علیه فرقه گرایان ایده ئالیست
نقدی به نظریات باند فرقه گرایی به نام «بلشویک_لنینست»۱
«چه ساده لوحی کودکانه ای است که انسان نا شکیبایی شخصی خود را استدلال نظری جلوه گر سازد»انگلس
در حاشیه مناظرات سخن گوی گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران (رفیق مازیار رازی) با دو طیف لیبرال – دمکرات بر سر تشکیل جبههای واحد در راستای اتحاد عمل، مطلبی از جانب کسانی منشعب شده از گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران منتشر شد.متنی که بهجای ارائه یک نقد مارکسیستی و تحلیلی مشخص از روند اتحاد عمل در شرایط امروز و تطبیق آن با درسها و سنت فکری انقلاب اکتبر، جنبشهایی نظیر کمون پاریس و مه ۱۹۶۸ و تجربیات پرولتاریای انقلابی ایتالیا در دهه ۱۹۲۰ و اسپانیا در دهه ۱۹۳۰ و همچنین کارگران ایران در دهه ۱۳۵۰ بهکلی گویی پرداخته، در همان کلیگوییها نیز در باتلاق سخنان ضدونقیض، درباره اتحاد عمل نسخهنویسی کرده و حکم صادر میکند.حکمهایی که مشخص نیست برخاسته از تجربیات این افراد (که هنوز در دوران جنینی به سر میبرد ) است یا متون جامدی که همچون یک شاگرد اول آن را از برکرده، و به قبضه کردن شالوده اصلی آن اقدام نموده است.نگارندگان این متون در تلاش مذبوحانه خود دست به دامن تحلیلهای پسا مدرنیستی شده. به شکلی که حتی «پوزخند عرفانی» به نحوی برایش مدرکی محسوب میشود که قصد و غرض رفیق مازیار رازی را در مشارکت در جبهه دریافته است.حال به بررسی پراتیک گرایش مارکسیستهای انقلابی بر طبق همان تعریفی میپردازیم که باند «بلشویک_لنینست» درباره اتحاد عمل ارائه نموده است.
در این تعریف اتحاد عمل یک تاکتیک موقت و ناپایدار و برخاسته از یک نیاز واقعی و حول یک مطالبه یا مبارزه مشخص عملی تعریف شده که تشکیلات کمونیستی ضمن حفظ اصول و با برخورداری از حق نقد با سازمانهای نه الزاماً کمونیست به قصد افشای ناکارایی و تناقضات رهبری رفرمیست یا غیر کمونیستی در مقابل پایه هایش بهمنظور دفع تهدید فوری ضدانقلاب برای موجودیت جنبش کارگری و جهت تغییر توازن قوا به نفع کمونیستها در مبارزه انقلابی شرکت میکند.
اگر نگارندگان این سطور بهجای تکرار طوطیوار آن، تجربه یک اتحاد عمل را بر طبق این اصول انکارناپذیر داشتند و یا حتی اگر بدون سخن پراکنی های مغرضانه به بررسی کاربست عملی این سطور در تجارب تاریخی مذکور میپرداختند نیازی نبود تا با خطابه هجوآمیز و غیرعلمی شان سرحدات انحطاط فکری و سکتاریسم محضشان را هویدا کنند و خودزنی که خود از آن یاد میکنند به عالیترین نحو آن به اجرا درآورند.این امر نشان داد که خوانش این گرایش از متون مارکس، لنین و تروتسکی همچون خوانش مذهبیان واپسگرای ارتجاعی از متون دینی است، و نه حتی شبیه به همان هویت نخبگانه خود. از دیدگاه آنها «حقیقت این است پس زانو بزنید و اطاعت کنید» مرضی که مارکس و انگلس بار ها پیروان خود را از آلوده شدن به آن بر حذر داشته و تأکید کردهاند که «ما میبایست حقایق جهان را از درون شرایط و واقعیتهای جهان بیرون بکشیم».
مسائلی که در سلسله نشستهای دو ماه پیش توسط نماینده و سخن گوی گرایش مارکسیستهای انقلابی ایران جلو رفته مطلقاً چیزی بهجز تلاش برای یک اتحاد عملی موقت نبود.و سخنان رفیق مازیار رازی نیز مدرک این امر است که گرایش بدون عقبنشینی از ابتداییترین اصول خود در بحثها مشارکت نمود و با رادیکالیسم موجود در سنت بلشویکی به افشاسازی و همچنین نقد بیرحمانه خط فکری غالب بر برنامه «جبهه جمهوری دوم» پرداخت.و از سویی دیگر در بعد کلانتر به نقد ایدئولوژی بورژوایی پرداخت که غالب صفوف اپوزیسیون و حتی اپوزیسیون چپ را در برگرفته است و در کالبد سوسیال دموکراسی به تناقضات فکری جوانان دامن زده و بهمثابه توهمی ایدئولوژیک بهطور روزمره مفاهیمی همچون انقلاب، حزب، پرولتاریا و … را به سخره میگیرد و از دهها مجرای مختلف نیز تبلیغ میگردد. حال ازنقطهنظر نگارنده به قول خودشان «بلشویک_لنینست»(بخوانید سکتاریست _ فتشیست! ) این امر که جریانی را آنهم از تریبون خود آن جریان نقد، افشا یا منزوی کرد یک اقدام ضد مارکسیستی است.پس قطعاً از نقطه نظر این گرایش حضور بلشویکها در دوما، همکاری آنان در دوران جنگ با کائوتسکیست ها (که صف اول آپورتونیسم بودند) و منشویک ها و اتحاد عمل موقت با بخشی از سوسیال رولوسیونر ها و حزب اس آر و همچنین حضور نمایندگان کمونیست کارگران ایتالیا در پارلمان و در آخر حضور اسپارتاکیست ها در پارلمان آلمان صریحاً اقدامات ضد مارکسیستی هستند! حال شاید از دید طیفهایی که لغزششان بهسوی چپروی دارد آنها را مبدل به فرقهای در خود فرورفته میکند چنین مثالهایی مع الفارغ به نظر برسد.اما با نگاهی سطحی به وضعیت انضمامی میتوان دریافت که نهتنها اتحاد عمل «نقص غرض نیست» بلکه یک مجادله دو سر برد برای یک تشکیلات کمونیستی محسوب میشود.زیرا از طرفی با استفاده از تریبون بورژوایی و در مقابل دیدگان صدها و یا هزاران نفر بهنقد ماهیت پوشالی این احزاب و افقهای نامعلوم آنها پرداخته است و از طرف دیگر به تبلیغ خط فکری و سیاسی خویش پرداخته و قادر است با طرح مطالبات رادیکال و انتقالی تودههای بیشتری را به خود جلب نماید.
جدا از تمامی این بحثها زمانی که دولت سرمایهداری تمام بخشهای فعالیت علنی را قبضه نموده و بازوی سرکوب امکان رشد حتی یک تشکیلات زرد را نمیدهد، مانور در یک گرایش انقلابی جهت بیرون آمدن از انزوایی که آنهم از جانب حاکمیت و هم از جانب اپوزیسیون به قهقرا رفته تحمیلشده است کار آسانی نیست.گرایش م.ا.ا این گام را با دقت برداشت.هیچگاه چهارچوب و خصلت بورژوایی جبهه جمهوری دوم را نپذیرفت و برخلاف آنچه نوشته شده مجادلهاش بر موضوعاتی روبنایی همچون نام جبهه نبود.گرایش پیش از هر چیزی، طیفهای موجود در جبهه را که به صورت فرمایشی و تصنعی بهعنوان یک حزب اعلام موجودیت نموده بودند را بهنقد کشید.اهداف و افق های پوشالی و تخیلیشان را افشا کرد و پراتیک و موضعگیری آنها را درباره جنبشهای کارگری به زیر سؤال برد.همانطور که مارکس در نامهای به انگلس بیان میکند «امتناع از کار کردن در درون اتحادیه و تشکیلات ارتجاعی معنایش آن است که توده کارگران کاملاً رشد نایافته یا عقبمانده را تحت نفوذ سران مرتجع، عمال بورژوازی و یا کارگران اشرافمنش باقی بگذاریم».پس با یک معادلهای منطقی میتوان دریافت که متنی که گرایش ب.ل در قالب یک نقد مطرح ساخته در حالتی خوش بینانه یک یقهگیری از سر عجز و صرف دیده شدن است، صرف «سرخ» نشان دادن خود به سایر تشکیلات اپوزیسیون چپ.و در حالتی بدبینانه یک تز صریح ضد کارگری و مارکسیستی است. زیرا یک رویکرد انتقادی به معنای توجه به سایههای روشن و تاریک، و درنهایت ارائه تحلیلی جهت برونرفت و یا تغییر موضع به تشکیلات مورد نقد و همچنین تودههاست.زمانی میتوانستیم نقد طرحشده را به رسمیت بشناسیم که کلیت چهارچوب جمهوری دوم را با قلم فرسایی هایش مورد نقد قرار میداد. (همانگونه که گرایش م.ا.ا آن را بهنقد کشید ) نه آنکه نوک پیکار شکستهاش را بهسوی گرایش مارکسیستهای انقلابی نشانه برود.اینجاست که واقعیت هویدا میشود.در این نقطه خاص است که درمییابیم هدف مطلب انتشاریافته آگاهی طبقه کارگر و تنویر افکار تودهها نیست بلکه حمله به تاکتیک صحیح یک تشکیلات انقلابی است.حمله به اذهان توده و معلق گذاشتن او بدون ارائه هیچ آلترناتیوی در وضعیت مشخص است. اقدام آپورتونیستی که مدام در متن قیدشده قرقره شده در اینجا خود را پدیدار میسازد.
ایده ئالیست هایی که با بایکوت کردن تمام جناحها و تشکلها به گوشهای خزیده و منتها علیه کنش سیاسیشان نیز تخریب و یا نسخهپیچی در صفحات مجازی است و درنهایت، توهم ارتدکس بودن تمام وجودشان را در برمیگیرد انقلاب اکتبر یعنی یگانه انقلاب سوسیالیستی را بهمثابه یک تصویر انتزاعی دیدهاند.آنها بطن تدارک انقلاب را نادیده میگیرند و همچون لیبرالها یا در خوش بینانه ترین صورت چپهای تودهای این پدیده تاریخی را از بالا بررسی میکنند.در برنامه این ایده ئالیست ها رئال پولتیک انقلابی لنین جایی ندارد.و تئوری و تاکتیک مصالحه لنینیستی که «نتیجه منطقی و تحلیلی شناخت دیالکتیکی و تاریخی مارکسیستی است و بر اساس آن اگرچه انسانها تاریخ خود را میسازند، اما نمیتوانند آن را در شرایط انتخابی خود انجام دهند.این امر از این آگاهی که تاریخ همیشه شرایط جدیدی ایجاد میکند ناشی میشود و ازاینرو هنگامیکه گرایشهای مختلف در تاریخ همدیگر را قطع میکنند، لحظات هرگز در همان شکل تکرار نمیشوند، درنتیجه آن گرایشاتی که امروز مطلوب انقلاب داوری میشوند، ممکن است خطر مهلکی برای فردا باشند و همچنین بالعکس»۳به دلیل نداشتن زیست سیاسی زنده و همگام با جنبشهای صنفی،مدنی و کارگری بهصورت غیرحرفهای مسکوت نگهداشته شده است.حمله این گرایش به جبهه اتحاد عمل تاکتیکی نشان داد که این جریان درعینحال هم از خوشبینی مفرط و هم از فقدان تحلیل وضعیت انضمامی رنج میبرد.این گرایش آگاهی متناقض صفوف گسترده کارگران و تودههای تحت ستم را درک نکرده و غوطهور در خیال، آگاهی طبقاتی و انقلابی که خود به آن رسیده به زمین و زمان هم تعمیم میدهد و فکر میکند که چون خود از بسیاری از موضوعات رو بنایی و پوشالی گذر کرده پس هر آنچه برای وی نخنما و پوسیده جلو میکند، برای طبقه کارگر و سایر اقشار زحمتکش نیز به همین نحو است.درحالیکه شرایط امروز، بحرانیترین دورانی است که طیف انقلابی با آن مواجهاند. زیرا از جانبی دولت سرمایهداری ایران با سیطره هژمونیک خود در روبناها و فرمهای جدید قصد نگهداشتن حیات نیمبند خویش را دارد و از جانبی هژمونی غرب و در صدر آن امپریالیسم آمریکا که با رسوخ در تکتک اذهان نخست قصد سیطره عقلانیت امپریالیستی و تفکر ضدانقلابی و در گامهای بعد قصد ادغام ابعاد کلانتر زندگی و سرمایه اجتماعی را در چرخه اقتصاد خویش دارد. در چنین اوضاعی آیا باید با زدن برچسب و مهر ارتجاعی این خیل عظیم، این نیروهای بالقوه انقلابی را با دستگاههای ارعاب آور طرفین یادشده تنها گذاشت؟ یا با تداخلگری میان این صفوف و منزوی کردن رهبران و جریانات سیاسی آنها تنویری در افکار به وجود آورده و پایه های رادیکال و متصل به جنبش را به خود جلب نمود؟(تاکتیک باید بر پایه محاسبه هوشیارانه و قویا عینی کلیه نیروهای طبقاتی یک کشور و همچنین بر روی تجربه جنبشهای انقلابی استوار باشد.)
واقعیت انکارناپذیر این است که امروزه توازن قوا به نفع اپوزیسیون چپ انقلابی نیست.زیرا از جانبی ذهنیت ارتجاعی و واپس گرانه حاکم بر برخی از احزاب چپ بیش از آنکه سمت سویی انقلابی داشته باشد، دلسوز و مشروطهخواه سرمایه است و از جانب دیگر، جریانات در انقیاد را میتوان مشاهده کرد که یا به محور پرو شرق گردن نهادهاند و سرسختانه همچون تودهایها اما تنها به سبک و سیاقی نوین دم از محور مقاومت میزنند.و از طرف دیگر احزاب پرو غربی را میبینیم که با گوشه چشم امپریالیسم قند در دلشان آبشده و شهوت زده ضرورت اتحاد با اپوزیسیون راست را مطرح میکنند.با این اوضاع میبایست بنا بهضرورت برونرفت از انزوا جریانات مترقی را شناسایی کرده و با جریانات، احزاب و تشکلهای انقلابی و ضد دولت سرمایهداری ایران اتحاد عملی مقطعی برقرار ساخت.و (تمام نیروها، گروهها، احزاب، طبقات و تودههایی که در داخل یک کشور فعالیت میکنند در نظر گرفتهشده و به هیچ وجه سیاست بر اساس فقط تمایلات و نظریات ، درجه آگاهی و آمادگی مبارزه یک گروه یا یک حزب تنها تعیین نگردد.)
احمد آزادی جو
۴ آبان ۱۳۹۷
زیرنویس:
۱.این فرقه ادعا میکند «گرایش» است. درصورتی که در یکسال اعلام موجودیت این «گرایش» یک نقد سیاسی به هیچ گروه سیاسی ، چه «چپ» و چه «راست» دیده نشده که نشان دهند وجه تمایزشان با گرایشهای متعدد «چپ» و «میانه» چیست. اولین دخالت سیاسی این «گرایش» نقد به گرایشی است که خود در اعلام موجودیت اعتراف کرده که اختلاف سیاسی و برنامه ای با آن ندارد!
این فرقه «روشنفکر» ادعا میکند«بلشویک- لنینیست» است و خواهان حفظ اصول کمونیستی برای تشکیل «جبهه واحد کارگری » با گرایشاتی است که از پایه توده ای برخوردارند. سوال از این فرقه این است که کدام اقدامات عملی بلشویک ها و لنینیست ها را تا کنون انجام داده که چنین ادعایی دارد؟ کدام هسته کارگری را در کدام کارخانه ساخته اند؟ کدام اعتصاب کارگری را از طریق «جبهه واحد کارگری» سازمان دادهاند؟ کدام پایه توده ای کارگری را در ایران پیدا کرده ؟ چند اعتصاب سازمان داده اند که نهایتاً «بلشویک لنینیست» شدهاست؟
این فرقه بی ارتباط با طبقه کارگر از طریق ایجاد یک کمیته قلابی به نام «سازمانده کارگری»، با وقاحت و بدون تحقیق کافی، اعتصاب کارگران هفت تپه را وابسته به انجمن اسلامی (بخوانید وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی) معرفی کرده و علیه آنها اطلاعیه و کلیپ صادر کرد! پس از دو روز کلیپ کذایی ضد کارگری خود را پاک کرد. بدون اینکه از کارگران هفت تپه عذر خواهی رسمی کند و بدون اینکه اعلام کند این کمیته قلابی است و هیچ ارتباطی با فعالان کارگری نداشته و به کذب نام خود را «سازمانده کارگری» گذاشته است.
با این اوصاف این فرقه خود را در جایگاهی قرار داده که به تاکتیکهای لنینیستی- بلشویکی گرایش مارکسیستهای انقلابی در باره اتحاد عمل که نتیجه ۵۰ سال تحربه و فعالیت و مبارزه مستمر در جنبش دانشجویی و کارگری ایران بوده است، به زعم خود «نقد» بنویسد! کسی در مورد تاکتیکهای کمونیست نظر باید دهد که خودش در عمل دهها تاکتیک کمونیستی را انجام داده باشد. نه اینکه صرفا یک یا دو «روشنفکر» در اتاق های در بسته برای تمام جنبش کارگری و کمونیستی تعیین تکلیف کند بدون داشتن حتی یک روز سابقه در درون جنبش کارگری!
۲.در مورد بهخصوص جبهه جمهوری دوم حتی اتحاد عمل وارد فاز اجرایی خود نگردید و تنها موضوع آن طرحشده و از جانب گرایش مارکسیستهای انقلابی موردبررسی و نقد قرار گرفت. یعنی چیزی حتی کمتر از حد اتحادعمل «بلشویک-لنینیست» برای پخش «کلیپهای انقلابیشان» از تلویزیون دیدگاه و تبلیغ آن از سوی برخی از اعضای حزب ایران آباد. در ضمن برخلاف ادعای بی اساس این فرقه ، مواضع کتبی گرایش مارکسیست های انقلابی طی نامه ای مصوب مجمع عمومی گرایش خطاب به «جبهه جمهوری دوم» ۱۳ مهر ۱۳۹۷ ، ارسال شد.
۳.جورج لوکاچ، تأملی در وحدت اندیشه لنین
۴.لنین،بیماری کودکی و چپروی در کمونیسم
۵. لنین،بیماری کودکی و چپروی در کمونیسم
آخرین دیدگاه ها