احتضار سرمايه داری جهانی: مروری به نظریه لنین/ مازیار رازی
شیوع ویروس کرونا تاثیرات مخربِ عمیق وفراوانی بر اقتصاد جهان سرمایه داری گذاشته است. چنانچه نظام امپریالیستی در دوران پیشا کرونا دچار بحران عمیق اقتصادی نمی بود، و اگر با پیشبینی خطر و برنامه ریزیهای لازم وارد عمل میشد و مهار این ویروس با شدت و دقت بیشتری صورت می گرفت، به احتمال قریب به یقین از مرگ میلیونها انسان در سراسر جهان جلوگیری به عمل می آمد.
اطلاعات و دادههای علمی و تحقیقاتی بیشمارپیش از شروع اپیدمیک بیماری احتمال وقوع آن را چندان دور از انتظار نمییافت. تخریب بیرویه محیط زیست وحیفومیل منابع مالی در صنایع اسلحهسازی، یا دامن زدن به جنگهای نیابتی و یا ساخت وسائل مصرفی لوکس به عوض پرداختن به بهبود امکانات نازل بهداشتی، دارویی و غذایی برای عموم آحاد جامعه، وقوع چنین احتمالی را، حتی در کشورهای عمده سرمایه داری هشدار میداد. اما همانگونه که شاهد بودیم سرمایهداری اعتنایی به همه این هشدار ها نگذاشته و همچنان به عملکرد گذشته خود ادامه داد تا بحران بیماری کرونا گریبان همگان را گرفت، البته این بار نیز مانند همیشه عمده قریب به اتفاق این قربانیان از درون اقشار فقیر و زحمتکش جامعه، کارگران، سیاهان و رنگین پوستان، ساکنان مناطق محروم و توده انبوه کشورهای فقیر بوده است. تودهای که بودن یا نبودن آنان فرقی به حال سرمایه داران ندارد. نظام های سرمایه داری، کوچکترین اهمیتی به زندگی و حیات این توده ها نمیدهند، مسئله اصلی آنان حفظ منافع اقلیتی ناچیز در مقابل اکثریتی بیشمار است. این نظام در جستجوی شرایطیست که در آن ثروتمندان هروز پروارتر می شوند و فقیران تکیدهتر.
از اینرو شناخت بهتر و دقیقتر مراحل مختلف رشد امپریالیسم از ابتدای ظهور تا کنون، کمک بهسزایی خواهد بود که نسل جدید جوانان انقلابی به درک روشنتر وعمیق تری از بحرانهای سرمایه داری جهانی دست یافته تا بتوانند در پرتو آن به سوی سازماندهی متناسب برای مقابله با آن و جایگزینی آن با نظامی سوسیالیستی گام بردارند.
دنیای سرمایهداری طی ۱۳۰ سال گذشته شاهد بحران ها عمومی کوچک و بزرگ فراوانی، رکودها و کسادی ها و غیره بوده است که از میان آنان چند بحران چشمگیرتر بودهاند. بحران هایی که کلیت نظام سرمایه داری جهانی را به لرزه در آورد و آن تا پرتگاه سقوط پیش راند. این بحران های اساسی به ترتیب در پنج مورد زیراتفاق افتاد:
اولین بحران عمده درسال ۱۸۹۰ رخ داد. بحران دوم دردهه ۱۹۳۰بود و سومین بحران در دهه ۱۹۷۰ اتفاق افتاد. بحران وامهای بدون پشتوانه که در سال ۲۰۰۸ از آمریکا آغاز شد چهارمین بحران اساسی سرمایهدار بود که پسلرزه های تا پیش از وقوع بحران کرونا همچنان احساس میشد. اینک ما در میانه بحران پنجم یعنی بحران ناشی ازشیوع ویروس کرونا هستیم. چهار بحران اولیه اصلی تقریباً با فواصل ۴۰ سال یکبار اتفاق افتاد، در صورتی که بحران کرونا تنها ۱۲ سال پس از بحران ۲۰۰۸ رخ داده است.
برای درک بهتر مکانیسم این بحران ها و بررسی چگونگی وقوع آن، در ابتدا لازم است نگاهی به نظریهٔ لنین درباره امپریالیسم انداخته و با تلاش در جهت انطباق این نظریه با شرایط کنونی جهان سرمایهداری، امکان تسریع اضمحلال امپریالیسم و ایجاد جوامع سوسیالیستی در سراسر جهان، به عنوان تنها راه برونرفت از چرخه این بحرانها آماده کنیم.
************************
لنين نوشه مشهور خود «امپرياليسم به مثابۀ بالاترين مرحلۀ سرمايه داری»(۱) را در نيمۀ اول سال ۱۹۱۶ به رشتۀ تحرير درآورد. او از سال ۱۹۱۵ در شهر برن (سوئیس) مطالعات خود در زمینه شناخت مرحله جدید سرمایهداری را آغاز کرد و سپس در ژانويۀ سال ۱۹۱۶ دست به نگارش اين کتاب زد. لنین در پايان ژانويۀ ۱۹۱۶، به زوريخ رفته و در کتابخانۀ آن شهر به ادامۀ کار خود پرداخت. رونويسی ها، خلاصه نويسی ها، يادداشت ها و جدول هایی که لنين از صدها کتاب، مجله، روزنامه و مجموعه های آماری استخراج کرده است، بيش از ۴۰ ورق بزرگ چاپی را تشکيل می دهد. متن اين تحقیقات در سال ۱۹۳۸ به صورت مجموعۀ جداگانه ای تحت عنوان «يادداشت های مربوط به امپرياليزم» منتشر شد.
بدیهی است که از زمان نگارش این جزوه تا به امروز امپریالیسم دستخوش تحولات جدید و فراوانی شده است. به سخن دیگر، برای درک وضعیت کنونی امپریالیسم، نمی توان تنها به جزوۀ لنین اکتفا کرد. ما در این مقاله با تأیید تحلیل های لنین در مورد عصر امپریالیسم به دورۀ های اخیر رشد و گسترش امپریالیسم اشاره خواهیم کرد. بنا به نظریه لنین امپریالیسم بالاتری مرحله رشد سرمایه داری بوده و ویژگی آن احتضار سرمايه داری انحصاریست. مشخصه این دوران، آنچنان که لنین اشاره می کند، دخالتگری از طریق صدور سرمايه به کشورهای پيرامونی بود. اما این احتضار چنان که لنین پیش بینی می کرد اتفاق نیفتاد و سرمایهداری قدم به دوران جدیدی گذاشت، دوران «سرمايه داری پسين»(۲) که در آن تمرکز اصلی بر محور توليد کالاهای مصرفی برای بازارهای بومی کشورهای پیرامونیست. اين روند به تشديد عقب افتادگی در کشورهای پیرامونی سرعت بیشتری بخشید. ما در سطور آینده به این بحث خواهیم پرداخت.
دوران کلاسيک امپرياليسم با جنگ جهانی اول و دوم خاتمه يافت. اما علیرغم دستآویزی به جنگ برای حل بحرانهای ادواری و گشایش بازارهای جدید، نظام جهانی سرمايه داری همچنان دربحرانهای عميق دستوپا میزند. وجه مشخصۀ این بحرانها وقوع انقلابات و جنگ های خانمانسوز بود. جنگ های اول و دوم جهانی؛ انقلاب های روسيه، چين، کوبا و اعتصاب های کارگری گسترده در سراسر جهان؛ طغيان های کارگری در اسپانيا، ايتاليا و فرانسه، اشغال امپریالیستی افغانستان، عراق و تهاجمات نظامی به لیبی و سوریه که منجر به آوارگی میلیون ها نفر شده است، نشانگر اين انحطاط در سيستم جهانی است.
با وجود تمامی تلاشهای امپرياليسم غرب در نسبت دادن علل تمامی این بحران ها و جنگ ها به دول شوروی و اروپای شرقی، این حریفان تازه آنان در دنیای رقابت سرمایهداری، و بشارت آنکه با فروپاشی شوروی و «بلوک شرق»، «صلح» و آرامش ابدی بر جهان سایه خواهد افکند؛ عملکرد نظامی ـ سیاسی سرمایهداری غرب و همتایان شرقیشان در چند دهه گذشته به روشنی نشان داد که امپرياليسم بدون جنگ افروزی و کشتار مردم ساير نقاط جهان قادر به ادامۀ حيات اقتصادی خود نيست. تهاجمات نظامی به يوگسلاوی، افغانستان، عراق، و لیبی و غیره همه نمايانگر مرحلۀ انحطاط اين نظام جهانی است. در اين مرحله تمام تضادهای نظام امپرياليستی از پيش برجسته تر شده و خصوصیاتی که در دوران لنین حالت جنینی و اولیه داشتند، به تمامی خود را نشان می دهند.
مشخصه دوران کنونی، یعنی دوران «سرمايه داری پسين»، بحران دائمی انباشت است که سرمايه داری را دچار اختلال کرده و به زمینههای جنگافروزی دامن می زند. شرایط کنونی موجد رقابت شديدتر بین رقبای سرمایهداری را برای کسب مافوق سودهای انحصاریست. در اين مرحله برخلاف دوران پيش (عصر کلاسيک امپرياليزم)، علیرغم اعتبار تمام قوانين حرکت و تضادهای سرمايه داری جهانی، شيوه عملکرد سرمايه داری نسبت به ساير نقاط جهان، تغيير می کند. بگذارید کمی بیشتر توضیح دهیم.
یکی از منابع مهم انباشت سرمایه در دوران پیشین، بهرهبرداری از منابع و ذخایر کشورهای پیرامونی و تاراج مواد اولیه انان با حداقل قیمت بود؛ اما در اين دوره باتوجه به توسعه و گسترش صنایع امکان توليد مواد خام مصنوعی در کشورهای پيشرفته صنعتی فراهم آمده است. اینک سرمایه به عوض کوچ به کشورهای وابسته در درون کشور متروپل وارد بازار تولید شده و در صنایع بسیار پیشرفته تولید مواد خام مصنوعی (الياف مصنوعی؛ لاستيک، پلاستيک و غيره) که خواهان نیروی کار بسیار ماهریست جریان مییابد. اين تغييرات منجر به انتقال حوزۀ عمل سرمايه از صدور سرمایه مالی به کشورهای پیرامونی برای راه اندازی صنایع مونتاژ صدور مواد اولیه خام به به مانوفاکتورهای کشور پیرامونی و سازماندهی کامل تولید با استفاده از نیروی کار ارزان شده است. شد. در نتيجه، جهت مداخلات امپرياليزم نسبت به کشورهای ديگر جهان تغيير کرد.
اینک؛ برخلاف دوره پيش که بازارهای داخلی کشورهای عقب افتاده دارای جذابيت خاصی برای امپرياليزم نبود؛ رشد قشرهای میانی و پردرآمد مصرف کننده، بازار اين کشورها را مورد توجه کشورهای متروپل قرار داده است. اینک تولید کامل کالا در این کشورها، از ابتدا تا انتها، سريع ترين روش برای کنترل بازار و از ميان برداشتن رقبای ديگر امپرياليستی که کالاهايشان در بازارها عرضه می شد، بهشمار میید. کاستن مخارج اضافی مانند حمل و نقل و استفاده از نیروی کار ارزان در عین فروش مواد اولیه با قیمت های گزاف این بازار هارا به بهشت سرمایهداران مبدل می کند. سرمایه جهانی برای تحقق این امر از بورژوازی بومی بهره می گیرد. آنان بخش های مهم بازار را به خود اختصاص میدهند.
رشد فوق العاده صنايع مونتاژ در اين دوران نمايانگر اين تحولات نوين است. مبادلۀ نابرابر بین کشورهای متروپل و پيرامونی، همزمان با توليد کالاهای مصرفی، تشديد یافته است؛ زيرا در گذشته «محصول کار» در کشورهای متروپل بارآورتر از محصول کار در کشورهای عقب افتاده، بود. از اين رو به شکلی انتقال «ارزش» از کشورهای عقب افتاده به کشورهای متروپل صورت گرفت. اضافه بر اين نظام جهانی امپرياليستی تساوی ميزان سود در سطح بين المللی را به ضرر کشورهای عقب افتاده تغيير داد. در نتيجه؛ وابستگی اقتصادی را هر چه بيشتر تشديد کرد.
در بالا دیدیم که چگونه دلایل ذکر شده موجه رشد بخش توليد کالاهای مصرفی در کشورهای پیرامونی شد، اما ما شاهد این رشد در بخش توليد ماشین های تولید کننده توليد ات مصرفی نیستیم. عدم وجود مبادله بين اين دو بخش اقتصادی، منجر به تجديد رشد نيروهای مولده می گردد. هم چنين کالاهای مصرفی توليد شده به رغم استفاده از نيروی کار ارزان، تغيير تعيين کننده ای در صادرات اين کشورها ايجاد نمی کند و کالاها عمدتاً برای مصرف داخلی باقی می مانند. از سوی دیگر گسترش بخش ۲ (بخش توليد کالاهای مصرفی) بدون گسترش بازار درونی منجر به انحصاری شدن سريع توليد شده و موجد بحران هميشگی اشباع انباشت و محدود ماندن رشد صنعتی میشود.
عوامل ذکر شده بالا تشديد ناموزونی بيشتر در سطح جهانی را دامن می زند. به سخن ديگر دخالت های اين دورۀ امپرياليسم منجر به پيدايش نوع ويژه ای از سرمايه داری در کشورهای پیرامونی می گردد، سرمايه داری ناقص الخلقه (و غيرعادی). در اين دوره و براساس نيازهای مرحله ای امپرياليسم حکومت هایی که از نظر سیاسی مستقیما وابسته به دولت امپریالیستی هستند جای خود را به حکومت هایی که به اشکال غیرمستقیم وابسته هستند (وابستگی اقتصادی و نه سیاسی)، می دهند. موقعيت اين کشورها، از کشورهای استعماری (دورۀ کلاسيک امپرياليسم) به شبه استعماری (دورۀ سرمايه داری پسين) تغيير می يابد. در این دوران دیگر کشورهای عقب افتاده نيازمند به سرمايه های صادرتی کشورهای متروپل نیستند، بلکه محتاج زمينه چینی برای جذب وسايل توليدی اشباع شدۀ در کشور متروپل می باشند. اینک سرمایه برای ايجاد تسهيلات ضروری و آمادهسازی بازار، نه به شکل «صدور سرمایه» بلکه به صورت وام های درازمدت و يا کمک های بلاعوض به کشورهای پيرامونی داده می شود. نقش «سازمان بين المللی پول» و نهادهای مشابه، در اين دوره تضمين نيازهای کنونی امپرياليسم است. بدين ترتيب با کمک های فوق، دولت ها و سرمايه داری بومی ناقص الخلقه (ساخته شده توسط امپرياليسم) اين کشورها، زيربنای اقتصادی (سيستم بانکی، حمل و نقل و غيره) را برای جذب کالاهای کشورهای متروپل، بنياد می نهند.
نتیجۀ این تغییرات در نظام سرمایه داری جهانی و اعمال سیاستهای نئولیبرالیسم از ۱۹۷۰ به بعد توسط مارگرت تاچر در بریتانیا و رونالد ریگان در آمریکا (و پینوشه در شیلی)، شرایطی به وجود آورده که شکاف و تضاد طبقاتی را بیشتر از اوایل قرن بیستم کرده است. برای نمونه، طبق گزارش اکسفام «در سال ۲۰۱۵، تنها ۶۲ نفر ثروتی معادل ۳.۶ میلیارد نفر، یعنی نیمۀ پایینی جمعیت جهان داشتند». ثروت این ۶۲ نفر، از سال ۲۰۱۰ به این سو ۴۴ درصد افزایش پیدا کرده است، در حالی که ثروت نیمۀ پایینی جمعیت جهان طی همین دوره، برعکس ۴۱ درصد سقوط کرده است! در دوران کرونا و بحران اقتصادی ناشی از آن و فقر و فلاکت و بیکاری برای بخش اعظم مردم جهان، ۱۰ تن از ثروتمندترین افراد جهان همچنان به به ثروت خود افزودهاند.
محصول سیاست های نئولیبرالیسم، پس از ۴۰ سال جنگ افروزی، فقر و بدبختی میلیون ها نفر در سراسر جهان بوده است. ورود تقریباً ۱ میلیون پناهنده در سال ۲۰۱۵ به خاک اروپا (که تا ۲۰۲۱ افزایش یافته و وخیم تر شده است)، منجر به تشدید بحران در سراسرکشورهای اروپایی شده است. ما در این دوره شاهد تقویت گرایش های فاشیستی و شبه فاشیستی در سراسر جهان هستیم. این روند، نتیجه شکست سیاست امپریالیستی است که در جزوۀ لنین به درستی به ریشههای آن اشاره شده است.
لنین در انتهای جزوۀ خود وضعیت ۱۹۱۷ امپریالیسم را چنین توصیف میکند که بی شباهت به وضعیت کنونی بحران امروزی نیست:
«… اشتباه بود اگر تصور می شد اين تمايل به سوی گنديدکی، رشد سريع سرمايه داری را منتفی می سازد؛ خير، رشته های گوناگون صنايع، قشرهای گوناگون بورژوازی و کشورهای گوناگون در دوران امپرياليسم با نيرویی کم و بيش گاه تمايل به سوی گنديدگی و گاه تمايل به سوی رشد سريع را متظاهر می سازند. روی هم رفته سرمايه داری با سرعتی به مراتب بيش از پيش رشد می يابد، ولی اين رشد نه تنها به طور اعم ناموزون تر می شود، بلکه به طور اخص نيز اين ناموزونی به صورت گنديدگی کشورهایی که از لحاظ ميزان سرمايه از همه نيرومندترند نمودار می گردد (انگلستان)…».
امروز تولید سرمایه داری، فرایندی جهانی شده است؛ اما این گرایش به «جهانی شدن» تولید، همچنان در چهارچوب نظام پوسیدۀ «دولت ـ ملت»های رقیب، متکی بر مالکیت خصوصی هر یک بر ابزار تولید و رقابت برای کسب سود به بهای نقصان دیگری صورت می گیرد. این همان تناقض بنیادی سرمایه داری است. انحطاط اقتصادی امپریالیسم و ظهور قدرت های سرمایه داری چین و روسیه پس از پایان جهان دوقطبی، این رقابت را میان امپریالیسم و این قدرت های نوپای سرمایه داری بر سر منابع منطقه ای و دست یافتن به نقاط حساس ژئوپلتیک تشدید کرده است (کودتای اوکراین و به دنبال آن در گیری های اخیر روسیه ۲۰۲۱ و درگیری بر سر مسألۀ «دریای جنوب چین»، نمونه هایی از این تنش ها هستند). با این روند و به دنبال بحران عمیق اقتصادی جهانی، امپریالیسم برای جبران انحطاط اقتصادی خود (که بیش از پیش خود را به صورت افزایش فعالیت های غیر مولد و انگلی مانند بورس، بانکداری، مالیه، املاک و غیره نشان می دهد) راهی به جز توسل به ابزار نظامی (گسترش بودجه و دخالت های نظامی) و بازگشت به سیاست های اقتصادی «حمایت گرا» و به عبارت دیگر «ناسیونالیسم اقتصادی» نخواهد داشت.
همان طور که لنین در جزوۀ خود اشاره میکند، تنها راه غلبه بر بحران کنونی نظام سرمایه داری جهانی، تدارک انقلابات سوسیالستی در هر کشور و نهایتاً کل جهان است. لازم به ذکر است که انقلابات جهانی از ضعیف ترین حلقه های امپریالیسم آغاز می گردد. ایران یکی از این حلقه هاست که انقلاب سوسیالیستی در آن می تواند به سراسر منطقه و نهایتاً جهان گسترش یابد. از اینرو تدارک برای انقلاب سوسیالیستی در ایران یکی از وظایف اصلی تمام انقلابیون است. اما، انقلاب سوسیالیستی مستلزم حضور و دخالت گری مستقیم حزب پیشتاز کارگری مخفی در ایران است که از هم اکنون در دستور کار تمام کارگران پیشتاز و روشنفکر ـ کارگران قرار گرفته است.
اردیبهشت ۱۴۰۰
(۱)
امپرياليزم به مثابه بالاترين مرحله ی سرمايه داری، اثر ولادیمیر ایلیچ لنین
https://www.marxists.org/farsi/archive/lenin/works/1916/imperialism.pdf
(۲)
مراحل امپریالیسم و سرمایه داری در ایران
آخرین دیدگاه ها