پیش گفتار مازیار رازی به «نقد برنامه گوتا» کارل مارکس +ترجمه نقد برنامه گوتا

PDF

پیش گفتار مازیار رازی به «نقد برنامه گوتا»

برای درک مفهوم سوسیالیسم و کمونیسم هیچ کتابی پر اهمیت تر از «نقد برنامه گوتا» نیست.

از ديدگاه ماركس، هيچگاه تفاوت كيفی ميان دو مقوله سوسياليسم و كمونيسم وجود نداشت. سوسياليزم صرفاً مرحله نخست كمونيزم است. در سوسياليزم طبقات و دولت از ميان رفته و به هر فرد در جامعه به اندازه سهمش در توليد اجتماعی از محصول آن توليد تعلق می گيرد. سپس در مرحله كمونيزم- با رشد كيفی نيروهای مولده در سطح جهانی و وفور اقتصادی- به هر كس به اندازه نيازش تعلق می گيرد. اما قبل از رسيدن به جامعه ی كمونيستی، جامعه وارد يک مرحله ی مشخص از تكامل می شود: مرحله گذار از سرمايه داری به سوسياليزم. جامعه ی در حال گذار از سرمايه داری به سوسياليزم عمدتاً از طريق انهدام مالكيت خصوصی بر وسائل توليد (زمين، صنايع، بانک ها و غيره)، انحصار تجارت خارجی و معرفی اقتصاد با برنامه تعيين  می شود. در اين جامعه، توليد ديگر توسط قانون ارزش تعيين نمی شود. اما در اين جامعه، برخلاف جامعه آتی سوسياليستی، يک تضاد اساسی ميان وجه توليد كه ديگر غيركاپيتاليستی است و وجه توزيع كه اساساً بورژوائی باقی می ماند، وجود خواهد داشت.

ماركس در «نقد برنامه گوتا»، به تفصيل به بقای نابرابری های اجتماعی در دوران انتقالی و حتی در مراحل اوليه سوسياليزم اشاره می كند. وی علت اين نابرابری ها را بقای معيارهای بورژوايی در توزيع می داند (انگيزه های مادی، مبارزه برای ارتقاء دست مزدها، نابرابری در مصرف و غيره).

اين تضاد اساسی دوران انتقالی از اين واقعيت ناشی می شود كه وجه توليد سوسياليستی در قياس با وجه توليد سرمايه داری، مرحله بسيار عالی تری از تكامل نيروهای مولده را طلب می كند- مرحله وفور مادی كه معيارهای بورژوائی توزيع را غيرضروری می كند.

برای حل تضادهای اين جامعه، دو تكليف اساسی تاريخی می بايد تحقق يابند:

اول، تقسيم كار طبقاتی، اقتصاد پولی و گرايش به سود جويی و ثروتمند گشتن و كليه ی بازمانده های ايدئولوژيک سرمايه داری و غيره می بايد آگاهانه از بين بروند.

دوم، رشد مؤثر نيروهای مولده در راستای ايجاد وفور اقتصادی برای تمامی بشريت می بايد تحقق يابد.

در اين مرحله، توليد كالائی، طبقات اجتماعی و دولت نيز می بايد مرحله اضمحلال خود را طی كنند. در مرحله انتقالی، از دولت صرفاً برای جلوگيری از بازگشت  طبقه ی حاكم سابق و تنظيم فعاليت های اقتصادی روزمره استفاده می شود. با پايان پذيرفتن اين نقش، دولت تحت ديكتاتوری پرولتاريا نيز بايد از بين برود. البته سرعت انهدام دولت و طبقات نه تنها بستگی به مبارزات طبقاتی داخلی دارد، كه با مبارزات طبقاتی بين المللی نيز پيوند خورده اند.

بیان کننده این امر است که در مرحله انتقال از سرمايه داری به سوسياليزم، از ميان رفتن دولت با رشد اقتصادی، هم گام با يک ديگر بايد طی شوند. اما، اين  روند شايد بطور ايده آل پيش نرود و جامعه بطور اجتناب ناپذير- با برخی از ناهنجاری های معين بوركراتيک مواجه شود. زيرا كه، در جامعه‌ی سرمايه داری، چنان چه پرولتاريا عموماً در موقعيتی قرار می گرفت كه می توانست به محض كسب قدرت به مثابه يک طبقه بر كليه ی امور زندگی اجتماعی و اقتصادی نظارت كند، اين ناهنجاری های بوركراتيک اجتناب ناپذير نمی بود. اما، متأسفانه چنين نيست. نظام سرمايه داری كارگران را در كليه ی سطوح زندگی بيگانه می سازد و از طريق تحميل حداقل ۸ ساعت كار روزانه (مضافاً بر وقت هدر رفته برای اياب و ذهاب به محل كار و زندگی)، كارگران را از رشد فرهنگی- كه آنان را قادر به عهده گيری فوری اداره جامعه می سازد- محروم می كند. كارگرانی كه پس از ساعت ها كار طاقت فرسا به محل مسكونی خود باز می گردند، ديگر فرصت مطالعه و ارتقاء سطح فرهنگ خود را نخواهند داشت. تا هنگامی كه مدت زمان كار، آگاهانه كاهش نيابد، ابتدائی ترين وضعيت مادی برای مديريت كارگری جامعه زيست نمی كند. بنابراين، شكلی از نيابت قدرت- كه به نوبه ی خود می تواند به ناهنجاری های بوركراتيک منجر شود ـ اجتناب ناپذير است.

اما، اين قدرت كه به نيابت جامعه- در اين مرحله- برای از بين بردن تدريجی خصوصيات منفی موروثی جامعه سابق گام های مؤثر بر می دارد- می بايد شكل  ويژه ای داشته باشد. چنين قدرتی می بايد دموكراتيک ترين قدرتی باشد كه تاريخ به خود ديده است. دموكراسی ای بسيار عالی تر از “دموكراسی بورژوائی” حاكم بر كشورهای سرمايه داری. در اين مرحله آزادی بيان و تجمع و اعتصاب و غيره برای كليه ی قشرهای اجتماعی توسط قدرت دولتی نوين بايد تضمين گردند. اين قدرت، “ديكتاتوری انقلابی پرولتاريا” ناميده می شود. قدرتی است كه به نمايندگی از كارگران و زحمت كشان و متحدين آنان (اكثريت جامعه) ـ بر اساس تضمين دموكراسی كارگری (قدرت شورايی) ـ روند عبور از سرمايه داری به سوسياليزم را تسهيل و عملی می كند. به قول ماركس تنها ضامن انتقال از سرمايه داری به سوسياليزم همانا استقرار ديكتاتوری انقلابی پرولتاريا است. هر شكل ديگری از قدرت و يا جايگزينی ديكتاتوری انقلابی پرولتاريا و قدرت شورايی با “ديکتاتوری حزب” و يا “خبرگان روشن فكر” و سركوب مخالفان سياسی به نام طبقه ی كارگر محكوم به شكست است و امر انتقال به سوسياليزم را مسدود كرده و وضعيت را برای بازگشت سرمايه داری هموار می كند.

۵ آبان ۱۳۸۳

PDF

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران