نقدی بر منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران /آرش آزاد

در چند روز اخیر بحثی مناقشه بر انگیز درباره منشوری که توسط بیست نهاد صنفی و مدنی امضا شده است و سازمان و احزاب دیگری از جمله حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، جبهه ملی ایران، اتحاد جمهوری خواهان ایران و … آن را تایید کرده اند در گرفته است و بسیاری از جریانات چپ علم این منشور را بالا برده اند و زیر آن سینه می زنند. زمین و زمان را به هم می بافند که این منشور را مترقی جلوه دهند و می خواهند تمام بی عملی تاریخی خود را با دفاع از بیانیه ای که به اصطلاح از داخل ایران و توسط سندیکاها و تشکلات مستقل بازنشتگان غیره امضا شده جبران کنند، لازم به ذکر است که برخی از نهادهای تایید کننده این منشور به عنوان تشکلات فعال در جامعه حضور ندارند و فقط یک نام و لوگو از آنها باقی مانده است و این خود نشان دهنده این است که این امضا ها نه از طرف کارگران پیشتاز و حاضر در مبارزه بلکه توسط بروکراسی فعالین کارگری که زمانی خواست ایجاد تشکلاتی را داشته اند صورت گرفته است. البته من در این مقاله قصد باز کردن این موضوع را ندارم و به مفهوم و هدف این منشور می پردازم.
در این نوشته می خواهیم این منشور را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که از چه سخن می گوید. منشور اینگونه آغاز می شود:
مردم شریف و آزاده‌ ایران!
در چهل و چهارمین سالروز انقلاب پنجاه و هفت، شیرازه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور به چنان گردابی از بحران و از هم گسیختگی فرو رفته است که هیچ چشم‌انداز روشن و قابل حصولی را نمی‌توان برای پایان دادن به آن در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور بود. هم ازاین رو است که مردم ستمدیده ایران _ زنان و جوانان آزادیخواه و برابری طلب _ با از جان گذشتگی کم نظیری خیابان‌های شهرها را در سراسر کشور به مرکز مصافی تاریخی و تعیین کننده برای خاتمه دادن به شرایط ضد انسانی موجود تبدیل کرده‌اند و از پنج ماه پیش _ به رغم سرکوب خونین حکومت _ لحظه‌ای آرام نگرفته‌اند.

در اینجا منشور به بحران های عظیم سیاسی و اجتماعی اشاره می کند که سر تا پای رژیم جمهوری اسلامی را فرا گرفته و آن را در چنین شرایطی قرار داده که هیچ راهی برای اصلاح آن موجود نمی باشد و همین شرایط توده عظیم را وادار به خیزش و اعتراضی که تا حد از جان گذشتن است یعنی آنها برای انقلاب به خیابانها آمده اند و به رغم سرکوب خونین رژیم، توده تحت ستم خیابانها را ترک نکرده اند. تا اینجا همه چیز درست و واقع بینانه به نظر میرسد و توصیف منطبق با واقعیت است، ولی تناقض در منشور از همینجا آغاز می شود چون از این پوشش رادیکال بهره می برد تا مخاطب را جذب کند و سانتریسم خود را در بسته بندی انقلابی تحویل دهد.
متن اینگونه ادامه پیدا می کند:
پرچم اعتراضات بنیادینی که امروز به‌دست زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده ایران در جای جای کشور از کردستان تا سیستان و بلوچستان برافراشته شده و کم سابقه‌ترین حمایت‌های بین‌المللی را به خود جلب کرده، اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقر و فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیر مذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما _ عموم مردم ایران _ تحمیل شده است.
این اعتراضات ِ زیر و رو کننده، برآمده از متن جنبش‌های بزرگ و مدرن اجتماعی و خیزش نسل شکست ناپذیری است که مصمم‌اند بر تاریخ یکصد سال عقب‌ماندگی و در حاشیه ماندن آرمان بر پایی جامعه ای مدرن و مرفه و آزاد در ایران، نقطه پایانی بگذارند. پس از دو انقلاب بزرگ در تاریخ معاصر ایران، اینک جنبش‌های بزرگ اجتماعی ِ پیشرو_ جنبش کارگری، جنبش معلمان و بازنشستگان، جنبش برابری خواهانه زنان و دانشجویان و جوانان و جنبش علیه اعدام و.‌‌.. _ در ابعادی توده‌ای و از پایین در موقعیت تاثیر گذاری تاریخی و تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی به ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور قرار گرفته‌اند.»
از کردستان تا سیستان و بلوچستان نیروی اصلی این خیزش اعتراضی زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده هستند، به عبارتی ارودی کار در مقابل اردوی سرمایه قرار گرفته، سیادت استثمارگران را بر جامعه نمی پذیرد، و به فکر راه برون رفت از وضعیت اسف بار موجود است، پس منشور تایید می کند که شرایط ذهنی برای یک انقلاب تمام عیار به دست نیروهای اصلی آن در داخل ایران در حال شکل گیری است و بستر مناسبی برای سازماندهی انقلابی توده تحت ستم فراهم شده است. تفصیر ما از جملات فوق بی راه نبوده و منطبق با سریع ترین مفهومی است که به ذهن متبادر می شود، ولی منشور در ادامه خودش را و نیروی انقلابی نام برده را نقض می کند.
در ادامه می خوانیم:
«از همین رو، این جنبش برآن است تا برای همیشه به شکل‌گیری
هرگونه قدرت از بالا پایان دهد و سر آغاز انقلابی اجتماعی! (کدام انقلاب سیاسی منجر به انقلاب اجتماعی می شود؟) و مدرن! (انقلابهای سنتی چگونه بوده اند؟) و انسانی!(مگر انقلاب حیوانی هم وجود دارد؟) برای رهائی مردم از همه اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری باشد.
ما تشکلها و نهادهای صنفی و مدنی امضا کننده این منشور با تمرکز بر اتحاد و به هم پیوستگی جنبش‌های اجتماعی و مطالباتی و تمرکز بر مبارزه برای پایان دادن به وضعیت ضد انسانی و ویرانگر موجود، تحقق خواست‌های حداقلی زیر را به مثابه اولین فرامین و نتیجه‌ی اعتراضات بنیادین مردم ایران، یگانه راه پی افکنی ساختمان جامعه‌ای نوین و مدرن و انسانی در کشور می‌دانیم و از همه انسان‌های شریف که دل درگرو آزادی و برابری و رهائی دارند می‌خواهیم از کارخانه تا دانشگاه و مدارس و محلات تا صحنه جهانی پرچم این مطالبات حداقلی را بر بلندای قله رفیع آزادیخواهی بر افراشته دارند.»
منشور تصریح می کند که این خیزش سر باز ایستادن ندارد و تا لغو تمام صورتهای استثمار و تبعیض پیش می رود. این بدان معنی است که تمام جریانات سیاسی در بالاترین حد آکاهی و آمادگی برای گذار از تمام صورتهای استثمار هستند، یعنی رهایی از سرمایه داری و تمام ظلم هایی که روابط مالکیت خصوصی و کسب سود در جامعه بوجود آورده است. البته نویسنده این منشور شهامت بیان کردن انقلاب سوسیالیستی را ندارد و مانند تمام جریاناتی که حول دیک دنیای بهتر و سناریو سفید و سیاه منصور حکمت شکل گرفته اند انقلاب انسانی را در نفی انقلاب کارگری عنوان می کنند.
منشور با نوعی رادیکالیسم خرده بورژوازی وضعیت را تحلیل می کند و نیروهایی که توانایی تعیین و تکلیف سیاسی در جامعه را دارند و می توانند تغییرات انقلابی را رقم بزنند نشان می دهد ولی به یک باره زیر پای شان را خالی می کند و هدف انقلابی آنها را به قدری گل و گشاد عنوان می کند که هر جریانی بتواند نمایندگی مبارزات آنها را بدست بگیرد. به میان کشیدن بحث انقلاب مدرن و انسانی اوج رفرمیسم و سانتریسمی است که در پی آن تحلیل ها از وضعیت مبارزات می تواند همچون وزنه ای سنگین بر سر نیروهای انقلابی نام برده توسط منشور فرود آید. اگر توده تحت ستم در اردوی کار قرار است تمام صورتهای استثمار را لغو کند چرا باید برای مفهوم و منفعتی گنگ و بی معنی به نام انسان! این کار را انجام دهد، برای کدام انسان! ستمگر و ستمکش هر دو انسان هستند، البته در مورد واژه مدرن که مسئله از این هم بی معنی تر است، ستمگران همیشه مدرن تر بوده اند چون ثروت و ابزار و امکانات بیشتری در اختیارشان بوده است. چگونه ممکن است یک منشور انقلابی به چنین توهماتی دامن بزند! و یک کلمه از نظام سرمایه داری و ماهیت انقلاب به میان نیاورد.
در دورانی که شیوه تولید سرمایه داری در روستاهای دور افتاده هم رسوخ کرده تنها الترناتیو انقلابی سوسیالیسم است که با قدرت گیری طبقه کارگر آغاز می شود، نه انقلاب انسانی که هیچ مفهومی را متبادر نمی کند، در ضمن چرا باید با نیروهای انقلابی که در کف خیابان هستند و در مقابل گلوله سینه سپر می کنند و در بهترین حالت برای سازماندهی انقلابی هستند با گوشه و کنایه صحبت کرد؟ آیا در زمانی که فاصله ما تا اعتلای انقلابی یک اعتصاب عمومی و یا تسخیر شهرهای بلوچستان یا کردستان است صحبت از مطالبات حداقل رفرمیسم عریان نیست؟
در بلوچستان توده تحت ستم کوه تفتان را محاصره کردند، جوانان جوانرود به چند بانک حمله کردند، جوانان مبارزات در کردستان در مقابل گلوله های دوشکا سینه سپر کردند، کارگران لوله سازی خوزستان و تشکلهای مختلف که در در این چند ماه بوجود آمده اند از سازماندهی انقلابی برای انقلاب سوسیالیستی صحبت می کنند، در هفت تپه توسط اسماعیل بخشی مطالبه نظارت کارگری مطرح شد، حال به نسبت این شرایط ذهنی و حضور نیروهای انقلابی در کف خیابان، دفاع از منشوری که این نیروی انقلابی را تا حد معترضین پایین می آورد، دها قدم از پیشرفت مبارزات عقب تر نیست؟
اکنون وقت تبلیغ و ترویج ایجاد کمیته های رهبری برای سازماندهی انقلاب و تشکیل حزب انقلابی است، آیا در وضعیت انقلابی اکنون در ایران پیش کشیدن مطالبات حداقلی پسرفت محسوب نمی شود!
در ادامه منشور بیشتر به بحث خواهیم پرداخت، حال منشور به تنظیم مطالباتی می پردازد که مثلا خواست این نیروی انقلابی را منعکس می کند:
۱. آزادی فوری و بی‌قید و شرط همه زندانیان سیاسی، منع جرم انگاری فعالیت سیاسی و صنفی و مدنی و محاکمه علنی آمرین و عاملین سرکوب اعتراضات مردمی.
در مقدمه این منشور دیدم که تمام اتکای نویسنده آن به نیروهای عینی و عملی در درون مبارزات جاری است، پس این سوال مطرح می شود که مخاطب درخواست آزادی فوری و بی قید و شرط زندانیان سیاسی کیست؟؟؟ منشور امیدی به رژیم جمهوری اسلامی ندارد و می گوید نیروهای مترقی باید آن را بر اندازند ولی مخاطب بند
یک این نیروها نیستند، و قدرت حاکم کنونی باید این شرط حداقلی! را بپذیرد یا رژیم جدید در آینده پس از انقلاب. اینجا خواننده این منشور دوباره گیج می شود، اکنون باید این مطالبه را از چه کسی در خواست کرد؟ حکومت بورژوا دموکراتیک! بعدی یا جمهوری اسلامی.
۲. آزادی بی‌قید و شرط عقیده، بیان و اندیشه، مطبوعات، تحزب، تشکل‌های محلی و سراسری صنفی و مردمی، اجتماعات، اعتصاب، راهپیمایی، شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های صوتی و تصویری»
منشور ما که فراموش کرده خود امضا کنندگانش نیروی اصلی انقلاب هستند، و باز دچار تناقض می شود، معلمان، کارگران، زنان، دانشجویان، کوئیر ها و … چهل سال است که این مطالبات دموکراتیک را فریاد می زنند، بنابراین اگر قدرت سیاسی را کسب کنند اولین کاری که خواهند کرد رفع مخدودیت های بند ۲ می باشد. ولی باز منشور مخاطب را گم می کند و دوباره دست خواهشش را رو به قدرتی که نمی خواهد ماهیتش را مشخص کند، دراز می کند.
۳. لغو فوری صدور و اجرای هر نوع مجازات مرگ، اعدام، قصاص و ممنوعیت هر قسم شکنجه روحی و جسمی.
۴. اعلام بلادرنگ برابری کامل حقوق زنان با مردان در تمامی عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی، امحا و لغو بی قید و شرط قوانین و فرم‌های تبعیض آمیز علیه تعلقات و گرایش‌های جنسی و جنسیتی، به رسمیت شناختن جامعه‌ی رنگین کمانیِ “ال‌جی‌بی‌تی‌کیوآی‌ای‌پلاس”، جرم زدایی از همه تعلقات و گرایشات جنسیتی‌ و پایبندی بدون قید و شرط به تمامی حقوق زنان بر بدن و سرنوشت خود و جلوگیری از اعمال کنترل‌ مردسالارانه.
۵. مذهب امر خصوصی افراد است و نباید در مقدرات و قوانین سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور دخالت و حضور داشته باشد.
۶. تامین ایمنی کار، امنیت شغلی و افزایش فوری حقوق کارگران، معلمان، کارمندان و همه زحمتکشان شاغل و بازنشسته با حضور و دخالت و توافق نماینده‌های منتخب تشکل‌های مستقل و سراسری آنان»
به همان شیوه قبل مطالبات به شیوه سندیکالیستی پیش می رود گویی که منشور با اعتماد به نفس می خواهد مطالباتش را روی میز رژیم فعلی یا رژیم نو در آینده بکوبد و بگوید آهای استثمار گران حق ما را هم بدهید به مطالبات ما هم توجه کنید چرا که ما نیروی اصلی انقلاب هستیم، اگر اعتراضات ما نبود شما اکنون قدرت را در دست نداشتید پس ما را هم بازی بدهید.
کاش این تناقضات مضحک همین جا تمام می شد ولی هنوز ادامه دارد و وضع پیچیده تر می شود:
۷. امحا قوانین و هر گونه نگرش مبتنی بر تبعیض و ستم ملی و مذهبی و ایجاد زیر ساخت‌های مناسب حمایتی و توزیع عادلانه و برابر امکانات دولتی برای رشد فرهنگ و هنر در همه مناطق کشور و فراهم کردن تسهیلات لازم و برابر برای یادگیری و آموزش همه زبان‌های رایج در جامعه.»
تبعیض مذهبی و جنسی و امحا آن وظیفه اصلی انقلاب است، اما ستم ملی بحثی فراتر از این است، ستم ملی آن تقاطعی است که تمام این ستمها در آن به بالاترین حد خود می رسد، این ساختار متفاوت را حل حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدایی را پیش می کشد لذا در مسئله ستم ملی بحث صرفا توضیح برابر امکانات نیست چرا که این مسئله فقط در قدرت گیری طبقه کارگر و حرکت به سوی سوسیالیسم ممکن می شود.
تقسیم امکانات یا حتی فدرالیسم هیچ کدام تضمینی برای از بین رفتن اقتدار ملت بالا دست نیست تازه اگر همین هم در حداقل مطالبات ممکن باشد. رفع ستم ملی و شاخص های آن فقط با درگیر شدن اکثریت افراد متعلق به ملیتهای تحت ستم در تعیین سرنوشت خودشان است که پاسخ می گیرد، و امکان دارد منحرب به استقلال کامل با وضع قوانین گمرکی خودشان باشد یا در یک اتحاد اقتصادی با سایر بخشهای دیگر بدون بوجود آمدن مرزهای رسمی. برای رفع ستم ملی نمی توان همچون این منشور مسئله را تا حد توضیع امکانات برابر!! تقلیل داد.
در بندهای بعدی این چنین آمده است:
۸. بر چیده شدن ارگان‌های سرکوب، محدود کردن اختیارات دولت و دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری. عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی توسط انتخاب کنندگان در هر زمانی باید جزو حقوق بنیادین انتخاب کنندگان باشد‌.
۹. مصادره اموال همه اشخاص حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی و خصوصی که با غارت مستقیم و یا رانت حکومتی، اموال و ثروت‌های اجتماعی مردم ایران را به یغما برده‌اند. ثروت حاصل از این مصادره‌ها، باید به فوریت صرف مدرن سازی و بازسازی آموزش و پرورش، صندوق‌های بازنشستگی، محیط زیست و نیازهای مناطق و اقشاری از مردم ایران شود که در دو حکومت جمهوری اسلامی و رژیم سلطنتی، محروم و از امکانات کم‌تری برخوردار بوده‌اند.
۱۰. پایان دادن به تخریب‌های زیست محیطی، اجرای سیاست‌های بنیادین برای احیای زیرساخت‌های زیست محیطی که در طول یکصد سال گذشته تخریب شده‌اند و مشاع و عمومی کردن آن بخش‌هایی از طبیعت (همچون مراتع، سواحل، جنگل‌ها و کوهپایه‌ها) که در قالب خصوصی سا
زی حق عمومی مردم نسبت به آن‌ها سلب شده است.»
بند ۸‌ ما را یاد قانونی که مارکس در نقد برنامه گوتاه برای دولت کارگری در دوران گذار مطرح می کند می اندازد، عزل هر مقام سیاسی بلافاصله بعد مشخص شدن عدم توانایی آن شخص فقط در دولت کارگری میسر است، چون در تمام دولتهای بورژوازی مقامهای بسیار رده بالا در ارتش و امور قضایی توسط دولت و از بالا بدون هیچ انتخاباتی صورت می گیرد و مردم هیچ دسترسی در عزل آنها ندارند چون اصلا انتخابشان نکرده اند. اگر مطالبه بند ۸ فقط در جامعه سوسیالیستی امکان پذیر است که نیروهای ایجاد کننده آن نیروی انقلابی نام برده شده توسط منشور است، پس ما تا به حال مطالبات قبلی را از چه کسی می خواستیم؟ از خودمان!
بند ۹ خواهان مصادره اموال شخصیتهای حقیقی و حقوقی، و مالکان که بزرگترین نقش را هم اکنون در رژبم بازی می کنند است. اگر خود این امضا کنندگان در قدرت نباشند کدام نیروی دیکر حاضر است اموال ثروتمندن را مصادره کند!!!
و در نهایت دو مطالبه حداقلی! دیگر:
۱۱. ممنوعیت کار کودکان و تامین زندگی و آموزش آنان جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده. ایجاد رفاه همگانی از طریق بیمه بیکاری و تامین اجتماعی قدرتمند برای همه افراد دارای سن قانونی آماده به‌کار و یا فاقد توانایی کار. رایگان سازی آموزش و پرورش و بهداشت و درمان برای همه مردم.
۱۲. عادی سازی روابط خارجی در بالاترین سطوح با همه کشورهای جهان بر مبنای روابطی عادلانه و احترام متقابل، ممنوعیت دستیابی به سلاح اتمی و تلاش برای صلح جهانی.»
گویی که‌ پدیده ای به اسم امپریالیسم وجود ندارد و این رژیم جمهوری اسلامی است که روابط بین المللی را تیره و تار کرده. رژیم‌ جمهوری اسلامی، محصول روابط خوب با غرب و با دخالت مستقیم امپریالیسم به قدرت رسید.
بند ۱۲ بلاهت را به اوج می رساند و بر مبنای ضرب المثل از محبت خارها گل می شوند نوشته شده است، گویی روابط بازار جهانی و گردش سرمایه مالی و صنعتی به گونه عمل می کند که اگر ما در ایران با آن به مهربانی رفتار کنیم او هم با ما مهربان خواهد بود، پس مشکل ما هستیم که تا حالا دوست نشدیم!، محمد رضا شاه که با غرب رابطه خوبی داشت و بزرگترین متحد غرب در منطقه بود، پس چرا توسط همین غرب با اردنگی از ایران بیرون انداخته شد.
این منشور که توسط بیست نهاد موجود و نا موجود امضا شده و جریانات راست مانند جبهه ملی و اتحاد جمهوری خواهان را با خود همراه کرده است، بیشتر این مطالبات صنفی و مدنی قابل دفاع هستند، اما در مقایسه با مواضعی که تشکلهای موجود و فعال مبارزات در مدت این پنج ماه مطرح کرده اند حرکت به عقب محسوب می شود چرا که عنصر تاریخا فعال مبارزات یعنی توده های تحت ستم و طبقه کارگر را تا حد مصلحین جامعه تقلیل داده است. فقط به قدرت رسیدن تودهای تحت ستم به رهبری طبقه کارگر است که می تواند مطالبات مطروحه را عملی کند، نه هیچ نیروی دیگری.
اگر طبقه‌ کارگر به همراه تمام متحدینش در اردوگاه کار تا آستانه انقلاب پیش رود و نتواند تمام قدرت را بدست بگیرد، با فاشیسمی مواجه خواهد شد که خواستار نابودی تشکلات کارگری و مدنی است که هر زمان به عنوان تنها آلترناتیو هر نوع حکومت بورژوازی قد علم می کند. پس دولت دموکراتیک بک توهم‌ بیش نیست.
امروز به جای طرح مطالبات حداقلی باید به دنبال تشکیل کمیته رهبری انقلاب متشکل از پیشتازان کارگری، زنان، ملیتهای تحت ستم و … بود. هر گونه موضع مخدوش با تاکید بر انسانیت و اخلاقیات و توهم به دموکراسی بورژوازی به ضرر طبقه کارگر و‌ سایر توده تحت ستم است، تجربیات تاریخی به ما بارها ثابت کرده است که مواضع گل و گشاد و مخدوش همیشه ابتکار عمل را در دست جریانات راست قرار داده است. مواضع مخدوش نیروهای اصیل انقلابی را گیج و سازماندهی انقلابی آنها را کند می کند تا جریانات راست تصمیم های جدی خود را برای نحوه سرکوب آنها اتخاذ کنند.
وظیفه نیروهای کمونیست و پیشتازان مبارزه تشکیل یک حزب انقلابی است نه طرح مطالبات حداقلی و مخدوش، و تا زمانی که این اتفاق نه افتاده است، پیشتازان مبارزه باید فاصله خود را با سانتریسم و رفرمیسم درون مبارزه به قدری حفظ کنند که بتوانند آن را به موقع افشا کرده و اجازه ندهند که این جریانات از سرعت مبارزات بکاهند. هیچ جای تاریخ تضمینی به ما نداده که نهاد هایی که اسم سندیکا و تشکلات زنان و کارگران را روی خوشان گذاشته اند همیشه در راستای مبارزات انقلابی برای کسب قدرت سیاسی قدم برداشته باشند. دیالکتیک مبارزه به ما تحمیل می کند که تیغ نقدمان همیشه برا باشد تا عواملی که در جریان مبارزه تبدیل به ضد انقلاب می شوند را شناسایی کنیم.
روش پیشبرد مطالبات در درون مبارزه باید به شیوه انتقالی صورت گیرد، یعنی از آگاهی کنونی توده درگیر در مبارزه شروع می کند‌ و آن را قدم به قدم به جلو پیش می برد، این هنری است که از دل مبارزات تاریخی طبقه کارگر بوجود .
آمده است، بهترین مثال در این زمینه مبارزات کارخانه نیشکر هفت تپه است، کارگران‌ در هفت تپه از مطالبه حقوق معوقه به لغو خصوصی سازی پل می زنند و از آن به مطالبه اعمال کنترل کارگری بر کارخانه می رسند که توسط اسماعیل بخشی مطرح شد. نیروی اساسی پیشبرد انقلاب رشد آگاهی به معنای پیشرفت مطالبات است، پیشتازان کارگری در روند مبارزه باید توده وسیع اردوگاه کار را با خود همراه کند، این مهم به شیوه ای دینامیکی مطالبات حداقل و حداکثر ممکن نیست، طرح مطالبات حداقل تقلیل نیروی زنده انقلاب که توانایی کسب قدرت سیاسی را دارند به معترضینی است که نمی توانند برای سیادت خودشان بر جامعه مبارزه کنند، و باید همیشه در جناح چپ دولت سرمایه داری باقی بمانند.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران