «اصلاح گرايی» و تمکين به بورژوازی است. برای آنها،بکارگیری «تاکتيک» در مبارزات طبقاتی و انعطاف پذیری و سازش های تاکتیکی اصولی و پیشبرد اتحاد عملهای و جبهه های کارگری و غیره، امری در حوزه فعاليت گرايش های «چپ بورژوازی» است. اين ها تصور می کنند که کارگران همه يک پارچه مسلح به آگاهی سوسياليستی هستند و تحت تأثير و نفوذ عقايد بورژوازی و رفرميستی قرار نمی گيرند. آنها فکر می کنند که کارگران برای دست يابی به هدف نهايی خود، با حفظ اصول و برنامه خود، نبايد مطالباتی (مطالبات انتقالی) طرح کنند که بتواند چارچوب دولت سرمايه داری را بلرزاند و آگاهی سوسياليستی را برای کارگران گام به گام، در ارتباط با آگاهی کنونی شان، طرح کند. از ديدگاه آنها کارگران يک روزه «سوسياليست» می شوند و تمام عيوب سرمايه داران را کاملاً درک کرده و اقدام به انقلاب کارگری می کنند. مواضع فرقه های «شبه آنارشيستی» و «مائوئیستی» ايرانی، و برخی از «مارکسیست»ها، همانا موضع «امتناع» از جنبش کارگری است.
در این جزوه لنین به تفصیل در مورد کجروی های گرایشات کمونیستی به ویژه در آلمان و انگلستان میپردازد و نشان میدهد که این چپ روی ها و مواضع فرقه گرایانه در جنبش کارگری چگونه راه انقلاب سوسیالیستی را مسدود میکند و در مغایرت با تجربه پیروزمند انقلاب اکتبر قرار دارد.
به منظور مقابله با فرقه گرایی و چپ روی در جنبش کارگری و اپوزیسیون چپ، مطالعه جزوه لنین ضروری است و به تمام جوانان سوسیالیست توصیه می شود» (مازیاز رازی فروردین ۱۳۹۶) .
********************
سوال ۱: آیا می توان تنها با پذیرش «تئوری لنینی حزب» و رد تاکتیک ها ی لنین در مورد شیوه برخورد به فرقه گرایی و فرصت طلبی خود را «لنینیست» دانست؟
خیر! کسی نمی تواند «لنینیست» باشد اگر فقط نکات استراتژیک لنین را قبول داشته باشد. فردی نمی تواند دراستراتژی لنینیست باشد اما در تاکتیک آنارشیست! زیرا تمامی استراتژی حزب لنینی را تاکتیک های او علیه فرصت طلبان و علیه فرقه گرایان دوران خود شکل داد. بدون بکاری گیری این تاکتیک ها هرگز استراتژی حزب لنینی توفیق نمی یافت (یعنی پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه تضمین نمی شد). پذیرش این دو با هم (یعنی هم استراژی و هم تاکتیک های سازماندهی) بیان کننده «لنینیسم» است.
این اقدامات تاکتیکی از ۱۹۰۳ توسط لنین اجرا شد. در ابتدا، مبارزه با فرصت طلبی منشویک ها صورت گرفت (تاکتیک ها تعرضی) و در دوره بعد مبارزه با فرقه گرایی در درون حزب (تاکتیک های مصالحه و سازش با همان منشویک ها و احزاب بورژوا). این نکات را خود لنین به روشنی بیان می کند. او معتقد است تنها با خنثی سازی فرقه گرایان و انزوای آنها تا سرحد اخراج آنها از حزب بلشویک بود که مصالحه هایی برای کسب اعتبار و جلب اکثریت کارگران در راستای تدارک انقلاب سوسیالیستی هموار شد.
لنین می نویسد:
«…احزاب انقلابی بايد معلومات خود را تکميل کنند. آن ها طرز تعرض را آموختند. حالا می بايست بدين نکته پی ببرند که اين علم بايد با علم ديگری تکميل گردد و آن اين که چگونه بايد صحيح تر عقب نشينی کرد. می بايست بدين نکته پی برده شود. و طبقه ی انقلابی با تجربه تلخ خود بدين نکته پی می برد که بدون آموختن شيوه تعرض صحيح و عقب نشينی صحيح نمی توان پيروز گرديد…علت اين که بلشويک ها بدين نتيجه نائل آمدند فقط آن بود که انقلابيون عبارت پردازی را که نمی خواستند به اين نکته پی ببرند که بايد عقب نشينی کرد،و بايد طرز عقب نشينی را بلد بود و بايد حتماً شيوه کارعلنی در ارتجاعی ترين پارلمان ها، در ارتجاعی ترين سازمان های اتحاديه ای کئوپراتيوی، سازمان های بيمه و غيره آموخت، بی رحمانه افشا و اخراج کردند»
لنین هموازه تاکید کرد استفاده از تاکتیک سازش و عقب نشینی و مصالحه حتی با احزاب بورژوا بود که منجر به پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه شد. او کسانی که در هر مورد با مشاهده مشکلات سیاسی «امتناع» را پیشه می گیرند به تمسخر می کشاند و سیاست آنها را «کودکانه » توصیف می کند.
«مردود اعلام کردن سازش ها به مثابه یک اصل، یا رد کردن جایز شمردن سازش ها به طور کلی، به هر شکل آن، یک برخورد کودکانه است. یک رهبر سیاسی که میل دارد تا برای پرولتاریای انقلابی مفید واقع شود، باید وجه تمایزی میان موارد مشخص سازش های نابخشودنی و سازش هایی که بیان فرصت طلبی و خیانت است، قایل شود».
«بايد متذکر شويم که پيروزی بلشويک ها بر منشويک ها نه تنها در دوران قبل از انقلاب اکتبر سال ۱۹۱۷ بلکه پس از اين انقلاب نيز مستلزم آن بود که تاکتيک مانور، سازشکاری و مصالحه به کار برده شود….»
لنین تاکید می کند این شیوه سازش و مصالحه با مخالفین از جمله احزاب بورژوا حتی پس از انقلاب اکتبر و تسخیر قدرت پرولتاریا نیز ادامه یافت. او امتناع کردن از اتحاد با سایرین را مضحک قلمداد می کند.
لنین ادامه می دهد:
«…لزوم توسل به مانور و سازش کاری و مصالحهبا گروه های گوناگون پرولترها و احزاب گوناگون کارگران و صاحب کاران خرده پا،و آن هم لزوم بی چون و چرای اين عمل برای پيشاهنگ پرولتاريا، برای بخش آگاه آن، يعنی برای حزب کمونيست از ضرورت مطلقی برخوردار است. .»
لنین در مورد کسانی که مصالحه یا سازش را رد می کنند و تصور می کنند مبارزه با بورژوازی به مفهوم عدم مصالحه و سازش و عقب نشینی است، و یا فکر می کنند مصالحه با جریانات اپوزیسیون بورژوا یک «گناه کبیره» است را مردود اعلام می کند. لنین این فرقه گرایان پا در هوا را به باد تمسخر می گیرد. او نشان می دهد که با حفظ اصول می توان مصالحه کرد و طرف مقابل را از لحاظ سیاسی خلع سلاح کرد. او مصالحه تاکتیکی را از مصالحه استراتژیک جدا می کند و تفاوت این دو را توضیح می دهد.
«مصالحه را از نظر اصولی نفی کردن و هيچ گونه مصالحه ای را به طور کلی جايز نشمردن آن چنان عمل کودکانه ايست که حتی مشکل است آن را جدی تلقی کرد . سياستمداری که می خواهد برای پرولتاريای انقلابی مفيد باشد بايد بتوانند موارد مشخصاين قبيل مصالحه ای را که جايز نيستند و اپورتونيزم و خيانترا منعکس می سازند تميز دهد».
لنین ادامه می دهد:
«…مصالحه داريم تا مصالحه. بايد توانست اوضاع و شرايط مشخص را در مورد هر مصالحه يا هر يک از انواع مصالحه ها مورد تحليل قرار داد. بايد ياد گرفت بين شخصی که به راهزنان پول و اسلحه داده است تا از ميزان شرّ آنان بکاهد و امر دستگيری و تيرباران آن ها را تسهيل نمايد و شخصی که به راهزنان پول و اسلحه می دهد تا در غنائم راهزنانه شريک گردد، فرق گذاشت. اين يک مثال ساده ی کودکانه است و حال آن که در سياست کار هميشه به اين آسانی نيست. ولی کسی که بخواهد برای کارگران نسخه ای از خود اختراع کند که برای کليه موارد زندگی تصميمات قبلاً حاضر و آماده ای را در بر داشته باشد يا تضمين دهد که در سياست پرولتاريای انقلابی هيچ گونه دشواری و وضع پيچيده ای پيش نيايد، وی را بايد صاف و ساده شارلاتان ناميد….»
**********
سوال ۲: آیا «اتحاد عمل» زمانی موجه است که طرف مقابل دارای پایه توده ای و یا حداقل اعتبار میان کارگران داشته باشد.
خیر! چنین فرضی نادرست است. اتحاد عمل می تواند حتی میان دو نفر هم صورت گیرد. در ایجاد یک اتحاد عمل ملاک نه تعداد افراد شرکت کننده و نه پایه طبقاتی آن است. اقدام مشترک یک کمونیست در خارج از کشور با یک لیبرال دمکرات در خارج از کشور کماکان یک اتحاد عمل است. زیرا این اتحاد هم همان مضمونی را دارا است که یک جبهه واحد کارگری و یا یک جبهه ضد امپریالیستی چند صدهزار نفره داراست. روش و شیوه کار یکی است: وحدت در عمل با مخالفان سیاسی، آزادی مباحثات و نقد به آنها. لنین پیروزی بر دشمنان سیاسی را مستلزم استفاده از هر روزنه ای با هر درجه از اتحاد با هر گرایشی حتی «غیر قابل اعتماد» جایز می دانست. او بر این اعتقاد است که هر کس این موضوع را درک نکند «هیچ چیز از مارکسیسم و سوسیالیسم علمی» درک نکرده است:
«….پيروزی بر دشمن نیرومند از خود فقط در صورتی ممکن است که به منتهی درجه نیرو به کار برده شود و از هر شکافی در بين دشمنان هر قدر هم که کوچک باشد و از هرگونه تضاد منافع بين بورژوازی کشورهای مختلف و بين گروه ها و انواع مختلف بورژوازی در داخل هر يک از کشورها و نيز از هر امکانی هر قدر هم که کوچک باشد برای به دست آوردن متفق توده ای، حتی متفق موقت، مردد، ناپايدار، غير قابل اعتماد و مشروط حتماً و با نهايت دقت و مواظبت و احتياط ماهرانه استفاده شود. کسی که اين مطلب را نفهميده باشد هيچ چيز از مارکسيسم و به طور کلی از سوسياليسم علمی معاصر نفهميده است».
لنین در پاسخ به فرقه گرایان این موضوع را به روشنی بیان می کند که چنین اقداماتی حتی زمانی که خودش همراه با چند نفر بود با مخالفان سیاسی با محفوظ داشتن حق انتقاد شکل گرفت:
«سوسيال دموکرات های انقلابی روس قبل از سقوط تزاريزم بارها از خدمات ليبرال های بورژوا استفاده کرده اند،يعنی با آن ها مصالحه های عملی زيادی نموده اند و در سال های ۱۹۰۱ـ ۱۹۰۲، قبل از اين که هنوز بلشويزم پديد آيد، هيئت تحريريه ی قديمی «ايسکرا» (اعضاء اين هيئت تحريريه عبارت بودند. از پلخانف، اکسلرود، زاسوليچ، مارتف پوترسف و من)..با استرووه رهبر سياسی ليبراليسم بورژوازی رسماً عقد اتحاد سياسی بست، …و در عين حال توانست مبارزه ی مسلکی و سياسی خود را بر ضد ليبراليسم بورژوازی و کوچک ترين تجليات نفوذ آن در داخل جنبش کارگری بدون وقفه و به شيوه ای کاملاً بی امان ادامه دهد. بلشويک ها پيوسته همين سياست را ادامه می دادند..»
لنین در ادامه اشکال مختلف اتحاد عمل های با جریان های غیر کارگری و غیر کمونیستی توضیح می دهد:
«از سال ۱۹۰۵ آن ها به طور سيستماتيک از اتحاد طبقه ی کارگر با دهقانان در مقابل بورژوازی ليبرال و تزاريزم دفاع می کردند ولی در عين حال هيچ گاه از پشتيبانی از بورژوازی عليه تزاريسم ابا نداشتند و مبارزه ی مسلکی و سياسی به کلی آشتی ناپذير خود را عليه حزب بورژوا- انقلابی دهقانان، يعنی سوسياليست رولوسيونرها، قطع نمی کردند و آن ها را به عنوان دموکرات های خرده بورژوائی، که کاذبانه خود را در اعداد سوسياليست ها قلمداد می کردند، رسوا می ساختند. در سال ۱۹۰۷ بلشويک ها برای مدت کوتاهی در دوران انتخابات دوما با «سوسيال رولوسيونرها» وارد يک ائتلاف سياسی رسمی شدند. از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۱۲ پيش می آمد که ما با منشويک ها طی چند سال متوالی رسماً در يک حزب واحد سوسيال دموکرات کار می کرديم ولی هيچ گاه مبارزه ی مسلکی و سياسی خود را عليه آن ها که اپورتونيست و ناقل نفوذ بورژوازی در داخل پرولتاريا بودند، قطع نمی کرديم. در دوران جنگ، ما با «کائوتسکيست ها» با منشويک های چپ (مارتف) و با بخشی از «سوسيال رولوسيونرها» (چرنف، ناتانسون) تا اندازه ای مصالحه نموديم و در سيمروالد و کينتال با آن ها در يک جا نشستيم و بيانيه های مشترک منتشر ساختيم ولی هيچ گاه مبارزه ی مسلکی و سياسی خود را با «کائوتسکيست ها» مارتف و چرنف قطع نکرديم و آن را تضعيف ننموديم ..در همان لحظه ی انقلاب اکتبر ما با دهقانان خرده بورژوا وارد يک ائتلاف سياسی غيررسمی ولی بسيار مهم (و بسيار توفيق آميز) شديم و برنامه ارضی اس ارها را تماماً و بدون کوچک ترين تغييری پذيرفتيم يعنی به مصالحه مسلم حاضر شديم تا به دهقانان ثابت نمائيم که ما نمی خواهيم بر آن ها فرماندهی کنيم بلکه خواهان سازش با آن ها هستيم. در عين حال ما به «اس ارهای چپ» پيشنهاد ائتلاف سياسی رسمی با شرکت در دولت نموديم ( وبه زودی آن را عملی ساختيم). ولی آن ها پس از انعقاد صلح برست اين ائتلاف را بر هم زدند و سپس در ژوئيه سال ۱۹۱۸ کار را به عصيان مسلحانه و بعدها به مبارزه ی مسلحانه عليه ما کشاندند…»
**********
سوال ۳: با تشکیل اتحاد ها با غیر کمونیست ها امکان دارد مارکسیست های انقلابی دچار خطا و یا مورد سوء استفاده قرار گیرند. برای اینکه دچار خطا نشده و یا حربه ای به دست دشمنان سیاسی برای انتقاد به ما داده نشود، آیا بهتر نیست از اتحاد امتناع شود؟
خیر! این روش درستی نیست. مارکسیست ها نمی توانند سیاست ها و تاکتیک های خود را بر اساس این ملاحظات کنار بگذارند. دشمنان خرده بورژوا مارکسیست ها به هر عمل مارکسیست ها با هدف تخریب ، ایراد می گیرند. لنین به این برخوردهای محافظه کارانه چنین پاسخ می دهد:
«آن چه که در مورد افراد صدق می کند، با تغييرات لازمه، در مورد سياست و احزاب نيز صادق است. عاقل آن کسی نيست که اشتباه نمی کند. چنين کسانی يافت نمی شوند و ممکن نيست يافت شوند. عاقل کسی است که اشتباهاتی را که چندان مهم نيست مرتکب می شود و می تواند آن ها را به آسانی و به سرعت رفع نمايد»
لنین در مقابل فرقه گرایانی که با «ترس پراکنی» مبلغ امتناع از اتحاد عمل ها با مخالفان سیاسی می شوند، چنین می نویسد:
«کسی که بخواهد …تضمين دهد که در سياست پرولتاريای انقلابی هيچ گونه دشواری و وضع پيچيده ای پيش نيايد، وی را بايد صاف و ساده شارلاتان ناميد».
**********
سوال ۴: اتحاد عمل ها با گرایش مردد و رفرمیست به نفع آنها تمام شده و ما از این اتحاد فایده ای نخواهیم برد. افراد بی اعتبار بورژوا و خرده بورژوا از اعتبار ما کمونیست ها استفاده خواهند کرد. در نتیجه امتناع از شرکت در اتحاد عمل جایز است.
این استدلال های فرقه گرایانه به هیچ وجه درست نیست و ناشی از بد فهمی تاکتیک های انقلابی است. لنین در مورد این استدلال های چپ روانه بر این اعتقاد است که اتحاد عمل ها برعکس به نفع مارکسیست ها تمام می شود:
«دموکرات های خرده بورژوا (و از آن جمله منشويک ها) ناگزير بين بورژوازی و پرولتاريا، بين دموکراسی بورژوائی و نظام شوروی، بين رفرميزم و انقلابی گری بين کارگر دوستی و ترس از ديکتاتوری پرولتری و غيره مرددند. تاکتيک صحيح کمونيست ها بايد اين باشد که از اين ترديدها استفاده نمايند و ابداً نسبت به آن بی اعتناء نباشند؛ اين استفاده مستلزم آنست که نسبت به عناصری که به سوی پرولتاريا روی آور می گردند در آن زمان و در آن حدودی که به سوی وی روی آور می گردند گذشت هائی بشود و در عين حال عليه کسانی که به سوی بورژوازی روی آور می گردند مبارزه شود. نتيجه ی به کار بستن اين تاکتيک صحيح اين شد که منشويزم بيش از پيش در کشور ما متلاشی گرديد و متلاشی می گردد و پيشوايانی را که خط مشی اپورتونيستی خود را ادامه می دهند مصرانه مجزا و منفرد می سازد و بهترين کارگران و بهترين عناصر را از اردوگاه دموکراسی خرده بورژوائی به اردوگاه ما می کشاند»
۸ شهریور ۱۴۰۲
(*)یادداشت:
• https://www.marxists.org/farsi/archive/lenin/works/1920/bimari.pdf
آخرین دیدگاه ها