دعوت به میز گرد پیرامون مفهوم مارکسیستی انقلاب

از میلیتانت شماره ۶۲

خطاب به بهرام رحمانی و حبیب بکتاش

بهرام رحمانی مطلبی مفصل تحت عنوان «کدام انقلاب» نوشته است که در ستون «مطلب هفته» در سایت آزادی بیان قرار گرفته. اگر چه مضامین این مقاله با موضوعات انقلاب و تاریخ، و ارقام بسیاری به سبک تیپیک ژورنالیستی مرتبط است، اما کم­ترین ارتباطی به تعریف مفهوم مارکسیستی انقلاب ندارد. هرچند تعاریفی کلی از مارکس در مورد انقلاب هم ذکر شده، اما بنا به درک خارج از مدار مارکسیستی، همان ها هم بخشاً کلی گویی و یا حتا بی ربط به موضوع است. سادگی و راحتی در نگارش ژورنالیستی، در امکان کپی کردن انبوهی از اطلاعات عمومی ویکیپدیایی از مسائل مختلف در کم­ترین زمان ممکن است، اما اشکال اساسی آن عدم انطباق با درک مارکسیستی است، آن هم وقتی که قرار باشد با ادعای مارکسیستی ارائه شود. مثلاً در جایی بهرام رحمانی به زعم خود درک مارکس از انقلاب را چنین توضیح می دهد:

« مارکس بر چاره ‌ناپذیرییا ضرورت انقلاب سخت تکیه می‌ کرد. وی، بر آن بود که انقلاب ناشی از تکامل نیروهای تولیدگر جامعه است و از ناسازگاری آن نیروها با روابط و نظام سیاسی و اجتماعی کنونی، پدید می‌ آید. هنگامی که این نظام و روابط آن جلوی رشد تولید را بگیرند، بحران سخت می ‌شود و دورۀ‌ انقلاب‌ های اجتماعی آغاز می ‌شود. طبقات زیردست نمی‌ خواهند در وضع کنونی بمانند و این برخورد به انقلاب می‌ انجامد. مارکس انقلاب را عامل ناگزیر پیشرفت و لوکوموتیو تاریخمی‌داند» (تأکیدها از ماست)

این نوع تعاریف کلی که اغلب در جستجوهای گوگل و ویکیپدیا به دست می آید، شاید بتواند شمای کلی از یک موضوع به دست دهد، اما اصلاً مناسب دخالت گری نظری در عرصۀ مباحثات مارکسیستی نیست و عمدتاً به درد روزنامه نگاری می خورد. مثلاً در عبارت بالا، حال یا به دلیل ترجمۀ نادرست اولین فردی که این مطلب را نوشته یا برداشت وارونۀ نفرات بعدی که آن را دیده اند، و خلاصه تا به جایی که به دست بهرام رحمانی رسیده است، مفهوم «نیروهای مولد» با «تولید» خلط می شود. در اصل ناسازگاری مناسبات تولید با نیروهای مولد عامل متوقف ماندن انکشاف نیروهای مولد می شود و زمینۀ عینی را برای انفجار اجتماعی آماده می کند. در حالی که در پاراگراف ذکر شده صحبت از جلوگیری «تولید» توسط نظام سیاسی و اجتماعی کنونی شده، و بهرام رحمانی هم متوجه نشده است که نظام سیاسی و اجتماعی کنونی جلوی تولید را نمی گیرد، بلکه به دلیل اقتصاد بی برنامه اش، این تولید را برای سود و نه رفع نیازهای اجتماعی سازمان می دهد، به طوری که اضافه تولید خود به یکی از ویژگی های عمومی این نظام مبدل می گردد و به طور اخص در بروز بحران های اقتصادی خود را به بهترین شکل نشان می دهد.

به علاوه در همین پاراگراف بالاکه با اقتباس نسبتاً ناشیانه ای از مقدمۀ مارکس بر نقد اقتصاد سیاسی (1859) و «مبارزۀ طبقاتی در فرانسه» (1850) و موارد مشابه آن در آثار مارکس نوشته شده است، تنها جزئی از تئوری مارکس دربارۀ انقلاب اجتماعی مطرح شده است، و با قطع پیوند آن از سایر جوانب، راه را به سوی انواع سوء برداشت ها و تحلیل های نادرست باز می گذارد. بسیاری بوده اند که در این فرمول بندی مارکس، میان «نیروهای مولد» و «مناسبت تولیدی» متناسب با آن، با تقدم بخشیدن به اولی، «تئوری تقدّم» کشف کرده اند و به این ترتیب این برداشت به غایب مکانیکی و دترمینیستی را ارائه کرده اند که از نظر مارکس رشد نیروهای مولد (آن هم به زعم خودشان صرفاً «تکنولوژی»)، به انقلاب، و انقلاب به حرکت تاریخ می انجامد. به این ترتیب از این فرض انحرافی، نه فقط مبارزۀ طبقاتی جنبه ای حاشیه پیدا می کند، بلکه نتیجه گرفته می شود که بدون بالاترین حد رشد نیروهای مولد در یک کشور، اساساً انقلاب منتفی است. چنان که خود بهرام رحمانی نیز چنین کرده است. او به نیابت از « باور» مارکس و انگلس، پنج شرط اساسی برای بروز انقلاب ذکر می کند که دقیقاً پنجمین شرط به شرح زیر بیان می شود:

« ]…[ و پنجم آن كه يك درجۀ بالا از صنعتی شدن لازم است كه به وسيلۀ آن چاره ناپذيری انقلاب به عنوان برطرف كنندۀ كشمكش‌ ها توسط يک پرولتاريای متمركز، منظم و راديكال برای از بين بردن جامعۀ طبقاتی آشكار می ‌گردد

روشن نیست این درجۀ بالا از صنعتی شدن نسبت به کدام درجه از رشد صنعتی است. حد متوسط جهانی؟ یا درجه ای از صنعتی شدن نسبت به کشورهای صنعتی پیشرفته ای مانند آمریکا و ژاپن و یا ؟ به عنوان مثال رفرمیست های کارکشته ای مانند مرتضی محیط از همین گونه اقتباس ها به این نتیجۀ فرصت طلبانه می رسند که در ایران به دلیل عدم رشد مورد نیاز در زمینۀ تکنولوژی، انقلاب سوسیالیستی منتفی است و این خود اساس نظریۀ مائوئیستی و استالینیستی را تعیین می کند که ریشۀ اصلی آن در منشویزم است. به این ترتیب مثلاً آیا ما مجازیم که بگوییم تحولات اخیر در مصر و تونس و انقلاب نیست، چون از «یک درجۀ بالا از صنعتی شدن» برخوردار نیستند!؟ آیا بهرام رحمانی عدم وقوع انقلاب در این کشورها را به دلیل نقض شرط پنجم می داند؟ که در این صورت باید پرسید تکلیف آن همه انقلاباتی که در نوشتۀ خود به آن ها اشاره کرده است و اغلب دارای همین شرایط هم نیستند، چه می شود؟ و یا این که چون این اقتباس از جملۀ مارکس و انگلس مربوط به موضوع انقلاب است، ایشان هم فکر کرده لازم است در این قسمت از مقالۀ خود بگنجاند تا موضوع به بحث مارکسیستی نزدیک شود؟که به این ترتیب مشکل دوچندان می شود. به این ترتیب بهرام رحمانی نه تنها در میان یک مقالۀ طولانی که قرار است انقلاب را تعریف کند، یک خط راجع به مفهوم انقلاب، تعریفی مارکسیستی ارائه نکرده، بلکه با اقتباس ها و برداشت های ناقص خود از نظرات مارکس و انگلس که از متن اصلی و شرایط تاریخی اش جدا گشته، در واقع سرگردانی در مورد مفهوم انقلاب را افزایش داده است. می بینیم که این گونه کلی گویی ها نه تنها کمکی به روشن شدن مفهوم مارکسیستی انقلاب نمی کند، بلکه بیشتر آن را مخدوش کرده و صراحت معنای آن را از بین می برد. منظور از مفهوم مارکسیستی انقلاب، این یا آن تعریف مارکس از انقلاب نیست. این تعاریف در زمینه و بستر خود معنا خواهد داشت و وقتی به صورت ژورنالیستی و فله ای از آن ها استفاده شود، اتفاقاً به سادگی می تواند مغایر هدف نویسنده قرار گیرد که معتقد است در مصر و تونس و انقلاب رخ نداده است. اتفاقاً با تکیه به برخی از همین تعاریف که از متن زمان و شرایط خودش خارج شده است، تازه باید پذیرفت که در مصر و تونس و انقلاب رخ داده است؛ حال آن که شخصاً با بهرام رحمانی توافق دارم که در این کشورها انقلاب رخ نداده، اما نه به آن دلایلی که بهرام رحمانی به آن ها اشاره می کند، بلکه به دلیل تعریف انقلاب با مفهوم مارکسیستی، در دورۀ مشخص کنونی که ما در آن قرار داریم.

حبیب بکتاش در نقد به نظرات بهرام رحمانی به درستی برداشت کرده که بحث بهرام رحمانی با عنوانی که انتخاب کرده بی ربط است، اما مشکل این جا است که خود او هم نمی تواند تعریف مارکسیستی از مفهوم انقلاب ارائه بدهد و این بار به جای روش ژورنالیستی به روش سانتریستی تلاش می کند به دلیل حضور 33 میلیونی مردم مصر در اعتراضات آن را انقلاب تعریف کند. این تعریف متعلق به بنیادهای نظری چپ سنتی است و به کلی با مفهوم مارکسیستی انقلاب مغایرت دارد. در این زمینه و در این مجال قصد ورود به بحث بیشتر را ندارم، اما اکنون که می بینیم یک مثلت اختلاف نظر در مورد «مفهوم انقلاب» شکل گرفته است، پیشنهاد می کنم بین بهرام رحمانی و حبیب بکتاش و این­جانب علیرضا بیانی مناظره ای رادیویی یا تلوزیونی در همین زمینه برگزار شود تا به صورت زنده و رو در رو نظرات هر سه سوی این مثلث در معرض نقد و چالش نظری گذاشته شود. چنان چه طرفین این بحث با این پیشنهاد توافق داشته باشند، قدم بعدی تدارک مقدمات فنی این میز گرد خواهد بود که یقیناً با کمک یکدیگر و سایر دوستان علاقه مند و برخوردار از امکانات رادیوییتلویزیونی انجام خواهد شد. تا پاسخ بهرام رحمانی و حبیب بکتاش به این دعوت چه باشد.

تاریخ: 26 ژوئیۀ 2013

[email protected] 

مطلب مرتبط:

مفهوم مارکسیستی انقلاب – مصاحبه رفیق مازیار رازی با تلویزیون روند سوسیالیستی کومه له

میلیتانت

سایت گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *