سخنان آقای حبیبی و پاسخ مارکسیست های انقلابی

اظهارات آقای محمد حبیبی سخنگوی کانون معلمان تهران در کلاب‌هاوس، اگرچه وی در توئیتی دیگر تلاش کرد که بخشا آن را اصلاح کند، نشان‌دهنده نوعی تفکر اپورتونیستی پوشیده در جنبش اعتراضی ایران است. این تفکر علی‌رغم عبارت‌پردازی‌های به ظاهر چپ و قرارگرفتن در طیف جنبش براندازی، در عمل تفاوت چشمگیری با اپورتونیسم عیان سلطنت‌طلبان و اصلاح‌طلبان داخلی و خارجی ندارد. حتی شاید به جرات بتوان گفت که از آنان نیز خطرناک‌تر هستند، چرا که به علت ظاهر رادیکال خود، بخش عظیمی از جامعه را جذب این تفکر می‌نماید (۱).

آقای حبیبی با اشاره به بافت اقتصادی – اجتماعی شرکت‌کنندگان تظاهرات آبان ۹۸ و مقایسه آن با جنبش ۸۸ به این نتیجه می‌رسد که طبقه متوسط ایران تنها نیرویی‌ست که می‌تواند موجد تغییرات عظیمی در کشور شود. ایشان به درستی اشاره می‌کنند که بافت شرکت‌کنندگان تظاهرات آبان عمدتا متشکل از اقشار فرودست و فقیر کارگری محلات فقیرنشین و حاشیه شهرها بوده است؛ کارگرانی که حتی سکنای دائمی نداشته و عمدتا کارتن‌خواب و گورخواب هستند. ایشان هم‌چنین متذکر می‌شوند که این افراد فاقد آگاهی و شعور سیاسی بوده و تنها به دلیل مسائل و مشکلات اقتصادی به خیابان‌ها آمده بودند.

آقای حبیبی سپس با استفاده از تعاریف مارکسیستی اعلام می کنند که بر اساس نظریه مارکس این افراد لمپن پرولتاریا به حساب آمده و می‌توانند به آسانی مورد استفاده ناسیونالیست‌ها و فاشیست‌ها قرار گیرند و تبدیل به سیاهی لشکر آنان شوند. بنابراین، ایشان پس از گذراندن مدت زمانی با چنین افرادی در زندان، در نظر قبلی خود که تنها “طبقه آگاه و باشعور سیاسی متوسط”، همان که در سال ۸۸ به خیابان‎ها آمد، قادر به تحقق انقلاب خواهد بود، راسخ‌تر شده‌اند.

ایشان فراموش می‌کنند که جنبش اصلاح‌طلبی ۸۸ علی‌رغم صداقت بدنه به‌جان‌آمده، که بخش عظیمی از آن پس از خیانت رهبران ۸۸ به جنبش ۹۶ و سال‌های پس از آن پیوستند، که می‌توان به عنوان مثال از جنبش دانشجویان، زنان و جنبش مستقل کارگران نام برد، و علی‌رغم کثرت شرکت‌کنندگان آن، در عمل فاقد تداوم و پیوستگی لازم برای ادامه مبارزه و سرنگونی رژیم بود. اما جنبش فعلی به علت وجود شرایط عینی اقتصادی – اجتماعی از هنگام ورود تا کنون نه تنها قدمی پاپس نگذاشته بلکه به دستاوردهای مهمی نیز دست پیدا کرده است که حتی در مخیله روشن‌فکران سوسیال‌دموکرات نمی‌گنجد.

مطابق معمول همه فرصت‌طلبان سوسیال‌دموکرات، آقای حبیبی و تفکری که ایشان نمایندگی می‌کند، نقطه عزیمت خود را بر یک استدلال درست مارکسیستی قرار داده که لمپن پرولتاریا می‌تواند مورد استفاده ناسیونالیست‌‌ها و فاشیست‌ها قرار گیرد، اما فراموش می‌کند که مارکس هنگام تبیین فساد اخلاقی اجتماعی کارگران در کتاب سرمایه، به روشنی نشان می‌دهد که این انحطاط نشانه استثمار بی‌ حدوحصرو تحمیل مناسبات سرمایه‌داری بر حیات اجتماعی آنان است و آنان تنها در صورت انهدام این مناسبات قادر خواهند بود که به شان انسانی خود دست یابند. علاوه بر این، وی پس از آن بررسی به این نتیجه‌گیری نمی‌رسد که این طبقه قابلیت تحقق انقلاب نخواهد داشت. برعکس وی در تمامی آثار خود تکیه بر این دارد که همان محرومان و گرسنگان (بی‌اخلاق!) با توجه به جایگاه‌اشان در مناسبات تولید و تحمل استثمار مداوم، تنها طبقه‌ایست که از درهم شکستن این مناسبات منفعت خواهد برد؛ که و با توجه به اکثریت عظیم آنان، جامعه نیز از آن بهره‌مند خواهد شد. مارکس به دفعات مکرر تاکید می‌کند که تنها این طبقه به آخر انقلابی می‌تواند و باید رهبری انقلاب را در دست بگیرد، چرا که “آنان جز زنجیرهای پای خود چیزی ندارند که از دست بدهند”.

درست برخلاف نظرات آقای حبیبی، مارکس (که ایشان در جایی در صحبت‌های‌شان به او اقتدا کرده‌اند) به شکلی علمی ثابت می‌کند که این شرایط عینی اقتصادی – اجتماعی‌ست که تحولات را امکان‌پذیر می‌سازد. طبقه کارگر از آن رو انقلابی‌ست که شرایط فقر و فلاکت جامعه راه دیگری به جز انقلاب و تغییر شرایط موجود در پیش روی وی نمی‌گذارد.

به سخن دیگر این عین است که ذهن را می‌سازد تا مجددا بر آن تاثیر بگذارد و عینیت جدیدی تولید نماید. ذهنیت “آگاه و سیاسی” شرکت‌کنندگان تظاهرات ۸۸ (بنا به گفته آقای حبیبی)، همان‌گونه که دیدیم توانایی تحقق هیچ تغییری را نداشت، چرا که ذهنیت و رهبریت این جنبش ریشه در واقعیت مادی خرده‌سرمایه‌دارانه زندگی آنان داشت که نه خواهان تغییر مناسبات بلکه اصلاح و بهبود آن هستند.

طبقه متوسط بنا به موقعیت بینابینی خود، از یک سو، در آرزوی پیوستن به طبقه سرمایه‌دار دست‌پا می‌زند و می‌سوزد؛ و از سوی دیگر، توسط همین سرمایه‌داران و مناسبات موجود، به لایه‌های فقیرتر جامعه رانده می‌شود. اما از آن جایی که طبقه متوسط سراپا آغشته به فرهنگ مسلط بورژوازی بر جامعه، به شدت از این سقوط وحشت دارد، می‌کوشد به هر طریق ممکن آن را انکار کند و به تاخیر بیاندازد. آنان در رویای تغییری مخملی و بدون خون‌ریزی هستند، که چیزی به جز تداوم و استحکام مناسبات حاکم با تغییری در شکل‌بندی قدرت دولت نیست. خرده‌بورژوازی در فردای هرگونه تحول اجتماعی، چنان‌چه تاریخا نشان داده شده است، چاره دیگر به جز تحویل قدرت به سرمایه‌داری مسلط و یا استحاله در این مناسبات را ندارد. حتی در کشورهایی که خرده‌بورژوازی در همدستی با سرمایه‌داری، برای مدتی کوتاه قدرت سیاسی را به چنگ آورد، نقش دیگری به جز سرکوب‌ جنبش‌های کارگری و جاده صاف‌کن بودن ناسیونالیسم افراطی و فاشیسم بازی نکرد. نقشی که سوسیال‌دموکراسی آلمان در نابودی جنبش سوسیالیسم انقلابی در سال‌های دهه بیست، و سپس احزاب اپورتونیست و استالینیست در به قدرت رسیدن فاشیسم در آلمان بازی کردند. چندان دور از انتظار نبود اگر که توده‌های ناآگاه و تحت‌ستم ملعبه دست اندیشه‌های شونیستی و یا فاشیستی قرار گرفته و مبدل به ماشین جنگی آن شدند. اما گرایش توده‌ها به سمت تفکرات پوپولیستی و نژادپرستانه و فاشیستی خود نتیجه شرایط عینی و وخیم اقتصادی‌ست که فاشیست‌ها در مقابله با آن برنامه جنگی خود را ارائه کردند و اپورتونیست‌ها ها برای حفظ اردوگاه سوسیالیستی استالین در مقابل آن سکوت کردند ” کار قیصر را به قیصر بسپارید”.

بنابراین، محکوم کردن توده‌های فقیر و انکار کردن رهبری کارگری چیزی به جز پنهان‌کردن تفکر اپورتونیستی و ورشکسته سوسیال‌دموکراسی نیست. این خرده‌بورژوازی آلمان و سوسیال‌دموکراسی نماینده آن بود که قدرت‌گیری فاشیسم در آلمان را تسهیل نمود.

اگرچه بسیاری از معلمین شریف در سراسر کشور روزبه‌روز بیش‌تر در سراشیبی فقر اقتصادی لغزیده و به حاشیه‌های شهرها پرتاب می‌شوند، و خود نیز بدان اذعان دارند، اما هنوز جناح‌هایی در درون این جنبش و دیگر جنبش‌های اجتماعی موجود این واقعیت غیرقابل انکار را نادیده گرفته و در آرزوی تغییری آرام و بدون خون‌ریزی به حکومتی دیگر هستند که شاید بتواند منافع تنگ‌نظرانه آنان را فراهم آورد. آنان نمی‌دانند و یا متعمدانه فراموش می‌کنند که مناسبات بورژوازی در کلیت خود قادر به حل معضلات جامعه نبوده و در کشورهای ویژه‌ای مانند ایران با پیش‌زمینه فرهنگ دیکتاتوری برآمده از دل مناسبات شیوه تولید آسیایی و ناقص‌الخلقگی طبقه بورژوازی آن هیچ‌گاه امکان تحقق جامعه‌ای به اصطلاح دموکراتیک، شبیه کشورهای غربی که مدینه آمال این آقایان است، وجود ندارد. وحشت خرده‌بورژوازی از ناآگاهی و فقر سیاسی توده‌های زحمتکش نیست بلکه ترس از امکان شکل‌گیری حزب انقلابی کارگران پیشرو و روشنفکران کارگری‌ست که می‌تواند این توده بی‌شکل را به سوی کسب قدرت کارگری رهبری کند.

توده‌ها بر اساس عینیت‌های موجود قدم به میدان می‌گذارند. انبوه کارگران و زحمتکشان که از سال ۹۶ پا به میدان گذاشته‌اند در خدمت نیروهایی قرار می‌گیرند که پاسخ‌گوی حل مشکلات عدیده موجود باشد، مشکلاتی که حل آن تنها با گذر از مناسبات موجود و برقراری نظامی که در خدمت اکثریت جامعه باشد، امکان‌پذیر خواهد بود؛جامعه‌ای که در آن کلیه نیروهای بالقوه موجود توان و امکان گسترش و شکوفایی خواهند یافت. تحقق دموکراسی، این وظیفه به‌جا مانده از دوران بورژوایی، تنها در سایه حکومتی کارگری امکان‌پذیر خواهد بود

گرایش مارکسیست‌های انقلابی معتقد است که این تنها طبقه کارگر است که می‌تواند به کمک پیشروان واقعی خود امر انتقال از این مناسبات به حکومتی عادلانه، که دیگر اقشار جامعه نیز در آن شرکت کرده و به آن تداوم می‌بخشند، امکان‌پذیر نماید. ما اعتقاد داریم: روشنفکرانی که خلوص و تعهد خود را در جریان مبارزه نشان داده‌اند و همیشه در کنار کارگران بوده‌اند موظفند که در این برهه به کمک کارگران پیشرو و متشکل، و در هسته‌های مخفی امر انقلاب را عینیت ببخشند. هرگونه تفکری که خواهان تغییر مخملی و از بالا توسط نخبگان سیاسی برای شکل‌بندی قدرت سیاسی متفاوتی در چهارچوب مناسبات فعلی در سر دارد، هدف دیگری جز به تعویق انداختن انقلاب در ذهن نمی‌پروراند.

گرایش مارکسیست‌های انقلابی ایران

militaant.com

۱۲اردیبهشت ۱۴۰۱

(۱) بنا به نظرسنجی اخیر موسسه گمان ۲۲% از پاسخ‌دهندگان دارای تمایلات سوسیال‌دموکراتیک بودند.

 

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران