ماهیت دولت آتی ایران / مازیار رازی

بحث در مورد آلترناتیو دولتی از چند لحاظ حائز اهمیت هست. اول، اینکه بدانیم دولت بعدی که ما مارکسیست ها برای تحقق آن مبارزه می کنند، چگونه دولتی هست؟ دوم، این که چنانچه نیروهای «چپ و کمونیست» بر محور ارزیابی از دولت آتی توافقات نظری داشته باشند، این امر ‌‌می‌تواند زمینه ی اولیه را برای اتحادهای اصولی میان نیروهای چپ و کمونیست، جهت دخالت‌گری در جنبش کارگری، را فراهم آورد. به سخن دیگر، ما را از این بحران و افتراق کنونی خارج کند.

برای ارزیابی آلترناتیو دولتی باید به چهار جزء به هم پیوند خورده اشاره کرد. توافق بر تمام اجزاء باید صورت بگیرد، تا درک کامل از این مقوله حاصل شود.

به این چهار جزء اشاره ‌‌می‌کنم:

اول، ماهیت طبقاتی دولت چیست؟ (دولت کنونی حافظ منافع چه طبقه اجتماعی است؟)

دوم، ماهیت طبقاتی انقلاب چیست؟ (پس از سرنگونی دولت سرمایه داری، چه نوع انقلابی در دستور کار قرار می گیرد؟)

سوم، ماهیت رهبری این انقلاب کدام است؟ (چه نیروی اجتماعی در جامعه به عنوان نیروی سازنده قرار هست دولت سرمایه داری را سرنگون کند و انقلاب را سازمان دهد؟ )

چهارم، ابزار تدارک انقلاب چیست؟ (چه تشکیلاتی برای تدارک انقلاب و سرنگونی دولت نیاز است؟)

اول، ماهیت طبقاتی دولت چیست؟ به نظر ما دولت ایران، یک دولت سرمایه‌داری است. اما، نه به شکل دولت سرمایه‌داری ای که امروزه در کشورهای مختلف اروپایی ‌‌دیده می شود. در ایران دولت سرمایه‌داری توسط امپریالیسم عموما در اواخر دوران صفویه به بعد، به جامعه ما تحمیل شد (پیش از آن ما یک جامعه متکی بر وجه تولید آسیایی بوده ایم و نه فئودالیسم). به سخن دیگر، این دولت، یک دولت سرمایه‌داری‌ای نیست که محصول مبارزات طبقاتی ضد فئودالی بوده باشد. این دولت خصلتی ناقص الخلقه و محدود است. در جامعه ایران، اما کماکان یک وجه تولید سرمایه‌داری حاکم است. به ویژه از زمان قاجار، دوران رضا شاه و محمد رضا شاه و هم چنان دوران خمینی–خامنه ای،‌ ما شاهد یک وجه تولید سرمایه‌داری هستیم. اما، وجه تولیدی سرمایه داری در ایران ویژه گی خاصی دارد که ناشی از مداخله امپریالیستی است. در ایران (و سایرجوامع مشابه که دولت های سرمایه داری از بالا توسط امپریالیسم بر جامعه تحمیل شده است)، برخلاف جوامع سرمایه داری اروپایی در کنار مناسبات سرمایه داری ما هچنان شاهد مناسبات پیشا سرمایه‌داری و شبه سرمایه داری نیز هستیم که با مناسبات سرمایه داری پیوند خورده است. بنابراین، ما در سطح جامعه خود تناقض آشکاری را همواره مشاهده ‌‌می‌کنیم: از یک سو، وجود تکنولوژی پیشرفته وارداتی از غرب، و از سوی دیگر، روابط و مناسبات قدیمی و پیشا سرمایه‌داری موجود هست. مشاهده این مناسبات پیشاسرمایه‌داری ما را نباید به این نتیجه برساند که دولت سرمایه‌داری در جامعه وجود ندارد. اقتصاد جامعه ما کماکان سرمایه‌داری هست (سرمایه داری وارد شده از بالا توسط امپریالیسم) و دولت هم منطقا یک دولت سرمایه داری است که نظام سرمایه‌داری را سازماندهی می دهد. ‌

در این جا باید به یک نکته مهم اشاره شود. عموما در اپوزیسیون چپ، تمایز ما بین «حکومت» (رژیم) و دولت قائل نمی شود. نیروهای اپوزیسیون معمولا صحبت از «سرنگونی رژیم» ‌‌می کنند. ظاهرا این نیروها روشن نمی کنند که دست آخر باید «رژیم جمهوری اسلامی» یا «دولت سرمایه‌داری جمهوری اسلامی ایران» سرنگون شود؟ از منظر مارکسیستی، مسئله دولت و حکومت را باید از هم متمایز کرد. تردیدی نیست که حکومت (یا رژیم) بخشی از کل دولت هست، اما کل دولت نیست. دولت اصولا یک پدیده پایدار تاریخی هست که از زمان صفویه به تدریج تا به امروز ادامه داشته است. دولت دائمی است، اما حکومت ها تغییر می کنند. مثلارژیم شاه سرنگون شد و رژیم خمینی بجایش آمد، اما دولت سرمایه‌داری دست نخورده باقی ماند. معمولا دولت‌‌های سرمایه‌داری با رژیم‌‌های مختلف ‌‌سازماندهی و هدایت می‌شوند. در تاریخ نشان داده شده است که مثلا رژیم های فاشیستی می توانند دولت سرمایه‌داری را ‌‌بچرخانند، یا رژیم های پارلمانی سبک اروپایی می توانند در رأس دولت سرمایه داری قرار گیرند، یا رژیم‌های دیکتاتوری نظامی مانند برخی از کشورهای آمریکای لاتین می توانند دولت سرمایه داری را بچرخانند، یا در مورد ایران رژیم متکی به سلسه مراتب شیعه، در چنین موقعیتی می تواند قرار گیرد. بنابراین وقتی ما از منظر مارکسیستی صحبت از «سرنگونی» ‌‌می‌کنیم، سرنگونی نظام و کل دولت سرمایه‌داری را مد نظر داریم (که البته رژیم هم بخشی از آنست).

دوم، ماهیت طبقاتی انقلاب چیست؟ نظر مارکس این بود که برای تعیین ماهیت انقلابی آتی در یک جامعه،‌ باید از ماهیت دولت موجود آغاز کرد. چنانچه دولت فئودالی متکی بر اشرافیت و پادشاهان باشد، انقلاب آتی، یک انقلاب بورژوا دمکراتیک است. چنانچه دولت سرمایه داری باشد، ماهیت انقلاب، سوسیالیستی (ضد سرمایه داری) است. در وضعیت کنونی، به علت مداخلات امپریالیستی) دولت های غیر سرمایه داری یا پیشا سرمایه داری در جهان وجود ندارد.

چنانچه دولت در ایران نیز سرمایه داری باشد (که چنین هست)، واضح هست که انقلاب آتی باید یک انقلاب کارگری باشد، که آغاز انقلاب سوسیالیستی را نشان می دهد. این یکی از مسائل کلیدی و مرتبط با آلترناتیو دولت آتی است.

باید تاکید داشت که زمانی انقلابی در جامعه ای رخ ‌‌می‌دهد، الزاما تنها برای تغییر رژیم صورت نمی‌گیرد. هدف انقلاب در اساس به منظور حل یک سلسله تکالیفی هست که در مقابل توده‌‌ها قرار گرفته و راه را برای پیشرفت هموار می کند. به قول مارکس، تضاد بین رشد نیروی های مولده و مناسب تولیدی بوجود می آید. برای نمونه، در انقلاب بورژوا دمکراتیک، هدف اصلی، حل تکالیف دمکراتیک است. مانند «حل مسأله ارضی»، «مسأله ملی»، «مسأله دمکراسی» و غیره. ما شاهد به قدرت رسیدن بورژوازی بقدرت برای حل این تکالیف بودیم. ‌‌

در ایران از آنجایی که دولت سرمایه‌داری از بالا توسط امپریالیسم به جامعه تحمیل شده، ما هرگز شاهد دولت های رزمنده ضد فئودالی نبوده ایم. از این زاویه در جامعه ای نظیر ایران (و برخی کشورهای دیگر) انقلاب های بورژوا دمکراتیک رخ نداده است. در نتیجه کماکان یک سلسله تکالیف عقب افتاده‌ی بورژوا دمکراتیک در جامعه وجود دارد. به سخن دیگر، در یک قرن گذشته «مسأله ارضی»، «مسأله ملی»، «مسأله دمکراسی» و «مسأله زنان» هنوز حل نشده اند. این تکالیف بر دوش دولت بعدی، یعنی دولت کارگری افتاده است. اما، از انجایی که دولت سرمایه‌داری تحمیلی توسط امپریالیسم است، یک سلسله تکالیف ضد سرمایه‌داری نیز همراه با سایر تکالیف بورژوا دمکراتیک در دستور کار قرار ‌‌می‌گیرد. از جمله، کنترل کارگری بر تولید و توزیع، توسط کارگران ، سازماندهی اقتصاد با برنامه و غیره بخشی از تکالیف سوسیالیستی است که باید توسط دولت کارگری حل گردند. به سخن دیگر، دولت کارگری پس از تسخیر قدرت سیاسی، دوران گذاری را نشانه ‌‌می‌زند از سرمایه‌داری به سوسیالیسم. دورانی که تحت عنوان «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا» توسط کارل مارکس معرفی شده است.

سوم، ماهیت رهبری این انقلاب کدام است؟ رهبری انقلاب محققا الزاما باید بدست پرولتاریا باشد. برای نمونه در ایران، در جامعه سه طبقه تا کنون مشاهده می شود: طبقه سرمایه‌دار که کاملا ارتجاعی است. تمامی گرایشات راست و میانه و برخی از چپ (که حتی مخالف رژیم کنونی باشند) چنانچه نکات بالا را در نظر نگیرند، خواه ناخواه خواهان حفظ نظام سرمایه داری از مدافعین سرمایه‌داری محسوب می شوند. اینها در آتیه به هیچوجه پاسخگوی خواسته‌‌های توده مردم نخواهند شد.

از طرف دیگر یک طبقه «خرده بورژوا» داریم که معمولا به طیف فوقانی و تحتانی تقسیم ‌‌می‌شوند. طیف فوقانی از نیروهای ضربت دولت سرمایه‌داری هستند و در مقابل انقلاب قرار خواهند گرفت، و بخش تحتانی هم بطور طبیعی در ارتباط با طبقه کارگر و در اردوگاه کار قرار گرفته‌اند. بنابرین در اردوگاه کار ما تمامی اقشار تحت ستم را ‌‌می‌بینیم. انواع و اقسام گرایش ها و جنبشهای اجتماعی مثل جنبش زنان، و جنبش‌های دانشجویی و جوانان و همچنان روشنفکرانی که در این جامعه تحت ستم قرار گرفته‌اند. منتها رهبری این اردوگاه توسط طبقه کارگر که آگاهی سیاسی بالاتری برخوداردارند، در انقلاب آتی متمرکز ‌‌می‌شود. این یکی از نکات اساسی است که ما در بحث های خود تاکید داریم،که تمرکز اصلی ما در واقع برای قدرت رساندن طبقه کارگر باید باشد.

چهارم، ابزار تدارک انقلاب چیست؟ انقلابی که نهایتا دولت سرمایه‌داری را سرنگون ‌کرده و دولت کارگری را مستقر ‌‌می‌کند، و در صدر رهبری آن طبقه کارگر آگاه و سوسیالیست قرار گرفته شامل متحدین مختلفی که در این انقلاب ذی نفع هستند، خواهد بود. برای نمونه، جنبش‌‌های ملی و اقشار تحت ستم جامعه. حال سوال این است تشکیلاتی که این قشرهایی که اکثریت توده های زحمتکش را به مرحله انقلاب سوسیالیستی می رساند چه گونه نهادی است؟ در اینجا لازم به ذکر است که در مورد ابزارِ رسیدن به انقلاب یک سری اختلاف‌هایی در طیف اپوزیسیون وجود دارد که مایل هستم بیشتر سر این موضوع متمرکز شوم و بحث بیشتری انجام بدهیم، زیر این موضوع نقطه افتراق و مشاجره میان نیروهای اپوزیسیون هست.

در مورد این موضوع دو انحراف اصلی وجود دارد. اول، «انحراف قیم‌مآبانه»، و دوم، انحراف تخیل گرایانه است.

راجع به این دو انحراف بیشتر توضیح ‌‌می‌دهم.

انحراف اول، «انحراف قیم‌مآبانه»، عموما در احزاب و سازمانهایی است که به نیابت از طبقه کارگر، دست به ساختن احزابی با اسامی و لقب‌های پر طمطراق می زنند، مانند «حزب کمونیست»، «حزب کمونیست کارگری» و غیره و رهبرشان را از طرف طبقه کارگر انتخاب کرده (رهبرانی که عموما در خارج کشور هستند)، و تنها کاری که انجام ‌‌می‌دهند آنست که از طبقه کارگر و زحمتکشان ‌‌می‌خواهند به آنها بپیوندند. برنامه‌ای هم تدوین کرده‌اند و معتقدند که کارگران باید بیایند و این برنامه‌‌ها را که توسط این «لیدرها» و رهبران تنظیم شده، بپذیرند. به وضوح روشن است که این انحرافی که در چند دهه گذشته شاهدش بودیم، نتوانسته تاثیراتی روی پیشرو‌‌های کارگری در داخل ایران بگذارد. تصور اینها از تدارک انقلاب اینست، که گویا انقلاب قرار است انقلابی از بالا و توسط این رهبران صورت گیرد. به سخن دیگر، به زعم آنها یک حزب «کمونیستی» با یک «برنامه» و «برای یک دنیای بهتر» تدوین ‌شده، و سپس بتدریج توده‌‌ها را جلب ‌‌می‌کند. در انتها، این حزب قرار است دولت آتی را شکل داده و پس از سرنگونی رژیم بر مسند قدرت بنشیند. این انحرافی است که ما سالهاست با آن مرزبندی داشتیم و هنوز هم داریم و تجربه سی و چند سال گذشته نشان داده که ارزیابی ما و و انتقاداتی که به این گرایشات داشتیم، کاملا صحیح بوده است.

انحراف دوم، «انحراف تخیل‌گرایانه»، از طرف گرایشهای آنارشیست و شبه آنارشیست ارائه داده ‌‌می‌شود. این گرایشات در درون جنبش کارگری، سال هاست ظهور و فعالیت های متفرق داشته اند ( البته متشکل نبوده و انواع و اقسام نظرات مختلفی در میان آن وجود دارد). ضدیت آنان با حزب پیشتاز کارگری یا حزب لنینی در این است که با مشاهده کجروی های احزاب سنتی استالینیستی در ایران و دوران انحطاط استالینیستی در شوروی، به این نتیجه می رسند، که حزب پیشتاز به درد طبقه کارگر نمی خورد. کارگران باید مستقیما «شورا» بسازند یا نبرد برای «لغو کار مزدی» را تحقق دهند! این نظریات از این لحاظ تخیل گرایانه است که مسأله‌ی تدارکات انقلاب را کاملا نادیده ‌‌می‌گیرد. تصور می شود که طبقه کارگر ساعقه وار یک روز معین تسخیر قدرت می کند، بدون نیازی به حزب و بالا بردن آگاهی خود. آنها تصور می کنند که کارگران به دوره تدارکات و سازماندهی و کسب آگاهی سوسیالیستی برای انقلاب، نیاز ندارند. این روش از تفکر، از لحاظ تاریخی کاملا یک پروژه تخیلی است، چون هیچ اتفاقی در هیچ جای جهان نیافته که نشان دهد که شوراها الزما ‌‌می‌توانند قدرت را بلافاصله خود راسا بدون تداراکات قبلی بدست بگیرند. و اگر هم چنین کرده باشند انقلاب سوسیالیستی تحقق نیافته است. این گرایش ها، در رد ایجاد یک حزب انقلابی، استدلال و شواهد تاریخی کذبی را مطرح می کنند، که مثلا گویا استالینیزم از دل لنینیزم بیرون آمده و اصولا ایجاد یک حزب منجر به بروکراسی و منجر به اعمال اختناق و خشونت علیه طبقه کارگر ‌‌می‌شود. و این داده‌‌ها و آمار ارقام در ارتباط با انقلاب پیروزمند اکتبر ۱۹۱۷ که منجر به قدرت رسیدن شوراهای کارگری شد، بیشتر تحریفات و غلو های آنارشیست هاست. برای پرهیز از برداشت مغرضانه یا متعصبانه در مورد وقایع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه،نیاز به بررسی همه جانبه آن است. پس از آن باید نشان دهیم علل اصلی انحراف چه بوده و چگونه انقلاب به کجراه رفته است، درس های لازم، با بکارگیری از نکات مثبت و کنار گذاشتن نکات منفی، باید گرفته شود. واضح است که اشتباهاتی حتی از جانب خود لنین و تروتسکی صورت گرفته و باید نقد شود، اما در مجموع ابزاری که تدارک آن از سال ۱۹۰۳ ریخته شد و نهایتا در ۱۹۱۷ به تسخیر قدرت توسط شوراهای کارگری انجامید، درست بوده است و برای انقلاب آتی ایران هم قابل استفاده است.

درسی که از این انقلاب ‌‌می توان گرفته شود این است که بدون حزب و بدون این تدارکات پیش از انقلاب، ما الزاما وارد سرنگونی دولت سرمایه‌داری و تحقق و استقرار دولت کارگری نخواهیم شد، تاریخ نشان داده که چنین امری واقعی نیست و تخیل گرایانه است.

برای تدارک انقلاب آتی و برای تدارک انقلاب سوسیالیستی و سرنگونی دولت سرمایه‌داری ما به حزب بلشویکی نیاز داریم. این حزب دارای مؤلفه‌‌ها است که به آن اشاره می کنم.

مؤلفه‌‌ اول، آنست که حزبی که ‌‌می‌خواهیم بسازیم، حزب توده‌ای نیست؛ یعنی حزب توده‌ای کارگری و یا حزب تمام کارگران نیست، و واضح است چرا نمی‌تواند باشد. امروز ما وارد ساختن حزب توده‌ای در شرایط اختناق‌آمیز ایران نمی‌ توانیم بشویم به‌این دلیل که اولا اختناق حاکم است و دوما عقاید رفرمیستی و عقاید مماشات‌طلبانه با رژیم بسیار قوی و پرنفوذ است. چون ایدئولوژی هیئت حاکمه، ایدئولوژیِ متعلق به نیروی در قدرت است (دولت سرمایه‌داری ) و این ایدئولوژی تاثیرات خودش را در جامعه و هچنین میان کارگران می گذارد. بنابراین، ما ‌‌شاهد نظرات مماشات‌جو و نظرات رفرمیستی هستیم. این عقاید بسیار پرنفوذ هستند و توسط مثلاً لیبرال‌ها، سوسیال‌دمکرات‌ها ، سندیکالیست ها، از طریق رادیو و تلویزیون‌‌های ۲۴ ساعته تحت کنترل دول امپریالیستی از خارج از ایران پخش می شوند. متاسفانه تاثیرات مخرب خود را میان کارگران و زحمتکشان ایران می گذارد.

از این زاویه ، حزبی که ‌‌باید بوجود آید یک حزب متشکل از رزمنده ترین، متعهدترین و شجاع ترین افراد جامعه کارگری باید باشد. به سخن دیگر حزب متشکل از کارگران سوسیالیست باید باشد. حزبی است که مخفیانه تدارکات انقلاب را ببیند. زیرا تدارک حتی یک اعتصاب کوچک به شکل علنی به سرعت توسط وزارت اطلاعات و ابزار سرکوب رژیم مسدود و متلاشی می شود. در نتیجه تدارکات یک اعتصاب کارگری سراسری و غیره مستلزم وجود یک تشکیلات مخفی زیر زمینی است که ما آنرا حزب پیشتاز کارگری ‌‌می‌نامیم.

مؤلفه دوم، اینست که این حزب از ابتدا باید حزبی کاملا دمکراتیک باشد یعنی حق گرایش به رسمت شمرده شود. گرایشهای مختلف و نظرات مختلف باید بتوانند آزادانه در درون این حزب تبلیغ کنند و همچنین نظرات‌شان را رد و بدل کنند. الگوسازی‌‌ها و پیشواسازی‌ها را کاملا مردود اعلام کند و از طریق دخالت‌‌های روزمره برنامه خود را با مبارزات رومزه کارگران تطبیق دهد. بنابراین دمکراسی درونی از نقطه نظر ما بسیار اهمیت دارد و در واقع موجب پیشرفت این حزب است. حزبی که رهبرانش بنشینند یک سلسله دستورالعمل‌هایی صادر کنند و کوچکترین اختلافی که بوجود ‌‌آید بلافاصله با اخراج و ارعاب ‌‌پاسخ دهند، آن حزبی نیست که مد نظر ماست بنظر ما این نوع احزاب بلافاصله منحط خواهند شد.

مؤلفه سوم، این است که این حزب باید کاملا رادیکال باشد یعنی در میان توده‌‌ها فعالیت داشته باشد و در مبارزات روزمره طبقه کارگر باید شرکت داشته باشد و یک ستاد خارج از طبقه کارگر نباشد. به سخن دیگر، حزبی که نقش اصلی اش جلب رهبران جنبش کارگری به خود است. گرچه روشنفکرانی هم در حزب وجود دارند. در واقع این حزب، ترکیبی از دو نیرو است: از یکسو، «کارگر–روشنفکرها»؛ یعنی مغزهای متفکر جنبش کارگری که در راس مبارزات ضد سرمایه‌داری بوده‌اند و از سوی دیگر، «روشنفکر–کارگران»، روشنفکرانی که خودشان را در خدمت جنبش کارگری قرار داده‌اند و توسط کارگران شناخته شده هستند و مورد اعتماد آنها قرار گرفته‌اند. به این ترتیب حزب باید بطور روزمره در جنبش کارگری شرکت مستمر داشته باشد، تا بتواند رهنمود دهد و مسائل روزمره طبقه کارگر را سازماندهی کند. بخشی از برنامه این حزب متکی است به تجارب خود کارگران است. به این ترتیب عقاید و نظریات یا «خط مشی»، در درون این حزب و جامعه در رفت و شد است. حزب تنها دستور العمل صادر نمی کند که نظریات تکامل یافته اعضایش در درون جنبش کارگری را نیز بازتاب می دهد.

مؤلفه چهارم، اینست که این حزب باید حتما متکی به یک برنامه سوسیالیستی باشد؛ برنامه‌ای که باید خود فعالین حزب و بخشهای عمده پیشروهای کارگری در تدوینش سهیم باشند. این برنامه در واقع معیار اصلی برای عضوگیری و هم چنین دخالتگری در جنبش کارگری است.

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران