وظیفه جوانان سوسیالیست اکنون چه؟ / مازیار رازی
امروزه در میان روشنفکران سوسیالیست دو دسته عموما ظاهر می شوند:
دسته اول، جوانان سوسیالیستی هستند که ممکن است از آگاهی و دانش خوبی برخوردار باشند اما همواره از منظر و دیدگاه اراده گرایانه، وقایع را تجزیه و تحلیل میکنند. بنابراین خود را جدا و حتی ورای تودهها در نظر میگیرند و بر این باورند که میبایست خود در رأس امور قرار گرفته و در سطح نظری نشریات تئوریک و خط سیاسی از بالا ارائه می دهند، و در سطح عملی در بهترین حالت یا با یکسری اقدامات انقلابی موجب تهییج و تشویق تودهها می شوند و تصور می کنند که با این روش آموزش به توده های ناآگاه آموزش سوسیالیستی می دهند. به طور خلاصه این دسته از سوسیالیستها همواره چند گام جلوتر از تودهها حرکت میکنند و نقش پرچمدار و طلایه برای خود قائل میشوند. به سخن دیگر با روش اراده گرایانه و به مثابه منجی توده ها، نقش خود را ارزیابی می کنند.
دسته دوم، جوانان سوسیالیستی هستند که در نقطه مقابل دسته اول قرار دارند. یعنی اعتقاد دارند که کارگران و زحمتکشان به طور خودجوش و با مرور زمان و به عبارتی در زمان و شرایط مناسب به سازماندهی و تسخیر قدرت خواهند پرداخت و اگر این امر تاکنون محقق نشده صرفاً به دلیل محیا نبودن شرایط عینی انقلاب است؛ در نتیجه میبایست صبر و شکیبایی پیشه کرد و منتظر وقوع این جریان در زمان مناسب بود. در این زمان هم نقش خود را مطالعه و یا ترجمه مقالات و یا انتشار نشریه «تئوریک» محدود می کنند. به سخن دیگر با روش تقدیر گرایانه به جامعه می نگرند.
تا این موضوع برای خودتان روشن نشود و جهت گیری صحیحی نخواهید داشت.
برای توضیح روش درست باید به روش خود کارل مارکس رجوع شود. کارل مارکس در مانیفست حزب کمونیست (بخش ۲ ) به وظایف انقلابی کمونیستها و چگونگی دخالت گری و پیشبرد اهداف سیاسی، اشاراتی داشته و تأکید میکند که کمونیستها در سطح عملی نه تنها باید از تمامی اشکال اعتراضها و اعتصابات حمایت نمایند بلکه همواره نقش پرچمدار و پیشقراول نیز در این جنبشها ایفا کنند؛ در جنبشهای ملیت های تحت ستم، جنبش زنان، اعتصابات کاری ، اعتراضات خیابانی و به طور کلی در هرگونه مطالبات حداقلی و حداکثری شرکت کنند. در نتیجه، ما باید همواره در میان تودههای وسیع حی و حاضر باشیم به منظور دخالت گری به عنوان نیروهای پیشتازان خیزش های توده ای. گرچه در جوامع امروزی تعداد احزاب و گرایشهای مارکسیستی و کمونیستی محدود و اعضای آن اندک هستند اما این اعضا از تجارب تاریخی بیش از ۱۷۴ ساله جنبش کارگری برخوردار بوده و قادر خواهند بود نقش مؤثری در امر سازماندهی تودهها و کارگران در راستای انقلاب کارگری ایفا نمایند. از این رو میتوان اذاعان داشت که بر اساس روش مارکسیستی دخالتگری در میان توده ها، کمونیستها نه به عنوان تماشاچی منتظر خروش و سازماندهی خود به خودی کارگران بوده و نه جلوتر و جدا از تودهها به عنوان پیشوا حرکت میکنند. بلکه، همواره در تلاش هستند تا در میان تودهها نقش پیشتاز ایفا نمایند. بر این اساس و با توجه به شرایط فعلی ایران مارکسیستها بهانهای برای خانه ماندن و یا صرفا فعالیت نظری کردن در صفحات مجازی ندارند، بلکه مکلف هستند در خیابانها در کنار مردم و همچنین در اعتصابات کارگری شرکت جویند. به جرأت میتوان گفت آن دسته از افرادی که از آگاهی سیاسی و اجتماعی بالایی برخوردار بوده و یا حتی تمامی آثار مارکس را هم مطالعه کرده باشند، اما در این روزها در میان تودهها حضور نداشته باشند، به هیچ وجه نتوانستهاند مارکسیسم را به درستی درک کنند.
از سوی دیگر میدانیم که مارکس در مانیفست حزب کمونیست، دخالت گری بیرویه و بیبرنامه را جایز ندانسته و بر هدفمند بودن این امر تأکید دارد. تفاوت نظری بین تودهها و کمونیستها به عنوان نیروهای آگاه و پیشرو در این جا برجسته مینماید. تودههای وسیع معمولاً بر اساس نیازهای مشخص و مرتبط روز به پا خاسته و به خیابان میآیند اما مارکسیستها هدفمند و مجهز به تئوری انقلابی وارد عمل میشوند و همان طور که مارکس نیز تأکید میکند چشم انداز و هدف نهایی کمونیستها جز انقلاب سوسیالیستی نمیتواند باشد. واضح و مبرهن است ۴۳ سال اختناق و سرکوب مانع از آن میشود تا تودههای وسیع به سادگی به ماهیت ارتجاعی و وابسته حکومت موجود به نظام سرمایهداری پی برده و یا متوجه اهمیت و نقش محوری شوراها و لزوم برقراری انقلاب سوسیالیستی شوند. بدون شک تودهها در شرایط اعتلای انقلابی به اهمیت جنبشهای خودجوش از جمله شوراها پی میبرند اما نیروهای پیشرو و آگاه، از جمله مارکسیستها، باید قادر باشند این شور و اشتیاق انقلابی را منسجم نموده و به سازماندهی بپردازند. کمونیستها که قبلاً به آگاهی ضد سرمایهداری رسیدهاند هدفی جز رهنمود تودهها در برپایی نظام سوسیالیستی و به قدرت رسیدن طبقه کارگر ندارند. گرچه انقلابها گریز ناپذیر هستند اما قابل پیش بینی هم نیستند بلکه وقوع یک انقلاب نیازمند شکل گیری شرایط و عوامل خاصی بوده که مهمترین و بارزترین آنها چنانچه لنین اشاره میکند زمانی است که بالاییها نتوانند به شیوه قدیم حکومت کنند و پایینیها نخواهند به سبک قدیم زندگی کنند. بنابراین فاکتور اول دلالت بر این دارد که حکومت گران بیاعتبار، متزلزل و منحط شده، توانایی حکومت را از دست دادهاند و فاکتور دوم اینکه تودههای عظیم دارای ستاد رهبری در سطح جامعه باشند. متأسفانه این دو فاکتور در شرایط فعلی جامعه ایران به طور کامل پدیدار نگشته و از منظر ستاد رهبری میتوان گفت شکل گیری اعتصابات عمومی کارگری خواهد توانست به سقوط حتمی این رژیم منجر شود. گرچه این شرایط هنوز به طور کامل پدید نیامده اما فرصت کافی و مناسب برای مداخله گری مارکسیستها فراهم است تا بلکه بتوانند با نفوذ در بین تودهها مسیر این انقلاب را از یک انقلاب بورژوائی به سمت انقلاب سوسیالیستی تغییر دهند و تودهها را با خود همراه سازند. اگر هم چنین فرصتی به دست ندهد این به معنای پایان کار و استیصال سوسیالیستهای جوان، نمی تواند باشد، بلکه نباید فراموش کرد که خواست تودهها همواره ارجحیت دارد و نمیتوان سوسیالیسم را به زور چماق بر تودهها تحمیل کرد. مع الوصف مارکسیستها از مبارزه طبقاتی ناامید نشده و بر این رویه پافشاری نمینمایند تا زمانی که تودهها به ماهیت بهره کش و استثمارگر دولتهای بورژوائی پی برده و نهایتاً جنگ میان سرمایهداران برای کسب منفعت «به جنگ ستمدیدگان بر علیه ستمگران» تبدیل شود. علیرغم همه خشونتها و سرکوبهای صورت گرفته طی حدود سه ماه اخیر، خروش و تهور مردم ایران فروکش نکرده و تودهها هدفی جز سرنگونی حکومت جبار جمهوری اسلامی و دولت سرمایه داری، ندارند تا جایی که از هم اکنون مسئله اصلی و دغدغه انقلابیون نوع و شکل دولت بعدی قلمداد میشود. بنابراین فضای مساعد برای مارکسیستها فراهم است تا از هم اکنون به فکر سازماندهی و ساخت هر چه بیشتر هستههای مخفی کارگری باشند. خوشبختانه طی چند هفته اخیر خبر از تشکیل چند هسته مختلف به گوش رسیده و مباحثی را نیز مطرح کردند که بسیار درخور توجه و قابل تقدیر است. ما باز هم به عنوان یک گرایش به این جوانان دلیر و مبارزه توصیه میکنیم که از مداخله گری در میان تودهها غافل ننشته بلکه دخالت گری هدفنمند و با چشم انداز سوسیالیستی در نظر داشته باشند و ثانیاً ضمن ایفای نقش عناصر پیشرو و انقلابی، از فعالیتهای جدا از تودهها اجتناب نمایند. نکته قابل توجه که مارکس در مانیفست کمونیست بدان اشاره میکند این است که کمونیستها و سوسیالیستهای انقلابی میبایست ضمن در نظر داشتن چشم انداز سوسیالیستی راهکارهایی بیابند که آگاهی تودهها از سطح فعلی به طور تدریجی و قدم به قدم به سوی آگاهی والاتر و مطالبات فراتر از یک انقلاب بورژوا دموکراتیک برسانند تا تودهها به این باور برسند که دموکراسی را میتوان به طور مستقیم و از طریق شوراها ساخت و نه الزاماً توسط نخبگان و نمایندگان منفعت طلب. امروز شاهد هستیم که سوسیالیستها ولو به طور اندک مشغول فعالیت هستند و شعارها و مطالبات خود را مطرح ساخته و یا دیوار نویسی میکنند؛ شعارهایی مانند «نه شاه می خواهیم نه ملا، قدرت به دست شورا» و غیره. این فعالیتها و شعارهای رادیکال قابل تقدیر بوده اما همچمنان سطح آگاهی تودهها را گامی به پیش نمیبرد. شعارهایی کاربردی شعارهایی است که با سطح آگاهی فعلی تودهها همگام شده اما چشم انداز و افق بلندتری را نیز در نظر دارد. یکی از شعارهای مناسبی که اخیراً توسط رفقا مطرح شده ارتقا دادن شعار دموکراتیک «زن زندگی آزادی» به شعار «زن زندگی آزادی، اداره شورائی»بوده است. طرح چنین شعارهایی میتواند نظر و حس کنجکاوی برخی از تودهها را به مفهوم اداره شورائی جلب نموده و در نتیجه گامی به پیش برداشته شود. اما طرح شعارهای کلی و یا شعارهایی که صرفاً چشم انداز سوسیالیستی داشته و مستقیماً به انقلاب سوسیالیستی اشاره کند مانند «زنده باد سوسیالیسم» و یا «نابود باد نظام سرمایه داری» گرچه شعارهایی رادیکال و مناسب قلمداد میشوند. اما چنانچه اشاره شد هنر مارکسیستها برقراری ارتباط بین آگاهی کنونی موجود در سطح جامعه و گامی به پیش بردن این آگاهی تلقی میشود. بدین سبب است که مارکس اشاره میکند که ما نمیتوانیم چشم انداز و افق دور را به یکباره درون یک سبد و پیش روی تودهها قرارداده توقع داشته باشیم برای ایشان قابل هضم باشد تا جایی که به سازماندهی خودجوش و انقلاب سوسیالیستی محقق شود. این پروسه میبایست قدم به قدم طی شود و در نتیجه یک دخالت گری هدفنمند را طلب مینماید؛ چه در مورد مردمی که در خیابانها مشغول تظاهرات و شعار دهی علیه دولت هستند و چه در مورد کارگران. گرچه کارگران چند کارخانه موفق به سازماندهی اعتصاب شدهاند و خوشبختانه اخیراً شاهد بودیم که کامیون داران نیز دست به اعتصاب زده و با انقلابیون همراه شدهاند. با این حال این تلاشهای ارزنده و ارزشمند همچنان پراکنده بوده و هنوز وارد مرحله اعتصابات گسترده عمومی نشدهایم. نمیتوانیم بگوییم کارگرانی که اعتصاب کردهاند قطعاً به آگاهی سوسیالیستی رسیدهاند اما در این زمینه نیز مارکسیستها ملزم به پیدا کردن حلقه ارتباط و گامی به پیش بردن مطالبات خواهند بود. اعتصابات کارگری صرفاً به متوقف کردن خط تولید و مختل شدن سیستم و نظم کارخانه منتهی میشود، اما مارکسیستها میتوانند ضمن نفوذ در بین کارگران و بخصوص رئیس اتحادیه کارگران، مسئله خودمدیریتی و به دست گرفتن امور کارخانه توسط کارگران را مطرح سازند تا بدین ترتیب سطح آگاهی کارگران از مرحله متوقف ساختن تولید به مرحله خودمدیریتی و خودگردانی برسند. کارگران میتوانند مدیران و عاملین دولتی یا خصوصی کارخانهها را اخراج کرده اما فعالیت کارخانه پابرجا بماند و کارگران صاحب محصولی باشند که خود تولید میکنند. این مطالبه شعاری نیست که صرفاً از کتب و یا مقالات استخراج شده باشد بلکه توسط کارگران شریف هفت تپه نیز مطرح و تاحدودی به مرحله اجرا رسید. خودمدیریتی و اداره شورائی کارخانه توسط کارگران مطالبهای بود که توسط اسماعیل بخشی به دفعات مطرح و تکرار شد. مارکسیستها و سوسیالیستهای انقلابی موظف هستند تا این شعار مطروحه را گسترش داده و اگر چنین مطالبهای در میان کارگران شرکت نفت و یا پتروشیمی مطرح گردد بدون شک افق جدیدی در تاریخ مبارزات کارگری ایران پدیدار خواهد شد و حداقل میتوان مطمئن شد که نظام فاسد جمهوری اسلامی در لبه پرتگاه قرار خواهد گرفت. اعتصاب شرکت نفت و یا پتروشیمی ضربه مهلکی به پیکره حکومت وارد خواهد آورد اما کنترل کارگری گامی بزرگ در راستای انقلاب سوسیالیستی قلمداد میشود و به هر جهت دولت ایران به سادگی قادر به سرکوب و مبارزه با کارگرانی که اعتصاب کردهاند، نخواهد بود بلکه رویارویی و درگیریها شدت بسیار بیشتری پیدا خواهد کرد. معهذا چنانچه اشاره شد مطالبات انتقالی به معنی ارتباط گیری با آگاهی فعلی تودهها و ارتقای قدم به قدم این آگاهی تا مرحله تسخیر قدرت و انقلاب سوسیالیستی قلمداد میشود. دسته دیگر کارگران، افرادی هستند که در اعتصابات شرکت نداشته و نقش منفعل داشتهاند. در این زمینه هم مارکسیستها ملزم به دخالتگری بوده تا تلاش کنند این دسته از کارگران را نسبت به مسئولیت و وظیفه شان نسبت به جنبش انقلابی و کارگرانی که دست به اعتصاب زده و یا افراد معترض در خیابان آگاه سازند. چنانچه شاهد بودهایم برخی از هستههای کارگری گاهاً انتقادهای تند و تیزی نسبت به این افراد پاسیفیست روا داشته و آنان را بیمسئولیت خطاب کردند. لذا نمیتوان چنین استدلال کرد که فعلاً کارگران از آمادگی ذهنی برای انقلاب برخوردار نیستند بلکه اگر هم آمادگی ذهنی وجود ندارد نیروهای پیشرو و عناصر انقلابی میتوانند این دسته از عناصر منفعل را به حرکت درآورده و نقش و تکالیف انقلابی را به ایشان گوشزد نمایند. من حیث المجموع مارکسیستها ونیروهای پیشرو میتوانند با نفوذ در میان کارگران و زحمتکشان، شکل گیری هستههای کارگری را تسریع بخشیده و امید به تشکیل حزب پیشتاز انقلابی و همچنین برپایی انقلاب سوسیالیستی را در میان تودهها وسعت بخشند. درست است که تابحال این رویه سرعت و روند قابل توجهی نداشته اما در شرایط اعتلای انقلابی تودهها یک شبه ره ده ساله را طی کرده از پتانسیل بالایی برخوردار هستند و عناصر پیشرو و انقلابی با طرح مطالبات انتقالی و دخالت گیری هدفمند – طوری که نه دنباله رو شعارهای دموکراتیک باشند و نه جلوتر و جدا از تودهها حرکت کنند – قادر خواهند بود در شرایطی که بحران دولت حاکم به حد اعلا و قابل توجهی رسیده و بر لبه پرتگاه قرار گرفت در صدد تسخیر قدرت و برپایی انقلاب سوسیالیستی برآیند.
مازیار رازی
https://linktr.ee/mazraz
سخنرانی مازیار رازی در کلاب هاوس
ویرایش: امیر حسین حدادی
۲۶ آذر ۱۴۰۱
آخرین دیدگاه ها