تاریخچه مختصری از رویدادهای کردستان (۱)

در حاشیه بحران حزب کمونیست ایران (کومه له)

کردستان از دیرباز تاکنون، به علت موقعیت سوق الجیشی و استراتژیک مهم و تفاوت های زبانی، فرهنگی وآداب و رسوم و مذهب، همچون دیوارحائلی میان حکمرانان و سلاطین عثمانی و ایرانی قرار داشته است.  بیش از ۵۰۰ سال جنگ، بی‌خانمانی، قتل عام، نسل‌کشی و گرسنگی وآوارگی  به همراه دست به دست شدن های مکرر در درطول تاریخ، این منطقه را تبدیل به کانونی بحرانی کرده و عوارض ناشی از آن  بقیه مناطق خاورمیانه را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است. این بحران از دیر باز تاکنون، تا دوران سلطه دولت‌های سرمایه داری ادامه یافته، دولت هایی که با عملکردهای شونیستی همچنان به این بحران ها دامن می‌زنند.  مردم کردستان نیز مانند فلسطینیان، علیرغم برخورداری از تمام مختصات یک ملت (به تعریف لنینی)،  همچنان از دستیابی به حق تعیین سرنوشت و رفع ستم طبقاتی محروم و اسیر چنگال دولت‌های ارتجاعی ایران، عراق، ترکیه و سوریه، برای رهایی دست و پا می‌زنند. وسایل ارتباط جمعی  احزاب و دولت های سرمایه داری در منطقه و سایر نقاط  جهان آگاهانه واقعیت تاریخی  استثمارمضاعف وستم ملی نسبت به کردها و تمایل تاریخی آنان برای زیستن در چهارچوب مناسباتی عاری از نژادپرستی و ستم طبقاتی را نادیده گرفته و می گیرند. گرایشات سرمایه دارانه درون اپوزیسیون مخالف دولت اخوندهای ایران و یا کشور های عراق، سوریه و یا ترکیه نیز درست به همان شیوه و با الصاق کردن انگ تجریه طلبی و عامل بیگانه بودن به کردها،  امکانات سرکوب و کشتار را فراهم کرده و دست دولت های منطقه را برای سرکوب باز هم بیشتر حقوق مردم کرد باز گذشته  اند؛ بطوری که علناً در تلویزیون‌های پارس و آریایی اعلام می کنند که چنانچه کردها خواهان تجزیه کردستان شوند آنان از مخالفت با حکومت خامنه ای دست برداشته و دوشادوش پاسداران روانه سرکوب آنان خواهند شد (فروزنده در تلویزیون پارس). متأسفانه  بیشتر جریانات چپ منطقه نیز حقیقت دیرینه ستم ملی را تا حد اختلافات زبانی و لباسی تقلیل داده و مبارزه ملی مردم کردستان را، با برشمردن خواست‌هایی چنین محدود، تحت عنوان قوم پرستی به سخره گرفته اند. آنان حتی اصل لنینی  مبارزه ملت ها برای حق تعیین سرنوشت خود را نیزانکار می‌کنند. بهتر است برای دستیابی به درک روشنتری از مفهوم مبارزات ملی و روند گسترش آن در کردستان نگاهی به بافت اقتصادی پیشا سرمایه داری در منطقه زده و تفاوت ها وویژگی های مبارزه ملی در کردستان را با مبارزات  ملی  در کشورهای اروپایی پس ازاستیلای سرمایه داری در قرون ۱۸ و ۱۹ مقایسه کنیم.

بافت اقتصادی – اجتماعی جامعه کردستان  تا پیش از غلبه کامل فرماسیون سرمایه‌داری بر کشور های منطقه، برخلاف تئوری های بسیاری از نظریه پردازان چپ و راست که معتقد به وجود فئودالیسم در این جامعه بودند، همانند دیگر جوامع و کشور های منطقه از الگوی مناسبات وجه تولید آسیایی  پیروی می کرده است.  بدین معنی که زمین های منطقه نه در مالکیت زمینداران فئودال بعنوان یک طبقه، بلکه در مالکیت دولت به عنوان زمیندار عمده و حافظ منافع تیول داران، یعنی کسانی که زمین ها را از دولت اجاره کرده و یا در ازای خدمات مختلف به آنان  اعطا شده بود، قرار داشت. بنابراین هرگاه که دولت تصمیم می گرفت می توانست زمین را به تملک مجدد خود درآورده و یا در ازای اجاره ای بالاتر به شخص دیگری واگذار کند. در این نوع مالکیت، بر خلاف فئودال های اروپایی که در منطقه خود دژ و بارویی داشته ودر آن زندگی میکردند، صاحب اصلی هیچ گونه پیوند فیزیکی با ملک نداشته و گاه حتی از موقعیت جغرافیایی آن نیز بی خبر بوده است. درسیستم زمینداری متکی به شیوه تولید آسیایی، دولت بدون آنکه نقشی در تولید اجتماعی داشته باشد، جانشین طبقه شده و ثروت تولید شده را به تملک خود در می آورد. او زمین‌ها را در ازای مقدار معینی باج و خراج به امیران محلی، از جمله خان های کرد واگذار می کرد و آنان نیز موظف بودند پس از جمع آوری مالیات ها و برداشتن سهم خود بقیه را به خزانه دولت واریز کنند. این خان ها وظیفه گردآوری سپاه و ملزومات جنگ و دفاع از مرزها را نیز بر عهده داشتند.

مبارزات دهقانان، خوش نشینان،عشایر، کسبه و پیشه وران کرد از دوران تسلط صفویان واعلام مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی و اعمال فشار بر دیگر شاخه های اسلام بویژه سنیان، همیشه مورد بهره برداری سران عشایر، خان‌ها و بگ ها قرار داشت. آنان هیچگاه به صورت یک طبقه در تخاصم با طبقه حاکم، همانند فئودال های اروپا، شکل نگرفتند. ضدیت مذهبی با روحانیت شیعه که در ارتباط تنگاتنگ و انگلی با  پادشاه، دستگاه دربار و بوروکراسی اداری و نظامی بود، آنان را فریفته شعار های اربابان محلی که تنها به منافع خود می اندیشیدند، می نمود؛ خوانینی که از این نیروی معترض به قصد کسب امتیازات بیشتر و بندبازی بین نیروهای متخاصم ترکیه و ایران و یا اندکی دیرتر نیرو های استعماری استفاده می کردند.  روحانیت شیعه دوباره جان گرفته توسط سلاطین صفوی نیز به عنوان لایه ای مابین مردم و دولت، احکام شرع و خرافات را شدت داده و به دربار و دستگاه های دولتی در اقصی نقاط مملکت و مردم تزریق می نمود و مانع یکپارچگی دهقانان و یا پیشه وران، جدای از تعلقات قومی و قبیله ای آنان می شد. جنگ ها در می گرفت، مهره ها و حکام محلی جابجا می شدند؛ روستا ها نابود می شدند اما دوباره حیات می گرفتندو  مناسبات هزاران ساله  روستا بدون اندکی  تغییرادمه می یافت، گویی که ابدا اتفاقی نیفتاده است.

کشف راه های جدید دریایی و رشد تجارت از طریق آبها توسط کشورهای انگلستان، اسپانیا، ایتالیا و پرتقال، صنایع روبه رشد ایران مانند شیشه سازی، سرامیک و غیره را که متکی به راه های زمینی برای حمل کالا های خود بودند،  دچار وقفه کرده و ظهور مناسبات کالایی را به عقب راند. تضعیف اقتصادی دولت مرکزی، هرج و مرج و تضعیف سیاسی آنان را نیز به دنبال داشت.  خان‌ها و بگ هایی مانند خوانین  مناطق تحت نفوذ سنندج، همدان و کرمانشاه تا قروه، بیجار، سنگر که تا چندی پیش تحت فشار دستگاه دولتی – مذهبی صفوی به شیعه  تغییر مذهب داده بودند با استفاده از موقعیت جدید سر به شورش برداشتند. آنان توسط خرده مالکان و دهقانانی که در جستجوی آرامشی به دور ازفرامین و دستورات دولت مرکزی و روحانیت شیعه و بخصوص رفع ستم  ملی بودند، حمایت می شدند. اما حتی پس از پیروزی، تغییرات شکننده و موقتی بود. کردستان نیز مانند بقیه مناطق ایران پیوسته در حال دست به دست شدن بین  قدرت هایی بود که می آمدند و می رفتند. به دنبال گسترش فساد در دولت مرکزی وافزایش اختلافات بین آنان و حاکمان محلی و توده‌های زحمتکش، سلسله ها و حکمران ها عوض می شدند.  به عنوان مثال چشمان پسر احمد خان اردلان والی مناطق بزرگی از کردستان وداماد شاه عباس که مورد سوء ظن شاه صفی قرار گرفته بود توسط جلادان دربار کور شد که این امر به شورشهایی به رهبری احمد خان وبا حمایت مردم منطقه منجر گردیدد. این نشان می داد که دولت استبدادی صفویه و روحانیت شیعه علیرغم پذیرش مذهب و حاکمیتشان توسط حاکمانی چون اردلان هرگزبدانان اعتماد نداشتند. چنین جو روانی پیوسته متوجه ساکنان کردستان بود.

اگر چه پس از پایان دوران حکومت صفویه، بویژه در دوران سلطنت کریم خان زند و نادر شاه افشار  روحانیت شیعه به حاشیه رانده شد و تغییراتی در نقاط مختلف ایران از جمله کردستان اتفاق افتاد، به عنوان مثال حاکمیت اردلان از خطر سقوط نجات یافت، اما تغییری در ساخت و بافت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی توده های زحمت کش بوجود نیاورد. اگرچه حتی خاندان اردلان نیزاز تیغ خشم حکام مرکزی درامان نماند و عاقبت  ناصرالدین شاه قاجارپس از ساقط کردن آنان عموی خویش فرهاد میرزا را حاکم مناطق تحت حاکمیت اردلانیان  کرد. اگرچه این تغییر مخالفت ها و حرکت‌هایی ببار آورد اما هنوز رهایی از استبداد و ستم ملی را به ارمغان نیاورد.  در دوران ناصرالدین شاه فساد اداری و مالی و خالی شدن خزانه سلطنتی به حدی رسید که دولت تصمیم به فروش خالصجات دولتی نمود. گاه نیز زمین ها به عنوان دستخوشی به خان یا امیری اعطا می شد. بدین ترتیب پدیده  زمینداری جدیدی بنام تیول داری در سراسر ایران ظهور کرد. تیول داران در شهر ها زندگی می کردند و مانند دولت هیچ نقشی در تولیدات کشاورزی نداشته  و حامی سیاستهای دولت مرکزی بودند.

حضور پررنگ تر امپریالیسم و اجرای آگاهانه سیاستهای امپریالیستی  در راستای تضعیف دولت مرکزی برای کسب سلطه برمناطق مختلف ایران بروخامت اوضاع افزود. در اواخر سلسله قاجار هرج و مرج و هجوم عشایر از مرزها و جنگ های ویرانگر سراسر مناطق ایران را در می نوردید، اما این سیاست به همراه منوپولی شدن بیشتر سرمایه و بحران اشباع کالا در کشورهای متروپل نیازمند تغییری اساسی بود. اینک بیش از پیش ضرورت ایجاد یک دولت قدرتمند مرکزی که بتواند امنیت سرمایه و شکل گیری یک بازار واحد را تامین کند، احساس می شد. امپربالیسم به این مهم  با بر سر کارآوردن رضا خان قزاق که  وظیفه ایجاد بازار واحد  و سازمان دهی ارتش نوینی که مهمترین وظیفه آن سرکوب ملیت ها در جهت  ایجاد یک ملت واحد واعمال استفاده از یک زبان واحد بود، جامه عمل پوشاند. این بار سرمایه داری با اتکا به جبر و زور در صدد تحقق مفهومی بود که در اروپا به طور طبیعی و بر اساس نیاز طبقه جدید متحقق شده بود. اگر شکل گیری ملت در اروپا به معنای ایجاد بازار برای رشد بورژوازی داخلی انجام شد، این تحقق در ایران به منظور تامین امنیت بازار ها برای پذیرش کالا ها اشباع شده اروپایی و ماشین آلات تولیدی از رده خارج شده صورت گرفت.

رضا شاه با استفاده از ارتش مدرن حمله به مناطق تحت حمایت حاکمان ملیت های گوناگون را آغاز کرد. در جنوب انگلیسی ها موجبات سرکوب شیخ  خزئل، سرسپرده سابق خودرا فراهم کردند. در کردستان علاوه بر تحمیل استفاده از زبان و فارسی به عنوان زبان رسمی مدارس و ادارات، قلع و قمع مخالفان و هویت فرهنگی ملت کرد تا آنجا پیش رفت که یکی از مهمترین بنا های تاریخی سنندج برروی تپه گردشگری شهر کاملا تخریب شده و مرمر های نفیس آن به قصر سلطنتی انتقال یافت و بعد ها به جای آن باشگاه افسران ساخته شد. بدین ترتیب ناسیونالیسم ضعیف ملت کرد با ظهور شوینیسم دولت وابسته رضا شاه آغاز به رشد کرد. هرچه سرکوب شدت می یافت ناسیونالیسم کرد نیز رشد بیشتری می کرد.  باید اذعان داشت که این ناسیونالیسم تمامیت خواه و عظمت طلب ایرانی بود که ناسیونالیسم ملیت ها از جمله ملت کرد را تقویت کرده و به به حد امروزینش رساند. ما هیچگاه شاهد رشد چنین درجه ای ازاحساسات ناسیونالیستی در میان ملت کرد نبوده ایم. حتی در دوران انقلاب مشروطیت نیز چنین پدیده ای در برابر انقلابیون قدعلم نکرد. بسیاری از مبارزان کرد فعالانه در جنبش مشروطیت و حتی جنبش جنگل حضور داشتند. اگر هم مخالفتی صورت گرفت از سوی حاکمان و خوانینی بود که سرسپرده انگلیسی ها  و خواهان  کسب قدرت سیاسی بودند؛ حتی مرتجعینی چون آیت االله مردوخ که بسبب مخالف با دستگاه روحانیت شیعه از انقلاب مشروطه دفاع می کرد هیچگاه علم خودمختاری کردستان را بلند نکرد. او تا آخر عمر در رکاب دولت‌ های پهلوی ماند و همگام با آنان علیه هر اندیشه مترقی جنگید.

درگیری های گاه و بیگاه این خوانین با دولت مرکزی، برخلاف سنن مبارزاتی طبقه نوپای بورژوازی در اروپا که برای ایجاد بازار، پول ، معیار های اندازه گیری و یا قوانین یکسان که برای رشد و گسترش سرمایه داری حیاتی بودريال تنها به منظورت کسب خودمختاری در چهار چوب محلی و کسب در آمد بیشتر، بویژه در دوران فترت و ضعف حکومت مرکزی اتفاق می افتاد. معمولا این گردنکشی ها با جابجایی قدرت مرکزی و پس از توافقات بین خان محلی و دولت جدید به پایان می رسید و یا سرکوب می شد و امیر جدیدی به جای خان قبلی زمین ها را به اختیار خود می گرفت و روال گذشته مجددا ادامه می یافت. البته در این میان جمع کثیری از کشاورزان و دهقانان که تحت شعار های مذهب، آئین و یا سنن محلی قدم به میدان گذاشته بودند، جان خود را از دست می دادند.

اعمال ستم ملی از سوی دولت مقتدر مرکزی امری روزمره و غیرقابل انکار است. ممنوعیت استفاده از زبان کردی در آموزش و پرورش و ارگان های دولتی، ممنوع کردن پوشش محلی در ادارات و مدارس، یا برگزیدن مدیران ارشد و تصمیم گیرنده از افراد غیربومی واخذ تصمیمات محلی توسط آنان، یا اجبار به استفاده از زبان فارسی به عنوان گویش رسمی، همه نشانه های ستم ملی هستند که به واکنش عمومی مردم و رشد ناسیونالیسم محلی در مقابله با شوونیسم حاکم دامن می زنند.

ماهیت فعلی مبارزات ملی در کردستان

اگر می شد  جنگ های منطقه ای کردستان را در دوران استیلای شاهان و امپراطوران شیوه تولید آسیایی، در رده مبارزات ارتجاعی بین دولت مرکزی و خوانین محلی برای کسب درآمد افزون تررده بندی کرد، این ماهیت با تغییرات کیفی در ایدولوژی و ساختار حکومت ایران به سرمایه داری، بویژه در صد ساله اخیردچار تغییرات اساسی گردیده است.

ظهور سرمایه داری حتی به صورت ناقص الخلقه و از بالا توسط قدرت های امپریالیستی، علیرغم وجود استبداد دولتی، چگونگی کسب در آمد مالی را تحت شعاع  خود قرار داده و شیوه تولید بورژوایی، یعنی کسب درآمد از طریق ایجاد ارزش اضافه را جانشین درآمد ناشی از باج و خراج کهن از زمین نمود. همزمان با این تغییرات ساختاری، اشکال مبارزه ملی نیز تغییر شکل داده و به مبارزه برای نفی ستم ملی و کسب خودمختاری، تا سرحد جدایی، آن چنان که لنین می گوید، تبدیل گردید. در کشورهایی مانند ایران، کارگران بومی نه تنها مورد استثمار سرمایه داران محلی قرار می گیرند، بلکه مانند دیگر اقشار اجتماعی آماج حملات بی امان به شالوده های فکری، فرهنگی و ملی خود نیز هستند؛ اما نه سرمایه داری محلی و نه بورژوازی غالب، هیچکدام قادر به حل مشکل ملی، وظیفه ای که بورژوازی اروپایی دراواسط قرن 19 تقریبا در کلیه کشور های اروپایی به پایان رساند، نبوده و نیستند. این سرمایه داری حتی با دامن زدن به اختلافات قومی و قبیله ای تلاش می کند از اتحاد کارگران جلوگیری به عمل آورد.

مبارزات ملی در این دوران خصلت طبقاتی به خود گرفته و تنها در صورت تحقق پیروزی طبقه کارگر به صورت واقعی متحقق می شود. از این روی نمی توان مبارزات ملت کرد را تنها به مبارزه برای تحقق حق پوشش، استفاده از زبان محلی و یا ترویج فرهنگی خلاصه کرد. این مبارزات همانگونه که اشاره شد مبارزه ای طبقاتی، ضد استبدادی و ضد امپریالیستی است.  اما بنا به همه گیر بودن ستم ملی چندان دور از انتظار نیست اگر می بینیم که در برهه هایی  جریانات بورژوا ناسیونالیستی در امتداد جریانات چپ و کمونیستی برای احقاق حقوق ملی وارد میدان مبارزه می شوند. اگر چه مارکس، انگلس و لنین مکررا در مورد نقش سازشکارانه و ضد انقلابی بورژوازی ناسیونالیست هشدار می دهند اما این هشدار هیچگاه به معنای نادیده گرفتن ستم ملی و نفی امکان اتحاد عمل به شرط اجازه نقد آشکار عملکرد های آنان نیست. چه بسا عدم درک تمایل تاریخی ملت کرد به رها شدن از سلطه قدرت مرکزی موجب سوء استفاده های سیاسی توسط نیروهای ناسیونالیست داخلی شده و آنان را در لحظات سرنوشت ساز رودرروی نیروهای کارگری و کمونیست قرار دهد. مسلما عدم درک این مهم توسط حزب دمکرات، اتحادیه میهنی و پ ک ک نیز موجب درگیری میان چپ و راست گشته و بیشترین صدمات را به مبارزه ملی طبقاتی در کل کردستان  زده است.

اینک اجازه دهید که بخش بعدی به معرفی و بررسی اجمالی جریانات سیاسی رسمی و غیر رسمی دوران‌ معاصربپردازیم.

پس از جنگ جهانی و پیروزی  حزب  نژاد پرست ترک های جوان وقدرت گیری آتاتورک همتای رضا شاه و سرکوب های مشابه در ترکیه رویدادهای مهمی  در ترکیه و عراق اتفاق افتاد که منجربه فجایع نوینی در خطه کردستان گردید. احزاب سیاسی مختلفی با برنامه های مشخص در سوریه، ترکیه وعراق اعلام موجودیت کردند. این جریان با سرعت بیشتری در کردستان ایرن نیز اتفاق افتاد. احزاب و جریانات ناسیونالیستی، ناسبونالیستی – مذهبی و برخی نیز با شناسه های چپ، سوسیالیستی و مارکسیست لنینیستی قدم به عرصه حیات سیاسی کردستان گذاشتند که ما به طور مختصر به معرفی و بررسی سیاست های عمده ترین آنان می پردازیم.

کومله  ژ کاف یا همان حزب تجدید حیات کرد توسط هژار (شاعر) و حاج میرزا بایز آقا (مهندس) پس از جنگ جهانی اول و اشغال ایران در شهر مهاباد  تاسیس شد.  در آن زمان مهاباد و توابع آن مشهور به موکریان تحت اشغال شوروی و مناطق جنوبی یعنی منطقه اردلان تحت کنترل انگلیس بود.  کومله ژ کاف   دست به اصلاحاتی در منطقه نفوذ خود زد که به گفته قاسملو چندان تاثیر گذار نبود. این  جریان پس از دو سال و به دنبال انجام  تغییرات  پیشنهادی باقروف نماینده دولت شوروی در برنامه حزب توسط قاضی مهاباد، تحت عنوان حزب دمکرات کردستان  به فعالیت های خود ادامه داد.  دو سال پس از سقوط جمهوری مهاباد، در دومین کنگره حزبی دو جریان در درون حزب دموکرات شکل گرفت؛  کمیته مرکزی به رهبری قاسملو و کمیته اجرایی شامل فعالان سیاسی و پیشمرگان که در راس آن کسانی چون قادر شریف و احمد توفیق بودند.  پس از سقوط دکتر مصدق در سال ۱۹۵۳، فعالیتهای این حزب به مدت دو سال دچار وقفه شد؛ اما پس از آن مجددا اقدامات مخفی نظامی خود را از سر گرفت  و در سال های ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۸ به مدت ۱۸ ماه عملیات ایذایی متعددی علیه سلطنت پهلوی صورت داد.

حزب دمکرات تحت رهبری قاسملو ادعای برقراری حکومتی سوسیالیست دمکرات را داشت، اما به تعبیر وی این حزب برخلاف احزاب سوسیال دمکرات اروپایی خواهان نابودی سرمایه داری بود؛ اما هیچگاه، حتی تا پایان عمر او، مشخص نشد که حزب با چه برنامه در پی تحقق این هدف است.  تنها برنامه عمل موجود در همان شعار خودمختاری برای کردستان و دموکراسی برای ایران خلاصه شده است . تعریف حزب از سوسیالیسم نیز کاملا نامشخص و متناقض است.

اما این نظرات در حال حاضر تغییر کرده است. حزب دموکرات کردستان تحت رهبری مصطفی هجری و خالد عزیزی معتقد است که سوسیالیسم مورد نظر قاسملو در شرایط فعلی کردستان قابل اجرا نیست و تنها پس از امحا کامل ستم ملی می توان به سوی اجرای این سوسیالیسم حرکت کرد. بنا بر این مضمون اصلی مبارزه در شرایط فعلی حل مسئله ستم ملی بوده و عمده کردن تضاد طبقاتی در واقع نادیده گرفتن مسئله ملی و مانعی بر سر راه تحقق رفع ستم ملی خواهدبود. البته دربرنامه حزب اعلام شده است که آنان خواستار برقراری سوسیالیسم پس از امحا ستم ملی هستند. اما روشن نیست که گنجاندن چنین بندی با توجه به مخالفت های حزب با مارکسیسم، کمونیسم، مبارزه طبقاتی و سازماندهی کارگری چگونه امکان پذیر خواهد بود. این حزب آن چنان که ادعا می کند حاضر به همکاری با هر جریان مخالف حکومت آخوندیست البته به شرط نانگفته آن که هیچگونه نقدی به حزب نداشته باشند. وقایع چهل دو سال گذشته به روشنی نشان داد که چگونه جریاناتی که کوچکترین نقدی به سیاستهای این حزب داشتند بیرحمانه مورد سرکوب قرار گرفته و قلع و قمع شدند.

دیگر جریانات فعال در کردستان حزب خبات یا نیروهای شیخ جلال برادر شیخ عزالدین است که یک جریان کاملا  ضد کمونیستی و ناسیونالیست-مذهبیست. جریانات چپ متعدد دیگری از جمله حزب کمونیست کارگری، دو حزب حکمتیست که از حزب کمونیست ایران منشعب شده اند، راه کارگر، چریکهای فدایی اقلیت، و حزب کمونیست و حزب کومله کمونیست ایران نیز در منطقه کردستان فعالیت داشته اند.

ادامه دارد

بخش ۲

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران